کد خبر : ۶۴۶۴۱
تاریخ انتشار : ۰۴ آبان ۱۳۹۴ - ۱۲:۲۷
محرم با آموزه‌های اخلاقی مرحوم آیت‌الله حق‌شناس/7

«مخالفت با هوای نفس» اولین قدم بندگی

از پیغمبر(ص) درباره بهترین و محبوب‌ترین مردم نزد خدای متعال سؤال شد، حضرت در پاسخ فرمودند: آن کسی محبوب‌ترین است که از همه کس بیشتر به مردم خدمت کند.
عقیق: با آغاز ماه محرم الحرام هیأت در مساجد و حسینیه‌های سراسر کشور بر پا می‌شود و عزاداران حسینی پای صحبت کارشناسان دینی می‌نشینند و بعد از آن در مصیبت عزای سید و سالار شهیدان اشک ماتم می‌ریزند.

یکی از این سخنوران نامی و درس‌آموز، مرحوم آیت‌الله عبدالکریم حق‌شناس بود که سخنانش هنوز بوی تازگی و معرفت ناب می‌دهند:

* «مخالفت با هوای نفس» اولین قدم بندگی

در این بدن که تو داری دلی نهفته خدای/که گنج خانه عشق است و عرش رحمانی

«قَلْبُ الْمُؤْمِنِ عَرْشُ الرَّحْمَنِ»؛ انبیا آمده‌اند که مرا متوجه کنند که در درونم گنج‌هایی نهفته است. آن‌ها می‌خواهند که من قدر خودم را بدانم. ببین داداش جان! قلب، اقیانوس است و کشتی این اقیانوس، ترک هوی و هوس است. می‌گوید:

ترک هوی‌ست کشتی دریای معرفت/دریاب قدر خویش که دریای گوهری

اگر بخواهی با کشتی در دریای معرفت سفر کنی، باید «دلم می‌خواهد» را کنار بگذاری؛ باید این کشتی را «متوّکلا علی الله» در دریا بیاندازی. اما اگر بخواهی در این دریا غواصی کنی و این گوهرها را استخراج کنی، مقدمتاً باید به احکام و فرائض اسلامی تخلق پیدا کنی، تا خدا یاری‌ات کند.

گر کیمیای دولت جاویدت آرزوست/بشناس قدر خویش که گوگرد احمری

حضرت صادق(ع) به اصحاب خود فرمود: آیا شما کبریت احمر دیده‌اید؟ گفتند: نه! یا بن رسول‌الله! کبریت احمر چیست؟ حضرت(ع) فرمود: آن کسی است که به مقام یقین تخلق پیدا کند! یعنی کسی که مقام «یقین افاضه‌ای» را به دست آورد، کبریت احمر و درّ نایاب است.

«إِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِعَبْدٍ خَیْراً فَقَّهَهُ فِی الدِّینِ وَ أَلْهَمَهُ الْیَقِینَ»؛ آدمی در اثر تخلق عملی به احکام و آداب الهی، فقیه در دین می‌شود و یک دفعه یقین از عالم بالا در قلب او سرازیر می‌شود. این افاضه‌ای غیبی، همان آب زندگی است که در قلب او ریخته می‌شود:

و اندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند

*«خدمت به خلق» آخرین قدم بندگی

از پیغمبر(ص) درباره بهترین و محبوب‌ترین مردم نزد خدای متعال سؤال شد، حضرت در پاسخ فرمودند: آن کسی محبوب‌ترین است که از همه کس بیشتر به مردم خدمت کند. مردم، مخلوقات پروردگارند و خدا مخلوقات خود را دوست دارد. جوان‌ها، بدانید که پروردگار، شما را خیلی دوست دارد! به مردم خدمت کنید تا محبوب خدا شوید. راه حیات، همین است.

سعدی که سال‌ها در دربار ابوبکر سعد بن زنگی گرفتار بوده و با این‌ها برخورد داشته، سفرهای زیادی داشته و سرد و گرم روزگار را چشیده، با مغزهای دنیاپرست مراوده داشته و فراز و نشیب عالم را دیده، تبدیل به یک حکیم شده که سخنان پخته و پرمغزی را بیان کند. او می‌گوید:

فرمان‌بر خدا و نگه‌دار خلق باش/این هر دو قول گر بگرفتی سکندری

اگر هم مطیع اوامر پروردگار باشی و هم با مردم مدارا و مهربانی کنی، مثل اسکندر می‌مانی که شرق و غرب دنیا را گرفت!

این‌ها مصنوعات پروردگارند؛ خدا مصنوعات خودش را دوست دارد. تو یک گل شمعدانی گوشه‌ خانه‌ات درست می‌کنی، اگر کسی یک برگش را بکند، داد می‌زنی و ناراحت می‌شوی! چون آن را دوست داری. خدا این جوان‌ها را خلق و تربیت کرده و این‌ها مصنوعات خدا هستند؛ پس این‌ها را دوست دارد.

عمری که می‌رود به همه حال جهد کن/تا در رضای خالق بی‌چون به سر بری

خدا إن‌شاءالله عاقبت شما را به خیر کند؛ خدا إن‌شاءالله شما را مشمول رضایت امام زمان(عج) قرار دهد و امام زمان را از شما و ما راضی کند!

*تذکری درباره احترام اموال دیگران

... شارع دو نوع ملکیت قرار داده است؛ یکی حقیقی و غیر قابل انتقال و یکی هم اعتباری و عقلایی. نزاعی بین ابن ابی‌ عمیر و هشام در این باره رخ داد که ابن ابی‌ عمیر می‌گفت: تمام املاک، مال پروردگار است و مالکیت منحصر به اوست و هشام می‌گفت: یک ملکیت به عنوان اولی است که خاص خداوند است و یک ملکیت دیگر هم داریم که در طول مالکیت الهی است و شارع، آن را برای اشخاص، به جهت تنظیم امور زندگی اجتماعی‌شان و در مقام داد و ستد اعتبار فرموده است، مثلاً وقتی که من این کتاب را به شما فروختم، کتاب مال شما می‌شود و آن پولی که شما در برابر به من می‌دهید، مال من می‌شود. یک طرف ثمن است و یک طرف مثمن؛ یکی عوض است و دیگری معوّض.

خبر این نزاع به امام صادق(ع) که رسید، حضرت فرمودند: اگر من آنجا بودم و می‌خواستم بین ابن ابی ‌عمیر و هشام قضاوت کنم، می‌‌گفتم: به عنوان اولی و ذاتی، یعنی به عنوان مالکیت واقعی، مالکیت منحصر به پروردگار است؛ اما به عنوان ثانوی، شارع ملکیت عقلاً را قانونی دانسته و این مالکیت را اعتبار کرده که وقتی آن‌ها داد و ستد می‌کنند، مالی از ملک برخی خارج می‌شود و به ملک غیر آنان درمی‌آید؛ پس حق با هشام است، نه ابن‌ ابی عمیر.

پس شارع، ملکیت اعتباری رایج بین عقلاً را معتبر دانسته است و اگر من خانه کسی را تصرف کرده‌ام، باید با رضایت او باشد و بدون رضایت او نمی‌توانم مالکیت اعتباری او را ساقط کنم. بدون رضایت صاحب مال، نمی‌توان در اموال مردم تصرف کرد.

بله؛ اگر طبق قانون عسر و حرج، مسأله‌ای پیش آید که حرجی است، به صاحب مال باید مهلت داد تا جست‌وجو کند، زمینی تهیه کرده و سپس این مال را در اختیار قرار دهد؛ وگرنه این مسلمانی نیست که مال مردم را بدون رضایت آن‌ها تصرف کرد.

حضرت آیت‌‌الله العظمی خوانساری(ره) می‌فرمودند: اگر من مکانی را اجاره کردم و مقداری از مدت اجاره‌ام باقی مانده باشد، ولو به اندازه یک روز من می‌توانم حق سکونت خود را که در همین یک روز دارم، چندین برابر قیمت کل اجاره، به دیگری بفروشم! چون من در مدت باقیمانده، صاحب منافع آن ملک هستم و حتی صاحب‌خانه هم نمی‌تواند مرا از این کار منع و محروم کند؛ حال شما ببینید اگر کسی بیاید و مال دیگری را تصرف کند و آن بنده خدا هم دستش به جایی نرسد که دادخواهی کند! این مسلمانی نیست!

خدا حاج احمد اخوان را رحمت کند که کتیبه‌های دور مسجد اعظم را نوشته است. ایشان در تیمچه‌ حاجب‌الدوله حجره داشت. یک روز مؤجر او یعنی همان اجاره‌دهنده اعلام کرد: من اینجا را خودم لازم دارم، لذا شما باید بلند شوی؛ البته من سیصد هزار تومان (به پول آن وقت) به شما می‌دهم تا این مغازه را خالی کنی! مرحوم اخوان در جواب گفت: من بلند می‌شوم، اما پولی از شما نمی‌خواهم! چون از مدت اجاره‌ام چیزی باقی نمانده که حقی داشته باشم. فقط شما کمی به من مهلت بدهید که امکاناتی برایم فراهم شود و بتوانم بلند شوم. این علامت مسلمان است. مگر می‌توان حق دیگری را خورد یا کار را به جایی رساند که چاقو و چاقوکشی شود؟!

در زمان ابوحنیفه، مسأله‌ای اتفاق افتاد و چون حکمرانی در دست آن‌ها بود، از او حکم خواستند. ابوحنیفه گفت: این بنایی که در ملک دیگری ساخته شده است، احترام ندارد، به صاحب بنا ابلاغ کنید یا با صاحب‌‌ زمین تراضی کند و زمین را از او بخرد و یا صاحب زمین، ملک را از او خریداری کند، وگرنه اگر تراضی حاصل نمی‌شود، چون این بنا در ملک دیگری بنا شده، احترام ندارد و باید خراب شود و زمین شخص، به او واگذار شود، حکم صحیح باید به این شکل باشد؛ آقا جان من!

حالا این حرف‌ها، علمی و کمی طلبگی بود! آیت‌الله آقای آخوند خراسانی(ره) در مبحث ولایت فقیه می‌فرماید: پیغمبر اکرم(ص) نیز به این مالکیت معتبر نزد عقلا، احترام می‌گذاشت و کاری نمی‌کرد که زمین کسی را بردارد و به دیگری بدهد، خود آن‌ها اعتبار و رفتار عقلا را با قول و عملشان، امضا کردند و فرموده‌اند: «اعتبار و سیره عقلا باید محترم باشد، لذا فقیه هم این اختیارات را ندارد که بدون مجوز شرعی در ملک دیگری تصرف نماید.

آقا جان! ملک هر کس مال خودش است و باید نقل و انتقال ملکیت به تراضی واقع بشود. آن وقت باید در این شهر ببینیم که مسلمانان در زمان حکومت حقه جمهوری اسلامی، زمین‌های دیگران را اشغال کرده‌اند و صاحب این زمین‌ها اصلاً‌ نمی‌توانند حقشان را احقاق کنند!‌ چرا باید این طور باشد؟! باید به این قضایا رسیدگی شود!


منبع:فارس


ارسال نظر
پربازدیدترین اخبار
مطالب مرتبط
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین