۰۳ آذر ۱۴۰۳ ۲۲ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۵۸ : ۱۰
أعوذ باللهِ من الشَّیطانِ الرَّجیم. بسم اللهِ الرَّحمن الرَّحیم. الحَمدُ للهِ رَبِّ العالمین وَ لا حَولَ وَ لا قوَة إلا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاة وَ السَّلام عَلی سَیِّدِنا وَ نبیِّنا خاتم الأنبیاء وَ المُرسَلین أبِی القاسِم مُحمَّد وَ عَلی آلِهِ الطیِبینَ الطاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیة اللهِ فِی الأرَضین أرواحُنا وَ أرواحُ العالمینَ لِترابِ مَقدَمِهِ الفِداء وَ لعنة الله عَلی أعدائِهم أجمَعین إلی یَوم الدّین
شب بیست و یکم ماه رمضان و شب دوم از شب های قدر است. شب اول از این شب ها تمام تقدیرات مشخص می شود. یعنی آنچه که مقدر است در سال آینده برای ما پیش آید در شب نوزدهم نوشته می شود. در شب بیست و یکم، کم و زیاد می شود که آن هم به همت شما و لطف و مرحمت خداوند است. وقتی دست به دعا برمی داریم و استغفار می کنیم و برای امام حسین (علیه السلام) گریه می کنیم اینها تقدیرات انسان را تغییر می دهد و انشاء الله تقدیرات بهتر می شود. اگر هم مشکلی در تقدیر بوده انشاء الله برطرف می شود. انشاء الله برای همه شما همینطور است. در شب بیست و سوم امضاء نهایی می شود. البته باز به این معنا نیست که هرچه بود تمامِ تمام است. صدقه و دعا در طول سال هم از کارهایی است که می تواند دوباره تقدیرات قطعی شب بیست و سوم را عوض کند.
یک داستانی را مکرر از حاج آقای حق شناس می شنیدیم. یک عربی خدمت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) آمد. گفت آقا من انقدر گرفتارم و مشکل دارم که فقط یک شب می توانم خدمت شما بیایم. کدام شب بیایم؟ فرمودند شب بیست و سوم بیا. حالا انشاء الله همه شما شب بیست و سوم بیایید. معمولا شب بیست و یکم شلوغ تر است و جمعیت بیشتر است و شب بیست و سوم یک مقدار جمعیت افت می کند. اما شب بیست و سوم مهم تر است. انشاء الله تشریف بیاورید. نه اینکه بگویم به اینجا بیایید. زیرا اینجا جمعیت زیاد است و شلوغ است و جا تنگ است.
در شب نوزدهم دو مطلب عرض کردم که حالا می خواهم مطلب اول را کمی بازتر کنم. انسان هرچه می کند یک روزی آن را می بیند. هرکاری که می کند. یک ذره در عالم گم نمی شود. یک ذره در عالم گم نمی شود. هم می دانیم و هم باید اعتقاد داشته باشیم و هم قرآن مکرر این را فرموده. در آیه 7 و 8 سوره مباکه زلزله که همه ما هم آن را می دانیم می فرماید: فمَنْ يَعْمَلْ مِثقالَ ذرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ * وَمَنْ يَعْمَلْ مِثقالَ ذرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ یک معنای لغوی کلمه ذرّه مورچه های بسیار ریزی است که معمولا ما ندیدیم و به آنها ذرّه می گویند. معنای دیگر آن هم این است که معمولا وقتی از روزنه ای آفتاب می تابد ذرات ریزی در هوا حرکت می کند که به آنها ذره می گوییم. هرکس به وزن یک ذره خیر کند، آن را می بیند و آن گم نمی شود. مگر اینکه مثلا ظلمی که کرده را حل کند. مثلا به کسی حرفی زده، بعد می رود آن را حل می کند. از طرف رضایت می طلبد و حقّش را ادا می کند. خب این هیچی. این حل شده است. یا یک گناهی بین خودش و خدای خودش بوده و به طور جدی توبه کرده. ببینید دوستان توبه از پشیمانی شروع می شود. وقتی انسان پشیمان شد، توبه کرده است. آن وقت ممکن است شما برای امام حسین قطره اشکی بریزید و هرچه را که پشیمان شده بودید که فقط بین خودتان و خدا بوده بخشیده می شود. البته عرض کردم که باید بین خودتان و خدا بوده باشد. اگر بین شما و خلق بوده باید آن را حل کنید و جبران کنید و رضایت بطلبید. اگر بین شما و خدا بود هم عرض کردیم باید با پشیمانی جدی همراه باشد. پشیمانی این است که من دیگر آن کار را نمی کنم. آن کار را ترک می کنم و هرگاه یادم می آید پیش خودم خجالت می کشم. ناراحت می شوم که چرا همچین چیزی اتفاق افتاده. این پشیمانی جدی است و پشیمانی هم توبه است. اگر یک بهانه ای هم پیدا شود بسیار خوب است. مثلا می گویند اگر شما به زیارت حضرت رضا (علیه السلام) بروید و یک قطره باران بر سرتان بچکد، گناهانت بخشیده می شود. اینها بهانه هایی است که ممکن است پیش بیاید و خدا آن چیزی که من از آن پشیمان شده ام را ببخشد.
