کد خبر : ۸۹۷۲۸
تاریخ انتشار : ۱۲ شهريور ۱۳۹۶ - ۰۹:۴۱
آیت الله قرهی:

سه صفت الهی که انسان به خود نسبت می‌دهد

آیت الله قرهی گفت: اگر هم می‌خواهید با قرآن انس بگیرید، قرآن را با قرآن ناطق ممزوج کنید یعنی با امام معصوم.
عقیق:متن زیر مشروح جلسه تفسیر قرآن آیت الله قرهی با موضوع سوره ناس است که در ادامه می خوانید؛

در جلسه‌ی گذشته عرض کردیم: سوره ناس، پناه بردن به پروردگار عالم از چند جهت که روایات شریفه بیان می‌فرمایند، برای شفای روحی و هم شفای جسمی است. امّا چرا به نام ناس، اسم گذاری شد؟ دلیل، این است که پناه بردن را سه مرتبه عرضه می‌داریم:

«قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ، مَلِکِ النَّاسِ، إِلَهِ النَّاسِ» این پناه بردن به خدا که خدای ناس هست و دائم، ناس بیان می‌کنیم، در نهایت هم، به خود خدا پناه می‌بریم «مِنْ شَرِّ الْوَسْوَاسِ الْخَنَّاسِ، الَّذِی یُوَسْوِسُ فِی صُدُورِ النَّاسِ، مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ»

بحث این است؛ اگر انسان، بماهو انسان، انسان عالم به آن انسان هم تبیین می‌کند که باید به رب خودت پناه ببری، این یک مطلب که به حسب روایات شریفه هست که عرض می‌کنیم.

مطلب دیگر این است که گرفتاری ناس، از خود ناس است، نه از جنّیان! مع الاسف معمول این هست که انسان‌ها در مقابل انسان‌ها هستند و این درد بزرگی است، وقتی امر به هبوط شد و فرمود: قلنا اهبطو منها جمیعا باز بیان فرمود: بعضکم لبعض عدو، بعضی از شما با بعضی دیگر دشمن می‌شوید، نفرمود: مثلاً جنّیان با شما دشمن می‌شوند، حتّی آنجا که شیطان را عدوّ خوانده است، به قول بعضی از بزرگان و اعاظم، تبیین به استعاره‌ی بیرونی است، چرا؟ چون حقیقت عدوّ در درون خود انسان است.

کما اینکه پیامبر اکرم، محمّد مصطفی(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) فرمودند:«اَعدی‌ عَدُوِّکَ نَفسُکَ الَّتی بَینَ جَنبَیک» دشمن‌ترین دشمنان تو این نفس تو هست که بین سینه‌ی تو قرار دارد، اشاره به نفس امّاره..یعنی باز خود انسان است، دشمنی کننده هم چه از درون و چه از بیرون، خود انسان است.

شیطان؛ وسوسه‌گر است

منتها چون بحث وسوسه هست، بله، اگر از طریق ناس هم باشد، اسّ و اساس وسوسه، از ناحیه‌ی شیطان است. یعنی شیطان هست که انسان را وسوسه می‌کند و جنود و سپاهش را از انسان‌ها می‌گیرد، منتها وسوسه گر است، کما اینکه قرآن کریم و مجید الهی در محاجّه‌ی شیطان و انسان می‌فرماید: شیطان بیان می‌کند: من فقط وسوسه کردم عمل فقط به دست خودتان بود، به یه تعبیرعامیانه تقصیر ها را به گردن من انداختن، معنا ندارد. من دزدی کردم یا تو دزدی کردی؟ من اختلاس کردم یا توی انسان اختلاس کردی؟ من بی ادبی و بی تربیتی کردم نسبت به پدر و مادرو حقوق آن‌ها را ضایع کردم یا تو کردی؟ و قس علی هذا هر بدی هست را خود انسان انجام می‌دهد، کس دیگری نکرده..لذا وسوسه‌گر است.

شیطان؛سلطنت یا اغواگری؟

من مقدّماتش را عرض می‌کنم و از خارجش بحث می‌کنم. لذت وسوسه‌گر حقیقی اوست امّا معمول این است که عداوت‌ها از خود انسان بر خود انسان هست. چون اگر کسی تقوا پیشه کند، قرآن کریم و مجید الهی می‌فرماید: تو بر آن‌ها سلطان نیستی و نمی‌توانی برآن‌ها تسلّط پیدا کنی. سلطان به معنی کسی است که مسلّط است. آن‌چه که عامل می‌شود برای تسلّط ظاهری، که به تعبیر بعضی از اعاظم، از جمله شیخ الطّائفه، شیخ طوسی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) می‌فرمایند: حتّی در اشرار و مفسدین سلطنت شیطان ظاهری است و حقیقی نیست.

