بخش دوم و پایانی
2. دلبستگی به دنیا
بهره گیری از دنیا برای آبادانی آخرت پسندیده و ضروری، و خشمگین شدن برای حفاظت از آن و یا انتقام و جبران خسارت وارده بر آن، عقلانی و شرعی است؛ مانند ابراز خشم در برابر دزد یا قاتل و یا به منظور دفاع از ناموس. ولی گاهی دنیا مقصود اصلی و هدف نهایی قرار می گیرد و محبت دنیا در دل رسوخ کرده، قوای وهم و خیال دیدگان انسان را تسخیر می کند؛ اینجاست که حق و حقیقت قربانی دنیاطلبی شده، خواهش های نفسانی حقیقی تلقی می شوند و هر نوع عملی برای حفظ آن و انتقام خسارت وارده بر آن، مجاز دانسته می شود، چنان که در بیان امیرمؤمنان امام علی(ع) آمده است:
مَنْ عَشِقَ شَیْئاً أ عْشَى بَصَرَهُ وَ أ مْرَضَ قَلْبَهُ فَهُوَ یَنْظُرُ بعَیْن غَیْر صَحِیحَةٍ وَ یَسْمَعُ بأ ذُن غَیْر سَمِیعَةٍ قَدْ خَرَقَتِ الشَّهَوَاتُ عَقْلَهُ وَ أ مَاتَتِ الدُّنْیَا قَلْبَه. (همان: خطبه 109)
عاشق دنیا آنگاه که معشوق خویش را طعمه اهل دنیا ببیند برآشفته می شود و چون حیواناتی که بر سر مرداری در نزاع اند، به دیگران هجوم برده و تندی می کند، کوچک ترین توهین، تحقیر و نقص در مقام و جایگاه اجتماعی، ثروت، عشیره و غیر آن را برنمی تابد و با خشونت به آن پاسخ می دهد. حتی گاهی خدای سبحان را به جهت نقصی که در اموال یا اولاد او ایجاد شده است، ظالم دانسته و در دشمنی با خدای منّان نیز لجاجت می ورزد.
در باب درمان و علاج این بیماری علمای ربانی با الهام از احادیث نورانی پیشوایان دینی راه هایی را ارائه نموده اند که می تواند بسیار مؤثر باشد. درمان حب دنیا که أمّ المفاسد است، اگرچه در ابتدای راه بسیار دشوار می نماید، با نیروی اراده و همت والا آسان می گردد. اگرچه علاج آن به صورت دفعی ممکن نیست، تدریجاً امکان پذیر است. روش هایی برای مبارزه و درمان حب دنیا بیان شده که دنیاشناسی یکی از آنهاست.
در آیات قرآنی و جوامع روایی بر تفکر در پستی متاع دنیا و عظمت نعمت های اخروی تأکید بسیار شده است، «قُلْ مَتاعُ الدُّنْیا قَلیلٌ وَالْآخِرَةُ خَیْرٌ لِمَن اتَّقى» (نساء / 77) در بیان امیرالمؤمنین امام علی(ع) دنیا بسان مرداری است که طالبان آن سگان، و محبان آن نابینایان و بیماران اند. (صبحی صالح، بی تا: خطبه 109) انسان عاقل لحظات خویش را به تفکر می گذراند، در عاقبت اهل دنیا تفکر نموده و از آن عبرت می گیرد، قبل از آنکه دیگران از عاقبت او عبرت بگیرند، «وَ اتَّعِظُوا بمَنْ کَانَ قَبْلَکُمْ قَبْلَ أ نْ یَتَّعِظَ بکُمْ مَنْ بَعْدَکُمْ». (همان، خطبه 32) دنیا دشمن تعالی انسان و دوستی آن سبب دوری از محضر خدای سبحان است در بیانی دیگر از علی(ع) دنیای مذموم و آخرت دشمن یکدیگر قلمداد شده اند. (همان، حکمت 103)
مراد از دنیا در این روایت هوای نفس است که انسان را از زندگی جاودان غافل می گرداند، «أ فَرَأ یْتَ مَنِ اتَّخَذَ إ لهَهُ هَواهُ ... وَ قالُوا ما هیَ إ لاَّ حَیاتُنَا الدُّنْیا نَمُوتُ وَ نَحْیا وَ ما یُهْلِکُنا إ لاَّ الدَّهْرُ»؛ (جاثیه / 24 ـ 23) نه آن دنیایی که مزرعه آخرت (احسائی، 1405: 1 / 264) و بهترین یاری دهنده برای کسب تقواست. (همو) همچنین تفکر در عظمت آخرت «وَ الْآخِرَةُ خَیْرٌ وَ أ بْقى» (اعلی / 17) و بهشتی که عرضش به وسعت آسمان ها و زمین است و برای پرهیزکاران مهیا شده است، (آل عمران / 133) بر معرفت او می افزاید و شهود می کند که متاع دنیا در برابر آخرت جیفه ای است و طلب کنندگان آن افراد پست و کودکان اند؛ (دیلمی، 1412: 1 / 16)
گفت دنیا لعب و لهو است و شما
کودکید و راست فرماید خدا
دومین طریق امحاق حب دنیا، جهاد و مبارزه با امیال نفسانی و جنود شیطانی است. سالک این راه مؤید مِن عندالله است و ثواب تلاش او همان پاداش شهدای راه خداست، چنان که در روایت آمده است «فان مات صاحبه مات شهیدا، و ان عاش و استقام ادّی عاقبته إلى الرّضوان الاکبر، قال الله تعالى: "وَالَّذِینَ جاهَدُوا فِینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ إ نَّ الله لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ"». (عنکبوت / 69) (امام صادق(ع)، 1400: 169)
3. زمینه های تربیتی
زمینه های تربیتی نادرست در برخورد با ناملایمات یکی از عوامل شایع بروز خشم به صورت رفتار خشونت آمیزند. برخی از دوران کودکی با مشاهده خشونت در خانواده، جامعه و رسانه، برخورد تند و پرخاشگرانه را آموزش دیده و آن را به عنوان یک اصل اولی در برخورد با ناملایمات می پذیرند و با افتخار از آن یاد کرده، نشانی بر شجاعت و مردانگی خویش قلمداد می کنند.
بازسازی شخصیت انسان و جوامع بر مبنای رأفت و محبت و پذیرش خشونت به عنوان رفتاری خلاف مروت، مستلزم عزمی توأم با جدّیّت بوده، خانواده ها، مراکز تربیتی ـ فرهنگی ـ اجتماعی و دولت مردان نقش بسزایی در آن دارند. ارائه زیبایی و وقار رفتار بردباران در برابر ناملایمات اهل زمان و معرفی ایشان به عنوان اسوه و الگوی خوبان، در رواج حلم و ارتقای تحمل انسان بسیار مؤثر بوده، روش مناسبی در مقابله با کسانی است که با اشاعه فحشا درصدد رواج بی اخلاقی اند.
شیوهای مهار خشم
بعد از بیان عوامل هیجان خشم در نفس انسان و روش درمان آن، لازم است به بیان شیوه های مهار آن پرداخت. شیوه های مزبور عوامل طغیان خشم را در انسان درمان نمی کنند، بلکه با هنرمندی تمام، از طغیان آن کاسته، مانع صدمه دیدن فرد و جامعه می شوند و تمرین و تداوم بر آنها موجب افزایش توان انسان در مهار خشم می شود و جزو ملکات نفسانی می گردد.
دو شیوة اساسی در مهار خشم مطرح است؛ یکی توجه به باطن دارد و دیگری ناظر به ظاهر و عملکرد خارجی است که اجمالاً به آنها اشاره می شود.
1. شیوة باطنی
قبل از شدت یافتن خشم و زائل شدن قدرت تفکر، شخص با مراجعه به باطن و یادآوری نکاتی که باعث آرامش و سکونش می شوند از شدت آن جلوگیری کند. مثلاً توجه به فضایل و ثواب هایی که برای فرو بردن خشم بیان شده اند؛ از جمله روایت «کاظم الغیظ کضارب السیف فی وجه عدوه ملأ الله قلبه رضًا؛ فرو برندة خشم مانند مجاهدی می باشد که بر صورت دشمنش شمشیر می زند و قلبش مملو از آرامش الهی می گردد»؛ (طبرسی، 1372: 2 / 838) و یادآوری تجربه های تلخ گذشته در موارد طغیان خشم و عبرت از آن.