آن شب هم عرض کردم کسی که ندانسته گناه کرده، تا برگردد می بخشند. اما برای من که می دانم سخت می گیرند. باید بسیار پی جویی کنم تا انشاء الله خدا ببخشد. باز هم بخشیده می شود. یعنی هیچگاه نا امید نشوید که ممکن است چیزی باشد و بخشیده نشود. هیچ وقت کسی اینگونه فکر نکند. انسان تا زنده است می تواند جبران کند.
آیات دیگری که در این زمینه وارد است را خدمتتان عرض کنیم. در آیه 110 سوره مبارکه بقره می فرماید: وَأقيمُوا الصَّلاة وَآتوا الزَّكاة وَما تـُقدّمُوا لأنفـُسِكمْ مِنْ خَيْرٍ تـَجـِدوهُ عِندَ اللهِ نماز را به پا دارید. زکات بدهید. آنچه که از خوبی برای خودتان پیش می فرستید، وقتی شما کار خوبی انجام می دهید آن را می فرستید. در دست خودتان که نگاه نمی دارید. یک کار خیری انجام دادی، یک غصه ای برطرف کردی، نمازی در نیمه شبی خواندی، صدقه ای دادی، وَما تـُقدّمُوا لأنفـُسِكمْ مِنْ خَيْرٍ آنچه از خوبی برای خودتان می فرستید، تـَجـِدوهُ عِندَ اللهِ آن را نزد خدا می یابید. خودش را می یابید البته به شکل آخرتی خودش. شب قبل مثالش را برایتان عرض کردم. اینجا یک دل خوش کردید. یک جوان زیبارویی به بهترین شکل ممکن، به بهترین سیما و بوی خوش ممکن در قبر به سراغ شما می آید و می گوید من آن دلی هستم که یک روزی خوش کردی. هر کاری نوع خودش را دارد. آنچه از خوبی پیش فرستادی را می یابید. عرض کردیم می یابید نه اینکه می بینید. در آن آیه فرمودند می یابید. ببینید دلی که خوش کردید باعث می شود فرد زیبارویی به سراغ شما بیاید که دل شما را خوش می کند. دل خوش کردن، خوشی می آورد.
در آیه 30 سوره مبارکه آل عمران می فرماید: يَوْمَ تـَجـِدُ كـُلُّ نفـْس ما عَمِلتْ مِنْ خَيْرٍ مُحْضَرًا قیامت یک روزی است که هرکسی آنچه که از خیر کرده است حاضر می یابد. ببینید می فرماید می یابد. مُحْضَرًا حاضر می یابد. در برابر خودش می یابد. در ادامه آیه می فرماید: وَما عَمِلتْ مِنْ سُوءٍ آنچه که خدایی نکرده از بدی انجام داده است، آن را هم می یابد. آن وقت از خدا می خواهد و دوست دارد که بین او و بین آن بدی که انجام داده است و الان جلوی چشمش حاضر است صد هزار فرسخ فاصله باشد. تـَوَدُّ لـَوْ أنَّ بَينـَها وَبَينـَهُ أمَدًا بَعيدًا یک راه دراز بین آنچه از بدی کرده ام و من فاصله باشد. این هم آیه دومی بود که در این زمینه عرض کردیم.
در آیه 47 سوره مبارکه کهف می فرماید: وَيَوْمَ نـُسَيّرُ الجـِبالَ وَتـَرَى الأرْضَ بارزَة قیامت روزی است که تمام کوه ها حرکت می کنند. بعد ذره ذره می شوند و به باد می روند. زمین را آشکار خواهید دید. ببینید شما به هر بیابانی که بروید یک فاصله اندکی که افق است را رو به رویتان می بینید. نمی توانید تمام زمین را ببینید. آن روز تمام زمین صاف است و شما می توانید تمام زمین را در یک نظر ببینید. نه بلندی دارد و نه کوتاهی. هیچ کوه و گودالی وجود ندارد. زمین را آشکارا می بینید. در ادامه آیه می فرماید وَحَشَرناهُمْ ما همه را جمع می کنیم. مثلا اگر صد میلیارد آدم هست همه را در زمین آن روز جمع می کنند. در ادامه آیه می فرماید: فـَلـَمْ نـُغادِرْ مِنهُمْ أحَدًا یکی را هم از دست نمی دهیم. همه می آیند. یک نفر هم از چشم ما پنهان نمی شود. در آیه بعد می فرماید: وَعُرِضُوا عَلى رَبّكَ صَفـّا ًبه صورت صف بر خدای خودشان عرضه می شوند. در ادامه می فرماید: لَقَدْ جِئْتُمُونَا كَمَا خَلَقْنَاكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ همه نزد ما می آیید. همانطور که ما روز اول شما را خلق کردیم. تک تک. هیچ کس به صورت جمعی نمی آید. با رفیق و پدر و مادرش نمی آید. با زن و فرزندش نمی آید. هرکس تکی می آید. مگر در یک حالت که آن را عرض خواهم کرد. همانطور که روز اول شما را تک تک خلق کردیم شما به صورت تک تک نزد ما می آیید. بَلْ زَعَمْتـُمْ ألـّنْ نجْعَلَ لـَكمْ مَوْعِدًا شما تصور می کردید روزی که وعده گاه ما و شماست، نیست. امروز می بینید هست. در آیه بعد می فرماید: وَوُضِعَ الكِتابُ فـَتـَرَى المُجْرِمينَ مُشْفقينَ مِمّا فيهِ نامه عمل هرکس را می آورند. وقتی آدم های مجرم به نامه عمل خود نگاه می کنند می بینند یک ذره آن فراموش نشده است. ذره ذره اش در آن ثبت شده است. ترسان است. از کارهایی که خودش کرده است، ترسان است. کسی یک ذره به آن اضافه نکرده است. همه را خودش کرده. بنابراین از آنچه خودش کرده ترسان است و اگر کسی شادمان است از آنچه خودش کرده شادمان است. حرف ما بر سر این است که هر ذره ای از ذرات اعمال ما در تمام سرنوشت ما از امروز تا پایان عالم که پایان ندارد موثر است. ذره ذره اعمال ما موثر است. ما آزاد نیستیم. ببینید در تفکر امروز جهان مردم آزادند. فقط می گویند تو به دیگران آزار نرسان. در سایر موارد هرکار که می خواهی بکنی آزاد هستی. ما این را نمی گوییم. ما می گوییم هر ذره از عمل تو در تمام سرنوشت آینده ات موثر است. هر ذره از عملت.
فـَتـَرَى المُجْرِمينَ مُشْفقينَ مِمّا فيهِ و مشاهده می کنی که مجرمان از آنچه که در نامه عملشان ثبت شده است ترسان اند. وَيَقولونَ يا وَيلـَتـَنا مَال ِهذا الكِتابِ می گویند وای بر ما این چه کتاب و نوشته ای است که یک ذره را رها نکرده است و فراموش نکرده است. ما مسائل بسیاری را فراموش می کنیم. عرض کردم یک نمازی در روز آخر ماه ذی الحجة هست که در دعای آن می گوید خدایا من یک کارهایی کرده ام که اصلا یادم رفته است. خوش به حال آدمی که خوبی هایش را فراموش کند. کسی که خوبی هایش را فراموش کند و اصلا آن را حساب نکند، در درگاه خدا حساب می شود. هرکار خوبی که انسان فراموش می کند، آنجا حساب می شود. آن را در ترازو می گذارند و وزن می کنند. اگر من یادم باشد که به فلان فرد خدمت کردم آنقدر ارزش ندارد که فراموش کرده باشم. اما خوب است که انسان بدی های خودش را فراموش نکند. می گویند این چه نامه ای است که اصلا یک ذره چه صغیره و چه کبیره را فراموش نکرده است. همه را احصا کرده. آمار همه اش در این کتاب هست. حرف ما این است. وَوَجَدوا ما عَمِلوا حاضِرًا آنچه کردم حاضر می بینم. نه اینکه فقط اسمش را در آن کتاب نوشته باشند و مثلا نوشته باشند فلانی در فلان روز دروغ گفت است. خیر اینگونه نیست. خود دروغ را می بیند. صورت آن عالم دروغ چیست؟ نمی دانیم چیست. بعضی چیزها را می دانیم و برخی را نمی دانیم. مثلا گفته اند اگر غیبت کنی مانند این است که گوشت مرده برادرت را خورده ای. صورت آن دنیایی غیبت این است. می گویند فردی خدمت رسول خدا درمورد کسی حرفی زد. ایشان فرمودند از دهانت بیرون بنداز. احساس کرد در دهانش یک تکه گوشت است. البته این صورت برزخی است نه صورت ظاهری. اینگونه است. این مربوط به آن عالم است. وَوَجَدُوا مَا عَمِلوا حاضِرًا آنچه کردند حاضر می بینند. بدی کرده اند، پس بدی می بینند. خوبی کرده اند، پس خوبی می بینند. ببینید تمام حرف دین این است. بدی کردی، پس بدی می بینی. خوبی کردی، پس خوبی می بینی. این را هم فقط در دین به انسان می گویند. جای دیگر نمی گویند. مکرر عرض کرده ام. ممکن است برخی نشنیده باشند. یک شخصی که مسلمان شده بود خدمت رسول خدا رسیده بود. رسول خدا فرمودند که به او قرآن بیاموزید. رفت پیش معلم قرآن نشست تا قرآن بیاموزد. سوره زلزله را به او آموختند. سوره را خواند و به انتهای سوره رسید که می فرماید هرکس یک ذره خوبی بکند، می بیند و هرکس یک ذره بدی بکند، می بیند. از جا بلند شد و گفت من تمام دین را فهمیدم. یک ذره خوبی کنی، می بینی و یک ذره بدی کنی، می بینی. مگر بدی را جبران کنی. یا خوبی را به رخ بکشی. در آن صورت خوبی را به باد فنا داده ای. آقا هزار هزار خوبی کردی اما وقتی به رخ کشیدی و سر آن فرد منّت گذاشتی، از بین رفت. اگر دو رکعت نماز خواندی نباید عنوان کنی. اگر به کسی خدمت کردی نباید بگویی. حالا شما به کسی خدمتی کردی و بعد با او دعوایت شد. نباید به رویش بیاوری که من فلان خدمت را به تو کرده بودم. خب اینگونه به باد فنا می رود. هر کاری کنی، می بینی. وَوَجَدُوا مَا عَمِلوا حاضِرًا وَلا يَظلِمُ رَبّكَ أحَدًا خدا به هیچ کس ظلم نمی کند. چرا می گوییم ظلم نمی کند؟ زیرا آنچه کرده اند را به آنها می دهد. نه یک ذره رویش می گذارد و نه یک ذره کم می کند. عین آنچه کرده اند را می دهد.
می شود تصمیم بگیریم. مثلا اگر آزاد حرف می زدیم، تصمیم بگیریم دیگر اینگونه آزاد حرف نزنیم. اگر آزاد رفتار می کردیم، تصمیم بگیریم از این به بعد آزاد رفتار نکنیم. می شود انسان تصمیم بگیرد. شب بزرگی است. انسان با خدای خودش قرار می بندد و از او کمک می خواهد. می گویند به خدا قول ندهید. اگر قول بدهید خراب می شود. نگویید خدایا من این کار را می کنم. می کنم یعنی بدون تو می کنم. وقتی گفتم بدون تو می کنم پس نمی توانم بکنم. پس اگر می خواهیم با خدای خودمان یک قول و قراری بگذاریم از خودش کمک می خواهیم تا بتوانیم. آن وقت می شود. اگر از خودش کمک بخواهید و واقعی و راست کمک بخواهید می شود.
حدیثی که می خواستم عرض کنم تکرار همین حرف است به صورت دیگری. رسول خدا به معراج رفته بودند. خب ایشان را بردند و تمام عوالم بالا را دیدند. تمام آنچه که در پس پرده این عالم است را دیدند. به ما می گویند ندیده ایمان بیاور. اگر ندیده ایمان بیاوری بسیار قیمتی است. اسمش می شود ایمان به غیب. ایمان به غیب بسیار قیمتی است. خب پیغمبر را به یک سرزمینی بردند که بسیار بزرگ و آماده کشت بود. آماده ساختمان بود. بعد مشاهده فرمود که یک فرشتگانی در آنجا کار می کنند و ساختمان قصر می سازند. قصری که می سازند، یک خشتش از طلاست و یک خشتش از نقره است. یک مدتی دیواری را بالا می برند و بعد کناری می نشینند. مثل اینکه کارگرهای ساختمانی خستگی شان را در می کنند. بعد از یک مدتی سر کار می ایستند و دو مرتبه دیوار را بالا می برند و مثلا ستون و سقف می سازند. از حضرت جبرئیل پرسیدند اینها چیست؟ چرا اینها این کار را می کنند و بعد کنار می نشینند؟ عرض کرد یا رسول الله این سرزمینی که می بینید اینها در آن ساختمان می سازند سرزمینی است که سرانجام یک مومن است. یک مومنی که باید به اینجا بیاید. در دنیا برای اینها کار می کند و این مواد ساختمانی می رسد. به مقداری که او کار می کند مواد می رسد و این ساختمان را می سازند. آقا اگر من یک کلمه بنویسم و یک یا صد نفر گمراه شوند، نمی شود درستش کرد. اگر کسی باعث گمراهی کسانی شود، نمی شود درستش کرد. این مطلب را در ذهنتان داشته باشید تا یک پرانتز باز کنم.
یک فردی به هر راهی که زده بود، کارش نگرفته بود. بعد شیطان به او گفت آقا ادعای پیغمبری کن. مدتی هم هست پیغمبر نیامده و مردم کمبود پیغمبر دارند و به دنبالت می آیند. او هم ادعای پیغمبری کرد و کارش گرفت. مردم هم یک مدتی می آمدند و به او اعتقاد پیدا کردند و ایمان آوردند. بعد از یک مدتی که سن از انسان بگذرد ممکن است کمی عقل به سرش بیاید و دو روز بعد مردن است. او که خودش می دانست دروغ است. پشیمان شد. حالا هرچه ضجه می زد که خدایا غلط کردم، چه می توانست بکند؟ نزد پیغمبر زمان رفت. گفت باید تمام کسانی که به تو ایمان آوردند و از دنیا رفتند را زنده کنی و آنها را برگردانی. نمی شود. این یک راهی است که نمی شود. انشاء الله در اینجا از این جور افراد نداریم. اگر انسان معلم، استاد، نویسنده یا شاعر باشد، می شود. من یک شعر گفتم. یک مقاله نوشتم. یک وبلاگ نوشتم. یک جایی حرف زدم و... باید مراقب بود. خب بر سر حرف قبلی بازگردیم.
پیامبر پرسیدند چرا اینها کار می کنند؟ جبرائیل عرض کرد خوب صاحب این زمین کار می کند. تمام ما در آن سرزمین، زمین داریم. تمام ما داریم. کسانی که گذشته اند هم داشته اند و ما که الان زنده هستیم هم داریم. آیندگان هم خواهند داشت. تمام ما هم در بهشت جا داریم هم در جهنم. جای جهنم را هم خودمان می سازیم. اگر آن را پر از آتش کردی، خوب خودت کردی. اگر هم جای بهشتت را پر از گل کردی، خودت کرده ای. قصر صد طبقه ساختی. خودت ساختی. آقا تا چه زمان می توانیم بسازیم؟ شما تا ابد می توانید بسازید. اگر یک سنت خوب در میان مردم گذاشتی، تا ابد خوبی خواهی فرستاد. شب گذشته عرض کردیم که در این احیاء قبلا آیت الله حق شناس بودند. قبل از ایشان هم مرحوم آقا شیخ محمد حسین زاهد بوده. احتمالا قبل از ایشان هم مرحوم آیت الله شاه آبادی بوده. همه اینها بزرگان و علمایی هستند که در مسجدی به نام مسجد امین الوله در بازار تهران در مسجد احیاء داشتند. ما هم یک ادامه دهنده کوچکی از آن هستیم. این را بدانید تقریبا کل احیاء های ماه رمضان های تهران و شاید بعضی از شهرستان ها، از آنجا شروع شده و از آنجا یاد گرفتند. مرحوم آقا شیخ محمد حسین یک شاگردی به نام آقا سید علی آقای میرهادی که مرد بسیار پاکیزه ای بود، داشتند که بعد از ایشان تمام احیاها را تا سال موشک باران اداره کردند. عمده این آقایانی که در مساجد مختلف شهر تهران هستند، شاگردان ایشان هستند که پای دعاهای ایشان آمده اند. ببینید یک سنت است. مثلا الان شصت هفتاد سال است که برپاست و به نام آنها هست. به اصطلاح روایات درب دارالتجاره شان باز است و دارند تجارت می کنند. هر ناله ای که شما کردی برای خودت هست و برای او هم هست. حالا یک مطلبی عرض کنم. هرکار خیری که انجام می دهی برای پدر و مادرت حساب کن. اینگونه هم برای اوست و هم برای شماست. برایتان صله رحم هم می نویسند. آن ناله و استغفاری که کردید به نام شما هم هست، به نام او هم هست و صله رحم هم محسوب می شود. بسیار خوب است.
حضرت جبرئیل فرمود هرچه انسان ها کار می کنند برای این فرشتگان مواد ساختمانی می رسد. خشت هایی از طلا و نقره. اگر صد طبقه قصر بسازد، برایش می سازند. در عالم انسانی صد طبقه ساختن بسیار مشکل است. آنجا مشکلی ندارد. شما هزار طبقه هم برای خودت بسازی مشکلی ندارد و ساخته می شود. در آیه 20 سوره مبارکه زمر می فرماید: غُرَفٌ مِنْ فـَوْقِها غُرَفٌ مَبْنيَّة طبقه روی طبقه ساخته می شود. بستگی دارد به اینکه انسان چقدر کار کند. ما خدمت مرحوم آقای بهجت رسیده بودیم. ایشان روزهای جمعه در منزل شان روضه داشتند. تسبیح ایشان در دست شان بود و همینطور مشغول بودند. لحظه ای آرام نبودند. از دو و نیم یا سه ساعت مانده به اذان تا ساعت هشت مشغول بودند. بیداری سحر و نماز در مسجد و بعد از مسجد هم به حرم می رفتند و دو سه ساعت آنجا بودند. حدود ساعت هشت به خانه می آمدند و قاعدتا یک صبحانه مختصری می خوردند و بعد برای درس می رفتند. تا ظهر مشغول بودند. دو مرتبه از ظهر تا عصر مشغول بودند. اینها مربوط به زرنگی فرد است. نمی گذاشتند یک ذره اش حرام شود. ما هم می توانیم. اگر کار شما خدمت به مردم است تمامش عبادت است. اگر شما تحصیل می کنید که بعد از آن به مردم خدمت کنی، این تحصیل شما عبادت است. بعد هم کارت خدمت به مردم مسلمان است و عبادت است.
یک پرانتز باز کنیم. مردم سومالی دوازده میلیون نفرند که گرفتار قحطی اند. هشتاد درصد آنها مسلمانند. بیست درصد آنها شیعه اند. در آنجا روزی صد نفر از گرسنگی می میرند. در تلوزیون ایران خیلی باز نشان نمی دهند. هرکسی هرکاری می تواند، برایشان بکند. دنیا هم به حال آنها دل نمی سوزاند. زیرا مسلمانند. گردن کلفت های مسلمان مانند عربستان هم پولشان را فقط صرف خرید موشک می کنند تا بر سر مسلمانان دیگر بریزند. قدرت کمک دارند اما نمی کنند. فقط دولت ایران کمک می کند. شما مردمِ مرد ایران هم کمک کنید. هیچ کس به دادشان نمی رسد. اینها تا نفر آخر از قحطی می میرند. هفت سال است باران نیامده. اگر آن مقداری که می توانیم دست در جیبمان کنیم، چنین بلایی بر سر ما نمی آید. هر کس هرچقدر می تواند. یکی دویست تومان می تواند همان قدر کمک کند. این پرانتز را ببندیم.
عرض می کردم اگر برای خدمت به مردم درس می خوانی و کار می کنی، عبادت است. ببینید لازم نیست همه اش ذکر بگویید. ایشان دائما به انواع مختلف کار می کرد. مراجع یک مجلس فتوا دارند. گاهی این پیرمرد نود ساله، دو سه ساعت در این مجلس می نشست. چند نفر عالم می نشستند و در مورد این بحث می کردند که چگونه مسائل مردم را جواب دهند. حالا این را هم عرض کنم. بنده با آقا زاده آقای بهجت دوست هستم. ایشان فرموده بود که غذای ایشان در دوره مرجعیتشان نان و چای شیرین بود. صبحانه نه. ناهار و شام شان نان و چای شیرین بود. آنفلونزا گرفته بودند و این آنفلونزا ده ماه طول کشیده بود. رفته بودند به دکتر گفته بودند که آقای دکتر شما به ایشان بگویید لا اقل یک آب میوه بخورند. دکتر به ایشان گفت و آقا به آنها گفت شما به دکتر یاد دادید اینگونه بگوید. اینطوری حرف دکتر قیمت ندارد. اگر خود دکتر گفته بود اطاعت می کرد زیرا وظیفه اش می شد اما فهمیده بودند که آنها به دکتر یاد دادند که اینگونه بگوید. اینگونه کار می کردند. من فکر می کنم حیرت آور است که یک پیرمرد نود ساله فقط نان و چای خورده و بعد هم می خواهد درس بگوید. این اواخر ایشان یک درس تازه شروع کرده بودند. می فرمودند بر من واجب است که درس بگویم. عصر برای درس می آمدند و بعد دو ساعت از حال می رفتند. نمازشان را دو ساعت بعد از مغرب می خواندند. می گفتند درس واجب است و نماز اول وقت مستحب است. واجب را باید انجام دهم. اگر نمازم به این خاطر به تاخیر افتاد ایرادی ندارد زیرا نماز اول وقت مستحب است. بعد تا سر حال بیایند دو ساعت طول می کشید و بعد بلند می شدند و نماز می خواندند. این اواخر یک وعده بیشتر به جماعت نمی آمدند. به مقداری که کار کنید برایتان می سازند. تمام آنچه که تمام آینده ما را می سازد به کار خودمان مربوط است. تمام آینده ما را می سازد. یک سال نیست. تا ابد است. ما شروع داریم اما انتها نداریم. تا خدا خدایی می کند ما هستیم. چه هستیم؟ همان کاری که کرده ایم. اگر یک اتاق برای خودت ساختی پس یک اتاق داری. تا ابد. همه اش به کار خودمان بستگی دارد.
چیزهای مهم تری هم هست. آقا اعتقاد و اخلاق آدم خوب باشد. می گویند اگر کسی با اعتقاد بخوابد ارزشش بیشتر از آن کسی است که شب تا صبح با کمی شک در دلش عبادت کرد. اگر کسی اعتقاد خوب و درست و محکم دارد بسیار قیمتی است. این را حفظ کنیم. زمان ما خطر، خطرِ اعتقاد است. از عمل گذشته و دشمن به آخرین سنگرها که سنگر اعتقادات است رسیده است. اعتقادمان را حفظ کنیم. خودت باید حفظ کنی. ببینید مثلا بلند می شویم به اینترنت وصل می شویم. هرچه آمد را مطالعه می کنم. خوب اگر هرچه آمد را مطالعه کنی، در آخر چیزی برایت نمی ماند. آدم به یک جلسه همه چیزش را از دست می دهد. دشمن ما کارآمد است. میلیاردی پول مصرف می کند. سایت هایی که از طرف عربستان صعودی تامین می شود یک دانه نیست. آدم هرجایی نمی رود. هر چه پیش آمد مطالعه نمی کند. هر روزنامه ای را نمی خواند. اگر اطلاعات آدم کافی است ایرادی ندارد. هرجا برود با فتح و پیروزی بیرون می آید و برایش هیچ خطری ندارد. من خودم در خاطر دارم که اوائل یک کتابی بود که پدرم آورده بودند تا خودشان بخوانند. من باز کردم و دو سه صفحه خواندم و دیدم برای من خطر دارد. اعتقادم را از دست می دهم. آن را بستم. اما حالا که به کتاب نگاه می کنم به آن می خندم. زیرا دیگر با تمام جوانبش آشنا هستم. برایم هیچ خطری ندارد. می دانم این حرفی که زده از کجاست و ریشه اش کجاست. وقتی ریشه حرف در دستم هست دیگر هیچ خطری برایم ندارد. اگر شخص کامل و درست و باسواد است و اطلاعاتش کامل است می تواند مطالعه کند. ببینید ما از او نمی ترسیم اما اگر اطلاعات من ناقص است، نمی توانم بخوانم. ببینید هرچه نوشته شده حق نیست. یک چیزی نوشته اند. حق دلیل می خواهد. در خاطر دارم یک دوست جوانی داشتیم که می گفت این را یک جایی نوشته. آقا نوشته که دلیل نیست. اینگونه نیست که چون نوشته پس درست است. ببینید جوانان ما را در دانشگاه به حج عمره می برند. حالا بدتر دانش آموز می برند. گفته بودند ششصد مُبلـّغ به زبان فارسی تربیت کردند تا روی همین جوانانی که به عمره می روند کار کنند. دوستمان گفته بودند من رسیدم و دیدم هفت هشت دانشجو نشسته بودند و من دیدم یک مُبلـّغ نشسته و با اینها صحبت می کند. اینها هم یک ساعت و نیم بود که پای صحبت این آقای مُبلـّغ وهابی نشسته بودند. او حرف می زد و اینها هم یک کلمه حرف نداشتند بزنند. آخر شما دانشجوی سال دوم پزشکی هستی. هنوز حتی از پزشکی هم چیزی نمی دانی چه رسد به این رشته. پرسیدم چه می گفتید؟ گفت این. از جیبم یک یادداشتی درآوردم و حرف او را به باد فنا دادم. خوب آقا اگر من بخواهم یک ساعت و نیم حرف او را به باد فنا دهم، نیاز به پنج شش ساعت حرف است. خوب چرا پای صحبتش نشستی؟ کتاب فارسی نوشتند. قبلا فارسی روان نبود و ایرانی ها نمی خواندند. اما الان به فارسی بسیار سلیس و روان می نویسند. با چاپ بسیار قشنگ جزوه های کوچکی تهیه می کنند که می شود خواند. آدم حوصله نمی کند کتاب بزرگ را بخواند. اما جزوه کوچک را دو ساعته در هواپیما می خوانید و همه چیزتان را از دست می دهید. آقا جان ما وظیفه داریم دین مان را حفظ کنیم. اگر اطلاعاتت کافی است، هرچه هست بخوان. اگر اطلاعاتت کافی نیست خوب نخوان. اینها یک جزوه نوشته بودند و صد و هفتاد هشتاد اشکال و سوال وارد کرده بودند. من واقعا از دیدنش لرزیدم. جواب های متعددی برایش نوشتم اما اگر شما آن را بخوانی و جواب را هم بخوانی ممکن است آن اشکال در دلت جای بگیرد. جوابش به نظرت کافی نیاید و بعد هم کسی را پیدا نکنی که مشکلت را حل کند. مسئولیم. در تمام زمینه ها مسئولیم.
عرض می کردم اعتقادات بسیار قیمتی است. درجات بهشت شما با توجه به اعتقادت شما تعیین می شود. آدم را به خاطر اعتقادت خوب و قرص و یقینی اش به جایی می برند و او را همنشین پیغمبر می کنند. این آدم به خاطر اعتقادات خوبی که داشته همنشین اولیاء و انبیاء می شود. به خاطر اخلاق خوبی که داشته. حالا فرض کنید از لحاظ عمل هم فقط به واجبات عمل می کرده. بیشتر از این هم لازم است؟ خیر. اگر واجبات را عمل کردی کافی است. اعتقادتت درست است و اخلاقت خوب است و به واجبات هم عمل می کنی. کافی است. به اعلا علیین بهشت می روی. من هرچه اعتقاد دارم و هرچه عمل دارم و هر اخلاقی که دارم، تمام سرنوشت مرا اینها تعیین می کنند. اعتقادات، اخلاق و عمل من سرنوشت آینده مرا تعیین می کنند. این عرضم تمام شد.
می خواهم دو سه نکته عرض کنم. البته تمام جوانانی که اینجا نشسته اند همه جوانان خوبی هستند. جوانان نسبت به پدر و مادر احترام کنند. آن شب هم عرض کردم. یک نگاه مهربان فرزند به سیمای پدر و مادرش برابر با ثواب یک حج است. یک نگاه مهربان ثواب یک حج است. اگر من چشمم را بستم و دومرتبه به مهربانی به سیمای پدر و ماردم نگاه کردم حج دوم می شود. اگر به غضب نگاه کردم چه می شود؟ اگر یک طوری نگاه کردم که دل پدر و مادرم لرزید چه می شود؟ این از آن گناهانی است که انسان حتما پایش را می خورد. ببینید حتما پایش را می خورد. یک گناهانی هست که انسان حتما در دنیا جزایش را می بیند و به اصطلاح پایش را می خورد. این از آن موارد است.
یک مطلبی می خواهم عرض کنم که خلاف معمول است. من عرض می کنم حق فرزند بر پدر و مادر بیشتر از حق پدر و مادر بر فرزند است. زیرا فرزند هرچه که می شود، تربیت پدر و مادرش است. اگر هیچ چیز نشد به خاطر تربیت پدر و مادرش است. طلب شما از پدر و مادرت بسیار بیشتر است. اما یک کلمه سرد (نه بد) بگویی، هزار برابر سردش می کنند و تحویلت می دهند. بچه ات یک حرفی به تو می زند که تمام جانت یخ کند. شما یک ذره سرد حرف زدی. این را رها نمی کنند.
آقا حق بچه خیلی زیاد است. شما وظیفه داری فرزندت را خوب تربیت کنی. اگر خوب تربیت نکردی، تو را می ایستانند و...
یک آقا پسر جوانی ازدواج کرده و خانمش خانم بسیار خوبی است و زندگی شان بسیار گرم است، اما پدر و مادرت فراموش شد؟ همه چیز تمام شد؟ پدر و مادر همیشه پدر و مادرند و همیشه تاج سرند. ولو بد باشند. رفیق بنده برای شکایت از پدرش نزد استادمان رفته بود. استادمان گفتند آقا در این شکایت حق با توست اما وقتی حق با توست، حق با پدرت است. خاصیتش این است. تو باید کوتاه بیایی. ولو حق با تو باشد. باید احترامش حفظ شود.