انواع سلطنت در عالم

بعد تبیین می‌فرماید: دو سلطنت داریم؛ یکی سلطنت الهی علی الاطلاق است و این سلطنت بر همه‌ی عالم است، چه بر اشرارش و چه بر اتقیایش؛ یعنی همه‌ی انسان‌ها و چه بر سایر موجودات و مطالب یعنی همه‌ی اشیاء که چون خلق کرده پس مسلّط است.

یک سلطنت حقیقی دیگری که او هم به اذن الله داده شده است، بر انسان، که آن هم از باب جبر و اختیار است، که جبرش به واسطه‌ی بعضی از مطالب است که هم مباحث کلامی دارد و هم مباحث فلسفی دارد که اینجا جای بحثش نیست و هم مباحث روایی و آیات الهی دارد که بسیار زیباست.

علی‌ایِّحال در عالم اختیار، فرمودند: یک تسلّط حقیقی که به اذن الله هست، انسان بر خودش دارد. که گاهی این انسان اختیار خودش را که تسلّط به خودش هست را به غیر، واگذار می‌کند، لذا مؤمنین به خدا واگذار می‌کنند «افوّض امری الی الله انّ الله بصیر بالعباد»، خصوصیت مؤمنین این هست که حتّی تسلطی که به اذن الله هست را به خدا واگذار می‌کنند گر چه به قول بعضی از اعاظم از جمله شیخ الرّئیس؛ کسی می‌تواند این کار را بکند که به نفس امّاره، مسلّط شده باشد که حقیقت هم همین هست، وقتی انسان به نفس خود مسلّط شد، تازه می‌فهمد که باید همه چیز را به خدا واگذار کند، پس تسلّط دوم که عنوان تسلط حقیقی است، تسلط انسان بر خودش هست. لذا اختیار با من و تو است، دلمان بخواهد به مسجد می‌آییم و اگر نخواهد نه.

هر چه بیشتر بدانی، به فقر خودت بیشتر پی می‌بری

یک چیزی هم بیان شده که پس توفیق چیست؟ که آن‌هم بحث جدایی دارد و چون می‌خواهم گذرا بحث کنم تا وارد سوره بشوم مجال نیست تا مفصل بحث کنم، چون هر کدام باب جدایی است و بالجد عرض می‌کنم که مباحث دین، لایتناهی است. هر بابی بروی، برایت ابواب دیگری باز می‌شود و هرچه جلو می‌روی دریایی است که تمامی ندارد.

لذا وقتی علامه بحرالعلوم اواخر عمر شنید که به او بحرالعلوم می‌گویند - درحالات ایشان مطالعه می‌کردم - ایشان بسیار عصبانی شدند و در حالی که در بستر افتاده بودند، فرمودند: آن‌قدر این دریا، دریا و اقیانوس عظیمی است که من فقط قطره‌ای را چشیدم، چگونه جرأت می‌کنید بگویید بحرالعلوم و چگونه من جرأت کنم که این لقب را به خود بپذیرم؟! با این که واقعاً در علوم غوغایی بودند.

اتّفاقاً خدای متعال در اعصار مختلفه بعضی را این طور قرار می‌دهد که در هر فنی که وارد می‌شوند، هم قدرت حافظه می‌دهد و هم بالاتر از قوّه حافظه، قوّه دراکه می‌دهد؛ چون بعضی قوّه دراکه ندارند، لذا بعضا اجتهادهای بعضی هم، اجتهاد تقلیدی است – چون این‌جا بحثش نیست، نمی‌توانم خیلی وارد شوم و سریع رد شوم- آن قوّه دراکه آن ها، آن‌طور نیست که مطالب، ادراک کنند و آن کنه قضیه و مطلب را بما هو حقیقه المطلب ادراک کنند و این را ندارند.

 علی ای حال حقیقت برای آن‌ها موجودیّت ندارد. تازه انسان وقتی به آن‌جا می‌رسد و هرچه بالا می‌رود و ابواب علم برای انسان باز می‌شود، آن جاست که حقارت و کوچکی خودش را ادراک می‌کند و این که در روایت بیان کردند که عالم هرچه علمش فزونی می‌یابد، تواضعش بیشتر می‌شود و مثل درختی می‌ماند که شاخه او پربار است.شاخه‌ای که پربار است خم می‌شود و حتّی حالت شکسته است از بس پربار است. چون می‌فهمد که هرچه جلو می‌رود، غوغاست، این عالم، علم به خصوص علوم الهی لایتناهی است جدّی ما هیچ نمی‌فهمیم، چون هرچه انسان جلو می‌رود، غوغا و ومحشر است و اگر بخواهیم راجع به آن بحث کنیم، هر بابی، ابوابی را می‌گشاید که خود آن‌ها را وقتی ورود پیدا می‌کنی، می‌بینی چه محشری است!

