عقیق: در مقطعی از تاریخ زندگی میکنیم که حکومت اسلامی تحت لوای ولایت فقیه برپاست؛ حکومتی که روزی نواب صفوی و خیلی از مبارزان آرزو داشتند این حکومت برپا شود.
همانطور که رهبر معظم انقلاب اسلامی در ۲۸ دی ماه ۱۳۷۵ فرمودند: «اصلاً قضیهی فدائیان اسلام چنین بود که در جهت اسلامی شدن جامعه، مبارزهی ضدّ استبدادی و ضدّ سلطنتی خودشان را آغاز کردند و متأسّفانه در وسط کار، همهشان از بین رفتند.
البته برای خود آنها خوب شد؛ چون به مقام عالی شهادت دست یافتند؛ اما برای جامعه خسارتی بود. بههرحال از آن تاریخ، چهل سال میگذرد. اما بعد از چهل سال، شما ملاحظه میکنید که آرزوی آنها عملی شد و این ملت در این راه به حرکت درآمد و فداکاری و ایستادگی نمود و آن چهرهی کفر و استکبار را نابود کرد.»و اما شهید «سیدمجتبی میرلوحی» معروف به «نوابصفوی» قیام را چگونه آغاز کرد؟ شهید نواب تا دیپلم را در مدرسه صنعتی آلمانها درس خواند و برای کسب علوم حوزوی به نجف رفت. او برای اینکه از سهم امام برای تحصیل استفاده نکند، در نجف کار میکرد؛ کارهایی از جمله نجاری و عطرفروشی.
شهید نواب برای درس خواندن به کتابخانه علامه امینی میرفت و آنجا بود که با علامه امینی دوست شد. شهید نواب در نجف با علمای بزرگی از جمله آیتالله خویی از شاگردان آیتالله قاضی و فقیه بزرگ شیعه و از اساتید بسیاری از فقهای امروز، آیتالله قمی، آیتالله شاهرودی و دیگر علمای بزرگ آشنا شد.شهید نواب شخصیتی داشت که نمیتوانست نسبت به مسائل روز جامعه به خصوص جهان اسلام بیتفاوت باشد. همین غیرت دینی او سبب شده بود که نسبت به کتابهای ضددینی احمد کسروی در ایران حساس شود.
کسروی که بود و چهکار کرد؟
و اما اقدامات احمد کسروی؛ با رفتن رضاخان و بازار گرم نشر کتابهای دینی و ضددینی، کسروی که تفکراتی نزدیک به تکفیریها داشت، اقدام به نوشتن کتابهایی کرد که در آن کتابها دعا و تشیع را ضایع میدانست و بیملاحظه علیه مقدسات مطلب مینوشت. یکی از کتابهای کسروی به دست شهید نواب در نجف رسید و او با برآشفتگی این کتاب را نزد تکتک علمای نجف بًرد.
محمدمهدی عبدخدایی از اعضای شورای فدائیان اسلام در این باره میگوید: «نواب کتاب کسروی را نزد آیتالله حسین قمی، سیدمحمود شاهرودی، سیدحسن اصفهانی، و از جمله نزد آیتالله خویی که حوزه درس گرم و جذابی داشت، هم برد و همه علما و فقها به اتفاق گفتند که کسروی مهدورالدم است.»
کسروی که مدیر روزنامه پرچم بود، از نظر علمای بزرگ شیعه مرتد شناخته شد و وظیفه کفایی همه مسلمانان بود که او را بکشند. در نجف کسی که داوطلب شد تا با کسروی مبارزه کند، شهید نواب بود. در این مسیر آیتالله قمی و آیتالله ابوالقاسم خویی پول سفر نواب را از سهم امام جور کردند و شهید نواب از مرز آبادان وارد ایران شد.
آیتالله خوییروشنگری شهید نواب در آبادان
وقتی شهید نواب به آبادان میرسد، میبیند که آبادانیها کتاب کسروی را خواندهاند و حتی برخی از آنها مطالب این کتاب را پذیرفته بودند. نواب با دیدن این اتفاق، بین جمعیت رفت و به سخنرانی درباره ادعاهای دروغین کسروی پرداخت. مردم آبادان به قدری دورش جمع شدند که دیگر صدا به نفرات آخر نمیرسید و سپس نواب، بالای چهارپایه رفت و برای مردم روشنگری کرد.
بعد از خاتمه سخنرانی، نواب را به شهربانی بردند و اما با فشار مردم، بعد از چند ساعت توقیف، نواب را آزاد کردند. او سپس ۵ روز در حسینیه آبادان منبر رفت؛ هر بار که منبرش تمام میشد، عدهای نزد نواب میآمدند و میگفتند: «ما بخاطر این اشتباه استغفار میکنیم».
نوابِ ۱۹ ساله بعد از روشنگری در آبادان راهی تهران شد.
تبیین شهید نواب برای مردم تهران
وقتی شهید نواب به تهران رسید، در مسجد سیدعزیزالله تهران و وسط دو نماز بلند شد و گفت: «مردم چرا نشستهاید، دارند دین شما را از بین میبرند». بعد هم از مردم نشانهای از احمد کسروی گرفت و به دیدن کسروی رفت.
«اسدالله صفا» مأمور انتظامات فدائیان اسلام درباره دیدار شهید نواب با کسروی میگوید: «وقتی نواب نزد کسروی رفت، دید که کسروی دارد برای ۴۰ نفر از جوانان از جمله دانشگاهیان سخنرانی میکند.
بعد کسروی با لحنی میگوید شما خرافاتی هستید، چرا دور یک قبر میگردید؟ مگر شما بتپرستید؟ چه خاصیتی دارد؟ نواب ۳ شب با کسروی صحبت میکند.»
همسر شهید نواب صفوی درباره یکی از جلسات که در مستند نواب آمده، تعریف میکرد «کسروی در یکی از جلسات به نواب میگوید: مگر در قرآن نمیگوید که مردگان خود را اکرام نکنید؟!
شهید نواب قرآن را به کسروی میدهد و میگوید: این آیه را به من نشان بده! بعد کسروی وقتی میبیند که محکوم شده، میگوید: من شوخی کردم. میخواستم بدانم چقدر از نظر علمی جلو هستی؟»شهید نواب خیلی تلاش میکند تا کسروی را از این مسیر غلط بازگرداند و مثالهای زیادی برای او میزند و در یک صحبتی به کسروی میگوید: «تو بچههایت را دوست داری یا نه؟ چرا عکس فرزندانت را در جیب خود میگذاری و موقع دلتنگی مشتاقانه نگاه میکنی و میبوسی؟ عکس هم مقواست؛ اما دوستش داری چون دل و روحت به این عکس بستگی دارد.»
اما کسروی به هیچ صراطی مستقیم نمیشود و عناد کسروی به نواب هم اثبات میشود.با توجه به دست باز کسروی برای ترویج مطالب ضددینی در جامعه، شهید نواب تصمیم گرفت تا کسروی را ترور کند؛ او سپس اقدام به خرید اسلحه کلت کرد. شهید نواب بعد از خرید اسلحه به دیدن کسروی رفت؛ او میخواست کسروی را بکشد که گلوله در اسلحه گیر میکند؛ اما باهم درگیر میشوند و مأموران امنیتی، کسروی را از دست نواب نجات میدهند. نواب پس از این اقدام دستگیر میشود اما مدتی بعد دادگاه وثیقه سنگینی تعیین میکند که این مبلغ خیلی زود جمع شده و نواب به قید وثیقه آزاد میشود.
شهید نواب صفوی پس از آزادی از زندان، طی اعلامیهای جمعیت «فداییان اسلام» را تشکیل داد. وی در این اعلامیه، برادری، استقامت و اتحاد را خط کلی جنبش فداییان اسلام؛ رسیدن به حاکمیت اسلام و قرآن را هدف اصلی جنبش و شهادت و انتقام و قصاص را روش اصلی مبارزه معرفی کرد.
روزی که دشمن خدا کشته شد
محمدمهدی عبدخدایی درباره عاقبت کسروی میگوید: «۲۰ اسفند ۱۳۲۴ بازپرس در حال بازجویی از کسروی بود که چند نفر از دوستان نواب به اتاق بازپرس آمدند و کسروی را با اسلحه کشتند. آنها بعد از این اقدام، از اتاق بازپرس بیرون رفتند و گفتند: الله اکبر، دشمن خدا را کشتیم.
حسین امامی در این اقدام مجروح شد که بعد او را دستگیر و زندانی کردند. بعد از این واقعه، نواب از مرز خسروی به عراق رفت. در نجف درباره امامی که اقدام به ترور کسروی کرده بود و دستگیر شده بود، صحبت کرد. بعد هم با پیگیریهایی که صورت گرفت، امامی را از زندان آزاد کردند.»شهید نواب صفوی در ادامه اقدامات زیادی انجام داد که میتوان به دیدار با جمال عبدالناصر در مصر برای جلوگیری از قدرت گرفتن و قیام اسرائیل اشاره کرد.
نواب صفوی در جریان سفر به مصر با ژنرال محمد نجیب و سرهنگ جمال عبدالناصر؛ رهبران نظامی مصر دیدار کرد.
سیدمجتبی نوابصفوی سرانجام در ۲۷ دی ماه ۱۳۳۴ پس از بیش از یک دهه مبارزات ضداستبدادی و ضداستکباری به همراه همرزمانش خلیل طهماسبی، مظفر علی ذوالقدر و سیدمحمد واحدی تیرباران شده و به شهادت رسیدند.شهیدی که رهبر معظم انقلاب درباره او اینگونه یاد میکنند که «آن كسی كه در دورهی جوانی من خیلی روی من اثر گذاشت، در درجهی اوّل، مرحوم نوّاب صفوی بود. آن زمانی كه ایشان به مشهد آمد، حدوداً پانزده سالم بود. من بهشدّت تحت تأثیر شخصیت او قرار گرفتم و بعد هم كه از مشهد رفت، به فاصلهی چند ماه بعد، با وضع خیلی بدی شهیدش كردند. این هم تأثیر او را در ما بیشتر عمیق كرد. بعد هم امام روی من اثر گذاشتند.»
منبع:فارس