۰۳ آذر ۱۴۰۳ ۲۲ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۲۸ : ۱۲
الحمد لله ربّ العالمین و الحمد لله الذی لا مُضادّ له فی مُلکه و لا مُنازِعَ لَهُ فی أمره. الحمدالله الذی لا شریک لَهُ فی خلقه ولا شبیه لَهُ فی عَظَمَتِه (جزء من دعاء الإفتتاح) وصلّی الله علی سیدّنا ونبیّنا محمّد صلّی الله علیه وعلی آله الطاهرین واصحابه المنتجبین.
عبادالله ! أُوصیکم و نفسی بتقوی الله و اتّباع امره و نهیه.
با توجه به اینکه زندگی انسانها برای ساماندهی یک نظام فکری، عقیدتی، اخلاقی و عملی، بر اساس باورهای دینی شکل می گیرد. لذا اگر انسان درصدد است که از گوهر دین بهره مند شود، باید به همه ی آموزه های دینی ایمان داشته باشد و آنرا باور کند؛ از همین رو می بایست نسبت به خدای حکیم معتقد بوده، و دین را نسخه ی شفابخش برای درمان تمام بیماریها بداند. زیرا این نوع نگاه و اعتقاد، در سامان دادن نظام فکری و توحیدیِ انسان نقش مهمی ایفاء خواهد کرد. بنابراین آنچه اهمیت دارد این است که باید دین و آورنده آنرا باور نمود، بدین بیان که اعتقاد به آورنده ی دین به معنای پذیرش سخن کسی است که به راستی و صداقت او اطمینان دارد، و او را از صمیم دل تصدیق می نماید.[۱]
زیرا «باور» در کتب لغت به معنای ایمان، تصدیق کردن، راست پنداشتن، قبول داشتن و استوار داشتن، آمده است.[۲] لذا از آنجا که این واژه «باور دینی» از دو کلمه ترکیب شده است، گفته می شود دین را باید باور کرد. چرا که به لحاظ معرفت شناختی، این واژه به این معنی است که اگر گزاره ی برگرفته از دین به انسان عرضه شود، و ذهن مضمون و محتوای آنرا بپذیرد، نتیجهی آن رسیدن به «باور دینی» است. بنابراین باور دینی نوعی پذیرش و اعتراف است، که ذهن انسان نسبت به گزارهی دینی دارد. مترادف عربی این واژه «العقیده» است و در کتابهای لغت در تعریف آن نوشته اند: « العَقِیدَةُ مَا یَدِینُ الْإِنْسَانُ بِهِ وَ لَهُ (عَقِیدَةٌ) حَسَنَةٌ سَالِمَةٌ مِنَ الشَّکِ؛ عقیده چیزی است که انسان به آن متدین شده، و اعتقادی نیکو و به دور از شک در آن داشته باشد».[۳]
مفهوم حقیقی باور و اعتقاد به دین
یکی از مسائلی که می بایست به آن توجه لازم داشت، این است که عقیده و باور به معنای علم نیست. لذا اگر کسی علم به خداوند متعال و سایر معارف دینی داشته باشد، چنین شخصی را متدین یا معتقد نمی گویند. بلکه باور همان شهادت یا تصدیق قلبی و گره خوردن قلب به آن می باشد. و مقصود از باورهای دینی آن باوری است که از قلب انسان نسبت به عقاید دینی نشأت گرفته، و با جان آدمیان گره خورده است. که نتیجه چنین باور و اعتقادی این است که انسان می تواند با رفتار خود در آراسته شدن به ارزشهای انسانی برسد.
مفهوم حیات دینی
از جمله مباحثی که در این جا ذکر آن لازم و بلکه ضروری است این است که مراد از حیات دینی، این نیست که نظر دین درباره ی «حق حیات انسان» چیست؟ هرچند در مباحث دینی در این که انسان حق حیات دارد، نکات ارزشمندی طرح شده، و هیچ کس حق ندارد این حق را از انسان بگیرد. چرا که مطابق صریح آیات قرآن کریم اگر یک انسان به غیر حق کشته شود گویا همه انسانها کشته شده اند. زیرا خدای تعالی در این خصوص فرموده است: «مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِی الْأَرْضِ فَکَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَمیعاً؛ هر کس، انسانی را بدون ارتکاب قتل یا فساد در روی زمین بکشد، چنان است که گویی همه انسانها را کشته».[۴] چه اینکه اگر به او حیات داده شود، گویا به همۀ انسانها حیات داده شده است.
بنابراین مراد از حیات دینی آن است انسان اگر بر اساس باورهای دینی در اصلاح ابعاد فردی و اجتماعی خود تلاش کند، و به فرمان الهی و دستورات دینی پای بند باشد، در زندگی مادی و معنوی خود نتایج شگرفی بدست خواهد آورد. زیرا اگر کسی نسبت به دین باوری نداشته باشد و به دینی معتقد نباشد، آیا میتوان گفت: چنین فردی به سعادت و خوشبختی در دنیا و آخرت خواهد رسید؟ و به بیانی روشنتر، آیا انسان می تواند بدون «باور دینی» به سعادت دنیا و آخرت نائل شود؟ و به هدف خلقت و آفرینش خود نزدیک شود؟ پاسخ این سوال از منظر درون دینی آن است که سعادت واقعی و رستگاری انسان بدون دین و باورهای دینی امکان ندارد! لذا امیرالمومنین(ع) در بیانی نورانی در همین خصوص فرمودهاند: «مَنْ لَا دِینَ لَهُ لَا نَجَاةَ لَهُ؛ کسی که دین ندارد، هیچ راه نجاتی ندارد».[۵]
و در بیان دیگری می فرمایند: «فاقِدُ الدِّینِ مُتَرَدٍّ فی الکُفرِ و الضلالِ؛ کسی که دین خود را از دست داده است در کفر و گمراهی متحیر و سرگردان است».[۶] و در تعبیری از پیامبر اکرم(ص) که امیرالمومنین(ع) آنرا شنیده و نقل نموده اند آمده است: «إنّی أخافُ عَلَیکُمُ استِخفافاً بِالدّینِ، وبَیعَ الحُکمِ، وقَطیعَةَ الرَّحِمِ، وأَن تَتَّخِذُوا القُرآنَ مَزامیرَ، وتُقَدِّموا أحَدَکُم ولَیسَ بِأَفضَلِکُم فِی الدّینِ؛ من از این بر شما می ترسم که دین را سبُک بشمارید، و [با گرفتن رشوه] حکم بفروشید، و از خویشان ببُرید، و قرآن را سرودوار (با ساز و آواز) بخوانید، و کسی را در امر دین که هیچ برتری بر شما ندارد، بر خود مقدم داشته و سرپرست امور سازید».[۷]
سخن پایانی
در مباحث بعدی خواهد آمد که دینداری واقعی آن است که در ابتدا باید دین را شناخت و باور کرد و آن را در همه بخش های زندگی پیاده نمود، تا انسان نقش کامل اثر این باورها را در زندگی خود مشاهده نماید.