۰۳ آذر ۱۴۰۳ ۲۲ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۲۱ : ۱۰
آیت الله مجتهدی تهرانی (ره)در شرح این حدیث می گوید:نقل شده است که روزی زنی عاشق جوانی زیبا چهره که شاگرد مغازه بزازی بود می شود و برای رسیدن به وصالش عمدا پارچه های زیادی می خرد و سپس به صاحب مغازه می گوید.آقا پول من کم آمده است.این شاگرد را بفرستید تا پول را بدهم.
ایشان در ادامه این داستان می گوید:صاحب مغازه به شاگردش دستور میدهد که با این زن برود وقتی که هردو وارد خانه شدند زن در خانه را قفل و به او پیشنهاد گناه کرد.جوان در ابتدا مخالفت کرد.ولی وقتی فهمید که تمامی درها بسته شده و زن با نقشه قبلی این طرح را کشیده لذا گفت عیبی ندارد.فقط اجازه بدهید به توالت برود.زن اجازه داد.
ایشان در ادامه می گوید:جوان در توالت نجاست را بر صورت خود مالید و همین که بیرون آمد و زن او را با این وضعیت دید دست از سر جوان برداشت.از این جریان به بعد هرکس او را می دید بوی خوشی به مشامش می رسید.
پی نوشت:
کتاب احسن الحدیث، ص116
منبع:باشگاه خبرنگاران