آیت الله قرهی:
مباحث دینی اقیانوسی لایتناهی است
آیت الله قرهی گفت: اگر انسان، از نفس امّاره خروج پیدا کرد و سیر صعودی پیدا کرد و به مقام نفس مطمئنه رسید در مرحله بندگان خدا قرار میگیرد و عبدالله میشود.
عقیق:متن زیر مشروح جلسه تفسیر قرآن آیت الله قرهی مورخ ۲۶ شهریور ماه با موضوع سوره ناس است که در ادامه می خوانید.
پناه بردن دائمی بنده به مولا
در جلسهی گذشته بیان کردیم: قصد پروردگار عالم، ناس است، با این که رب، ملک و اله را تبیین میکند. این «اعوذ» و پناه بردن، عندالاولیاء و العرفا حال بندگی را دارد. انسان به عنوان مخلوق پروردگار عالم، تفاوتش با مخلوقات دیگر این است که باید در دنیا، حالش، حال بندگی باشد و عبدالله شود، لذا حسب فرمایشات پروردگار عالم در کتاب قرآن کریم و مجید الهی، انسان به عنوان اشرف مخلوقات و أحسن تقویم است «لقد خلقنا الانسان فی احسن تقویم». اولیاء هم قوام او را در بندگی دیدند. این که حضرت باقرالعلوم(صلوات اللّه و سلامه علیه) فرمودند: «العقل ما عبد به الرحمن»، باید توجّه داشت که این عبادت خدای رحمان به وجود نمیآید إلّا به بندگی که در آن، قوام عقل سلیم است. «العبد»، «عینه» عقل و «العقل»، «عینه» عبد و این دو مطلب لا ینفک هست و عقل سلیم همین «ما عبد به الرحمن» است، آن عقلی، عقل سلیم است که انسان را به بندگی دعوت کند.
البته شاید بپرسید: خصوصیّات بندگی چیست و چه زمانی میشود که انسان، عبدالله شود؟ باید گفت: نهایتش این است که اگر انسان، از نفس امّاره، این أعدی عدو، نفسک التی بین جنبیک، خروج پیدا کرد و سیر صعودی پیدا کرد و به مقام نفس مطمئنه رسید و خطاب شد: «یا ایتها النفس المطمئنة إرجعی إلی ربّک راضیة مرضیة»، تازه در آن جا بیان میشود: «فادخلی فی عبادی» یعنی در مرحلهی بندگان خدا قرار میگیرد و عبدالله میشود.
همّ و غمّ اولیاء الهی، این است که عبدالله شوند. اگر عبدالله شدند، همهی مطالب به ید آنهاست. لذا در مباحثی که در قبل اشاره کردیم، بیان کردیم: پیامبر عظیمالشأن هم عبد است و در تشهد بعد از شهادت به وحدانیّت پروردگار عالم، میگوییم: «و اشهد أنّ محمداً عبده و رسوله»، یعنی ابتدا به عبد بودن ایشان شهادت میدهیم، یعنی ایشان در بستر همین بندگی و عبودیّت است که به رسالت هم رسیدند و عمده همین است که انسان، عبدالله شود.
یکی از خصوصیّات عبدالله این است که دائم در پناه خداست. لذا «اعوذ» عندالاولیاء، حال دائمیّه دارد و مخصوص به زمان خاصّی نیست. لذا نباید تصوّر کنیم که «اعوذ» را فقط باید در زمانی بگوییم که شیاطین انس و جنّ، حملهور به انسان میشوند. البته همانطور که بیان کردیم: عقل سلیم و حضرات معصومین که خودشان اصل عقل سلیم هستند، بیان فرمودند که به حقیقت جن به ما حمله نمیکند و شیاطین انس برای ما میآیند، «بعضکم لبعض عدو» بعضی از شما با همدیگر دشمن هستید. یعنی انسانها هستند که معالأسف با هم دشمنی میکنند و این، مشهود است و هر کسی دقّت کند، نیاز به شرح ندارد و موضوعیّتش معلوم است.
آنوقت این انسان نیاز دارد که به خاطر این دشمنی که در درونش هست «أعدی عدو»، دائم به پروردگار عالم پناه ببرد. البته انسانی هم که دشمن بیرونی است، خودش جزء جنود شیطان شده است؛ یعنی به حال ظاهری انسان است، امّا حقیقت الانسان نیست. ظاهرش چون قبر کافر پر حلل/ باطنش، قهر خدای عزّ و جلّ. ظاهر انسانی دارد، امّا در اصل از شیاطین شده است. لذا انسان باید دائم پناه ببرد و این «اعوذ» دائمی است.
پناه بردن به تربیتکننده
۱. ربّ الارباب
«قُلْ أَعُوذُ بِرَبِ النَّاسِ مَلِکِ النَّاسِ إِلهِ النَّاسِ»، وقتی هم بیان میشود که به پروردگار عالم، فرمانروای مردم و خدای مردم پناه میبرم؛ یعنی باید در همه حال پناه برد. چون آن که تربیت کننده و مربّی حقیقی است، ذوالجلال و الاکرام است. اگر انسان به عنوان مربّا به مربّی حقیقی پناه برد، طبیعی است که دیگران نمیتوانند به او گزندی وارد کنند. ولو آن دیگران، از جنس خود انسان باشند.
جنس خود انسان، بهترین هادی برای انسان است و حتّی از ملک هم برتر است. البته منظورمان انبیاء نیست، آنها که معلوم است. منظور، حضرات معصومین هم نیستند؛ چون خلقت آنان که خلقت نوریّه است و پروردگار عالم بر ما منّت گذاشت که آنها را در قالب انسانی قرار داد. امّا غیر از حضرات معصومین و انبیاء عظام، حتّی هر کسی که هادی ما بود و با لسان، قول و فعل، سبب هدایت ما شد (به خصوص از طریق فعل، چون فرمودند: «کونوا دعاة الناس بغیر السنتکم») و ما را به پروردگار عالم دعوت کرد، مربّی و هادی است. هادی الهی هم جنسش، از جنس خود ماست.
البته آن هم که انسانها را به بیچارگی و گمراهی و ضلالت میکشاند، باز هم جنسش، جنس انسان است. شما نگاه کنید همه خرقهها و مکشوفاتی که در عالم میشود، همه به ید انسان است؛ چه آنهایی که انسان را اوج میدهد و به ملکوت اعلی میبرد و انسان را به مقام عبودیّت و بندگی پروردگار عالم میرساند و چه آنهایی که انسان را در حضیض ذلّت و گمراهی میبرد و به بدبختی و بیچارگی و دور شدن از دستگاه بندگی میرساند. فضای مجازی را ببینید، در هر دو طرف، انسان است. فضای حقیقی را ببینید، در هر دو طرف، انسان است. پس جنّ نیست. حقیقت هدایت بما هی الهدایة و حقیقت ضلالت بما هی الضلالة، به دست انسان است.
لذا تبیین به ربّ میکند، از این باب که اوّلاً ربالارباب، خود حضرت حقّ، ذوالجلال و الاکرام است.
۲. هادی و مربّی الهی
ثانیاً به هر حال، هر انسانی، نیاز به مربّی دارد، یا مربّی او، مربّی الهی و مربّا الهی تربیت شده و عبدالله میگردد، یا مربّی او، مربّی ضلالت و گمراهی است و مربّا از جنود شیطان میشود و عبدالشیطان میگردد، «من الجنة و النّاس»، لذا اینجاست که حالش تغییر میکند و روحش عوض میشود، با این که فیزیک، همان فیزیک انسانی است. این تغییر، تبدیل شدن از حال عبداللّهی به عبدالشیطانی و عبدالنفس است.
لذا در مورد آنچه که انسان را از عبداللّهی دور میکند، تعبیر به عدو میشود. نفس، اگر نفس امّاره شد، تبدیل به عدو میشود، امّا اگر نفس مطمئنّه شد، تبدیل به صدیق الله میگردد و انسان را به مقام عبودیّت الهی میرساند.
آیتالله العظمی شاهآبادی در بحث رشحاتالبحار خود تعبیر زیبایی دارد که بعضی از بزرگانی که در درس ایشان حضور داشتند و درس ایشان را تقریر میکردند، از جمله مرحوم ابوی، از ایشان نقل کردند که وقتی انسان به مقام عبودیّت رسید، معلوم است که «اعوذ برب» است، لذا مربّای او، مربّای الهی است. به حقیقت به خدا پناه برده، امورش را به خدا سپرده و تربیت هم به ید الله است.
پروردگار عالم تجلّی اسماء و صفات خود را در حضرات معصومین قرار داده است و آنها مربّی میشوند و همان کار ربّ را میکنند. چون ذوالجلال و الاکرام پرورش را به ید عصمت تفویض کرد. لذا آنها عنوان ربّ هستند، نه از باب الله جلّ جلاله، بلکه از باب تجلّیگاه اسماء و صفات. لذا هدایت میکنند و پرورش میدهند و این «بربّ النّاس» میشود. یعنی اگر به آنها پناه بردی، به خدا پناه بردهای.
مرحلهی دیگری هم ایشان تبیین میفرمایند که این ربوبیّت تبیین به ولایتاللّهی دارد و این ولایتاللّهی، باز شأن نزولش برای ادراک انسان، معصوم نیست. آنهایی هستند که تالیتلو معصوم میشوند. بعد ایشان میفرمایند: باز هم این برای انسان، بزرگ و سنگین است و انسان به آنجا نمیرسد، مگر این که خودش به مقام تالیتلو معصوم برسد. لذا میفرمایند: باز از آن مقام، نازله میشود؛ یعنی درجهاش پایین میآید و آن، به ید ابرار و اتقیاء الهی است، «إن اکرمکم عندالله اتقاکم» که به دست آنها ربوبیّت به وجود میآید. لذا به آنها پناه ببرید.
ایشان میفرمایند: اوّلین کاری که انسان در باب «اعوذ برب» باید بداند، پناه بردن به مربّی الهی است. اگر به مربّی الهی پناه بردید، شما را به خدا نزدیک میکند.
بعد ایشان تمثیل زده و میفرمایند: این که فرمودند: «النظر الی وجه العالم، عبادة» - این نظر به وجه عالم، خودش عبادت است، یا به «وجه» برمیگردد و یا در برخی که «هو» دارد، به خود «عالم» برمیگردد، یعنی باید به مرجع ضمیر دقّت کنیم - نظر به آن وجهی که برای انسان، ربوبیّت پیدا میکند؛ یعنی مربّی میشود و تربیت را بر عهده میگیرد که اگر نگاه کردی، یاد خدا بیافتی. بعضیها هستند که انسان وقتی در کنار آنها مینشیند، آنها را میبیند و ...، به یاد خدا میافتد.
چطور یک تربیت شده، خود، مربّی دیگران میشود؟ / نحوهی برخورد مرحوم چلویی با شاگرد بازاریها
مرحوم چلویی، جوان بود، یک شب به مسجد آیتالله العظمی شاهآبادی آمد و بعد از نماز هم در گوشهای نشست و بیرون نرفت. وقتی آقا داشتند شذراتالمعارف تدریس میکردند، او همینطور نشسته بود و آقا را نگاه میکرد. یکی، دو جلسه که او این کار را تکرار کرد، آقا فرموده بودند: بروید به او بگویید: این درس به درد شما نمیخورد، شما تشریف ببرید. یکی از آقایان رفت و به ایشان گفت. ایشان جلو آمد، دست آقا را بوسید و گفت: من میدانم به درد من نمیخورد، چیزی هم نمیفهمم، امّا من آمدم شما را ببینم.
بعد همین مرحوم چلویی به جایی رسید که یکی از خصّیصین و نزدیکان ایشان شد. ابوالعرفا، آیتالله العظمی ادیب، آن هم آن زمان که خیلیها طاهر و پاک بودند، به هیچ عنوان غذای بیرون را نمیخوردند. امّا یک مواقعی مرحوم چلویی برای آقا غذا میآوردند و ایشان میفرمودند: این را میشود خورد.
