۰۹ تير ۱۴۰۳ ۲۳ ذی الحجه ۱۴۴۵ - ۰۵ : ۰۹
آیه ها و آینه ها؛
برخی افراد هستند که از زندگی مرفه و راحت خود میگذرند و بسیار انفاق می کنند تا افراد مستحق را از مشقت خارج کنند و همچنین برای خودشان توشه آخرت فراهم کنند، غافل از اینکه شرط قبول این عمل، نیت خالص و خشنودی خداوند است.
![](http://media.ismc.ir/Larg/1394/10/01/IMG09110490.jpg)
عقیق:آیه:
خداوند متعال در قرآن می فرماید:
وَمَا تُنفِقُونَ إِلاَّ ابْتِغَاء وَجْهِ اللّهِ بقره/272
جز براى طلب خشنودىِ خدا انفاق نكنيد
آینه:
جعفر بن یونس، مشهور به شبلی از عارفان بنام قرن سوم و چهارم هجری بود، روزی شبلی از کنار دکان نانوایی میگذشت، گرسنگی چنان او را ناتوان کرده بود که چارهای جز تقاضای نان نداشت و از مرد نانوا خواست که به او تکهای نان دهد ولی نانوا با عصبانیت او را رد کرد.
در دکان نانوایی، شخص دیگری نشسته بود که شبلی را میشناخت ، رو کرد به نانوا و گفت: اگر شبلی را ببینی چه خواهی کرد؟ نانوا گفت: او را بسیار اکرام خواهم کرد و هر چه بخواهد به او می دهم، دوست نانوا به او گفت: آن مرد که الآن از خود راندی و لقمهای نان را از او دریغ کردی، شبلی بود.
نانوا سخت بهم ریخت و شرمنده شد و چنان حسرت خورد که گویی آتشی در جانش برافروختهاند. پریشان و شتابان به دنبال شبلی رفت و عاقبت او را در بیابان پیدا کرد. بیدرنگ خود را به دست و پای شبلی انداخت و از او خواست که بازگردد تا وی طعامی به او بدهد. شبلی قبول نکرد، نانوا اصرار کرد و گفت: اگر منت بر من بگذاری و شبی را در سرای من بگذرانی، به شکرانه این توفیق و افتخاری که نصیب من میگردانی، مردم بسیاری را اطعام می کنم.
شبلی پذیرفت، شب فرا رسید و میهمانی عظیمی برپا شد و صدها نفر از مردم بر سر سفره او نشستند، مرد نانوا در آن ضیافت هزینه زیادی کرد و همگان را اطعام داد.
بر سر سفره، اهل دلی به شبلی گفت: یا شیخ نشان دوزخی و بهشتی چیست؟ شبلی گفت: دوزخی آن است که یک تکه نان را در راه خدا نمیدهد، اما برای شبلی که بنده ناتوان و بیچاره اوست، هزینه گزافی میکند و بهشتی فقط برای رضای خدا کار می کند. 1
به وقت بخشش و انفاق پروین نباید داشت در دل جز خدا را 2
پی نوشت:
با اقتباس و ویراست از کتاب حکایات پارسایان
پروین اعتصامی
منبع:حوزه
211008
خداوند متعال در قرآن می فرماید:
وَمَا تُنفِقُونَ إِلاَّ ابْتِغَاء وَجْهِ اللّهِ بقره/272
جز براى طلب خشنودىِ خدا انفاق نكنيد
آینه:
جعفر بن یونس، مشهور به شبلی از عارفان بنام قرن سوم و چهارم هجری بود، روزی شبلی از کنار دکان نانوایی میگذشت، گرسنگی چنان او را ناتوان کرده بود که چارهای جز تقاضای نان نداشت و از مرد نانوا خواست که به او تکهای نان دهد ولی نانوا با عصبانیت او را رد کرد.
در دکان نانوایی، شخص دیگری نشسته بود که شبلی را میشناخت ، رو کرد به نانوا و گفت: اگر شبلی را ببینی چه خواهی کرد؟ نانوا گفت: او را بسیار اکرام خواهم کرد و هر چه بخواهد به او می دهم، دوست نانوا به او گفت: آن مرد که الآن از خود راندی و لقمهای نان را از او دریغ کردی، شبلی بود.
نانوا سخت بهم ریخت و شرمنده شد و چنان حسرت خورد که گویی آتشی در جانش برافروختهاند. پریشان و شتابان به دنبال شبلی رفت و عاقبت او را در بیابان پیدا کرد. بیدرنگ خود را به دست و پای شبلی انداخت و از او خواست که بازگردد تا وی طعامی به او بدهد. شبلی قبول نکرد، نانوا اصرار کرد و گفت: اگر منت بر من بگذاری و شبی را در سرای من بگذرانی، به شکرانه این توفیق و افتخاری که نصیب من میگردانی، مردم بسیاری را اطعام می کنم.
شبلی پذیرفت، شب فرا رسید و میهمانی عظیمی برپا شد و صدها نفر از مردم بر سر سفره او نشستند، مرد نانوا در آن ضیافت هزینه زیادی کرد و همگان را اطعام داد.
بر سر سفره، اهل دلی به شبلی گفت: یا شیخ نشان دوزخی و بهشتی چیست؟ شبلی گفت: دوزخی آن است که یک تکه نان را در راه خدا نمیدهد، اما برای شبلی که بنده ناتوان و بیچاره اوست، هزینه گزافی میکند و بهشتی فقط برای رضای خدا کار می کند. 1
به وقت بخشش و انفاق پروین نباید داشت در دل جز خدا را 2
پی نوشت:
با اقتباس و ویراست از کتاب حکایات پارسایان
پروین اعتصامی
منبع:حوزه
211008