آیهها و آینهها؛
درماندگی سفیر انگلیس در مقابل تدبیر مرجع شیعه
در طول تاریخ مستعمران و کفار سود جو همواره به دنبال سلطه داشتن بر مسلمین بوده اند که به لطف پروردگار و تدبیر علماء مبارز به خواسته خود نرسیدهاند و مسلمین باید به گونه ای عمل کنند که هیچگاه تحت سلطه وبه نوعی محتاج کفار نباشند.
عقیق:آیه:
خداوند متعال در قرآن میفرماید:
لَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكافِرينَ عَلَى الْمُؤْمِنينَ سَبيلاً النساء/141
خداوند هرگز كافران را بر مؤمنان تسلّطى نداده است
آینه:
حکایت؛ پس از جنگ جهانی دوم حاج مهدی بهبهانی که از تجار و محترمین عراق و اهل خیر بود از طرف دولت نوری سعید نخستوزیر آن روز عراق خدمت سید ابوالحسن اصفهانی مشرف شد و عرض کرد: سفیر کبیر انگلستان قصد شرفیابی دارد. مرحوم سید فرمودند: مرا با سفیر انگلیس چهکار؟ عرض کرد نمیشود او را نپذیرید، چون پیامی از طرف دولت بریتانیا دارد و میخواهد بهطور خصوصی خدمت شما برسد آقا فرمود: بیاید اما مانند افراد دیگر در مجلس عمومی و علنی، وقتی تعیین کرد و آقای بهبهانی به بغداد اطلاع داد، از آنطرف آقا به تمام علما و مدرسین نجف و تجار برجسته و شیوخ نجف پیغام داد در همان ساعت مقرر در منزل آقا آمده و حضور داشته باشند.
در روز موعود سفیر با رئیس دولت عراق با اسکورت و تشریفات مخصوصی آمد و خدمت آقا نشست و پس از تعارفات، پیام دولت بریتانیا را رساند و گفت: دولت انگلیس تعهد کرده بود اگر بر آلمانها غالب و پیروز شد یکصد هزار دینار (معادل با دو میلیون تومان آن روز) خدمت شما تقدیم کند در هر جایی صلاح می دانید صرف کنید. آقا فرمودند: چه عیبی دارد، سفیر فوراً کیف را باز کرد و یک چک صد هزار دیناری تقدیم آیت الله اصفهانی کرد و آقا هم گرفت و زیر تشک خود گذارد، از این عمل سید تمام علماء و تجار و شیوخ ناراحت شدند و ابروها را در هم کشیدند که چرا سید پول انگلیس را قبول کرد، با این کار زیر سلطه کفار خواهیم رفت، ولی دیدند لحظهای بعد آقا به سفیر فرمودند: در این جنگ بسیاری از مردم، آواره و از هستی ساقط شدهاند از طرف من به دولت خود بگو سید ابوالحسن به نمایندگی از مسلمین یک وجه ناقابل و مختصری تقدیم میکند که آن را بین مردم خسارتدیده تقسیم کنید، از کمی وجه هم بسیار معذرت میخواهم و یک چک صد هزار دیناری از جیب خود درآورده و ضمیمه چکی که سفیر داده بود نمود و به دست او داد، سفیر از این تدبیر و سخاوت سید منفعل شده و با رنگ پریده که حاکی از شکست او و دولت مقتدر انگلستان در برابر سیاست و کیاست آن مرحوم بود از جا برخاست و دست آقا را بوسیده و بیرون رفت و به نوری سعید گفت؛ ما خواستیم شیعیان را استعمار کرده و بخریم ولی پیشوای شما ما را خرید و پرچم اسلام را بر کاخ بریتانیا کوبید.
بعد از رفتنِ نوري، سعيد علماي حاضر در مجلس، از مرحوم سيّد پرسيدند: اگر آن وجهي كه به سفير انگليس تقديم كرديد، به مصرف حوزة علميّه ميرسيد، بهتر نبود؟!
در جواب فرمود: سهم امام بايد در ترويج اسلام و مذهب صرف گردد، به نظر من يكي از مواردي كه ميتوانستيم بهترين بهرهبرداري را در ترويج اسلام بنمائيم، همين مورد بود، گفتار ایشان مورد تأييد و تحسين همگان قرار گرفت!
پی نوشت:
1.با اقتباس و ویراست از کتاب گنجینه دانشمندان
منبع:حوزه