وقتی مربّی، چنین فردی باشد، ببینید چه میشود! آن زمان که ظرف یکبار مصرف برای غذا نبود، معمولاً بازاریها خودشان به شاگردانشان ظرف میدادند تا بروند از مرحوم چلویی برایشان غذا بگیرند. وقتی یکی از این کارگرها داخل مغازه میآمد تا غذای استاد کارش را بگیرد ببرد، مرحوم چلویی از یک دیس بزرگ کباب که در کنار دستش بود، یک لقمه در داخل دهان او میگذاشت.
ابوالعرفا، آیتالله العظمی ادیب، در جلسهی خصوصی به ایشان فرموده بودند: شما دلیل این کارتان را بگویید. ایشان گفته بود: شما که بهتر از من میدانید، امّا چون امر میکنید، میگویم. ایشان گفته بود: من میدانم بعضی از این صاحبکارها معالأسف بخیل هستند، این بچّه بوی غذا به مشامش میخورد، امّا استاد کارش هیچ چیزی به او نمیدهد. بعضی مواقع اینها از خانههایشان غذایی برای خودشان میآورند، گاهی نان و پنیری دارند و ...، ولی بوی غذای تازه این نوجوانها را به طمع میاندازد و دلشان میخواهد - این که ایشان تا کجا را میبیند، اثر همین مربّی است، «اعوذ برب» همین است - من برای این که بوی غذا در راه بعضی از اینها را وسوسه میکند و ناخنکی به غذا میزنند، از ابتدا که داخل مغازه میآیند، لقمه کبابی در دهانشان میگذارم تا لقمهی حرام داخل بدنشان نرود و از طرفی هم به آنها حالی میکردم که بدانید این کباب، چیز خاصّی نیست، فقط بویش زیاد است.
خدا آیتالله احمدی میانجی، آن مرد بسیار الهی و مدرس اخلاق و واقعاً متخلّق را رحمت کند، ایشان بیان فرموده بودند: آیتالله میرزا جواد آقای ملکی تبریزی که در زهد و عرفان، استاد مراجع بزرگی مانند آیتالله العظمی مرعشی نجفی و امام راحل بودند، یک مرتبه فرموده بودند: انسان با شنیدن بوی کباب، فکر میکند چه خبر است، یک بار بروید به این شکمتان بدهید تا بداند هیچ خبری نیست و بوی آن بیشتر از خودش هست.
مرحوم چلویی هم فرموده بود: چون من احساس میکردم احتمال دارد که اینها در بین راه ناخنک بزنند، اوّل که وارد میشدند، دست در دیس بزرگ کباب میبردم، یک کباب در دهانشان میگذاشتم که تا به لقمه حرام مبتلا نشوند.
به هر حال همه چیز از ذره شروع میشود دیگر، اصطلاحی هم داریم که میگویند: تخم مزغ دزد، شتر دزد میشود! آنهایی که اختلاس میکنند، از مطالب کم شروع میکنند، اوّلش تصوّر میکنند حقّ خودشان هست و بابت زحمتی است که میکشند، امّا همین کم، آنها را بیچاره میکند و بعد مبتلا میشود.
لذا مرحوم چلویی هم برای مبتلا نشدن آنان، چنین کاری میکرد. لذا آن مربّی، این مربّا را درست میکند که خودش، برای دیگران، مربّی میشود. به تعبیر آیتالله العظمی شاهآبادی این چرخهی گردون هدایت به ربوبیّت، از اینجا شر وع میشود و به همان ربّ الارباب میرسد.
لذا بیان میکنیم: «قل اعوذ برب الناس، ملک الناس، اله الناس»، یعنی در همهی اینها «ناس» است. درست است که بیان شده: «من الجنة و الناس»، امّا بیچارگی بشر این است که خودش ابزار شیطان و جنود شیطان میشود. پس همه چیز، از ناس است، برب الناس، ملک الناس، اله الناس.
اوّلین چیزی هم که ملاک است، تربیت است «رب الناس». انسان در تربیت، اوّل باید به خدا و ربّ پناه ببرد و این ربّ، تفویض امر کرده است، «انی جاعل فی الارض خلیفة». ما در مورد جسم خدا که هیچ، اصلاً نمیدانیم چیست، امّا حتّی اسماء و صفات خدا هم مانند ذاتش است. آیتالله العظمی شاهآبادی میفرمایند: «اسمائه و صفاته فی ذاته و ذاته فی اسمائه و صفاته». ذات خدا را که معلوم است کسی نمیتواند دست یابد، امّا ما به اسماء و صفات خدا هم نمیتوانیم دست یابیم.
این هم که فرمودند: اسماء و صفات نازله؛ یعنی درجهاش پایین میآید تا ما بتوانیم ادراک کنیم. ما حضرات معصومین را هم درک نمیکنیم.
علّامه امینی میفرمایند: کسانی که راجع به امیرالمؤمنین غلو کردند، برای این بود که درکشان زیاد شد و خیلی از مطالب را در مورد امیرالمؤمنین فهمیدند، ولی متوجّه نشدند که همهی اینها از ناحیهی خداست و برای همین چپ کردند.
لذا این که میفرمایند: حجاب میاندازند تا ما عظمت مقام آنان را آنگونه که باید و شاید نفهمیم، برای همین است و اثر دارد. در اذن دخول حرمهای حضرات میخوانیم: «انک حجبت عن سمعی کلامهم و فتحت باب فهمی بلذیذ مناجاتهم»، یعنی تو حجاب انداختی که مثلاً وقتی جواب سلاممان را میدهند، ما کلام آنها را نشنویم، تا لذّت مناجات ببریم. چون در غیر این صورت ما مدهوش میشدیم و حالمان از بین میرفت و دیگر هیچ از مناجات نمیفهمیدیم.
علّامه امینی میفرمایند: حسب نقل برخی از بزرگان، از بس که این غالیون فهمیدند که امیرالمؤمنین کیست، چپ کردند. خود حضرات معصومین هم فرمودند: ما خدا نیستیم، شما به ما خدا نگویید، ولی غیر از آن، هر چه بگویید، میتوانید بگویید. پس میتوان گفت که پرورش به دست آنهاست و این ربوبیّت است.
۳. پدر و مادر
قبل از آن که روایات و آیات الهی را بخوانیم تا ببینیم این مطالبی را که به عنوان بحث خارج تفسیر این آیات بیان کردیم، تأیید میکند یا خیر؛ مطلب دیگری را هم عنوان میکنم که از آن مرد الهی، ملّا محسن فیض کاشانی و همچنین از ملّاصدرای عظیمالشّأن است که ایشان، هم فقیه است و هم فیلسوف.
اگر میخواهیم بفهمیم که ملّاصدرای عظیمالشّأن چقدر مرتبط با اهلبیت بودند، میتوانیم مقدّمهی اسفار ایشان را بخوانیم که فرمودند: وقتی من در کهک تبعید بودم، شبهای جمعه اجازه داشتم که به حرم حضرت معصومه بیایم. در هر مسئلهای گیر میکردم و برایم مشکل بود و نمیتوانستم حل کنم، آن را یادداشت میکردم، در شب جمعه که به حرم میآمدم، روبهروی قبر شریف حضرت معصومه مینشستم، دو رکعت نماز برای حضرت معصومه میخواندم، بعد تا مسئله را باز میکردم، مسئله برایم حل میشد.
این دو بزرگوار میفرمایند: در مورد ربّ، بحث پرورش جسم و روح توأمان با هم هست. برای همین هست که اوّل ربّ، پدر و مادر هستند، «ربنا اغفر لی و لوالدی و رحمهما کما ربیانی صغیرا»، هر دو ربّ هستند؛ چون هم دارند جسممان را پروش میدهند و هم روحمان را. جسممان را به لقماتی که برایمان میآورند، پرورش میدهند. اگر این لقمه، لقمه حلال بود، سبب توفیق ما میشود. به ما فرمودند: «قف عند الشبهه»، در مورد شبهه هم توقّف کنید، چون هر چه هست، در این لقمه است.
بارها بیان کردم: عرفای عظیمالشّأن از جمله ابوالعرفا، آیتالله العظمی ادیب میفرمودند: مثلّث وجودیتان را حفظ کنید. مثلّث وجودی چیست؟ چشم، گوش و دهان. فرمودند: اگر اینها حفظ شود، انسان، اوج میگیرد.
اگر نگاهت به حرام افتاد، بدان که چشم گناهبین، اولیاء خدا بین، امام زمان بین و خدابین نمیشود. پس چشمت را مراقبه کن، آنچه را که خدا بر تو حرام کرده، بر خودت حرام کن.
گوشت، از غیبت شنیدن لذّت نبرد، طوری که منتظر ادامهی آن باشد و ... . آهنگها، ترانهها، حرفهای بیهوده و ... نشنو. حالا یک عدّه را میبینی که مینشینند گعده میگیرند که حرفهای بیهوده بزنند، دلیل چیست؟ عمر انسان، کوتاه است. از وقت باید بهره ببرد. حرفهای خوب بشنود. روایات را بشنود.
این چشم باید به آیات الهی بنگرد، چرا ساعتها پای تلویزیون مینشیند که سه ریال (سریال) و دو ریال و فیلم و ... ببیند؟! خدا گواه است عمر خیلی زود میگذرد.
هر چه مطالعه کنید و به مباحث دینی وارد شوید، میبینید اقیانوسی لایتناهی است، آن هم در تمام ابوابش، در فقه، اصول، کلام، تاریخ، اعتقادی، تنفسیر، قرآن که غوغاست. در مقدّمات تفسیر بیان کردم: آیتالله موسوی همدانی فرمودند: وقتی علّامه طباطبایی تفسیرشان تمام شد و ما برای ترجمه و چاپ المیزان خدمت ایشان رسیدیم، ایشان گریه کردند و فرمودند: حیف که عمرم تمام شده، تازه فهمیدم که باید یک دور دیگر تفسیر بنویسم. یعنی اینقدر قرآن، باعظمت و دریای عمیق و بحر موّاج است که ما هر چه پیش برویم، کم است. لذا باید گوش و چشممان را به آیات الهی بدهیم.
مراقب دهان هم باشیم که چه لقمهای میخواهیم در آن بگذاریم. ببینید مرحوم مرشد چلویی چه بیان کرده بود، گفته بود: چون من احساس کردم امکان دارد اینها در راه، به غذا ناخنک بزنند، اوّلاً کباب را در دهانشان میگذاشتم که ببینند خبری نیست و بعد هم مبتلا به لقمهی حرام نشوند.
یکی از کارهای دیگری که ایشان میکردند، این بود که شبها وقتی بازار تعطیل میشد، ایشان روشناییهای مغازه را خیلی کم میکرد و اجازه میداد بیایند از غذایی که اضافه آمده، ببرند. البته از قصد هم غذا زیادتر درست میکرد. یکی از افراد خودش به آیتالله العظمی ادیب گفته بود: ایشان روشناییها را آنقدر کم میکرد که ما حتّی چهرهی ایشان را هم نبینیم. خودش هم ظرفهای غذا را آماده میکرد و میداد. تازه کسی گفته بود: من شب نمیتوانم بیایم، برای همین روز میآمد و مرحوم چلویی هم به ظاهر میگفت: پولش را به من بده، آن شخص هم چیزی را کف دست مرحوم چلویی میگذاشت و او در دخل میریخت، بعد مرحوم چلویی غذا را به او میداد و تازه میگفت: بیا مابقی پولت را هم بگیر. یعنی غذا میداد و پولش را هم به او پس میداد. مردان الهی اینطور مراقبه میکردند.
پس اگر این لقمه مراقبه شود، خیلی تأثیرگذار خواهد بود و میتوان گفت: چون پدر و مادر هم، لقمه برای فرزند مهیّا میکنند، ربوبیّت اوّل برای آنان است. لذا تربیت جسم و روح با هم ملاک است و هر دوی این بزرگواران (ملّا محسن فیض کاشانی و ملّاصدرای عظیمالشّأن) میگویند: اگر این را بفهمی، به ربّ پناه بردی. بعد خطاب به پدر و مادران میگویند: شما باید مراقبه کنید، چون ربّ صغیر، شما هستید. جسم و روح فرزند، اوّل در اختیار شماست، به عنوان اوّل مربّی.
این که پروردگار عالم، خالق است که معلوم است و کسی راجع به آن، حرفی نمیزند. کسی که نیمچه عقل سلیمی هم داشته باشد، این را میفهمد. امّا این مهم است که پروردگار عالم تربیت را تفویض کرده است، اوّل هم به پدر و مادر.
لذا برای همین است که پدر و مادر باید از زمان انعقاد نطفه مراقبه کنند. برخیها برای بچّهدار شدن، صده میگیرند که بچّه، صالح و خوب شود و دستورالعملش هست. اینها ربّ و مربّی هستند. پس اوّلین ربّ، همین پدر و مادر هستند.
ادامه بحث را در جلسات آینده که انشاءالله بعد از دو دهه اوّل محرّم است، بیان خواهیم کرد.
بهترین پناه عالم
بهترین پناهگاه هم که بارها بیان کردم و باید آن را خیلی جدّی بگیریم، آقا جان، امام زمان است که حصن حصین است. ماه محرّمتان را هم بخواهید که آقا جان امضاء کنند که یک محرّم و عزاداری باصفا داشته باشید.
دائم یاد آقا جان باشید. هر ساعت، حداقل یک دعای سلامتی برای آقا جان بخوانید. این را کم نگیرید. غوغاست. تلفن همراهتان را تنظیم کنید که هر ساعت زنگ بزند تا بعد از مدّتی دیگر خود بدنتان کوک شود.
میشود انسان، هر ساعت، هر ساعت، ولو حداقل یک دعای سلامتی آقا جان، امام زمان را بخواند، امّا آقا جان، آن کسی که تمام امور به ید مقدّسش است، به او عنایت نکند؟!
یک کار دیگر هم این است که دو دقیقه آخر شب با آقا جان حرف بزنید. مسواک زدید، وضو گرفتید - که «الوضوء نور»، وضو، نور است و رزق را زیاد میکند، دائم الوضو باشید که خیلی عالی است و طول عمر میآورد و رزق را زیاد میکند - و میخواهید بخوابید، چند دقیقه با آقا خلوت کنید. یک فاتحه هم برای مادر آقا جان، حضرت نرجس خاتون بخوانید که کلید ورد به قلب آقا جان، مادرشان حضرت نرجس خاتون است. بعد بگو: آقا جان، دستم را بگیر، به خصوص در این آخر الزمان و این هرج و مرجی که هست، این ظواهر دنیا، این عناوین دنیا، من را فریب ندهد و گرفتارم نکند. بندگی خدا را فراموش نکنم. سرباز تو شوم. به جان مادرت نرجس خاتون دست ما را بگیر.
محال است کسی محبّ اهلبیت باشد، کمی با آقا حرف بزند و قلبش رقیق نشود و اشکش جاری نشود. سعی کن موقع صحبت، اشک بریزی، این اشک، اکسیر عجیبی است. اکسیر رحمت است. دو قطه اشک، جهنمی را از بین میبرد.
اشک بریز، بگو: آقا جان، به جان مادرت دستم را بگیر، زندگیام را خراب نکنم، خسر الدنیا و الآخرة نشوم. اگر هم دیدی اشکت جاری نشد، یک مواقعی بگو: شنیدم دو خانم دیگر را هم خیلی دوست داری که یکی عمه جانت زینب است، آقا جان، به دعاهای دل عمه جانت زینب، دستم را بگیر و من را رها نکن، من بدبختم، آقا شما خیلی کریمی «سجیتکم الکرم»، کرم کن، عنایت کن، به داغهای عمه جانت زینب، دستم را بگیر. به حق آن موقعی که دست حجّت خدا، جدّ مکرّمتان، روی سینهی عمه جانتان کشیده شد و سینه آرام آرام شد، امّا چه شد که وقتی بالای آن تل رفت، هی مینشست، هی بلند میشد، هی بر سر میزد، وامحمدا میگفت ...
منبع:مهر