 لذا من گاهی که به مباحثی ورود پیدا می‌کنم و مطالعه می‌کنم، یک مرتبه می‌بینم که نزدیک به اذان صبح است و بعد هم انسان می‌فهمد که هیچ نفهمیده، تازه به یک مطلب تازه‌ای رسیده و ابواب دیگری باز شده است. در همه وجوهش هم همین است. در فقهش بگیر، در اصولش بگیر، در کلام و مباحث دیگرش بگیر، در قرآن که دیگر نگو و نپرس. در بحث مقدمات قرآن که دیگر حوصله ما و شما سررفته بود که تازه چیزی نگفتیم و یک انگشت کوچک به دریای باعظمت تفهیم قرآن نزدیم و ناخن ما هم به آن نخورد و حوصله نداشتیم. اگر می‌خواستیم راجع به آن بحث کنیم فقط باید سال‌ها راجع به آن بحث می‌کردیم.

عرض کردم از غربت قرآن کریم و مجید الهی این هست که جدّی ما هنوز انس حقیقی با این کلام الله نداریم. این که در دعای عهد هم بیان می‌شود «عطل من احکام کتابک» همین است که واقعا معطل مانده و انسان اصلا خبر ندارد. علی ای حال خیلی عجیب است.

علت اصلی نام‌گذاری سوره‌ی ناس

 حالا این ناسی که بعضی بیان می‌کنند، چون کلمه ناس، پنج بار تکرار شده، از این باب، ناس بیان شد. حسب آنچه که روایات شریفه بیان می‌فرمایند و بعضی از مفسرین، از جمله ملا محسن فیض کاشانی(اعلی) – که جدی او هم شناخته نشده است که عرض کردم یکی از کتب او به نام کلمات المکنونه، در باب مطالب معارفی است که آیت الله العظمی بهجت، آن بهجت العلوم(اعلی) - این‌هایی را که می‌گویم، چون خودم شنیدم می‌گویم و معمولا کم نقل قول می‌کنم – فرمودند: انسان باید برای این کتاب زانوی تلمذ بزند و خودش نمی‌تواند. در کتاب تفسیر قرآن ایشان این هست که خیر، حسب روایات شریفه حقیقت مافوق این هست. این که می‌خواهد بگوشد شر و شرارت از خود انسان است.

نکته‌ای زیبا از نماز دهه‌ی اول ذی الحجه

خیلی جالب است، حسب مناسبت این ایام عرض کنم. ما در این دو رکعت نماز دهه ذی الحجه که بعد از حمد و سوره توحید در هر دو رکعت می‌خوانیم، پروردگار عالم فرمود: «و واعدنا موسی ثلاثین لیله و اتممناها بعشر» خدا وعده کرد و به ده تمامش کرد. جریان چه بود؟ خدای متعال دارد به موسی کلیم(علی نبینا و آله و علیه السلام)  بیان می‌کند. معلوم می‌شود که این امت که من در تفسیر سوره بقره، آن آیاتی که به آن‌ها پرداختیم -حالا باید بعد از تفسیر ناس و فلق دومرتبه به ادامه آن برگردیم – عرض کردم که اتفاقا خیلی عجیب است که این قوم موسی مع الاسف دائم به دنبال معجزه بودند. موسی کلیم می‌داند که بناست اتفاقاتی بیافتد. «و قال موسی لاخیه هارونَ اخلفنی»

- من در مباحث مقدمات قرآنی عرض کردم، به خصوص آیت الله العظمی خویی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) در کتاب علوم قرآن هم اشاره به این دارند که بعضی از وقف‌هایی که آقایان در تجوید بیان می‌کنند، به این بصورت نیست امّا وقف معنا داریم و وقف اصلا باید معنا را برساند. «کلمه تامه یصح السکوت علیها» کلام این است که سکوت ایجاد می‌کند، این جا تبیین به هارون با توقف خیلی خوب است؛ چون گاهی سکوت از باب تنبه است؛ یعنی وقف جایز، وقف لازم نیست. چون دیدم مع الاسف در بعضی قرآن‌ها وقف لازم زدند و بعضی هم بیان کردند اصلاً نیاز به وقف نیست که آن هم اشتباه است-

 این جا می‌خواهد توقف بدهد که تنبه بدهد لذا به هارون گفت: مواظب باش، تو خلیفه و جانشین من هستی « و واعدناموسی ثلاثین لیله و اتممناها بعشر فتم میقات ربه اربعین لیله و قال موسی لاخیه هارون اخلفنی فی قومی» در قوم من « و اصلح» تو اصلاح کن «و لا تتبع سبیل المفسدین» یعنی یک عده‌ای فساد می‌کنند. موسی کلیم(علی نبینا و آله و علیه السلام) می‌داند بالاخره در جامعه فسادگران همیشه هستند، منتها یک موقعی می‌توانند اظهار وجود کنند و یک موقعی نمی‌توانند. این که بگوییم: در یک جامعه‌ای دیگر مفسد وجود ندارد، غلط است. ولو با وجود نبی‌ای مثل موسی کلیم، مفسدان و فسادگرها هستند. منتها آن‌ها مترصد به این هستند که موقعیتی برایشان به وجود بیاید و بتوانند اظهار فساد کنند. لذا پروردگار عالم از لسان موسی به هارون می‌گوید: «و لا تتبع سبیل المفسدین»  اصلا این فساد از خود انسان هاست، فساد درست می‌کنند.

لذا اصل قضیه این است که در این سوره ناس تنبه بدهد که ای انسان بدان یک وسواس الخناسی هست که اتّفاقاً به قول بزرگان این که می‌گوید: «من الجنه و الناس» جن که زیاد با ما کاری ندارد، ناس با ما کار دارد.

معنای وسوسه

در معنای اصطلاحی وسوسه‌گری، چند معنا می‌دهد که یکی همین است که شاید بهترین وجه هم همین باشد که آنچه که تو دوست داری، در درون خودت مدام از طریق آن وارد می‌شوند. به تعبیر خیلی عامیانه از طریقی که دوست داری، قلقلکت می‌دهند.

مثلا آیا می‌شود کسی بگوید من آمدم تو را جهنمی کنم و انسان بپذیرد؟! معلوم است هرکه باشد نمی‌پذیرد، نیمچه عاقلش هم نمی‌پذیرد. لذا این طور نمی‌گوید. وسواس الخناس یعنی بدی‌ها را خوب جلوه بدهد.

شما فکر کردید قوم موسی، یهودی‌هایی که بعدا به آن قضایا مبتلا شدند، اول که سامری آمد و آن گوساله را درست کرد، اول به بت‌پرستی برگشتند و گفتند: ما خدا را رها می‌کنیم و بت‌پرست می‌شویم؟ خیر. پس چه؟ گوساله که بت است دیگر! سامری طوری تبلیغ کرد که گفت امروز تجلی روح خدا و حالات الهی در این است، نگفت شما بت‌پرست شوید که حالا این جریان مفصلی دارد و همه این حرف‌هایی که می‌زنم، اساس روایی دارد که یک مورد را امام رضا(علیه الصّلوة و السّلام) راجع به قضیه سامری و این‌ها توضیح می‌دهد و من خلاصه دارم بیان می‌کنم. لذا نگفت من می‌خواهم شما را بت‌پرست کنم. معلوم است کسی که حالا فهمیده بت‌پرستی بد است و از آن جدا شده، یکی دیگر به او بگوید برگرد به بت‌پرستی، معلوم است که بت‌پرست نمی‌شود.

مثل بچّه. بچّه اولین بار که به بخاری دست می‌زند، دستش می‌سوزد و شما در عالم بچّگی می‌گویید جیز شدی. دیگر خودش می‌فهمد هرچه را که شما بخواهی نهی‌اش کنی، می‌گویی جیز است و او هم دست می‌کشد و طرفش نمی‌رود.

آن که بچه است می‌فهمد، حالا می‌شود کسی که یک عمر بت‌پرستی کرده و حالا به او گفتند بت‌پرستی بد است، ولو آن بت به صورت انسان شود، ولو بگوید: «انا ربکم الاعلی» مثل فرعون و حالا موسی کلیم آمده و همه این‌ها بیان کرده توضیح داده، این قوم را نجات داده و کارهایی که صورت گرفته، از دریا گذشتند -  چون این قضیه بعد از آن هاست و قوم موسی، قوم بسیار خوبی شدند. تازه چهل نفر از خوب خوب هایشان با موسی می‌روند و جریان مفصّلی است. داستان حضرت موسی کلیم(ع) یک داستان راستان عجیبی است. خیلی جالب است. - حالا وقتی می‌خواهد بیان کند، طبیعی است نمی‌گوید برگردید به بت‌پرستی. معلوم است کسی به دنبال بت‌پرستی نمی‌رود.

لذا یکی از خصوصیّات وسواس الخناس این است که بدی‌ها را خوب جلوه دهد.

شیطان مشروب خواری را زیبا جلوه می‌دهد!

باز از باب مثال بگویم تا برگردیم و توضیحات را بدهیم. مثلا در روایات شریفه با لفظ امّ‌الخبائث از شراب یاد می‌کنند. در اصطلاح فارسی ما یعنی مادر همه بدی‌ها شراب است، یعنی الکل، یعنی نوشیدنی که بسیار مضرّ است. عقل را زایل می‌کند و از بین می‌برد و بعدهم گاهی انسان در همان حال به مادر یا خواهرش یا کس دیگر تجاوز می‌کند و اصلا دیگر در این عالم نیست. امّ‌الخبائث است. فرمودند: اگر خدای ناکرده کسی با کسی قهر باشد، اوّلا که فرمودند: قهر اصلا خوب نیست؛ چون فرمودند سه روز بگذرد و دو نفر با همدیگر قهر کنند، نمازشان قبول نمی‌شود امّا فرض بگیریم حالا کسی با دیگری قهر است امّا اگر کسی که با او قهری به شما سلام کرد، جوابش واجب است. یا اگر در نماز جماعتی و کسی وارد شد و سلام کرد، فرمودند: باید جواب سلام را داد. گفت سلام، شما هم بگو سلام، گفت: سلام علیکم، شما هم بگو: سلام علیکم. یک نفر هم بگوید، کفایت می‌کند. این قدر سلام مهم است، امّا فرمودند: کسی که شرب خمر می‌کند و مسکرات می‌نوشد، اگر سلام کرد، نباید جوابش را بدهی و نباید روی خوش به او نشان دهی. امّ‌الخبائث است.

حالا وسوسه گر هیچ موقع این طور نمی‌گوید که این شراب خوب است، عقل را زایل می‌کند. می‌گوید که این شراب یا همان شرب خمر که در فارسی می‌گوییم شراب منافع دارد و قرآن هم فرموده که منافع دارد امّا نمی‌داند منافعی که قرآن فرموده، چیست که حالا این توضیحات دارد که من وارد نمی‌شوم؛ چون بحثمان از بین می‌رود. یک منظورش همین خرید و فروشی که می‌کنند و تاکستانی که درست می‌شود و ... . می‌گوید: این منافع دارد. یک مقدارش را که انسان بخورد به طوری که مست نشود، هیچ اشکالی ندارد و خیلی از موادی را که در بدن است، از بین می‌برد. در حالی که امام صادق(علیه الصّلوة و السّلام) فرمودند:«الخمر حرام ولو بقطره».

به قول پروفسور رجحان بافت‌شناس بزرگ در علوم پزشکی که کتاب هایش در دانشگاه‌های پزشکی تدریس می‌شود، می‌گوید: این که فرمودند: «الخمر حرام ولو بقطره» چون تا کوچکترین چیزی به زبان می‌گذارید، مثلا نمک را، بلافاصله می‌فهمید که شور است. این شور بودن یعنی به قدری سرعت رفتن به مغز، چون همه چیز از مغز می‌آید، و برگشت آن زیاد است، مثل مباحث اینترنت که سرعت کم و زیاد دارد، می‌رود، فرمان مغز می‌گوید این شور است یا شیرین است.لذا تا در دهن می‌گذاری می‌فهمی. چون سلول‌های عصبی از طریق دهان به سرعت، به مغز به شما جواب می‌دهد. می‌گوید: همان قطره وقتی به مغز می‌رود، بعضی از سلول‌ها را از بین می‌برد، ولو به این که شما مست همنمی‌شوید. لذا می‌گوید این که امام صادق(علیه الصّلوة و السّلام) فرمودند: «الخمر حرام ولو بقطره» برای این است که ابدا هیچ نفعی برای جسم ندارد. آن منافعی هم که بیان می‌شود ... .

خود امام صادق(علیه الصّلوة و السّلام)  بیان فرمود.. جابر محضر حضرت آمد و گفت: آقا! یک پزشک یونانی می‌گوید: وقتی بخوری برای برخی از بیماری‌ها خوب است.

مثل همین که امروز می‌گویند. فکر نکنید که بعضی از مطالب و سوال‌ها مال امروز است. خیر، برای قدیم است منتها الفاظش عوض شده. من یک موقعی عرض کردم که مثلا این بحث فمنیسم آن زمان هم بوده و الان اسمش عوض شده. عرض کردم وقتی به این معارف دینی، ورود پیدا می‌کنی، آن‌قدر غوغا و عظیم است که خدا گواه است، انسان گاهی مطالعه می‌کند، وقت کم می‌آورد.

منتها متاسفانه حال و حوصله نداریم و در مباحث دنیا افتادیم و خبر نداریم. خدا گواه است بالاترین و باعظمت ترین، البته نه از باب اینکه بنده طلبه و در این لباس مقدسم، خدا گواه است اگر غیر این هم بود بیان می‌کردم، به این خانه خدا و به این منبر رسول الله که فقط دین اسلام است، چقدر مبانی، چقدر مطالب، چقدر معارف هست که شما وقتی وارد می‌شوی، می‌بینی چه خبر است.

حضرت فرمودند: مگر می‌شود خدایی که علیم و حکیم است «والله علیم حکیم»، نداند چه خوب است و چه بد است و بعد بیاید حرامش کند؟! معلوم است دروغ محض است.

پس چه می‌گوید؟ حالا بحثم سر همین است. وقتی می‌خواهد وسوسه کند، نمی‌گوید که بد است. می‌گوید: خوب است و این حال را جلوه می‌دهد.

لذا این سوره ناس را برای این ناس گذاشتند که می‌خواهد به انسان بگوید: ای انسان! بدترین دشمنان اوّلاً در وجود خودت است و بدترین کسانی هم که تو را بدبخت می‌کنند، باز از جنس خودت هستند، «من الجنه و الناس». برای همین سوره ناس است. ملا محسن فیض کاشانی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) بیان می‌کند: که حسب روایات شریفه وقتی نگاه می‌کنی، همین است، نه این که چون 5 مرتبه ناس در این سوره تکرار شده، بلکه از این باب است که شرّ از خود انسان است، کما این که خیر هم از خود انسان است. دعوت کننده به شر جنسش، جنس انسان است و دعوت کننده به خوبی‌ها هم جنسش انسان است. «هو الذی بعث فی الامیین رسولا من انفسهم» یا به تعبیر دیگر «منهم» از خودشان است، چون جنس، جنس خود انسان است،چه در بدی‌ها و چه در خوبی ها. پس به این خاطر ناس می‌گویند.

سه صفت الهی که انسان به خود نسبت می‌دهد!

و لذا این سوره ناس به قدری باعظمت شد که علامه آسیّد جعفر مرتضی عاملی که علامه محقق بیان می‌فرماید: که راجع به این موضوع «نزولها بسوره و سوره الفلق موضوع ضلاله الانسان و هدایته بسورتین و قد ذکر الله تبارک و تعالی فیها الاستعاذه ثلاثه مراه اتی فیها لکل حاله مضمونا یختلف عن المضمون الحاله الاخری فی الانسان لا فی الله تبارک و تعالی» . علامه آسیّد جعفر مرتضی می‌فرماید: بدانید این اصلا موضوعش خود انسان است و بعدخدای متعال سه مرتبه بیان می‌کند که تو گاهی این حالات را در خودت تصور می‌کنی و برای خود انسان است. این «برب الناس» این ربوبیتی که تصور می‌کنی، داری. پناه ببر به رب حقیقی و مربی تو نیستی، اوست.

 مالک تو نیستی، اوست. چون انسان احساس مالکیت در عالم می‌کند. که حالا بعد عرض می‌کنم این سه چیز بسیار مهم که انسان گاهی در خودش حس می‌کند. یک ربوبیت، که گاهی ربوبیت را در خود احساس می‌کند. گاهی مالکیت. لذا در سوره حمد که می‌دانید سوره حمد باید در نماز خوانده شود. سوره‌های دیگر قابل تغییر است. لذا اصطلاحا می‌گوییم حمد و سوره در حالی که خود حمد هم سوره است امّا چون در نماز به عنوان رکن رکین است که باید حتما خوانده شود، نه آن ارکنی که به عنوان رکن است، لا یتغیر است.

 لذا دیگر نمی‌گوییم سوره حمد با این که خودش هم سوره است و می‌گوییم: حمد و سوره که آن سوره را می‌توانی سوره‌های دیگر بخوانی، سوره ناس بخوان، سوره توحید بخوان، سوره نصر بخوان یا هر سوره ای که دلت خواست امّا سوره کامل که در شیعه سوره کامل بیان می‌شود. اهل سنت یا به حقیقت اهل جماعت می‌گویند نصف سوره هم اشکال ندارد و می‌توانید امّا ما می‌گوییم سوره کامل. ولی آن قدرحمد مهم است که باید حتما باشد.

در آن چه چیزی بیان می‌کنیم؟ «مالک یوم الدین» که من در تفسیر سوره حمد توضیح دادم. تقریبا نزدیک به هفت سال در دروزهای یکشنبه تفسیر سوره حمد طول کشید که شاید طولانی ترین بود و چندین جلد آن دارد برای چاپ آماده می‌شود که نکاتی را که بزرگان و اعاظم بیان کردند، سعی کردیم حلّاجی کنیم که یک چیز عجیبی بود. این مالکیت گاهی طوری است که انسان فکر می‌کند؛ او مالک است در حالی که ما اصلا مالک نیستیم.

لذا خدا می‌خواهد سه چیز را بیان کند، ربوبیت که تو ربوبیت نداری. مالکیت که تو نداری. حتی سند خانه می‌گیریم که مثلا سند شش دانگ برای ماست امّا کجایش برای ماست؟ ما مالک نیستیم. ما فقط آن جایی را که نشستیم، فعلا آن جا را از قاعده جسم تصاحب می‌کنیم و مابقی اش را ناظر هستیم، نه مالک.

حضرت حق مالک است؛ یعنی همه جا هست «هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن» خدا مالک همه چیز است، ناظر نیست. لذا مالکیت در ملک می‌گویند باید این باشد که هرکسی که مالک است در او جاری باشد. ما جاری نیستیم، ما ناظریم.

لذا سه چیز متاسفانه در این دنیا در انسان‌ها به وجود می‌آید، ربوبیت، مالکیت و الهیت. که این الهیتش بود دیگر، خودشان را اله می‌دانستند، الهه فلان. یا ربوبیت که فرعون گفت: «انا ربکم الاعلی». می‌گوید این به این خاطر است. تصور این حالت را دارد. سه چیزی که عامل می‌شود انسان گمراه شود که حالا این‌ها را بعدا به فضل الهی بیان می‌کنیم.

راه انس با قرآن

عزیزان! خیلی با قرآن انس بگیریم. عجیب است! ببینید چندین جلسه است ما می‌خواهیم ورود پیدا کنیم و تازه من خیلی چیزها را فاکتور گرفتم. خدا گواه است به تعبیر عامیانه خیلی چیزها را قورت می‌دهم، نگویم چون هم باید حال مجلس و وضعیت را دید و هم آن قدر مطلب زیاد است که نمی‌شود.

این قرآن خیلی عجیب است، اگر بدانیم، این که می‌گویند بالاترین معجزه پیامبر اکرم قرآن است. شق القمر شوخی نیست. از این جا ماه را دو نیم کنی و علم نجوم اثبات کرده که شق القمر شده. یک بار کره ماه دو نیم شده و بلافاصله چسبیده، می‌گویند نه هزاران سال پیش و نه نزدیک و صدها سال پیش. جالب است کهدر باب علم نجوم چون عالم، عالم منظومه است و در مدار قرار دارد، اگر کمتر از میلی ستارگان و، کراتاز مدار جدا شوند، سقوط می‌کنند و لذا این شهاب سنگ‌هایی که شما می‌بینید، این‌ها سقوط کردند. یا اگر جهتشان به سمت خورشید باشد، به آن سمت می‌روند و ذوب می‌شوند و یا به سمت کرات دیگر می‌روند، گاهی برخورد با کرات و اتفاقاتی که در علم نجوم بحث می‌شود. امّا اتفاق دارند که این دو نیم شده و عجیب است که چطور دو نیم شده و از بین نرفته است و نیافتاده. پس شق القمر خیلی عجیب است امّا نمی‌گویند این معجزه بزرگ پیامبر است. معجزه بزرگ پیامبر همین قرآن کریم و مجید الهی است.

با قرآن خیلی انس بگیریم. اگر هم می‌خواهید با قرآن انس بگیرید، یک راه بگویم. این قرآن کریم و مجید الهی را با قرآن ناطق ممزوج کنید یعنی با امام معصوم. به خصوص آقاجان حضرت حجّت(روحی).

این خواندن هر ساعت دعای سلامتی را که عرض کردم، خیلی کوچکش است امّا بروید این زیارت آل یاسین را بخوانید، آن قددر سلام می‌دهیم «حین ترکع و تسجد» تا جایی که می‌گوییم «السلام علیک بجوامع السلام» و خود حضرت را شاهد می‌گیریم که من شهادت می‌دهم «ان لا اله الا الله وحده لا شریک له» تا آخر. غوغاست.

اتّصال به آقاجانمان، حضرت حجّت قلوب را نورانی می‌کند. علم را می‌آورد، مغز را باز می‌کند، فکر را نورانی می‌کند. گاهی تازه آدم یک چیزهایی - آن هم یک چیزهایی، باز هم نمی‌فهمیم – متوجه می‌شود که چرا امام(اعلی) در نجف اشرف وقتی حالش بد بود، سرمای شدیدی خورده، آن هم زمستان که نجف اشرف سوز عجیبی دارد، می‌خواهد سحرگاهان برودحرم مطهر مولی الموالی، حاج آقا مصطفی به امام عرضه می‌دارد: آقاجان شما که می‌دانید امام همه جا هست و ناظر است. دیگر شما با این وضعیت فیزیکی تان نیاز نیست امشب خودتان را اذیت کنید. امام برمی‌گردد و به یک زبان ساده می‌گوید: آقا مصطفی! این روح عوامی را از ما در زیارت نگیر و بگذار ما همین را داشته باشیم. امام شال را به سر و صورت می‌بندند و عبا را بر سر می‌اندازند - که معمولا امام این کار را نمی‌کردند و با یک وقار خاصی که داشتند می‌رفتند – و به حرم می‌روند.  

تازه آدم متوجه می‌شود که این اتصال است که علم و فهم را می‌آورد و جدی اگر بداند که همه این‌ها از ناحیه آن قران ناطق است، تازه می‌فهمد که هیچ است و همه چیز متعلق به آن هاست. تازه متوجه می‌شود «بیمنه رزق الوری» یعنی چه. چه رزق و روزی مادی و چه معنوی.

عزیزان! اتصال به امام زمان خیلی داشته باشید و این را جدّی بگیرید. بارها گفتم جدی بگیریم امّا باور کنیم که باید جدی بگیریم، شعاری نباشد. خدا شاهد است اگر این را جدّی بگیریم، انقلاب روحی عظیمی در ما به وجود می‌آید. با آقاجان حضرت حجّت ارتباطمان را زیاد کنیم.

