عقیق | پایگاه اطلاع رسانی هیئت ها و محافل مذهبی

کد خبر : ۲۶۵۹
تاریخ انتشار : ۱۶ آذر ۱۳۹۱ - ۱۸:۳۴
بیانات حجت الاسلام حامد باقرزاده؛ هیئت زوارالرضا؛ هفدهم محرم:
یادِ مرگ اصلاح می کند آدمی را. امیرالمؤمنین(ع) در نهج البلاغه می فرماید: پسرم! از قلبت إقرار بگیر که فانی است. فانی هستی! همیشگی نیستی. وَ دلت را به یادِ مرگ ذلیل کن. دلت را ذلیل کن. چه اشکالی دارد؟؟!!
«اللّهم لک الحمد، حمد الشاکرین لک علی مُصابِهم»
 حمد؛ نه حمدِ عادی؛ «حمدَ الشاکرین لک» حمدِ بندگانِ خیلی شکر گزارت! خب سوال: مگر مصیبت حسین(ع) شکر دارد؟
بله! این مصیبت یک مجموعه اسراری دارد که ما بخاطر آن ها خدا را شکر می کنیم. همین که مردم در هر سال در این ایام جمع می شوند یکی از آن اسرار است. یک سالِ تمام، دشمنان اباعبدالله(ع) تلاش می کنند که جوانان را خراب کنند. اما همین جوان، در این یک ماه می آید و سینه می زند و گناهانش می ریزد. خیلی اثرات دارد. کشتی نجات است حسین!
مصیبت اباعبدالله غیر از ثمرات اجتماعی، ثمرات فردی نیز دارد. اولینش اشک است. اشک. نباید به اشک کم قانع باشیم. باید اشک چشم زیاد باشد. مثل امام زمان(عج).
خب چرا اشکمان کم می شود؟ جوابش را خودِ امام حسین(ع) داده است. «جِفافُ الدُموع مِن قِساوة القلوب». اندکیِ اشک و خشکی چشم از قساوت قلب است! خب قساوت قلب از چیست؟ در ادامه حدیث می فرماید:«و قِساوةُ القلوب مِن أکلِ الحرام» لقمه حرام خیلی تأثیر دارد.
چرا آدمی حرامخوار می شود؟ چون آدمی یادِ مرگ نمی کند. مرگ را فراموش می کند.
اسکندر مقدورنی در یکی از فتوحاتش به شهری می رسد که چیزهای عجیبی در آن جا وجود داشت. می بیند به مغازه ها قفل نمی زنند! قبرستان ندارد بلکه جلوی درب هر منزلی، قبر اهل آن خانه است! و دید که سنّ هایی که بر روی قبرها نوشته شده است بسیار اندک است؛ ۱ سال و ۲ سال و حداکثر ۱۰ سال!
اسکندر از پیرِ شهر سؤال نمود که علتِ کارهای شما چیست؟ پیر جواب داد: ما رسممان این است که هر کی می میرد جلوی درب خانه اش دفن می کنند تا هر موقع اهل خانه عبور می کنند یادِ مرگ بیفتند. خب، طبیعتا چنین فردی دیگر دزدی نمی کند که ما بخواهیم به مغازه هایمان قفل بزنیم!!
سپس پرسید پس چرا سن ها انقدر کم است؟ جواب داد ما سنّی که شخص در آدمیّت به سر برده است را یادداشت کرده ایم! مثلا در ۷۰ سال، ۷ روزش را آدم بوده و مفید و به درد بخور بوده است!!
یادِ مرگ اصلاح می کند آدمی را. امیرالمؤمنین(ع) در نهج البلاغه می فرماید: پسرم! از قلبت إقرار بگیر که فانی است. فانی هستی! همیشگی نیستی. وَ دلت را به یادِ مرگ ذلیل کن. دلت را ذلیل کن. چه اشکالی دارد؟؟!!
آدم باید از ابراهیم(ع) یاد بگیرد. «إنی لا أُحِبّ الآفِلین». آفِل و افول کننده را دوست ندارد. ماه و ستاره و چرخ و فلک و دنیا و همه چیزهایی که در دنیا هست، همه آفل و غروب کننده است.
مرگ که فراموش بشود، درگیر چیزهای بی ارزش می شویم. یاد مرگ معجزه می کند! امام سجاد(ع) می فرماید:«أبکی و لِظُلمة قبری» باید یاد مرگ بود.
امیرالمؤمنین(ع) می فرماید: کسی که مُدام قبر خودش را وسعت می دهد! خب، با فشارِ خاک می خواهد چه کند؟! مرگ این طور است. مرگ سخت است.
در روایت داریم که وقتی اطرافیان میّت از او جدا می شوند، میّت فریاد می زند و از آن ها یاری می خواهد. می گوید کجا می روید! اما اگر کسی همنشینِ خدا بود، خودِ خداوند در قبر همراه و مونس فرد می شود!
پیغمبر(ص) فرمودند: من هیچ لقمه ای را در دهان نمی گذارم که امید داشته باشم حتما پایین برود! ببینید ما کجاییم و پیغمبر کجا؟!!
امیرالمؤمنین(ع) می فرماید: اگر کسی بنا باشد در دنیا بماند، برادرم سلیمان به آن اولی تر بود!! در روایت داریم وقتی اجل سراغ سلیمان(ع) آمد، سلیمان نبی از او اجازه خواست رو به قبله دراز بکشد، اجازه نداد! خواست بنشیند اجازه نداد. گفت پس به عصایم تکیه بدهم. جبرئیل اجازه داد. او به عصا تکیه داد و در همان حالت جانش را گرفت. به طوری که تا ۳ روز هیچ کس متوجه نشد سلیمان از دنیا رفته است!! اگر اجل بیاید حتی یک لحظه، حتی یک لحظه را هم تاخیر نمی کند.
برای شب اول قبرمان چه داریم؟ چه کار با افتخاری انجام داده ایم؟ دستمان خالی است. باید به فکرِ آن روز باشیم. باید آماده بود. خیلی آماده بود. علما معتقدند که ما هیچ نداریم برای آن لحظه جز مجالس روضه اباعبدالله و اهل بیت(ع). فقط حسین!
مرحوم آیت الله خوانساری(ره) نقل می کنند که آیت الله شیخ مرتضی حائری یزدی از دنیا رفتند. من نماز ایشان را خواندم و شب خوابیدم. در خواب ایشان را دیدم و پرسیدم چه خبر؟ او فرمود: از موقعی که من را در قبر گذاشتید، دو گلوله آتش مدام به من نزدیک شدند تا رسیدند بالا سر من. آن قدر حرارت داشتند که قطره قطره بدنم ذوب می شد!! از من مرتب سؤال می کردند. وحشتی عظیم مرا گرفته بود. در همین حال دیدم این ها دارند دور می شوند. دیدم نوری دارد می آید جلو. آمد بالا سر من. از من پرسید که آشیخ مرتضی ترسیدی؟ من گفتم: آٰری. از ایشان پرسیدم شما که هستید؟ جواب دادند من علی بن موسی الرضا هستم. در دنیا ۳۹ بار آمدی زیارت من، آمده ام جواب زیارت هایت را بدهم. این اولیش بود حاج شیخ!!
ما دارایی مان فقط اهل بیت است...
 
 
کدخبرنگار:۲۱۲۱۱۳

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
پربازدیدترین اخبار
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین