۰۴ آذر ۱۴۰۳ ۲۳ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۲۲ : ۱۷
عقیق: صحیفه سجادیه کتابی حاوی ۵۴ دعا از امام سجاد (ع) است. این کتاب پس از قرآن و نهجالبلاغه مهمترین میراث مکتوب شیعه به حساب میآید و به نامهای خواهر قرآن و «انجیل اهل بیت» نیز مشهور است. صحیفه مانند قرآن و نهجالبلاغه از نظر فصاحت و بلاغت مورد توجه قرار گرفته است. امام سجاد (ع) بسیاری از معارف دینی را در دعاهای خود بیان میکند.
صحیفه سجادیه تنها شامل راز و نیاز با خدا و بیان حاجت در پیشگاه وی نیست، بلکه مجموعهای مشتمل بر بسیاری از علوم و معارف اسلامی است که در آن مسائل عقیدتی، فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و پارهای از قوانین طبیعی و احکام شرعی در قالب دعا بیان شده است. در بخش ارتباط با خداوند طبق مقتضای زمانهای مختلف و احوال گوناگون دعاهایی بیان شده است، برخی دعاهای آن به صورت سالانه، همچون دعای عرفه و وداع ماه رمضان، و برخی ماهانه، مانند دعای دیدن هلال، و برخی هفتگی و برخی برای هر شبانه روز قرار داده شده است. دعای چهل و چهارم صحیفه سجادیه از دعاهای مأثور از امام سجاد (ع) که آن را میخواند. امام سجاد (ع) در این دعا وظایف مؤمن واقعی را بیان میکند و از خدا درخواست دارد که از شرّ شیطان در امان باشد. حضرت زین العابدین در ابتدای این دعا، خدا را به دلیل دادن مقام شکر به بندگان سپاسگزار است و از خدا درخواست پاک شدن گناهان و رسیدن به مقام صالحان را دارد.
آن چه پیش رو دارید گزیدهای از سخنان آیت اللّه محمدتقی مصباح یزدی است که در سال ۱۳۸۷ ایراد شده است. قسمت ششم آن را با هم میخوانیم:
حضرت امام سجاد (ع) برای شروع دعا، به حمد الهی پرداخته و در آغاز توجه نمودند به این نکته که هدایت به حمد، خود نعمتی است که احتیاج به شکر و حمد دارد. در مرتبه بعد خدا را شکر و سپاس میگویند به این که ما را به دین خود راهنمایی فرمود و در سایه هدایت اسلام راههایی که به رضوان الهی منتهی میشود را به ما آموخته و ما را در این راهها قرار داد. پس از آن اشاره فرمودند که یکی از راههای رسیدن به رضوان الهی، ماه مبارک رمضان است که دارای برکات بیشماری است. از مهمترین ویژگیهای این ماه که در این دعا به آن اشاره شد، این نکته بود که قرآن کریم در این ماه نازل شده است.
«الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ هُدی لِلنّاسِ وَ بَیناتٍ مِنَ الْهُدی وَ الْفُرْقانِ»؛ در آیات قرآن تصریح شده، که قرآن در ماه رمضان نازل شده است. به همین دلیل ماه رمضان را بهار قرآن مینامند. اینکه قرآن، در ماه رمضان نازل شده است، به چه معناست؟ بیشتر مفسران اهل سنت و عده اندکی از مفسران شیعه گفتهاند منظور این آیه این است که آغاز نزول قرآن در ماه رمضان بوده است. این امر عرفی است که وقتی یک کار طولانی؛ و تدریجی، از یک روز یا ساعت و موقعیتی شروع میشود، گفته شود این کار در آن زمان انجام گرفت. البته این مطلب با تاریخ نزول قرآن هماهنگی ندارد. ما معتقدیم که پیغمبر اکرم در ۲۷ ماه رجب مبعوث شدند، و اولین نزول قرآن نیز سوره «علق»؛ بود که در هنگام بعثت نازل شد. بنابراین آغاز نزول قرآن در ماه رمضان با تاریخ و روایات مشهور شیعه سازگار نیست. بعضی دیگر گفتهاند غیر از چند آیه که در آغاز بعثت در ماه رجب نازل شد، پس از مدتی، نزول آیات قطع شد. اما از ماه رمضان بود که آیات قرآن پشت سر هم و به صورت منظم نازل گشت و به همین دلیل آغاز نزول قرآن را از این ماه میدانند. البته برای این ادعا، دلیل محکمی وجود ندارد.
بیت الله در آسمانها
روایاتی وجود دارد که به نزول قرآن در دو مرحله اشاره مینماید. براساس روایات یک نزول از عندالله یا از لوح محفوظ تا بیت المعمور وجود داشته است و یک نزول از بیت المعمور به قلب مقدس پیغمبر اکرم (ص).
در توضیح بیت المعمور آمده است که آنچنان که کعبه در روی زمین به عنوان خانه خدا قرار داده شده و انسانها باید بر گرد آن طواف کنند، در آسمان نیز مکانی به نام بیت المعمور، به موازات کعبه قرار دارد که فرشتگان بر گرد آن طواف میکنند. منظور از نزول قرآن در ماه رمضان به این معناست که قرآن از لوح محفوظ، در این ماه به بیت المعمور، نازل شد، اما به زمین نرسید، بلکه به صورت تدریجی به زمین رسیده و طی بیست و سه سال بر پیغمبر خدا (ص) نازل گشت.
در ارتباط با انواع نزول قرآن مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر المیزان مطالبی را فرمودهاند که به آن اشارهای میکنیم. وقتی میگوئیم چیزی از جانب خدا بر پیغمبر یا به این عالم، نازل میشود، آنچه که در آغاز تداعی میشود، آن است که در آسمانها و عالم بالا یک چیزهایی وجود دارند که آرام آرام پایین آمده و نازل میشوند. معنی حسّی و ظاهری نزول نیز همین است. اگر به آن چیزهایی که خداوند میفرماید نازل شده دقت نموده و بنگریم که این نزولات در کجا بوده؟ چگونه نازل شده؟ و بر چه نازل شده؟ متوجه میشویم این معنای حسی که ما تصور میکنیم، صد در صد درست نیست.
نزول از خزائن الهی
خداوند در قرآن میفرماید هر چه در این عالم وجود دارد، ما از خزائنی که داریم نازل میکنیم «وَ إِنْ مِنْ شَیءٍ إِلاّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ»؛ به تعبیر ساده خداوند انبارهایی دارد که برای آن وسعت و اندازهای نمیتوان تصور نمود. به اندازهای که خدا لازم بداند و مصلحت باشد، آنها را نازل میفرماید. درباره آهن نیز خداوند میفرماید «وَ أَنْزَلْنَا الْحَدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ»؛ و آهن را نازل کردیم.
شاید تصور شود که آهن در کره یا سیّاره دیگری بوده و از آن جا خدا آهن را بر کره زمین نازل فرموده است، اما اینگونه نیست. اینکه خدا میفرماید همه چیز نزد ما خزائنی دارد میتوان فهمید که نازل کردن و پایین فرستادن آنها از نوع بالا و پایینهای مادی نیست. اینکه میفرماید «إِنْ مِنْ شَیءٍ إِلاّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ»؛ خدا که در فراز آسمانها نیست، خدا در همه جا حضور دارد و در نزد خدا، خزانه همه چیز و همه اشیا وجود دارد. موجوداتی که ما در این عالم میبینیم و در شرایط خاصی به نحوی وجود پیدا میکنند، در عالم دیگر نیز یک نحو از وجود را دارا هستند. آن عالم بسیار وسیعتر از این عالم ماست، به گونهای که نسبت آن عالم به این عالم، نسبت خزائن است به شیء محدودی که از انبار بیرون میآورند. این مطلب همچون اسماً و صفات الهی است که با تعبیرات و الفاظ قابل فهم برای انسان در قرآن آمده است.
مثلاً معنای لغوی «الرَّحْمنُ عَلَی الْعَرْشِ اسْتَوی» ۵؛ این است که خدا بر عرش نشست. «لِتَسْتَوُوا عَلی ظُهُورِهِ»؛ یعنی سوار بر پشت مرکبها میشوید. در این آیه منظور این نیست که العیاذبالله خدا و عرش یک جسم است، و خدا نیز بر بالای آن، قرار دارد. این تصور ناقص و عامیانهای از خدای متعال است. حقیقت مطلب به گونهایست که با این الفاظی که ما انسانها با آن سر و کار داریم، نمیتوان آن را بیان نمود. البته اهل ادب و لغت میگویند ممکن است در جمله مضافی در تقدیر باشد یا استعاره و کنایه باشد، اما هیچکدام از اینها حقیقت آن را بیان نمیکنند. در نزول اشیا از خزائن الهی نیز خدا وقتی چیزی را نازل میکند از قبیل پایین آوردن شیء از بالای پشت بام بر زمین نیست. ما نمیتوانیم آن حقیقتی که فوق عالم مادی است و نسبت به این عالم حکم خزائن دارد را بفهمیم. لوح محفوظ نیز اینگونه است «بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجِیدٌ * فِی لَوْحٍ مَحْفُوظٍ»؛ لوحی است که نه تنها قرآن، بلکه همه امور از آغاز تا پایان عالم، در آنجا ثبت شده است. این لوح چگونه است؟ کجاست؟ به چه خط و زبانی نوشته شده است؟ حقیقت آن است که ما نباید توقع داشته باشیم که این حقیقت عظیم را درک کنیم.
پاکان تنها درک کنندگان حقیقت قرآن
دایره شناخت و معرفت ما محدود به مادیات است. با تلاش فراوان شاید بتوانیم اندکی آنها را تجرید و تلطیف کنیم، اما کنه و ذات قرآن را به آسانی نمیتوان درک نمود، مگر کسانی که آن حقیقت را پیدا نمایند. قرآن میفرماید «فِی کِتابٍ مَکْنُونٍ لا یمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ»؛ نمیفرماید «لا یعلمه»، «لا یفهمه»، یا «لا یعرفه الا المطهرون»؛ میفرماید قرآن کتاب پوشیده و پر رمز و راز و مستوری است که فقط گروهی که «مطهر»؛ هستند، میتوانند آن را «لمس»؛ کنند. مفسرین بزرگ «مطهرون»؛ را به معنی «معصومین»؛ میدانند. به فرمایش قرآن فقط معصومین هستند که حقیقت عظیم قرآن را درک و لمس میکنند، آن هم نه لمس مادی با بدن. خود مسّ یعنی چه؟ آن را نیز ما نمیفهمیم.
نزول بر قلب پیامبر
درباره نزول قرآن نیز درک و فهم و معرفت ما بسیار اندک و محدود است. جبرئیل چگونه آن را نازل میکردهاند؟ آیا جبرئیل صدای خدا را شنیده و برای پیامبر خدا (ص) نقل میکردند؟ این که در قرآن آمده «نَزَل بِه الروح الاَمین»؛ یعنی قرآن را روح الامین به همراه قرآن بر قلب پیغمبر (ص) نازل میشود؟ منظور از قلب پیامبر چیست؟ جبرئیل قرآن را چگونه بر قلب پیامبر خدا (ص) نازل میفرمود؟ باید اعتراف کنیم که پاسخ هیچکدام از این پرسشها را نمیدانیم. درک مقام عالی خدای متعال نیز به این آسانی نیست.
خداوند «العلی العظیم»؛ است، «یا علی یا عظیم»، یعنی کسی که علو دارد و مقام او بالاست، آیا این مقام بالا یعنی بالای آسمانها؟ خدا که همه جا حضور دارد؟ منظور از این بالایی و مرتبه عالی، بالایی جسمانی که نیست. خدا جسم نیست که بالا باشد یا پایین، «فَأَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ»؛ این جا است که متوجه میشویم به این آسانی نمیتوان به درک و فهم مفاهیم عالی قرآن نائل شویم.
در قرآن ذکر شده «وَ إِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتابِ لَدَیْنا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ»؛ قرآن نزد ما مرتبه بسیار بلندی دارد؛ بعضی گفتهاند: «حکیم»؛ به معنای محکم است، یعنی بیدرز. ممکن است از ریشه حکمت نیز باشد. هرچه هست قرآن دارای مقام بالایی است. وقتی قرآن بر قلب پیامبر خدا (ص) نازل میشود حضرت آن را مییابد، درک میکند، صدای آن را میشنود، نوشته آن را میبیند، معنای آن در ذهن او منعکس میشود و حقیقت آن را مییابد.
اما همه این امور برای ما مجهول است و حقیقت آنها را نمیفهمیم. همین اندازه میدانیم که یک چنین چیزهایی وجود دارد. آن چه مرحوم علامه طباطبایی میفرمایند این است که مقام عالی که قرآن «عنداللّه»؛ و «فِی أُمِّ الْکِتابِ»؛ یا در لوح محفوظ دارد، همچون خطهایی نیست که روی کاغذ نوشته شده و با لحن و صوت کلمات آن ادا شوند، بلکه ما شبیه عکس و صوت آنچه خدا بر قلب شریف پیامبر خدا (ص) نازل فرموده را یاد میگیریم و در ذهن آن را تصور میکنیم و به زبان میآوریم و میخوانیم و همین که میخوانیم یا آن را که روی کاغذ مینویسیم، قداست و نورانیت پیدا میکند.
نشانهاش این است که ما حق نداریم بیوضو دست به قرآن بزنیم. شاید تصور کنیم برای احترام به قرآن اینها امور اعتباریست، اما مطلب از این بالاتر است.
آیات قرآن نور است
داستان کربلایی کاظم را شاید شنیدهاید. پیکر پاک ایشان در قبرستان نو در قم مدفون است. ایشان یک پیرمرد کشاورز با لباس ساده روستایی و کلاه نمدی بود، کربلایی کاظم کاملاً بیسواد بود تا جایی که اسم خود را نمیتوانست بنویسد، با این حال با لطف و عنایت خدا و به خاطر اخلاصی که داشت به یکباره حافظ کل قرآن شد. به گونهای که اگر هر آیه از قرآن را با خصوصیات آن از ایشان میپرسیدی پاسخ میداد. حتی نقطههای آیات و خواص آیات را نیز میدانست. مرحوم آیت الله شیخ مرتضی حائری رضوان الله علیه، که ما نیز افتخار شاگردی ایشان را داشتیم، میفرمودند: من خودم کتاب جواهر را در برابر کربلایی کاظم گذاشتم. گفتم اینجا چیزی از قرآن میبینی؟ چند سطر را دست گذاشت و گفت اینها قرآن است. درست بر روی آیات دست میگذاشت. گفتم از کجا میفهمی؟؛ این سطرها با دیگر سطرها چه فرقی دارد؟ گفت اینها نور دارد. من از نور آنها میفهمم که آیات قرآن است. حضرت آیت الله خزعلی نیز نقل میکنند شخصی برای کربلایی کاظم بر روی کاغذ، دو تا «واو»؛ نوشت؛ یک «واو»؛ را به نیّت عادی، و یک «واو»؛ را به نیّت قرآن. وقتی هر دو «واوِ»؛ را که به او نشان دادند، به «واو»؛ قرآنی اشاره کرد و گفت: این نور دارد. اگر چشم من و شما این نورها و این امور را نمیبیند نباید بگوییم این امور واقعیت ندارد و نیست.
خیلی امور هست که ما نمیبینیم. ای کاش مقداری، چشمانمان باز میشد «فَإِنَّها لا تَعْمَی الْأَبْصارُ».؛ وقتی که میگویند به قرآن بیوضو دست نزنید، این فقط برای این نیست که به قرآن احترام بگذاریم و به آن اهمیت بدهیم بلکه برای آن است که وقتی کلمات و آیات به قصد قرآن نوشته شد قداست و نورانیت پیدا میکند. این نورانیت از کجا میآید؟ آیا شعاعی از آن نور اصلی که عندالله است به آن میتابد؟ چرا چشم یک انسان این نور را میبیند و چشم دیگران نمیبیند؟ پاسخ هیچکدام از اینها را نمیدانیم.
خدا به آن بندهای که لیاقت دارد، چشم بینایی میدهد تا نورانیت قرآن را ببیند. در این امور شک نمیتوان کرد. از اینجا باید فهمید که غیر از خطوطی که ما میبینیم، قرآن باطن دیگری دارد. شگفتآور این است که آن باطن هنگامی منعکس میشود که با نیت شما توأم باشد. در حقیقت در این که این کاغذ با حقیقت قرآن ارتباط برقرار کند؛ روح شما نقش دارد. به راستی چه عاملی باعث شد تا آن «واو»؛ حرف قرآنی شده و نور پیدا کند، جز نیت و اراده انسانی؟ خدا به انسان قدرتی را عنایت فرموده که با آن اراده و قدرت میتواند، صفحه کاغذی را مظهر نور الهی کند. آیا انسان با این قدرت و توان نمیتواند خود را تغییر بدهد و نورانی کند؟
آتش بر حافظ قرآن حرام میشود
مرحوم آخوند ملاعلی همدانی رضوان الله علیه، میگفتند در همدان، فردی به نام آقا سید یوسف، حافظ قرآن بود. برای اولین بار که به دیدن من آمد به او گفتم آقا سیدیوسف! اگر کسی قرآن را آتش بزند، چطور میشود؟ آقا سیدیوسف گفت: خدا نکند! مگر کسی میتواند جرأت و جسارت کند تا قرآن را آتش بزند؟ گفتم قرآن مگر غیر از این است که خطی روی کاغذ نوشته شده؟ بعد ادامه دادم و گفتم؛ درست است. کسی نباید قرآن را آتش بزند، این کاغذ به واسطه این که خطی به قصد قرآن روی آن نوشته شده، احترام و نورانیت پیدا میکند. اما آیا تو فکر میکنی خدا قلبی را که قرآن بر آن نوشته شده، آتش بزند؟ وقتی حروف قرآن بر روی کاغذ نوشته شود دیگر جرأت نداریم به آن بیاحترامی بکنیم و بیوضو به آن دست بزنیم؛ اگر قلبی حافظ قرآن شد آیا ارزش آن از کاغذ کمتر است؟ به ویژه آنکه علاوه بر حفظ قرآن، آثار آن نیز بر روی قلب حک شده و معنا و حقیقت آن نیز در دل ظهور پیدا کند.
مرحوم آخوند ملأ علی همدانی به آقا سیدیوسف حافظ قرآن، بشارت داده بود که خدا تو را نمیسوزاند. برای اینکه خدا به تو توفیق داده که حافظ قرآن باشی، بدان که ارزش قلب تو که قرآن بر آن حک شده کمتر از کاغذ نیست که روی آن خط قرآن نوشته شده است.
تحمل دیدن نور عظیم کار هر کسی نیست جز معصوم
حقیقت اینکه قرآن از سوی خدا بر پیغمبر (ص) نازل میشود، چیست؟ میشود حدس زد که روح پیامبر اکرم (ص) موجود ذو مراتبی است که تحمل نورانیت بسیار شدید را نیز دارد. شاید جز اهل بیت کسی آن نور را نتواند تحمل کند. مرتبهای از وجود و روح پیغمبر اکرم (ص) میتواند حقیقت قرآن را بیابد. اینگونه نیست که الفاظ گوناگونی که ما میبینیم، همان حقیقت باشد، بلکه مرتبهای از آن نور است که گسترش یافته.
خدا میفرماید «قَدْ جاءَکُمْ مِنَ اللّهِ نُورٌ»؛ ما تعبیر به نور میکنم چون نور را میبینیم. چیز دیگری در این باره نمیتوانیم درک کنیم و ببینیم. به علاوه خداوند هم در قرآن همین تعبیر را به کار میبرد: «اللّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکاةٍ فِیها مِصْباحٌ»؛ درباره حقیقتی که خیلی بالاتر و عالیتر از فهم ماست، لفظی بهتر از نور نداریم. نور خورشید در هنگام ظهر وقتی میتابد، نمیتوان با چشم عادی به آن نگاه کرد اما در هنگام غروب میشود کمی به نور آن نگاه کرد. این مراتب نور است. حقیقت قرآن نیز نور است. اگر آن نور عظیم بخواهد با این عالم متناسب بشود، باید تنزل پیدا کند.
کمرنگ بشود تا برای ما قابل درک شود. مثل نور شدیدی که به منشور میتابد و سپس نورهایی ضعیف شده و رنگی در منشور پخش میشود. براساس این تشبیه، نور قرآن، حالت جمعی، فشردگی و بساطت دارد.
«فِی کِتابٍ مَکْنُونٍ» مراتبی عالی دارد. به تدریج تنزل میکند و از فشردگی به گستردگی میرسد تا اینکه به صورت الفاظ و مفاهیمی که ما در ذهن، امکان تصور آن را داریم، به ما ارائه میشود تا بتوانیم قرآن را بخوانیم. آنچه که هست نور منبسط است.
اما آنچه نزد خداست نه از نور آن و نه از مرتبه عندالله آن خبر نداریم. مثال ساده برای این نور عظیم، نور شدید و ضعیف، خورشید گرفتگی است. میگویند برای دیدن خورشید گرفتگی عینکهای مخصوص نیاز است تا چشم آسیب نبیند. از پشت چند لایه فیلتر میشود نور خورشید را، آن هم در حال خسوف دید؛ در غیر اینصورت چشم انسان نابینا میشود. آن نور عظیم قابل درک برای انسان عادی نیست، هنگامی که تنزل پیدا کند مرتبه جسمانی و نفسانی پیغمبر خدا (ص) آن را مییابد. آن چه ما درک میکنیم صورتی است از آنچه بر قلب پیغمبر خدا (ص) نازل میشود. مرتبه نازلهای از آن نور است. آنچه ما درک میکنیم عکسی از آن نور است.
قرآن تابشی از نور عظیم
«الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ»؛ شاید در شب قدر، در یک لحظه، قرآن در شب قدر، بر پیغمبر نازل شده است. پیغمبر در شب قدر عبادتهای دیگر نیز انجام میدادند. نزول قرآن در شب قدر این نبود که جبرئیل تا طلوع فجر شش هزار و اندی آیه را برای پیامبر (ص) بخواند، بلکه منظور آن است که قلب مقدس پیغمبر (ص) دارای نوری میشود که آن نور وقتی گسترش مییابد، تبدیل به الفاظی میشود که ما آن را در قالب قرآن میبینیم. این الفاظی که ما میشنویم، انعکاس آن قرآن است.
آن قرآن فقط بر قلب پیغمبر نازل شده است. این نزول از بالا به پایین نیست. خدا که بالای آسمانها نیست. در همه جا حضور دارد. سپس پیغمبر خدا (ص) آن چه را دریافت کرده برای مردم میخواند. البته نباید تصور شود که وقتی خود آن نور را پیغمبر دریافت میکند دیگر کلامش، کلام خدا نیست. بلکه آن عین آیات قرآن است که «فِی صُحُفٍ مُکَرَّمَةٍ * مَرْفُوعَةٍ مُطَهَّرَةٍ * بِأَیْدِی سَفَرَةٍ * کِرامٍ بَرَرَةٍ» ۱۳؛ آیات قرآن که نازل میشود در صحیفههای نورانی است، خدا آن صحیفهها را نوشته و نازل کرده است.
آنجا که میگوید «یا أَیُّهَا النَّبِیُّ»؛ این کلام الهی است که در گوش پیامبر منعکس میشود. درست است که مقام نورانی قرآن را فقط قلب او درک میکند، اما این را وقتی به صورت لفظ بیان میکند، ما نیز میتوانیم، این لفظ را بشنویم و سپس آن را منتقل کنیم و بخوانیم؛ اما آنچه میخوانیم کلام خداست که میخوانیم نه آن که تصور شود، در قرآن اشتباه یا تصرف شده است، آنگونه که بعضی از کوردلان تصور میکنند.
قرآن وقتی میفرماید «یَسَّرْناهُ بِلِسانِکَ» یعنی؛ «ما»؛ قرآن را آسان کردیم به زبان تو تا مردم بفهمند. مرتبهای از کلام خدا آن مرتبه؛ نورانی است که فوق فهم ماست. برای اینکه برای ما قابل فهم بشود که ما آن را بخوانیم، در شب قدر خدای متعال نور اصلی قرآن را بر قلب پیغمبر (ص) نازل فرمود. جز با تشبیه به محسوسات نمیتوانیم آن را تصور کنیم. فرض کنید قلب مقدس پیغمبر (ص) ظرفی است و جبرئیل نوری از آسمان را درون این قلب میگذارد. این نور همان قرآن است، تمام قرآن که نازل شد. اما وقتی که میخواهد آن را بیان کند تا ما آنرا بخوانیم، به این الفاظ و اصواتی که ما میشنویم، تبدیل میشود. بحث ابعاد بسیار دارد و وقت ما کوتاه است.
منبع:مهر