کد خبر : ۱۳۱۴۵۴
تاریخ انتشار : ۱۷ آبان ۱۴۰۳ - ۲۳:۲۲
فیلم|

خاطره شنیدنی شیخ حسین انصاریان از توبه یک جوان شرابخوار

استاد شیخ حسین انصاریان گفت: روزی با یک جوان شراب‌خوار همراه شدم و او در نهایت در دعای کمیل توبه کرد.

عقیق: مراسم بزرگداشت استاد حسین انصاریان همزمان با سالروز ۸۰ سالگی وی، با حضور مسعود پزشکیان رئیس جمهور، محمدباقر قالیباف رئیس مجلس شورای اسلامی، سیدعباس صالحی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی، حسین سیمایی صراف وزیر علوم، تحقیقات و فناوری، آیت الله حسینی بوشهری نایب رییس مجلس خبرگان و محسن حاجی میرزایی رئیس دفتر رئیس جمهوری و جمعی از مقامات و مسئولان حوزه‌های فرهنگی، علمی، دانشگاهی، حوزوی، دینی، سیاسی و اجتماعی کشور و شماری از مقامات کشوری و لشکری، عصر امروز پنجشنبه - ۱۷ آبان‌ماه هم‌زمان با ولادت حضرت زینب (س) در تالار وحدت تهران برگزار شد.

حجت‌الاسلام انصاریان در این مراسم با تقدیر از برگزار کننده این مراسم، همزمان با شب جمعه خاطره‌ای از یک برنامه دعای کمیل خود تعریف کرد و گفت: در یک شهر مشهور ایران، ۱۰ شب منبر داشتم که دو روز مانده به پایان مراسم اتفاقی برای من افتاد. یک نفر از عالمان شهر به من زنگ زد که چرا شهر ما آمدی خبر ندادی. گفتم حال بیا.

وی افزود: من مشغول ترجمه صحیفه سجادیه بودم که او بعد از مدتی به من گفت خسته شدم همش در حال نوشتن هستی. به او گفتم قلم را کنار می‌گذارم و بلندشو باهم برویم. خانه ما اطراف میدان شهر بود و ایام رفت‌وآمد منافقان بود. گفتم اینجا قدم بزنیم.انصاریان افزود: راننده‌ای جلوی ما ایستاد و با وضع آنچنانی به ما گفت کجا می‌روی؟ گفتم هرجا شما بروید و او گفت سوار شو. این روحانی می‌ترسید سوار شود و او را با اصرار سوار کردم. راننده گفت کجا شما را ببرم. گفتم هرجا دلت می‌خواهد.

این سخنران مذهبی گفت: ما لاستیک‌فروش هستم و وضع خوبی دارم و تنها هستم، برویم خانه ما و من گفتم برویم. آن روحانی ترسیده بود. به خانه او رسیدیم و دیدیم بر دیوار خانه‌اش عکس نیمه‌عریان زنان ایرانی و خارجی و بازیگران و خوانندگان بود. شیخ به من گفت کجا را نگاه کنم؟وی افزود: به او گفتم در بهشت که به ما حورالعین نمی‌دهند بگذار اینجا نگاه کنیم.
 
جوان برگشت و گفت در یخچال شراب خارجی و اصل دارم، هرکدام را می‌خواهی بیاورم. تریاک صددرصد خالص دارم.انصاریان ادامه داد: نمی‌گویم که مشروب و تریاک نیاور اما یک ساعت مانده به غروب و من با یکی از اهالی شهر شما روبروی مسجد جامع قرار دارم که اگر مشروب بخورم یا تریاک بکشم و بوی آن به او برسد، او مرا ترک می‌کند. من عاشق او هستم.
 
سخنران مذهبی گفت: برای ما میوه و چای آورد و آن شیخ می‌گفت، من نمی‌خورم به او گفتم من می‌خورم و بیرون خمس می‌دهم. ما را سوار کرد و کنار مسجد آورد. زمانی که رسیدیم موذن می‌گفت اشهد ان لا اله الا الله. او پرسید رفیق تو رسیده است؟ گفتم اسمش را صدا می‌زنند. به او گفتم اگر مشروب می‌خوردم یا تریاک می‌کشیدم با او چه می‌کردم.
 
وی گفت: این راننده گفت فردا هم بیایم گفتم بیا. فردا که آمد گفت عکس‌ها را پاره کردم. تریاک و مشروب را دور ریختم. من را چرخاند و نزدیک خانه پیاده کرد. گفت امشب کجا هستی؟ ما شب آخر کمیل می‌خواندیم. گفتم بیا همین‌جا باهم برویم.انصاریان گفت: از کلاس ششم تاکنون کمیل را در تاریکی و روبه‌قبله می‌خواندم. او را کنار خودم نشاندم. بعد از دعا دیدم چشم او گریان است پایش زخم است. از من سوال کرد نامت چیست؟ نگفتم و گفتم اهل خوی هستم. از هم جدا شدیم.
 
این سخنران دینی گفت: بعد از چندماه به مشهد مشرف شدم، دیدم همان روحانی هم هست. او برای من تعریف کرد که مدتی پیش آن جوان را با لباس آستین‌بلند در حرم دیده است. آن جوان پرسیده رفیقت کجاست و او گفته که تهران است. گفته بود اگر دیدیش بگو من خانه و مغازه‌ام را فروختم و مجاور امام رضا شدم و همسری هم خدا نصیبم کرده است.وی در پایان سخنان خود گفت: خدایا به حقیقت زینب کبری تمام مردم را با نابودی اسرائیل خوشحال کن.
 
تعداد بازدید : 110

ارسال نظر
پربازدیدترین اخبار
مطالب مرتبط
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین