۱۱ آبان ۱۴۰۳ ۲۹ ربیع الثانی ۱۴۴۶ - ۵۸ : ۰۴
رجعت، از مباحث ریشه داری است که از زمان ظهور و پیدایش امامیه مطرح بوده است و اعتقاد به آن از امتیازها و خصوصیات مکتب اهلبیت (ع) شمرده شده است.
عقیق:شیعۀ امامیه، اعتقاد خاصی به رجعت دارد؛ یعنی اینکه پس از ظهور مهدی موعود(ع) و تشکیل حکومت عدل الهی در سراسر جهان گروهی از اولیای الهی و دوستداران خاندان رسالت(ع) و عدهای از معاندان و دشمنان خاندان وحی که از دنیا رفتهاند به دنیا باز خواهند گشت.
اولیای الهی و صالحان با دیدن حاکمیت حق و عدل در گسترۀ گیتی شادمان میشوند و پرتوی از ثمرات ایمان و اعمال صالح خود را در دنیا مشاهده میکنند. معاندان و دشمنان اهلبیت(ع) نیز سزای ظلم و ستمهایی را که بر خاندان رسالت روا داشتهاند، در این سرا میبینند. البته پاداش و کیفر نهایی در قیامت تحقق خواهد یافت.
قول به رجعت از عقاید امامیه
رجعت، از مباحث ریشه داری است که از زمان ظهور و پیدایش امامیه مطرح بوده است و اعتقاد به آن از امتیازها و خصوصیات مکتب اهلبیت(ع) شمرده شده است. لذا با مراجعه به کتابهای تراجم اهلسنت میبینیم که از امامیه با این عقیده یاد میکنند. در بین اصحاب ائمه(ع) نیز مشاهده میشود که برخی از آنان در این مسأله با مخالفان خود مباحثههایی داشتهاند؛ مانند مناظره مؤمن الطاق با ابوحنیفه. به همین دلیل در طول تاریخ، علمای شیعه برای تثبیت این عقیده آثاری نگاشتهاند؛ از جمله میتوان از شیخ مفید، سید مرتضی، علامۀ مجلسی، شیخ حر عاملی و دیگران نام برد.
شیخ حر عاملی میفرماید: «همانا ثبوت رجعت نزد همۀ علمای معروف و مصنفین مشهور از ضروریات مذب امامیه است، بلکه حتی عامه نیز میدانند که این عقیده از مذهب شیعه است».[۱] مرحوم مجلسی میفرماید: «اگر مثل این روایات در عقیده رجعت متواتر نباشد، پس در چه موضوعی میتوان ادعای تواتر نمود...».[۲] علامه طباطبایی میفرماید: «همانا روایات رجعت از طرق اهلبیت به طور تواتر معنوی به ما رسیده است».[۳]
رجعت از دیدگاه قرآن
رجعت به معنای رجوع افراد به دنیا در موارد متعددی در قرآن آمده است، که به برخی از آنها اشاره میکنیم. خداوند متعال میفرماید: «ألم تر الی الّذین خرجوا من دیارهم و هم ألوف حذر الموت فقال لهم الله موتو ثم أحیاهم،[بقره/ ۲۴۳] آیا ندید کسانی را که از ترس مرگ از دیار خود بیرون رفتند که هزاران تن بودند، خدا فرمود: بمیرید؛ همه مردند، سپس آنان را زنده کرد».
در تفاسیر آمده است که آنان هفتاد هزار خانوار بودند. هر سال در میان آنان مرض طاعون میآمد، اغنیا به جهت ثروتشان از آن شهر بیرون میرفتند و فقیران به دلیل ضعف و ناتوانی بیرون نمیرفتند. از همین رو اغنیا را طاعون نمیگرفت و تنها فقیران بودند که به این مرض مبتلا میشدند. ضعیفان میگفتند که اگر ما نیز با اغنیا خارج میشدیم به این مرض مبتلا نمیگشتیم. همچنین اغنیا میگفتند که اگر ما نیز در شهر میماندیم به این مرض مبتلا میشدیم.
لذا قرار گذاشتند که هنگام ورود طاعون همگی از آن دیار خارج شوند. قبل وارد شدن طاعون همه از دیار خارج شده و در کنار شطّ دریایی فرود آمدند. آنان به محض آنکه اثاث خود را بر زمین نهادند خداوند متعال جانشان را گرفت، و مدّتی به حالت بودند تا اینکه یکی از انبیای بنی اسرائیل به نام حزقیل بر آنان گذر نمود، و با مشاهده این حال عرض کرد: «خدایا! اگر ممکن است آنان را زنده گردان تا شهرهایت را آباد، و فرزندانی متولد سازند که با عابدان تو را عبادت کنند». خداوند به او وحی فرستاد که آیا دوست داری که آنان را زنده کنم؟ عرض کرد: «آری». خداوند آنان را زنده کرد و بعد از مدتی نیز به مرگهای طبیعی از دنیا رفتند.
خداوند متعال میفرماید: «فقلنا اضربوه ببعضها کذالک یحی الله الموتی و یریکم آیاته لعلّکم تعقلون [بقره/ ۷۳] پس دستور دادیم که پارهای از اعضای آن گاو را بر بدن کشته زنید تا ببینید که این گونه خداوند مردگان را زنده خواهد فرمود و قدرت کامل خویش را آشکار خواهد ساخت شاید شما به خرد درآیید». مفسران نقل میکنند: «مردی از بنی اسرائیل یکی از نزدیکانش را کشت تا ارث او را صاحب شود. یهود میل داشتند که قاتلش را بیابند؛ خداوند متعال به آنان امر نمود که گاوی ذبح کنند و قسمتی از بدنش را به بدن مقتول زنند تا زنده گردد و از قاتل خبر دهد. بعد از جدال و نزاع فراوان گاو مورد نظر را پیدا کرده و آن را ذبح نمودند و برخی از اعضای گاو را به بند مقتول زدند، او را زنده یافتند، و با سؤال از او به قاتل پی بردند».[۴]
قرآن میفرماید: «و إذ قلتم یا موسی لن نؤمن لک حتّی نری الله جهرة فأخذتکم الصّاعقة و أنتم تنظرون * ثمّ بعثناکم من بعد موتکم لعلّکم تشکرون [بقره/ ۵۵-۵۶] به یاد آرید وقتی که گفتید ای موسی ما به تو ایمان نمیآوریم، مگر آنکه خدا را آشکار ببینیم، پس صاعقۀ سوزان بر شما فرود آمد و آن را به چشم خود مشاهده کردید. سپس شما را بعد از مرگ برانگیختیم باشد که خدا را شکر گزارید.» آیه، مربوط به گروهی از تابعین حضرت موسی(ع) است که از او درخواست دیدن خداوند را نمودند، که این خواسته سبب نزول عذاب و مرگ آنان شد، ولی باز خداوند آنان را زنده نمود.[۵]
دیگر شاهد بر تأیید اصل موضوع رجعت، آنجاست که خدا میفرماید: «أو کالّذی مرّ علی قریة و هی خاویة علی عروشها قال أنّی یحیی هذه الله بعد موتها فأماته الله مائة عام ثمّ بعثه [بقره/ ۲۵۹] یا به مانند آنکه به دهکدهای گذر کرد که خراب و ویران شده بود، گفت: به حیرتم که خداوند چگونه این مردگان را دوباره زنده خواهد کرد، پس خداوند او را صد سال میراند و سپس زندهاش کرد.»
اکثر مفسران چنین نقل میکنند که یکی از انبیای الهی در سفری بر دهکدهای گذر کرد که مرگ بر تمام اهالی آن سایه افکنده بود؛ با ایمانی که به قدرت مطلق خداوند داشت، در دلش سؤال نمود: «کیست که این مردگان را بعد از توقف طولانی مبعوث میگرداند؟» در آن هنگام خداوند جانش را گرفت و بعد از صد سال که اجزای جسدش پراکنده شده بود، برانگیزانید، و نیز کیفیت حشر دابّهاش را به او نشان داد تا اینکه در عمل حشر و نشر را ببیند و به معاد اطمینان قلب حاصل کند.[۶]
قرآن از حضرت عیسی(ع) حکایت میکند که فرمود: «و أحی الموتی بإذن الله [آل عمران/ ۴۹] من مرده را زنده میکنم به اذن خداوند.» سیوطی نقل میکند: «عیسی(ع) دوستش عازر را زنده نمود و نیز حیات را به فرزند پیرزنی بازگرداند. همچنین دختری را زنده کرد. هر سه بعد زنده شدن در قید حیات بودند و فرزندانی نیز از خود به یادگار گذاشتند.[۷] طبری میگوید: «حضرت عیسی(ع) مردگان را با دعایش زنده میکرد و خداوند نیز استجابت مینمود ».[۸]
پی نوشت ها:
[۱]. حر عاملی، محمد بن حسن، الایقاظ من الهجعه، تهران، نوید، ص ۶۰.
[۲]. مجلسی، محمد باقر بن محمد تقی، بحارالانوار، تهران، اسلامیه، ج ۵۳، ص ۱۲۳.
[۳]. علامه طباطبایی، محمد حسین، المیزان، قم، ج ۲، ص ۱۰۷.
[۴]. طبری، محمد بن جریر، جامع البیان، بیروت، مؤسسه النور، ج ۱، ص ۵۰۹.
[۵]. طبری، محمد بن جریر، جامع البیان، بیروت، مؤسسه النور، ج ۱، ص ۴۱۵.
[۶]. طبری، محمد بن جریر، جامع البیان، بیروت، مؤسسه النور، ج ۳، ص ۴۰.
[۷]. محلی، جلال الدین، تفسیر الجلالین، بیروت، مؤسسه النور، ج ۱، ص ۷۳.
[۸]. طبری، محمد بن جریر، جامع البیان، بیروت، دارالمعرفة، ج ۳، ص ۳۷۵.
منبع:جام
211008
اولیای الهی و صالحان با دیدن حاکمیت حق و عدل در گسترۀ گیتی شادمان میشوند و پرتوی از ثمرات ایمان و اعمال صالح خود را در دنیا مشاهده میکنند. معاندان و دشمنان اهلبیت(ع) نیز سزای ظلم و ستمهایی را که بر خاندان رسالت روا داشتهاند، در این سرا میبینند. البته پاداش و کیفر نهایی در قیامت تحقق خواهد یافت.
قول به رجعت از عقاید امامیه
رجعت، از مباحث ریشه داری است که از زمان ظهور و پیدایش امامیه مطرح بوده است و اعتقاد به آن از امتیازها و خصوصیات مکتب اهلبیت(ع) شمرده شده است. لذا با مراجعه به کتابهای تراجم اهلسنت میبینیم که از امامیه با این عقیده یاد میکنند. در بین اصحاب ائمه(ع) نیز مشاهده میشود که برخی از آنان در این مسأله با مخالفان خود مباحثههایی داشتهاند؛ مانند مناظره مؤمن الطاق با ابوحنیفه. به همین دلیل در طول تاریخ، علمای شیعه برای تثبیت این عقیده آثاری نگاشتهاند؛ از جمله میتوان از شیخ مفید، سید مرتضی، علامۀ مجلسی، شیخ حر عاملی و دیگران نام برد.
شیخ حر عاملی میفرماید: «همانا ثبوت رجعت نزد همۀ علمای معروف و مصنفین مشهور از ضروریات مذب امامیه است، بلکه حتی عامه نیز میدانند که این عقیده از مذهب شیعه است».[۱] مرحوم مجلسی میفرماید: «اگر مثل این روایات در عقیده رجعت متواتر نباشد، پس در چه موضوعی میتوان ادعای تواتر نمود...».[۲] علامه طباطبایی میفرماید: «همانا روایات رجعت از طرق اهلبیت به طور تواتر معنوی به ما رسیده است».[۳]
رجعت از دیدگاه قرآن
رجعت به معنای رجوع افراد به دنیا در موارد متعددی در قرآن آمده است، که به برخی از آنها اشاره میکنیم. خداوند متعال میفرماید: «ألم تر الی الّذین خرجوا من دیارهم و هم ألوف حذر الموت فقال لهم الله موتو ثم أحیاهم،[بقره/ ۲۴۳] آیا ندید کسانی را که از ترس مرگ از دیار خود بیرون رفتند که هزاران تن بودند، خدا فرمود: بمیرید؛ همه مردند، سپس آنان را زنده کرد».
در تفاسیر آمده است که آنان هفتاد هزار خانوار بودند. هر سال در میان آنان مرض طاعون میآمد، اغنیا به جهت ثروتشان از آن شهر بیرون میرفتند و فقیران به دلیل ضعف و ناتوانی بیرون نمیرفتند. از همین رو اغنیا را طاعون نمیگرفت و تنها فقیران بودند که به این مرض مبتلا میشدند. ضعیفان میگفتند که اگر ما نیز با اغنیا خارج میشدیم به این مرض مبتلا نمیگشتیم. همچنین اغنیا میگفتند که اگر ما نیز در شهر میماندیم به این مرض مبتلا میشدیم.
لذا قرار گذاشتند که هنگام ورود طاعون همگی از آن دیار خارج شوند. قبل وارد شدن طاعون همه از دیار خارج شده و در کنار شطّ دریایی فرود آمدند. آنان به محض آنکه اثاث خود را بر زمین نهادند خداوند متعال جانشان را گرفت، و مدّتی به حالت بودند تا اینکه یکی از انبیای بنی اسرائیل به نام حزقیل بر آنان گذر نمود، و با مشاهده این حال عرض کرد: «خدایا! اگر ممکن است آنان را زنده گردان تا شهرهایت را آباد، و فرزندانی متولد سازند که با عابدان تو را عبادت کنند». خداوند به او وحی فرستاد که آیا دوست داری که آنان را زنده کنم؟ عرض کرد: «آری». خداوند آنان را زنده کرد و بعد از مدتی نیز به مرگهای طبیعی از دنیا رفتند.
خداوند متعال میفرماید: «فقلنا اضربوه ببعضها کذالک یحی الله الموتی و یریکم آیاته لعلّکم تعقلون [بقره/ ۷۳] پس دستور دادیم که پارهای از اعضای آن گاو را بر بدن کشته زنید تا ببینید که این گونه خداوند مردگان را زنده خواهد فرمود و قدرت کامل خویش را آشکار خواهد ساخت شاید شما به خرد درآیید». مفسران نقل میکنند: «مردی از بنی اسرائیل یکی از نزدیکانش را کشت تا ارث او را صاحب شود. یهود میل داشتند که قاتلش را بیابند؛ خداوند متعال به آنان امر نمود که گاوی ذبح کنند و قسمتی از بدنش را به بدن مقتول زنند تا زنده گردد و از قاتل خبر دهد. بعد از جدال و نزاع فراوان گاو مورد نظر را پیدا کرده و آن را ذبح نمودند و برخی از اعضای گاو را به بند مقتول زدند، او را زنده یافتند، و با سؤال از او به قاتل پی بردند».[۴]
قرآن میفرماید: «و إذ قلتم یا موسی لن نؤمن لک حتّی نری الله جهرة فأخذتکم الصّاعقة و أنتم تنظرون * ثمّ بعثناکم من بعد موتکم لعلّکم تشکرون [بقره/ ۵۵-۵۶] به یاد آرید وقتی که گفتید ای موسی ما به تو ایمان نمیآوریم، مگر آنکه خدا را آشکار ببینیم، پس صاعقۀ سوزان بر شما فرود آمد و آن را به چشم خود مشاهده کردید. سپس شما را بعد از مرگ برانگیختیم باشد که خدا را شکر گزارید.» آیه، مربوط به گروهی از تابعین حضرت موسی(ع) است که از او درخواست دیدن خداوند را نمودند، که این خواسته سبب نزول عذاب و مرگ آنان شد، ولی باز خداوند آنان را زنده نمود.[۵]
دیگر شاهد بر تأیید اصل موضوع رجعت، آنجاست که خدا میفرماید: «أو کالّذی مرّ علی قریة و هی خاویة علی عروشها قال أنّی یحیی هذه الله بعد موتها فأماته الله مائة عام ثمّ بعثه [بقره/ ۲۵۹] یا به مانند آنکه به دهکدهای گذر کرد که خراب و ویران شده بود، گفت: به حیرتم که خداوند چگونه این مردگان را دوباره زنده خواهد کرد، پس خداوند او را صد سال میراند و سپس زندهاش کرد.»
اکثر مفسران چنین نقل میکنند که یکی از انبیای الهی در سفری بر دهکدهای گذر کرد که مرگ بر تمام اهالی آن سایه افکنده بود؛ با ایمانی که به قدرت مطلق خداوند داشت، در دلش سؤال نمود: «کیست که این مردگان را بعد از توقف طولانی مبعوث میگرداند؟» در آن هنگام خداوند جانش را گرفت و بعد از صد سال که اجزای جسدش پراکنده شده بود، برانگیزانید، و نیز کیفیت حشر دابّهاش را به او نشان داد تا اینکه در عمل حشر و نشر را ببیند و به معاد اطمینان قلب حاصل کند.[۶]
قرآن از حضرت عیسی(ع) حکایت میکند که فرمود: «و أحی الموتی بإذن الله [آل عمران/ ۴۹] من مرده را زنده میکنم به اذن خداوند.» سیوطی نقل میکند: «عیسی(ع) دوستش عازر را زنده نمود و نیز حیات را به فرزند پیرزنی بازگرداند. همچنین دختری را زنده کرد. هر سه بعد زنده شدن در قید حیات بودند و فرزندانی نیز از خود به یادگار گذاشتند.[۷] طبری میگوید: «حضرت عیسی(ع) مردگان را با دعایش زنده میکرد و خداوند نیز استجابت مینمود ».[۸]
پی نوشت ها:
[۱]. حر عاملی، محمد بن حسن، الایقاظ من الهجعه، تهران، نوید، ص ۶۰.
[۲]. مجلسی، محمد باقر بن محمد تقی، بحارالانوار، تهران، اسلامیه، ج ۵۳، ص ۱۲۳.
[۳]. علامه طباطبایی، محمد حسین، المیزان، قم، ج ۲، ص ۱۰۷.
[۴]. طبری، محمد بن جریر، جامع البیان، بیروت، مؤسسه النور، ج ۱، ص ۵۰۹.
[۵]. طبری، محمد بن جریر، جامع البیان، بیروت، مؤسسه النور، ج ۱، ص ۴۱۵.
[۶]. طبری، محمد بن جریر، جامع البیان، بیروت، مؤسسه النور، ج ۳، ص ۴۰.
[۷]. محلی، جلال الدین، تفسیر الجلالین، بیروت، مؤسسه النور، ج ۱، ص ۷۳.
[۸]. طبری، محمد بن جریر، جامع البیان، بیروت، دارالمعرفة، ج ۳، ص ۳۷۵.
منبع:جام
211008