آن وقت وقتی سلام می‌دهیم، وقتی می‌خوانیم متوجهیم بعضی موقع‌ها حتی در مسجد هم خوانده می‌شود امّا حواسمان نیستو همین طور می‌خوانیم و حالیمان نیست. ارتباط برقرار نمی‌کنیم امّا یک موقع ارتباط برقرار می‌کنیم.

عزیزم این را از یک طلبه کوچک بپذیر. بعضی چیزها را خیلی نمی‌توانیم به زبان جاری کنیم. ای کاش می‌شد و می‌شد و می‌شد ولی نمی‌شود. ولی بدانید عزیزان! این ارتباط غوغاست ولو به این که اولش هیچ چیز متوجه نشوی. ولو انسان سال‌ها هیچ چیز متوجه نشود امّا خدا گواه است در همان سال‌هایی که متوجه نیستیم دارند خیلی چیزها می‌دهند و در همان سال‌هایی که متوجه نیستیم دارند خیلی چیزها می‌دهند و خیلی عنایت‌ها خیلی عنایت‌ها می‌کنند. وقتی که متوجهت کنند که دیگر انسان دیوانه می‌شود. همه آقاجان، حضرت حجّت است. باور کنیم بإذن الله همهچیز اوست و همه اموربه ید حضرت است. خلیفه الله است دیگر. عین الله الناظره است. «و بوجوده ثبتت الارض و السما» اصلا او هست که همه چیز هست. او نبود، هیچ نبود. من نبودم، تو نبودی، دنیا نبود. همه چیز پودر شده بود. حضرت اسرافیل(ع) بر صورش دمیده بود. اوست که الان همه چیز هست. باید به این برسیم.

سؤال: کی می‌رسیم؟ هرچه عزیز دلم! ارتباط خودت را با آقاجان، امام زمان زیادتر کردی ولو اولش همین حالات دعایی کهخیلی متوجه نمی‌شویم چه خبر است. می‌نشینی بگو: «السلام علیک یا مولای یا بقیه الله» بلند می‌شوی، می‌خوابی، ارتباط را برقرارکن. این ارتباط غوغا می‌کند، محشر می‌کند.

«السلام علیک یا مولای یا بقیه الله». من نمی‌خواهم بگویم حتما امّا هر ساعتی که گفتم دعای سلامتی را بخوان، اگر توانستی اولش هم این دعای «اللهم عرفنی نفسک» را بخوان. نمی‌خواهم بگویم حتمی که آن را هم نخوانی و زده شوی. حداقل این دعای سلامتی که خیلی کوتاه است و همه هم حفظیم را هرساعت بخوان. عرض کردم این تلفن همراه و ساعتت را کوک کن، این را مقید شو به خواندن و بر خودت فرض بدان. شاید بگویی مگر واجب است؟! عرض کردم خیلی چیزها واجب نیست و اولیا و اوتاد و عرفا واجب کردند. مگر نماز شب واجب است؟ خیر مستحب مؤکد است امّا بیان کردم وقتی روزهای آخر عمر آیت‌الله العظمی مرعشی نجفی محضرشان در بیمارستان عرض کردم: آقا! یک نصیحت ناب بفرمایید. مزاح کردند که آن که دارد می‌رود مطالبی را می‌گوید، بیان کردم: خداوند سایه شریف شما را بر سر ما مستدام بدارد. فرمودند: این‌ها دیگر تعارف است و چون رفتنی هستم، می‌گویم. فرمودند: من از قبل از تکلیف تا به حال نماز شبم قضا نشده است. نماز شب که نماز صبح و ظهر و عصر و مغرب و عشاء نیست، مگرواجب است که می‌گویی قضا نشده؟! می‌دانید دیگر بعضی بیان کردند که اگر کسی اهل نماز شب است و اتّفاقی افتاد که شب بلند نشد، روز قضا همان نماز شب را بخواند. معلوم می‌شود بعضی خیلی چیرها را بر خود فرض می‌کنند.

عزیز دلم! بر خود فرض بدان که هر ساعت ولو به یک دعای سلامتی با آقا صحبت کنی. این ساعت هم همه با هم بخوانیم که تمرین شود، عادت کنیم در تنهایی، در خلوت، در جلوت

 « اللهم کن لولیک الحجه بن الحسن المهدی صلواتک علیه و علی آبائه فی هذه الساعه و فی کل الساعه ولیا و حافظا و قائدا و ناصرا و دلیلا و عینا حتی تسکنه ارضک طوعا و تمتعه فیها طویلا. اللهم ارنی الطلعه الرشیده و الغره الحمیده واکحل ناظری بنظره منی الیه و عجل فرجه و سهل مخرجه و اعمر اللهم به بلادک و احی به عبادک احینا به بحرمه محمد و آل محمد»


منبع:مهر


ارسال نظر
پربازدیدترین اخبار
مطالب مرتبط
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین