۰۲ آذر ۱۴۰۳ ۲۱ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۰۷ : ۱۶
عقیق: یک روز شبکه اول سروده «آلاله» گروه سرود آباده را پخش میکرد و آیتالله خامنهای که در آن زمان رئیسجمهور بودند، به طور تصادفی سرود آنها را شنیده بودند. از مسؤول روابط عمومی ریاست جمهوری خواستند که این گروه سرود را دعوت کند و فرمودند: من خیلی دلم میخواهد اینها را ببینم. در اولین فرصت برنامهریزی کنید که اینجا بیایند تا از نزدیک آنها را ببینم.
روزها گذشت تا اینکه آیتالله خامنهای به شهر شیراز رفتند تا سپاهیان حضرت محمد(ص) را به سوی جبهه رهسپار کنند. در آنجا یک دیدار کوتاه با بچههای این گروه سرود داشتند و این اولین دیدار آیتالله خامنهای با این بچهها بود.
قرار بر این شد این گروه به مناسبت عید سعید مبعث، اجرایی را در محضر معمار کبیر انقلاب داشته باشند، شب قبل سازها، نی و ارگ را تحویل قسمت حفاظت بیت رهبری دادند. صبح آن روز قبل از اجرای سرود، مربی گروه مشغول جانمایی سازها شد. حجتالاسلام انصاری از اعضای دفتر امام گفت: به هیچ وجه! امکان آوردن ساز در حسینیه جماران وجود ندارد. در این حین، مربی گروه سرود تصمیم به ترک حسینیه گرفت.
اجرای گروه سرود بچههای آباده در محضر امام خمینی (ره)
از ساز اینها فیلمبرداری کنید و حتماً از تلویزیون پخش شود
بقیه این ماجرا را هاشم طالب مسؤول روابط عمومی ریاست جمهوری آن زمان اینگونه بیان کرده است: گفتم قبل از اینکه گروه برود، تلفنی به دفتر آیتالله خامنهای بزنم و توضیح دهم که چه اتفاقی افتاد. نمیدانم که آقا چه به حضرت امام گفته بودند که دیدم احمد آقا هراسان آمدند و گفتند: شما چرا نمیروید مستقر شوید؟ ماجرا را توضیح دادیم. حاج احمد گفت: شما بروید داخل هرجا که آقای توکلی گفتند، مستقر شوید. جوری هم بنشینید که حضرت امام بتوانند بچهها را ببینند. جالب است همانجایی که ما ایستاده بودیم و حضرت امام و مهمانان آمده بودند و اینها تنظیمات آخر را میکردند، احمد آقا به تصویربردار صداوسیما گفتند: از این ساز اینها و از این نی زدن و ارگ زدن فیلمبرداری کنید و امشب حتماً این سرود و این ساز زدن پخش شود.
تنهاترین گروهی که اُرگ را داخل حسینیه جماران برد
این خاطره را یکی از اعضای گروه سرود بچههای آباده در کتاب «مادر برام قصه بگو» این چنین هم روایت کرده است: در آخرین روزهای اسفند شصت و شش همزمان با مبعث رسول گرامی اسلام به تهران رفتیم. اُرگ را هم با اتوبوس بردیم. در هتل هویزه مستقر شدیم. آقای طالب گفتند بچهها خودشان را مرتب کنند که فردا میخواهند خدمت امام بروند. حتی عطر هم آوردند تا بچهها به خودشان عطر بزنند. خیلی مواظب بودند و همه جوانب را میسنجیدند. با آرامش همه کارها را هماهنگ میکردند.
خاطرهای که در ذهن بچههای گروه سرود آباده جاودانه شد
آن شب گفتند اُرگ باید همین امشب به حسینیه جماران برود. اگر فردا صبح زود بخواهیم برویم دیگر قبول نمیکنند. چون از لحاظ مسائل امنیتی اجازه نمیدادند که وسیلهای داخل حسینیه شود. کاوه را مأمور کردند، اُرگ را ببرد. کاوه هم با آقای تقوا خیلی دوست بود. این ۲ تا همیشه با هم میپریدند. تقوا را هم با خودش بُرد. آقای تقوا و آقای تهرانیان اُرگ گروه سرود را پشت وانت گذاشتند و شبانه به سمت جماران حرکت کردند که زودتر از گروه به جماران برسند. گروه سرود امور تربیتی آباده، اولین و تنهاترین گروهی بود که اُرگ را داخل حسینیه جماران بُرد و در محضر امام خمینی با اُرگ سرود خود را اجرا کرد.
صبح هم ما رفتیم هنوز هوا تاریک بود. خیلی دلمان میخواست که امام سخنرانی کنند ولی این اتفاق نیفتاد. گروه سرود آباده را محضر امام معرفی کردند و ما هم شروع کردیم، سرود مبعث و یل شیر دل را اجرا کردیم. بعد از اجرا امام تشریف بُردند. ما در دفتر امام با آقای انصاری و سیداحمد آقا دیدار کردیم و بعد از طرف امام به بچهها سکههای یک ریالی هدیه دادند. بچهها کیف کرده بودند. خودم هم هنوز آن سکهها را دارم.
کتاب «مادر برام قصه بگو»؛ در ۳۹۲ صفحه، شمارگان هزار جلد و با قیمت ۸۰ هزار تومان توسط انتشارات «راه یار» به چاپ رسیده و علاقمندان علاوه بر کتابفروشیها میتوانند از طریق صفحات مجازی ناشر به نشانی raheyarpub و یا سایت vaketab.ir نسبت به تهیه کتاب اقدام کنند.
منبع:فارس