منشأ خشم را شناسایی کند و از بزرگ نمایی و تصرف وهم و خیال در آن ممانعت ورزد؛ مثلاً اگر خشم ریشه در خودپسندی و دنیاطلبی دارد، به یاد آورد که رفتار غضب آلود شخصیت و دنیای او را تباه خواهد کرد.
در موارد جواز خشم نیز، بایسته است خشم الهی را یادآوری کند تا مانع خروج از مدار حق گردد و با فرو بردن خشم از خشم خدای سبحان در امان بماند. (محدث نوری، 1408: 12 / 11) توجه باطن به چنین افکاری حرارت خشم را کاهش داده، مانع نفوذ حزن و کینه در قلب می گردد.
گفت عیسی را یکی هشیار سر
چیست در عالم زجمله صعب تر
گفتش ای جان صعب تر خشم خداست
که از آن دوزخ همی لرزد چو ما
گفت از این خشم خدا چه بود امان؟
گفت ترک خشم خویش اندر زمان
پس عوان که معدن این خشم گشت
خشم زشتش از سبع هم در گذشت
چه امیدستش به رحمت جز مگر
باز گردد زان صفت آن بی هنر
(مولوی، 1373: دفتر چهارم، 542 ـ 541)
2. شیوه های ظاهری
همچنان که باطن در ظاهر تأثیر می گذارد و آرامش و اضطراب آن بر تن نمایان می شود، ظاهر نیز در آرامش جان آدمی تأثیرگذار است. ازاین رو، افزون بر توجهات باطنی توجه به ظاهر نیز لازم است تا در آرامش باطن بیفزاید. در آثار اخلاقی عواملی جهت کنترل خشم ارائه شده اند که ریشه در منابع روایی دارند، برخی از آن عوامل به شرح ذیل اند.
2 ـ 1. وضو ساختن: هنگام خشم حرارت بدن انسان بالا رفته، باعث سرعت گردش خون می شود و قدرت تفکر را در انسان کاهش می دهد، در این حال نه تنها نصیحت کردن ثمربخش نیست بلکه بر حرارت آن می افزاید. در این مرحله از خشم که هنوز به اوج خود نرسیده نوشیدن آب یا شستن صورت با آب سرد، از شدت آن کاسته، باعث پایین آمدن حرارت بدن می شود، و انسان فرصت می یابد به عواقب ستیزه جویی و خشونت طلبی بیندیشد؛ ازاین رو، در روایات آمده است که هنگام غضب با آب سرد وضو گرفته و یا غسل کنید، زیرا غضب از آتش است و آتش را چیزی جز آب خاموش نمی کند (بنگرید به: مجلسی، 1404: 70 / 272؛ مرأة العقول: 10 / 147) و به انسان آرامش می بخشد، «وَ مَا بَأ سٌ بالْمَاءِ ... وَ یُسَکِّنُ الْغَضَبَ ...». (کلینی، 1365: 6 / 381)
2 ـ 2. تغییر مکان: تغییر و تحول فیزیکی فرد یکی دیگر از عوامل مهار خشم و درمان غضب است؛ ازاین رو، فرد هنگام بروز علائم خشم باید سکوت کرده، از سخن گفتن بپرهیزد و ضمن جاری کردن استعاذه اگر ایستاده است بنشیند و اگر نشسته است دراز بکشد و یا به سجده برود. (مجلسی، مرآةالعقول: 10 / 146) پیامبر اسلام(ص) فرمودند: «انّ الغضب جمرة فی قلب ابن آدم ... فمن وجد من ذلک شیئً فلیلصق خده بالارض». (همو، 147) روایت دیگری از امام صادق(ع) نقل شده است که می فرماید: «فأیما رجل غضب على قوم و هو قائم فلیجلس من فوره ذلک، فانه سیذهب عنه رجز الشیطان». (همو، 145) روایات مزبور و روایات دیگر در این باب بیانگر امکان مهار غضب با تغییر حالات و شرایط محیط و جلوگیری از فوران آن اند.
2 ـ 3. تحریک های عاطفی: خشم حالت انفعال نفس بوده، نقطه مقابل آن رحمت و شفقت است. در تعالیم دینی و مواعظ وحیانی به ما تعلیم داده شد که در بسیاری از موارد می توان خشم و غضب را با مهر و رأفت از بین برد و یا از شدت آن کاست، اظهار محبت و ابراز مودت می تواند در فروبردن خشم و غضب بسیار مؤثر باشد و عواقب شوم خشم به واسطة بروز عواطف رفع گردد.
امام باقر(ع) در بیانی محبت آمیز می فرماید: «أیما رجل غضب على ذی رحمه فلیقم إلیه و لیدن منه و لیمسه فإن الرحم إذا مست الرحم سکنت؛ (صدوق، 1362: 340) هر فردی که بر نزدیکان خویش خشمگین شد، به سوی او برود و به او نزدیک شود و او را نوازش کند؛ زیرا تماس بدنی با رحم خویش سبب آرامش است.» همه ابنای بشر از یک پدر و مادر و در اصل خلقت مشترک اند و اگر انسان به این نکته توجه کند، رحمت الهی در جان او متجلی شده، مانع خروش غضب بر او می گردد و فقط به اقتضای رحمت غضبناک می شود و رحمت او بر حیوانات، نباتات و جمادات نیز سایه افکنده، مانع خشم و غضب بر آنها خواهد شد.
2 ـ 4. جدیّت در رفتار: جزع و فزع و جوش و خروش به هنگام بروز غضب تأثیری در احقاق حق نداشته، تنها راه دستیابی به آن استحکام و جدّیت در رفتار است که از خشونت و بداخلاقی به دور بوده، دافع هر تجاوزی خواهد بود. این روش بهترین شیوه جهت مهار خشم در برابر خصم، و سیره عملی رسول گرامی اسلام(ص) و یاوران اوست که در برابر حملات نظامی و فکری کفار که سلامت مادی و معنوی جامعه را تهدید می کردند، با تمام قوت و بدون سستی ایستادگی می کردند و دشمن راه نفوذی در ایشان نمی یافت؛ آیه «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّه وَالَّذینَ مَعَهُ أ شِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّار رُحَماءُ بَیْنَهُم» بیانگر همین نکته است. (فتح / 29)
نباید جدیت را مساوی با خشونت تلقی کرد و برای مقابله با مفاسد فرهنگی که نیاز به جدیت دارد، با خشونت برخورد نمود. برای مقابله با ناهنجاری های اجتماعی، ابراز خشونت و تندی در گفتار و رفتار بر ترویج ناهنجاری ها می افزاید، ازاین رو، پرهیز از چنین رفتاری در برابر ناهنجاری ها بایسته، و جدّیت و استحکام برای درمان آن ضروری است، چنان که سنت نبوی و علوی نیز، بر آن بوده است، «وَ لا تَأ خُذْکُمْ بهما رَأ فَةٌ فی دین اللَّه إ نْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ باللَّه وَالْیَوْم الْآخِر وَ لْیَشْهَدْ عَذابَهُما طائِفَةٌ مِنَ الْمُؤْمِنینَ». (نور / 2)
آثار خشم ممدوح
آنگاه که ریشه های فساد درمان، و با سیطره عقل قوه غضبیّه تعدیل شد، نفس آدمی به خشم ممدوح مسلح می گردد و به تبع آن مزیّن به صفاتی از اوصاف نیکان می شود که هریک واجد آثاری فراوان در حیات دنیوی و اخروی اند. برخی آثار و تبعات آن عبارت اند از:
1. شجاعت
اهل لغت عدم لغزش و سستی قلب آدمی هنگام مواجهه با ناملایمات را شجاعت نامیده اند. (طریحی، 1375: 4 / 352) شجاعت در علم اخلاق یکی از صفات چهارگانه ای است که تمام فضایل در آنها جمع می گردند (غزالی، 1421: 109) در علم اخلاق شجاعت حالت میانه قوه غضبیّه، و به معنای تبعیت نیروی غضب از عقل است که انسان را از سقوط در مهلکه ها و اضطراب در برابر ناملایمات بازمی دارد؛ (نراقی، بی تا: 1 / 49) ازاین رو، کسی که از روی جهالت، خویش را در مهلکه اندازد و از هیچ قدرتی نهراسد شایستة صفت شجاعت نیست و فرار از حیوانات درنده با شجاعت منافات ندارد.
شجاعت از اوصاف انبیا (مجلسی، 1404: 68 / 343) و زینت بندگان خداست، ذلت را اسقاط و غیرت را به اثبات می رساند. (آمدی، 1366: 259) علی(ع) از شجاعت رسول اکرم(ص) چنین یاد می کند، آنگاه که کارزار جنگ به اوج خود می رسید ما به ایشان پناه می بردیم و او نزدیک ترین افراد به دشمن بود؛ (صبحی صالح، بی تا: غرائب 9) شجاعت پیامبر(ص) و اصحابش بود که به مسلمانان در برابر قدرت های بزرگ آن دوران عزت بخشید و اگر ترس بر مسلمانان چیره می شد به ذلت و خواری می رسیدند. امیرالمؤمنین علی(ع) پس از سخن درباره شجاعت یاورانش و ضعف و ترس برخی دیگر، می فرماید:
إ نَّ الْمَوْتَ طَالِبٌ حَثِیثٌ لَا یَفُوتُهُ الْمُقِیمُ وَ لَا یُعْجزُهُ الْهَار بُ إ نَّ أ کْرَمَ الْمَوْتِ الْقَتْلُ وَالَّذِی نَفْسُ ابْن أ بی طَالِب بیَدِه لَأ لْفُ ضَرْبَةٍ بالسَّیْفِ أ هْوَنُ عَلَیَّ مِنْ مِیتَةٍ عَلَى الْفِرَاش فِی غَیْر طَاعَةِ اللَّه. (همان: خطبه 123)
مرگ با سرعت و شتاب همه را می خواند، نه ثابت قدمان در مقابل او قدرت مقاومت دارند و نه خائفان تحمل و جرئت، گرامی ترین مرگ ها مردن توأم با شجاعت و شهادت است. به خدا قسم تحمل هزار ضربت شمشیر برای من آسان تر است از مرگ در بستر در غیر طاعت خدا.
آنجا که عقل بقای اسلام را در بذل جان دیده باشد، انسان شجاع مدبرانه از آن پیروی می کند و سستی بر دل خویش راه نمی دهد. با توجه به تعالیم قرآن، ایستادگی، ایثار و از خودگذشتگی تا نثار جان برای اعتلای کلمه توحید، افراط در قوه غضبیّه شمرده نمی شود که مذموم نزد اهل خرد باشد چنان که خدای سبحان در وصف آن فرمود: «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّه وَالَّذِینَ مَعَهُ أ شِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّار رُحَماءُ بَیْنَهُم». (فتح / 29)
سنت رسول خدا(ص) بر شدت و غلظت مقابل کفار و مودّت و رحمت در برابر مؤمنین بنیان نهاده شده است. شدت برخورد او حتی مقابل دشمنان دین، نه از باب خشم بلکه از باب رحمت و رأفت بوده است؛ چنان که در جوامع روایی منقول است، در یکی از غزوات وقتی اُسرا را می بردند، حضرت در مقابل آنان لبخند می زد، در این حال یک از دشمنان گفت: شما با اینکه پیامبر خدایید از اسارت و حقارت ما خوشحالید؟ حضرت فرمود: «لبخند و خوشحالی من به خاطر اسارت شما نیست بلکه برای آن است که من می خواهم شما را با اکراه و اجبار به بهشت ببرم اما شما راضی به این کار نیستید».
2. حلم
وصف دیگری که مایة جمال شخصیت آدمی و ارمغان تعدیل یافته ای از قوه غضبیّة باطنی است، حلم و بردباری است که از ملکات نفسانی بشمار می رود و به انسان آرامش و سکون می بخشد و او را از بی پروایی و خشم بازمی دارد. حلم دلیل کمال عقل و از ثمرات علم است. (آمدی، 1366: 286) در نقل ها آمده است که شبیه ترین انسان ها به رسول خدا(ص) بردبارترین ایشان است. (حر عاملی، 1409: 15 / 267)
اگرچه حلم و شجاعت، هردو، از آثار تعدیل یافتة قوه غضبیّه و ملکه عقل گرایی انسان اند، در آیات و روایات و کتب اخلاقی، شجاعت مقابل جبن، و حلم در برابر تهور و بی پروایی قرار گرفته است. البته مقابل خشم و تندخویی رحمت و نرم خویی است، ولی به جهت ملازمة حلم و رحمت، ملکة حلم مقابل تهور استعمال می گردد.
با توجه به اینکه حلم ضدّ تهور و تندخویی است، آثارش نیز ضد و نقطه مقابل آن است. تحمل مشکلات و خویشتن داری در برابر ناملایمات سبب تحقق اهداف و انواع سعادت ها می شود. سلامت و تأمین امنیت جوامع در گرو ترویج اخلاق حلیمانه است. قرآن کریم تندخویی را سبب تفرقه دانسته، می فرماید: «لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلیظَ الْقَلْب لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ» (آل عمران / 159) حلم و بردباری باعث وحدت جوامع بوده، حلیم در برابر جاهل از حمایت مردم بهره مند می شود. (حر عاملی، 1409: 15 / 268) حلیم محبوب خدای سبحان بوده، (کلینی، 1365: 2 / 112) از لغزش و خذلان دور است. (همو)
وصف بردباری نشانه کمال آدمی است و حلیم مستغفر معاصی دیگران، متحمل سخن نابخردان و اهل مشورت با صاحب خردان است: (آل عمران / 159)
یکی از روش های اتصاف به این وصف، تظاهر به بردباری است. در روایات بیان شده است که اگر واجد ملکة حلم نیستید، تظاهر به حلم کنید و با دیگران حلیمانه برخورد نمایید؛ زیرا شبیه نمودن خویش به قومی، سبب می شود مانند آنان شوید. (حر عاملی، 1409: 15 / 269)
3. کظم غیظ
حالت هیجان خشم در مواجهه با ناملایمات را «غیظ» نامند و منع آن از فوران را «کظم غیظ» گویند. (جوادی آملی، 1387: 15 / 556) این وصف نیز از آثار حاکمیت عقل بر نفس است که در برابر تمام طوفان ها سکّان جان را رها نکرده، انسان را از صدمات خشم طغیانگر حفظ می نماید. خدای سبحان نیز جنت و رضوان را برای کسانی که خشم خود را فرو می برند مهیا کرده است و از ایشان با صفات احسان و تقوی یاد می کند. (آل عمران / 134)
صفت کظم غیظ بعد از حلم بیان شد؛ زیرا حلم برتر از آن، و از صفات خدای سبحان است. کظم غیظ هیجان غضب را رفع می کند ولی حلم دافع آن است. شاید کظم غیظ همان تظاهر به حلم باشد که در ابتدا با تکلف همراه است و در نهایت به حلم می انجامد.
پیامبر گرامی اسلام(ص) فرمودند: «مَنْ کَظَمَ فِیه غَیْظَهُ غَفَرَ اللَّهُ لَهُ». (حر عاملی، 1409: 10 / 312) در روایتی دیگر نیز از نبیّ خاتم(ص) سؤال شد، چه عملی انسان را از غضب الهی در امان نگه می دارد؟ ایشان فرمودند: «خشمگین مشو»! (محدث نوری، 1408: 12 / 11) آن که اوصاف نفسانی خویش را به صفات الهی زینت دهد و همان گونه که رحمت خدای رحمان بر غضبش پیشی گرفته است، رحمتش بر خشمش سبقت گیرد و رفتاری رحیمانه داشته باشد و غضبش برخاسته از رحمتش باشد، قطعاً مورد عنایت و رحمت الهی قرار می گیرد (سید بن طاووس، 1367: 362)؛ در کلام گوهربار پیامبر رحمت(ص) بر همین نکته تصریح شده است: «مَنْ لَا یَرْحَمْ لَا یُرْحَمْ». (شیخ صدوق، 1413: 4 / 380)
از رسول خدا(ص) نقل شده است: «کسی که خشم نگیرد خدای متعال با صفت ستّار، عیب او را بپوشاند و کسی که غیظش را فرونشاند و حال آنکه می توانست انتقام بگیرد، خدای سبحان قلب او را مملو از رضایت خویش گرداند». (محدث نوری، 1408: 12 / 13) این روایت مأخوذ از کلام الهی است که خطاب به رسولش فرمود: «وَ لَسَوْفَ یُعْطیکَ رَبُّکَ فَتَرْضى» و چه مقامی بالاتر از این! افزون بر آن، خدای سبحان در دنیا و آخرت بر عزّت او می افزاید، (کلینی، 1365: 2 / 110) قلبش را مملو از ایمان می گرداند (همو، 11) و اجر شهید را به او اعطا می کند. (حر عاملی، 1409: 12 / 179)
نتیجه
خشم حالتی غریزی برای دفع مخالف و جبران ناکامی هاست که درصورت تعدیل به کمک قوة عاقله، بسیار ممدوح و پسندیده است. افراط غضب و خروج از حاکمیت عقل به تهوّر و رفتار سبعانه می انجامد و در اثر عواملی مانند خودپسندی و دنیاطلبی و زمینه های تربیتی غیرصحیح، انسان دچار پنداری غلط می شود که فقط با توحش می تواند حس خودپسندی خویش را ارضا کرده، به کامیابی دنیوی نائل گردد. با توجه به روایات، چنین رفتاری جز ناکامی، پشیمانی، تباهی ارزش های انسانی و اجتماعی و تباهی عقل و ایمان، ثمری ندارد و درمان آن نیز، بس دشوار، و درعین حال پر فایده بوده، به منظور پیشگیری از آثار زیان بارش ضروری است.
بهترین راه علاج چنین رفتاری درمان علل و ریشه های آن در ملکات نفسانی، و بهترین زمان درمان قبل از تحریک خشم است که درمانی تدریجی است. یکی از علل تندخویی عجب و خودپسندی است، که اولاً با توجه انسان به هستی بی مقدار خویش و تفکر در ابتدا و انتهای خلقتش، قابل درمان است. ثانیاً متصف شدن به صفات سبعانه برای دفاع از جایگاه، مقام، شهرت و غیر آن و یا ارضای خودخواهی جواب عکس داده، او را از اهدافش دور خواهد کرد؛ ازاین رو، بهترین روش در تحصیل اهداف خودداری و کظم غیظ خواهد بود.
دنیاطلبی علت دیگر هیجان خشم است و درمان آن در دو مرحله صورت می پذیرد: یک. تفکر در پستیِ دنیا و دشمنی آن با تکامل انسان و تفکر عظمت نعمت های الهی در بهشت برین و آرامش حاصل در مقام قرب الهی؛ دو. جهاد با تعلقات دنیوی و زدودن عوامل وابستگی. بهترین سلاح در این جهاد که به جهت دشواری جهاد اکبر نام گرفته است، افتقار و خضوع در درگاه الهی و تحمل تشنگی و گرسنگی در روز، و بیداری در شب است.
اما شخصی که به همین دنیای ناچیز قناعت می کند، بداند که تندخویی بر ناکامی او در دنیا خواهد افزود و آرامش و امنیت را از او سلب خواهد کرد و تنها راه سعادت دنیوی و اخروی فروبردن خشم و پرهیز از بی پروایی است.
ریشه دیگر خشم آموزش های عملی تندخویی در سطح خانواده، جامعه، رسانه و ... است که باعث انحراف فطرت انسان از دوران کودکی شده، شخصیت ایشان را آماده پذیرش چنین رفتارهایی می گرداند که آموزش عملی رفتارهای کریمانه در تمام سطوح جامعه تنها راه درمان آن است.
لازمه جلوگیری دفعی از صدمات طغیان خشم در آستانة فوران، فراگیری راه های کنترل آن است. این مهارت ها از سرکوب شدن خشم و به دنبال آن از حزن و افسردگی و انفعالات پرخاشگرانه در حالات عادی نیز جلوگیری می کند. این مهارت ها بر دو قسم اند: ظاهری و باطنی.
ابتدا باید سیر توجهات باطنی خویش را از اموری که بر حرارت خشم انسان می افزاید به اموری که از حرارت آن می کاهد معطوف کرد و سپس به ظاهر پرداخت و با کنترل عوامل بیرونی طغیان خشم، شرایط و محیطی آرام فراهم آورد. حرارت بدن و محیط تنش زا از جمله عوامل بیرونی اند که با آشامیدن آب و وضو گرفتن و ترک مکان رفع می شوند. باطن و ظاهر تأثیری متقابل نسبت به هم دارند؛ ازاین رو، برای مهار کامل خشم و جلوگیری از بروز حزن، توجه به هر دو بعد لازم است.
تعدیل خشم و پیروی غضب از عقل، امنیت، سلامت و ادب را به ارمغان می آورد و انسان را به اوصاف نیکان و یاوران رسول خدا(ص) مزین می گرداند که شجاعت و حلم و بردباری در برابر آزار و اذیت ظالمان و سفیهان از آن جمله بوده، انسان و جوامع را از صدمات بی پروایی و رفتارهای سفیهانه مصون می کنند و در نهایت کظم غیظ و مهار خشم، انسان را به مقام رضای الهی رسانده، مشمول رحمت حق می گردند و در دنیا و آخرت بر عزتش می افزاید.
پی نوشت:
1. قرآن کریم.
2. نهج البلاغه، صبحی صالح، قم، دارالهجرة.
3. احسائی، ابن ابی جمهور، 1405، عوالی اللعالی، قم، سیدالشهداء(ع).
4. امام صادق، جعفر بن محمد(ع)، 1400، مصباح الشریعه، بی جا، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات.
5. تمیمی آمدی، عبدالواحد بن محمد ، 1366، غرر الحکم، قم، دفتر تبلیغات.
6. جوادی آملی، عبدالله، 1378، تسنیم، ج 1، قم، اسراء.
7. ـــــــــــــــ ، 1387، تسنیم، ج 5، قم، اسراء.
8. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، 1412، مفردات الفاظ القرآن، بیروت، دارالقلم.
9. سید بن طاووس، رضی الدین، 1367، اقبال الاعمال، تهران، دار الکتب الاسلامیه.
10. شیخ حر عاملی، محمد بن حسن، 1409، وسائل الشیعه، قم، آل البیت لاحیاء التراث.
11. شیخ صدوق، محمد بن علی بن حسین بن بابویه قمی، 1362، امالی صدوق، بی جا، کتابخانه اسلامی.
12. ـــــــــــــــ ، 1413، من لا یحضره الفقیه، قم، جامعة المدرسین.
13. طبرسی، فضل بن حسن، 1372، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، تهران، ناصرخسرو.
14. طریحی، فخرالدین، 1375، مجمع البحرین، تهران، مرتضوی.
15. غزالی، ابوحامد، 1421، میزان العمل، بیروت، دار و مکتبة الهلال.
16. ـــــــــــــــ ، بی تا، احیاء علوم الدین، بیروت، دارالکتب العربی.
17. فراهیدی، خلیل بن احمد، 1409، کتاب العین، بی جا، نشر هجرت.
18. فیض کاشانی، ملا محسن، 1417، محجة البیضاء، بی جا، دفتر انتشارات اسلامی.
19. کلینی، محمد بن یعقوب، 1365، الکافی، تهران، دار الکتب الاسلامیة.
20. مجلسی، محمدباقر، 1404، بحارالانوار، لبنان، الوفاء.
21. ـــــــــــــــ ، مرآة العقول، تهران، دارالکتب الاسلامیه.
22. محدث نوری، میرزا حسین، 1408، مستدرک الوسائل، قم، آل البیت لاحیاء التراث.
23. مولانا، جلال الدین بلخی، 1375، مثنوی معنوی، بی جا، راستین.
24. نراقی، محمدمهدی، بی تا، جامع السعادات، بیروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات.
25. هیلگارد، ارنست و ...، 1373، زمینه های روان شناسی، محمدنقی براهینی و ...، تهران، رشد.
آیت الله جوادی آملی
فصلنامه اخلاق - شماره 13
منبع:فارس