۱۴ خرداد ۱۴۰۳ ۲۷ ذی القعده ۱۴۴۵ - ۰۸ : ۰۶
- واکنش آیت الله رئیسی به شعر صف اول+فیلم
- نغمه ساز / نوبت دوم/ مروری بر آثار ماندگار حاج سیدمحمد جوادی
- علت علاقه ویژه زنجانی ها به آیت الله رئیسی/ اخلاص و صفای باطن ایشان مشهود بود
- ولایت پذیری محض و پیگیری امور مردم از بارزترین ویژگی های رئیس جمهور شهید بود
- نغمه ساز / نوبت اول/ مروری بر آثار ماندگار حاج حیدر توکلی
تقویم شیعه؛23 محرم
مهدى عباسى با اين كه پسر خود، هادى را به ولايت عهدى برگزيده بود، در اواخر عمر از اين كار پشيمان شد و تصميم گرفت كه پسر ديگرش "هارون" را جايگزين هادى نمايد.
عقیق:مهدى عباسى (سومين خليفه عباسيان ) پس از مرگ پدرش منصور دوانقى در سال 158 قمرى بنا به وصيت كتبى و شفاهى پدرش به خلافت رسيد.
گرچه ابوالعباس سفاح ، نخستين خليفه عباسيان چنين بنا نهاد بود كه پس از مرگش ، برادرش منصور و پس از منصور پس از دست يابى به تخت خلافت و استحكام حكومت خويش ، به تدريج فرزند خود مهدى را بر ديگران ترجيح داد و او را جانشين خود در مسافرت هاى مى كرد و سر آخر، وى را هم به صورت شفاهى و هم به صوت كتبى ، ولى عهد و جانشين خود معرفى كرد و با اين كار، عملا پسر عموهاى خويش را از رسيدن به خلافت ناكام گذاشت . مهدى عباسى نيز پس از استقرار در منصب خلافت ، با عيسى بن موسى بناى بدرفتارى در پيش گرفت و او را از طريق عاملان خويش مورد بى مهرى و بى حرمتى قرار داد. تا اين كه روزى وى را به اجبار و اكراه به نزد مهدى عباسى فرا خوانده و از او خواستند كه خود را از ولايت عهدى مستعفى نمايد.
به هر تقدير، مهدى با نيرنگ و اجبار، عيسى بن موسى را از ولايت عهدى عزل و پسر خود "هادى" را به اين سمت منصوب كرد.
در زمان مهدى عباسى ، بسيارى از نوادگان امام حسن مجتبى عليه السلام و ياران آن ها كه پيش از اين به دستور منصور دوانقى در سياه چال ها گرفتار بودند، آزاد گرديده و يا از زندان گريختند. از جمله آنها، عيسى بن زيد بن امام زين العابدين عليه السلام بود، كه به كوفه متوارى شد و تا آخر عمر در اين شهر به صورت ناشناس و مجهول النسب و در نهايت سختى و تنگدستى زندگى كرد، به طورى كه حتى همسر و فرزندش ، او را نشناخته پى به نسب شريف وى نبردند. وى با همين وضعيت زندگى كرد و سر آخر، بدرود حيات گفت.
مهدى عباسى با اين كه پسر خود، هادى را به ولايت عهدى برگزيده بود، در اواخر عمر از اين كار پشيمان شد و تصميم گرفت كه پسر ديگرش "هارون" را جايگزين هادى نمايد. به همين جهت ، هادى را كه در گرگان به سر مى برد فراخواند تا به بغداد برگردد و در آن جا به صورت رسمى ، وى را از ولايت عهدى عزل و هارون را ولى عهد خود نمايد.
ولى هادى ، اعتنايى به پيام پدرش نكرد و به بغداد برنگشت و خود را هم چنان ولى عهد مى دانست. اين عمل بر پدرش مهدى بسيار گران آمد و به ناچار به سوى گرگان حركت كرد تا در اين جا هادى را توبيخ و وى را از ولايت عهدى عزل نمايد. ولى همين كه مهدى عباسى به "ماسبذان" (از بلاد دينور و حدود كلهر) رسيد، در همان جا وفات يافت و به خواسته هاى خويش دست نيافت.
درباره مرگش گمانه هاى چندى گفته شده است. برخى گفته اند كه يكى از كنيزانش وى را زهر داد و مسموم نمود. برخى گفته اند كه يكى از كنيزانش يك عدد گلابى را براى كشتن كنيزى ديگر، زهر آگين ساخت و مهدى عباسى به اشتباه آن را تناول كرد و به سراى نيستى رهسپار گرديد.
ولى عده اى معتقدند كه وى از پى شكار مى تاخت و شكار او به خرابه اى گريخت . مهدى از پى او، داخل خرابه شد و به شدت با در خرابه برخورد كرد و پشتش شكسته شد و با همان درد و رنج ، از دنيا رفت.
پس از مرگش ، فرزندش هادى از گرگان به بغداد شتافت و زمام امور را به دست گرفت.
منبع:باشگاه خبرنگاران
گرچه ابوالعباس سفاح ، نخستين خليفه عباسيان چنين بنا نهاد بود كه پس از مرگش ، برادرش منصور و پس از منصور پس از دست يابى به تخت خلافت و استحكام حكومت خويش ، به تدريج فرزند خود مهدى را بر ديگران ترجيح داد و او را جانشين خود در مسافرت هاى مى كرد و سر آخر، وى را هم به صورت شفاهى و هم به صوت كتبى ، ولى عهد و جانشين خود معرفى كرد و با اين كار، عملا پسر عموهاى خويش را از رسيدن به خلافت ناكام گذاشت . مهدى عباسى نيز پس از استقرار در منصب خلافت ، با عيسى بن موسى بناى بدرفتارى در پيش گرفت و او را از طريق عاملان خويش مورد بى مهرى و بى حرمتى قرار داد. تا اين كه روزى وى را به اجبار و اكراه به نزد مهدى عباسى فرا خوانده و از او خواستند كه خود را از ولايت عهدى مستعفى نمايد.
به هر تقدير، مهدى با نيرنگ و اجبار، عيسى بن موسى را از ولايت عهدى عزل و پسر خود "هادى" را به اين سمت منصوب كرد.
در زمان مهدى عباسى ، بسيارى از نوادگان امام حسن مجتبى عليه السلام و ياران آن ها كه پيش از اين به دستور منصور دوانقى در سياه چال ها گرفتار بودند، آزاد گرديده و يا از زندان گريختند. از جمله آنها، عيسى بن زيد بن امام زين العابدين عليه السلام بود، كه به كوفه متوارى شد و تا آخر عمر در اين شهر به صورت ناشناس و مجهول النسب و در نهايت سختى و تنگدستى زندگى كرد، به طورى كه حتى همسر و فرزندش ، او را نشناخته پى به نسب شريف وى نبردند. وى با همين وضعيت زندگى كرد و سر آخر، بدرود حيات گفت.
مهدى عباسى با اين كه پسر خود، هادى را به ولايت عهدى برگزيده بود، در اواخر عمر از اين كار پشيمان شد و تصميم گرفت كه پسر ديگرش "هارون" را جايگزين هادى نمايد. به همين جهت ، هادى را كه در گرگان به سر مى برد فراخواند تا به بغداد برگردد و در آن جا به صورت رسمى ، وى را از ولايت عهدى عزل و هارون را ولى عهد خود نمايد.
ولى هادى ، اعتنايى به پيام پدرش نكرد و به بغداد برنگشت و خود را هم چنان ولى عهد مى دانست. اين عمل بر پدرش مهدى بسيار گران آمد و به ناچار به سوى گرگان حركت كرد تا در اين جا هادى را توبيخ و وى را از ولايت عهدى عزل نمايد. ولى همين كه مهدى عباسى به "ماسبذان" (از بلاد دينور و حدود كلهر) رسيد، در همان جا وفات يافت و به خواسته هاى خويش دست نيافت.
درباره مرگش گمانه هاى چندى گفته شده است. برخى گفته اند كه يكى از كنيزانش وى را زهر داد و مسموم نمود. برخى گفته اند كه يكى از كنيزانش يك عدد گلابى را براى كشتن كنيزى ديگر، زهر آگين ساخت و مهدى عباسى به اشتباه آن را تناول كرد و به سراى نيستى رهسپار گرديد.
ولى عده اى معتقدند كه وى از پى شكار مى تاخت و شكار او به خرابه اى گريخت . مهدى از پى او، داخل خرابه شد و به شدت با در خرابه برخورد كرد و پشتش شكسته شد و با همان درد و رنج ، از دنيا رفت.
پس از مرگش ، فرزندش هادى از گرگان به بغداد شتافت و زمام امور را به دست گرفت.
منبع:باشگاه خبرنگاران