ظاهراً آشنايي شما با آيتالله مشكيني به دهه 30 باز ميگردد؟
بله. بنده وقتي در 15 سالگي ـ سال 1332 ـ به قم آمدم، از طلاب همشهري و آذري شنيدم كه «آقا ميرزا علي مشكيني نامي هر هفته درس اخلاق ميگويد» و من مشتاق درس اخلاق بودم، اما جلسات درس اخلاق ايشان جاي ثابتي نداشت و در هر حجره يا مَدرَس و مسجدي، برگزار ميشد، من يكي از هواداران سرسخت آن جلسات شدم.
البته علاوه بر ايشان، مرحوم حاج آقا حسين قمي شبهاي جمعه در حسينيه خود در محله «چهارمردان» و آيت الله سيدرضا صدر در بيت والد خود مرحوم آيت الله سيد صدرالدين صدر هم در نزديكي مدرسه حجتيه ـ محل اقامت حقير – شبهاي پنجشنبه درس اخلاق و نصيحت داشتند كه حقير از مشتريان ثابت آن جلسات بودم. بنده در آن وقتها در جلسات حوزوي آيت الله مشكيني شركت نداشتم، ولي در همان جلسات اخلاق با ايشان آشنا شدم. وقتي مرحوم والد و اخوي را شناختند، بسيار اظهار محبت كردند و در واقع نوعي احترام و توجه خاص براي بنده قائل شدند.
بعدها در جلسات درس «مكاسب» ايشان كه در مسجد امام حسن عسكري عليهالسلام برگزار ميشد، حضور مييافتم و يكي دو سال از دروس ايشان استفاده كردم و در بعضي ايام تعطيل هم كه مباحثي در «علم كلام» مطرح ميكردند، باز حضور مييافتم. در آن ايام بنده نويسنده هم شده بودم! و در مطبوعات قم مانند مجله ماهانه «مجموعه حكمت» و هفتهنامه «استواره» و روزنامه «نداي حق» و «وظيفه» و مجله «نور دانش» چاپ تهران، مقالههايي مينوشتم كه گويا ايشان بعضي از آنها را ديده بودند و چندين بار مرا مورد تشويق قرار دادند كه در آن برهه از تاريخ حوزه علميه قم كه روزنامه خواندن مانند پوشيدن «لباس جندي»! نوعي «جرم»! يا «خلاف مروت» بود، تا چه رسد به نويسندگي در روزنامه، اين تشويقها در استمرار كار ما مؤثر بود.
غير از جلسات درس اخلاق و دروس حوزوي با ايشان مراوده و ديدارهاي ديگري نداشتيد؟
يكي از مراكز ديدار هفتگي ما با ايشان در مراسم نماز جمعه در مسجد امام حسن عسكري عليهالسلام بود كه به امامت مرحوم آيتالله اراكي اقامه ميشد.
يك روز آيتالله اراكي بر خلاف رسم هميشگي در خطبه خود حمله شديدي به بعضي از طلاب كردند و گفتند:«بهجاي درس و نماز شب و روزه مستحبي، روزنامه ميخوانند» و جملاتي هم در تقبيح آنان بهكار بردند.
در آن ميان و بين چند طلبه نوجوان شايد كسي جز اين حقير اهل روزنامه و مقاله نبود، ولي من در آن زمان با روحيه و اخلاص ويژه اوايل طلبگي، هم درس ميخواندم و هم نماز شب و هم روزنامه! و اين خطبه ايشان مرا رنجاند، بهويژه كه مرحوم «قلمداران» كه با من رفيق و آشنا بود ـ ولي در كل با روحانيت زاويه داشتـ با لبخند خاصي به من نگاه كرد و من سخت تعجب كردم كه آيتالله اراكي بهرغم آشنايي قبلي با حقير و رفاقت صميمانه با مرحوم اخوي – آيتالله سيد احمد خسروشاهي – كه از شاگردان خاص آيتالله خوانساري بودند، اين چنين مسئله را مطرح كردند و بهطور جدي رنجيدم و با خود گفتم: حضور در نماز جمعهاي كه مسئله روز آن حمله بر طلبه روزنامهخوان باشد، چه فايدهاي دارد؟ و ديگر در نماز جمعه ايشان شركت نكردم.
روزي آيتالله مشكيني پس از پايان درس، مرا صدا كردند و پرسيدند: چند هفتهاي هست كه شما را در نماز جمعه نميبينم. نگران شدم ولي بعد ديدم كه در درس حاضر ميشويد، سبب چيست؟ حيف است كه از فيض نماز محروم شويد.
من داستان را براي ايشان نقل كردم. ايشان گفتند: بله من هم در آن نماز جمعه بودم، ما هم گاهي روزنامه ميخوانيم، قطعاً قصد ايشان من و شما نبوديم. لابد گزارشهايي در اين زمينه به ايشان دادهاند كه طلبههاي حوزه درس نميخوانند و. . . ايشان هم اين تذكر را كلي دادند.
چندي بعد مرحوم آيتالله مصلحي فرزند ارشد آيتالله اراكي در درس كفايه آيتالله سلطاني نزد من آمدند و گفتند كه آقا شنيدند شما رنجيدهايد، به ديدن ايشان نميآييد؟ گفتم من بارها در منزل خدمت ايشان رسيدهام ولي قصد مزاحمت ندارم! آقاي مصلحي گفت: آقا مايل بودند كه با شما ملاقات كنند!
اين بود كه به نزد ايشان رفتم. پيرمرد با احترام خاصي از بنده استقبال و طوري عذرخواهي كردند كه من شرمنده شدم و بعد فرمودند كه من اصلاً در اين رابطه شخص خاصي در نظرم نبود، بلكه بعضيها به من گفتند كه طلاب را نصيحت كنم تا بيشتر به درس بپردازند و خود را با چيزهاي غيرمفيد مشغول نسازند. عمر زودگذر است و حيف است كه با روزنامه و اين قبيل چيزها تلف شود، مگر آنكه مصلحتي در كار باشد!
پس از اين دلجويي بنده از نو در «نماز جمعه» شركت كردم و از محضر اساتيد و بزرگان بهره مند شدم و آيتالله مشكيني هم با لبخند خاص و كلمات متوازن و مترادف ويژه خود، از بازگشت حقير، تشكر كرد و بعد به شوخي گفتند: من هم در بعضي جلسات از روش و عملكرد بعضي از طلبهها انتقاد ميكنم اگر چيزي شنيديد، يقين بدانيد كه مرادم شما نيستيد، من به شما علاقه مند نيستم، بلكه ارادت دارم... كه باز ما را شرمنده ساختند.
داستان هجمه به آيتالله مشكيني در رابطه با كتاب شهيد جاويد، از چه قرار بود؟
كتاب «شهيد جاويد» يكي از تاليفات مرحوم شيخ نعمتالله صالحي نجفآبادي بود كه انتشار آن در حوزه علميه قم جنجالي بهپا كرد و چون آيتالله مشكيني هم بر آن كتاب مقدمه يا تقريظي نوشته بودند، مورد هجمه غيرمناسبي قرار گرفتند. در حاليكه ايشان با همه محتواي كتاب موافق نبودند، اما در مقدمه خود، ضمن اشاره به مباحث، مقام فضل مولف را تأييد كرده بودند... بيوت بعضي از مراجع سنتي و شماري از منبريهاي قم به شدت با ايشان برخورد كردند و حتي گاهي در «منابر» به ايشان اهانت ميكردند (مراجعه شود به كتاب: آيتالله سيد محمدرضا گلپايگاني به روايت اسناد ساواك ج 1 و 2، چاپ تهران) البته بعدها معلوم شد كه اصولاً پشت صحنه «غائله كتاب شهيد جاويد» ساواك و عناصر وابسته به رژيم حضور داشته و نقشآفرين بودهاند و اسناد منتشر شده بعدي، حقيقت ماجرا را نشان داد و در واقع هدف ايادي رژيم از اين غائله، سرگرم كردن علما و حوزهها و مردم با ايمان به مسائل اختلافي بود و ميخواستند جبهه متحد علما و فضلا را متفرق كنند و بين ياران امام و ديگر فضلاي حوزه اختلاف بيندازند و به همين دليل بود كه امام خميني (قدسسره) در اين ماجرا هواداران خود را به بردباري و تامل و دقت و آرامش دعوت كردند و در اسنادي كه مرحوم صالحي نجف آبادي بعد از پيروزي انقلاب بهدست آورد و منتشر كرد، نقش خرابكارانه ساواك را به خوبي نشان ميدهد.
البته بعضي از فضلاي حوزه و علماي ديگر، كتاب شهيد جاويد را مورد نقد و بررسي علمي ـ تاريخي قرار دادهاند، اما غوغاسالاران و فرصتطلبان، به هجمه و اهانت پرداختند.
مسئله كتاب شهيد جاويد ظاهراً موجب اختلاف بين طلاب و فضلاي مبارز هم شد و بعضي از آنها هم با آيتالله مشكيني برخوردهاي نامناسبي كردند؟
من نخواستم در اين زمينه، موضوع را واضحتر باز كنم، اما اجازه بدهيد كه بهعلت اهميت تاريخي مسئله و ضرورت هوشيار شدن دوستان و بهويژه طلاب محترم در قضاوت درباره شخصيتها و افراد، كمي موضوع را روشنتر بيان كنم.
پس از انتشار كتاب «شهيد جاويد» با تقريظ آقايان منتظري و مشكيني، علاوه بر خود مولف، هر دو تقريظنويس هم مورد حمله و اتهام قرار گرفتند.
آقاي شريعتمداري طبق مشي هميشگي خود كه عدم قاطيعت بود، روش كج دار و مريزي در پيش گرفت، شايد قلباً خيلي مخالف محتواي كتاب نبود، اما به هر حال مخالفت علني ابراز نكرد. اما آيتالله گلپايگاني و آيتالله مرعشينجفي سخت با كتاب مخالفت كردند و روضهخوانها و بعضي از منبريهاي معروف قم هم كه اغلب هوادار اين دو مرجع بزرگوار بودند، سخت به مبارزه با كتاب و هواداران آن مشغول شدند و كم كم داشت اصل مبارزه با رژيم فراموش ميشد كه همين نكته موجب ناراحتي عقلاي قوم شد، يعني اين داستان حتي موجب ترديد بعضي از هواداران نهضت امام خميني شد و بعضيها هم، آقايان منتظري و مشكيني و هواداران و مولف كتاب را به «وهابيگري» متهم كردند!
بعضي از اخيار هم با پيامهاي مكتوب و شفاهي به امام خميني، اعلام كردند كه وهابيگري! در كمين است.
پيام آيتالله شيخ يحيي انصاري شيرازي كه از معاريف مبارزين و ياران امام محسوب ميشدند، نشان دهنده چگونگي پيدايش تفرقه و جدايي فكري و عملي بين مبارزين ميتواند باشد.
عوامل نفوذي ساواك حتي بهعنوان دوست و پيام گير! نزد مبارزان ميروند و از آنها رهنمود ميخواهند! و آنان هم «صادقانه» و «ساده» به امام پيام ميفرستند كه دوستان شما! وهابيگري را ترويج ميكنند!
در واقع رژيم و ايادي نفوذي آن سعي ميكردند كه به بهانه كتاب شهيد جاويد و دامن زدن به اختلافات توسط منبريها و بعضي از طلاب سنتي، بين روحانيون مبارز جدايي بيندازند و به هدف خود برسند و در اين ميان با اتهامات واهي و بياساس، شخصيتهاي برجسته و تاثيرگذاري چون آيتالله مشكيني را مروج وهابيگري و هوادار ماركسيست ها! مينامند. . . به هر حال همانطور كه اشاره كردم، امام خميني (ره) با موضعگيري صحيح و منطقي و دعوت ياران خود به هوشياري و ترك مجادلههاي بيثمر، غائله را در ميان مبارزان خاتمه داد. نامهها و رهنمودهاي امام در اين رابطه در مجموعه «صحيفه نور» آمده است. طالبين تفصيل به آن مراجعه كنند.
موضع آيتالله مشكيني درباره دارالتبليغ (مركز تحت مديريت و نظارت آقاي شريعتمداري) چگونه بود؟ و دامنه اين معركه به كجا كشيد؟
آيتالله مشكيني طبق اسناد بهدست آمده، نخست تمام همت خود را براي رفع اختلافات و اصلاح امور بهكار گرفتند و حضور و شركت شخصيتهايي چونآيتالله آقا سيد احمد زنجاني، علامه سيد محمد حسين طباطبايي، شهيد مرتضي مطهري، آيتالله سيدمرتضي شبستري و استاد سيدصدرالدين بلاغي و بعضي از مراجع كنوني حوزهها مانند آيتالله ناصر مكارمشيرازي، آيتالله جعفر سبحاني و ديگران در اداره امور و تدريس در اين مؤسسه، باعث شد كه آيتالله مشكيني با مراعات احتياطات شرعي، مخالفت رسمي و علني نداشته باشد. طبق نامهاي هم كه به امام نوشتهاند، موافق هجمه بر آن نبودهاند. همين مطلب را علامه طباطبايي در نامهاي مشروح پس از ديدارهاي مكرر با امام خميني و آقاي شريعتمداري، به آيتالله سيد محمدهادي ميلاني نوشتهاند كه در شرح حال معظمٌ له، كتاب دو جلدي «علم و جهاد» نقل شده است.
واقع مطلب اين است كه اين داستان هم مانند غوغاي كتاب «شهيد جاويد» توسط ايادي رژيم دامن زده ميشد و گروهي هم ناآگاهانه آن شايعات را باور ميكردند و به مخالفت عليه وي برميخاستند. ولي بايد اشاره كرد كه هم اكنون همه اسناد دربار شاه، ساواك و شهرباني آن دوران در اختيار است، اگر حتي يك سند معتبر در مورد دخالت يا كمك يا هواداري نهادهاي رژيم در اين امر وجود داشت، بيترديد تاكنون منتشر شده بود. اين ميتواند دليل محكمي باشد بر اينكه موضوع دخالت رژيم در تاسيس و پيدايش دارالتبليغ، پايه و اساسي نداشت و خوشبختانه برنامه آتي و تكميل شده همان موسسه با گسترهاي كاملتر و جامعتر از سوي «دفتر تبليغات اسلامي» و در همان محل، استمرار دارد.
آيتالله مشكيني گويا همواره در فهرست علماي افراطي و تندرو و ممنوعالمنبر از نظر ساواك قرار داشتند، علت اين امر چه بود؟
البته فقط ايشان چنين نبودند، بلكه افراد ديگري نيز در اين فهرست قرار داشتند كه در هر مناسبتي از طرف ساواك به شهرهاي ايران ابلاغ ميشد كه اجازه ندهند اين افراد به منبر بروند! پرونده همه اين افراد مملو از نمونههاي اخطاريههاي ساواك به مراكز استانها و شهرستانهاست كه از آنها خواسته ميشود كه از منبر رفتن اين وعاظ افراطي جلوگيري شود.
آيتالله مشكيني در تهيه و تنظيم و امضاي اعلاميههاي طلاب و فضلاي حوزه علميه قم در دوره مبارزه چه نقشي داشتند؟
ايشان از جمله اشخاصي بودند كه علاوه بر نوشتن متن و تهيه بعضي از اعلاميه ها، هيچ وقت و به هيچ بهانهاي از امضا كردن اعلاميهها خودداري نميكردند، البته بعضي از اعلاميهها را كه دوستان مينوشتند اصلاح يا تكميل ميكردند و بعضي از اعلاميههايي را كه حقير مينوشتم، بدون « اصلاح» امضا ميكردند كه از آن جمله دو تلگراف تسليت براي آيتالله طالقاني و مهندس بازرگان به مناسبت در گذشت يكي از نزديكانشان بود كه من متن آن تسليتها را نوشتم و براي امضا خدمت ايشان هم بردم كه امضا كردند. يكي از اين اعلاميهها كه در واقع نوعي دهن كجي به رژيم و شخص «اعليحضرت» بود، در روزنامه اطلاعات چاپ شد و ديگري چون در جرايد اجازه چاپ نيافت، توسط برادران انجمنهاي اسلامي دانشجويان در تهران تكثير و توزيع شد.
مثلاً تلگراف به مرحوم مهندس بازرگان «حمايت از اسلام و استقلال ايران را در سايه اعليحضرت ولي عصر» خواستار شده بود، يعني كه «اعليحضرت» از نظر ما محمدرضا شاه نيست، بلكه امام عصر عجلالله تعالي فرجهالشريف است.
علاوه بر اعلاميهها و شب نامهها، آيا فضلا و علماي قم از جمله آيتالله مشكيني نامههاي اخطارآميز به مسئولان حكومتي مينوشتند يا نه؟
در واقع فضلا و علماي مبارز قم، از همان آغاز مبارزه، علاوه بر اعلاميهها از هر فرصتي براي به چالش كشيدن رژيم استفاده ميكردند. در اين زمينه، دهها نامه سرگشاده شجاعانه به مقامات رسمي از جمله نخستوزير وقت ـ عباس هويدا ـ موجود است كه علاوه بر آيتالله مشكيني، بعضي از مراجع كنوني و مقام معظم رهبري هم آن را امضا كردهاند.
متن يكي از اين نامهها، چنين است:
نامه سرگشاده جمعي از حجج اسلام و فضلاي حوزه علميه قم به آقاي هويدا
رونوشت ديوان كشور
بسم الله الرحمن الرحيم
جناب آقاي نخست وزير، متأسفانه در سالهاي اخير اقداماتي برخلاف قوانين اسلام و قانون اساسي در اين كشور مذهبي انجام يافته كه موجبات ناراحتي عموم طبقات را فراهم آورده و فاصله عميقي بين ملت و هيئت حاكمه ايجاد كرده است. ملت و هيئت حاكمه كه بايد متفقاً در پيشرفت و عظمت دين و تعالي كشور بكوشند و با اعتماد حسن اطمينان به يكديگر در زمينه واحدي فعاليت كنند، با كمال تاسف هر دولتي كه روي كار آمده، به جاي آنكه به اين اختلاف خاتمه دهد آن را شديدتر و احساسات ملت را عليه هيئت حاكمه برافروخته نموده است. ما نميدانيم متصديان امور چه فكري ميكنند و در نظر دارند اين مملكت را به كجا بكشانند؟ آيا در اين مملكت (به اصطلاح ديني و مشروطه) مردم حق هيچگونه اظهار نظر در سرنوشت خود بايد نداشته باشند؟ خفقان؛ محدوديت، سانسور، تفتيش عقايد از يك طرف؛ شكست اقتصاديات و تصاعد هزينه كمرشكن زندگي از طرف ديگر، ملت را از پاي در آورده و اگر كسي از وضع موجود اظهار نارضايتي كند، سياهچال زندان و سپس حكم دادستاني ارتش زندگي تيره او را تيره تر نمايد؟ آخر در كدام گوشه جهان تا اين حد فشار، اختناق، حبس، زجر، شكنجه و ترور بر مردم حكومت ميكند؟ در كدام كشور مراجع و زعماي ديني؛ سخنگويان مذهبي، روشنفكران، اساتيد دانشگاه، تجار و اصناف، بالاخره طبقات متفكر و فعال كشور حق اظهار نظر در شئون اجتماعي خود ندارند؛ در جهان امروز كجا معمول ـ است كه ـ عدهاي مطلقالعنان حاكم مطلق بر جان و مال و ناموس مردم باشند و كسي حق فرياد و تظلم نداشته باشد؟ در كدام گوشه دنيا سابقه دارد كه يك مرجع ديني و زعيم فداكار ملي با داشتن مصونيت و صلاحيت قانوني كه از كشور خود دفاع ميكند و ميگويد نبايد بيگانگان با اتكا به مصونيت مطلق بر مال و جان و ناموس مردم تسلط داشته باشند، او را به اتهام ناجوانمردانه قيام عليه مصالح كشور و تماميت ارضي، تبعيد و در مملكت ديگري زنداني و ممنوع الملاقات نمايند؟ آيا اين قسم حكومت، در بين ملل نيم وحشي آن هم در دوران حكومت فردي، از پستترين انواع حكومتها شمرده نميشده است؟
آقاي هويدا! شما سري به زندانها بزنيد و بپرسيد اين اصناف مختلف زنداني: علما و وعاظ، اساتيد دانشگاه، دانشجويان، تجار و اصناف به چه جرمي مدتها در زندان بهسر ميبرند؛ آيا جز دفاع از حريم قرآن و عظمت كشور و تظلم از خفقان و ديكتاتوري جرمي داشتهاند؟ آيا اگر كسي گفت نبايد اسلام و قرآن مورد تهاجم واقع شود، كشور در چنگ بيگانگان افتد، ثروتهاي سرشار مملكت به يغما رود، اختناق و فشار بر مردم حكومت كند، دولتها در تامين خواستههاي مردم بايد كوشش نمايند و بالاخره اگر كسي خواست با استفاده از حق قانوني خود در شئون كشورش اظهارنظر نمايد، بايد در سياهچال زندان زندگي كند و با محروميتهاي همهجانبه دست به گريبان باشد؟ ما براي حفظ مصالح عاليه اسلام و كشور عزيز جداً ميخواهيم به منظور پايان دادن به وضع خطرناك موجود و رفع اختناق و رفاه حال عامه مردم فكري كنيد و به خواستههاي مردم ترتيب اثر دهيد. طبقات مختلف كشور به خصوص علماي اعلام و بالاخص حوزه علميه قم كه مركز هدايت و پرورش كشور است، منتظرند كه هر چه زودتر به وضع موجود خاتمه داده شود و مخصوصاً در اسرع اوقات، رهبر شيعيان مرجع عاليقدر حضرت آيتالله العظمي آقاي خميني مدظله علي رئوس المسلمين را به قم عودت داده و ساير علما و دانشمندان، اساتيد محترم دانشگاه و دانشجويان و اصناف تجار و متدينين را از زندان آزاد نموده و بيش از اين نسبت به احساسات پاك و گرم مردم بياعتنايي نشود.
شيخ موسي زنجاني ـ ابوالفضل النجفي الخونساري ـ علي قديري اصفهاني ـ سيد علي خامنهاي – محمد محمدي (گيلاني) ـ حسينعلي منتظري ـ علي قدوسي ـ اكبر هاشمي (رفسنجاني) ـ ابراهيم اميني ـ احمد آذري قمي ـ محمد علي گرامي ـ محمد علامي ـ يحيي انصاري شيرازي ـ ابوالقاسم خزعلي ـ مهدي فيض ـ عبدالعظيم محصلي ـ علي المشكيني ـ الاحقر عبدالرحيم الرباني الشيرازي ـ سيد يوسف حسيني تبريزي ـ سيد هادي خسرو شاهي ـ سيد ابوالفضل ميرمحمدي ـ حسين حقاني ـ الاحقر سيد مهدي حسيني ـ لاجوردي ـ صادق خلخالي ـ ابوالقاسم مسافري ـ عباس محفوظي ـ هاشم تقديري ـ علي احمدي(ميانجي) ـ محمد حسين مسجد جامعي ـ علي اكبر مسعودي ـ محمد موحدي لنكراني ـ اسماعيل صدر ـ احمد جنتي ـ احمد امامي ـ مير آقا موسوي زنجاني ـ يدالله پورهاشمي ـ محمد يزدي ـ نعمت الله صالحي نجفآبادي ـ مصطفي اعتمادي ـ سيد موسي شبيري زنجاني ـ مهدي الحسني الروحاني ـ محمد حسين الحسيني النگرودي ـ محمد حقي ـ محمد باقر حسني ـ محمد باقر احمد پاياني ـ عبدالله جوادي ـ محمدرضا توسلي ـ محمدتقي صديقين ـ الشيخ الهمداني ـ محمد تقي مصباح يزدي ـ حسين نوري ـ حسين شب زنده دار ـ علي دواني ـ علي اكبر موسوي.
تهيه و نشر اعلاميههاي فضلاي حوزه تا چه هنگام ادامه داشت؟ آيا پس از تبعيد امام به عراق هم اعلاميهاي از طرف حوزه صادر شد؟
بله! دهها اعلاميه پس از تبعيد امام به عراق هم چه با امضاهاي رسمي و صريح و چه بهعنوان «طلاب حوزه» و «حوزه علميه قم» توسط فضلاي حوزه و طلاب مبارز، صادر و در سراسر ايران توزيع شد كه بنده مجموعه اين دو نوع اعلاميهها ـ با امضا يا امضاي كلي ـ را به عنوان ج 3و4 در «اسناد نهضت اسلامي ايران» جمعآوري كردهام كه توسط مركز اسناد انقلاب اسلامي، سال قبل جمعاً در 900 صفحه منتشر شده است.
نمونهاي از اين اعلاميهها را ميتوانيد نقل كنيد؟
يكي از اين اعلاميهها كه پس از انتقال امام به نجف توسط آيتالله مشكيني نوشته شده و جمع آوري بخشي از امضاها هم برعهده بنده بود و با دهها امضا منتشر گرديد، به قرار زير بود:
بسم الله الرحمن الرحيم محضر مقدس بزرگ مرجع عالم تشيع حضرت آيت الله العظمي آقاي خميني متع الله المسلمين بطول بقائه.
هر چند انتقال حضرتعالي از تركيه به عتبات عاليات از جهتي مايه خرسندي است، ولي ادامه تبعيد آن مرجع عاليقدر كه به خاطر دفاع از قرآن و حقوق ملت اسلام و حمايت از استقلال و تماميت ارضي كشور اسلامي ايران صورت گرفته است، بسي موجب تاثر و تنفر عموم ملت ايران است. ملت شريف مسلمان ايران و حوزه علميه قم كه از منويات مقدس آن قائد عظيمالشأن پيروي ميكنند و براي تامين و اجراي آن از هيچ گونه فداكاري دريغ ندارند، انتظار دارند كه به زودي موانع برطرف شود تا با مراجعت حضرتعالي به حوزه علميه قم و با تدبيرات خردمندانه و رهبريهاي ارزنده آن زعيم عاليقدر، مصالح عاليه اسلام و ايران و حقوق از دست رفته ملت تامين گردد. ادام الله ظلكم علي رئوس الانام
حسين نوري، احمد آذري قمي، رباني شيرازي، علي اصغر مرواريد، محمد علمالهدي خراساني، حسينعلي منتظري، ابوالفضل النجفي الخوانساري، سيد محمدرضا سعيدي، علي المشكيني الاردبيلي، ناصر مكارم شيرازي، محمد تقي مصباح يزدي، ابوالقاسم خزعلي، علي اكبر مسعودي، سيد موسي شبيري زنجاني، محمد مفتح، مهدي الحائري الطهراني، غلامرضا صلواتي عراقي، جوادي آملي، محمد محمدي گيلاني. ابراهيم اميني، رضا گلسرخي كاشاني، احمد جنتي، يحيي انصاري شيرازي، محمد مجتهدي شبستري، سيد هادي خسرو شاهي، سيد يوسف مدني تبريزي، حسن حسن زاده، محمد جواد مجتبي كرماني، حسين شب زنده دار، محسن دوزدوزاني، مهدي الحسيني، الروحاني، سيد حسن طاهري، محمد مومن، محمد علي گرامي، مرتضي مقتدايي، سيد محسن خرازي، زين العابدين قرباني (و دهها امضاي ديگر)
گفته ميشود كه آزادي آيتالله مشكيني و آيتالله مكارم و جنابعالي و بعضي ديگر از آقايان از زندان و تبعيدگاهها، با وساطت آقاي شريعتمداري بوده است؟
طبق گزارش ساواك آيتالله شريعتمداري از دولت خواسته بوده كه بهعلت نزديكي شروع سال تحصيلي طلاب در حوزه علميه قم، اساتيدي چون آيتالله مشكيني، آيتالله مكارم شيرازي و چند نفر ديگر، به قم بازگردند و گويا آنها هم وساطت ايشان را پذيرفته بودند. يعني در واقع بهظاهر آقاي شريعتمداري تذكري درباره بعضي افراد از جمله آيتالله مشكيني و آيتالله مكارم و اينجانب دادهاند و آنها هم اعلام كردهاند كه آقايان مورد نظر ترخيص شدند! ولي واقعيت مطلب اين طور نبود، بلكه ما كه تبعيدي در انارك يزد بوديم، پس از ارسال تلگرافي به مراجع قم، خواستار كسب تكليف شديم، در اين راستا، پاسخ آقايان راهنماي عمل براي ما شد. چون مثلاً آيتالله گلپايگاني در پاسخ تلگراف ما «قبول زورگويي دولت و تحمل تبعيد غير قانوني را غيرمشروع و غير مجاز» اعلام كرده بودند و اين بود كه ما خود قبل از به اصطلاح عفو آنها در «انارك» ـ محل تبعيد ـ حكم را شكستيم و به تهران و قم برگشتيم. شاهد صحت اين ادعا آن است كه ثابتي در ذيل گزارش ساواك مينويسد: ناصر مكارم شيرازي كه در تهران بوده و قرار بود به انارك برود، همين جا مانده است. . . بنده نيز قبل از ابلاغ ترخيص! آقايان، خود شبانه به قم بازگشته بودم وگرنه «ترخيص در شب» كه در گزارش آمده است، معقول نيست.
متن گزارش ساواك در اين رابطه چنين است:
امنيت داخلي. به كلي محرمانه. تلفنگرام
به اداره سوم 211
از: سازمان اطلاعات قم
شماره 71/1/41
تاريخ 11/6/37
آيتالله شريعتمداري با نزديك شدن مراجعت طلاب و شروع درس حوزه اظهار نظر نموده در صورت ادامه اقامت اجباري مدرسين مانند سيد هادي خسرو شاهي و ناصر مكارم شيرازي و عده قابل توجهي از طلاب كه بدون مورد سرگردان خواهند بود و به مصلحت است كه طي ماه رمضان با توجه به مذاكرات قبلي تصميم لازم گرفته شود.
به دنبال چنين اظهاراتي گفته ميشود فيض مشكيني مدرس تعداد قابل توجهي طلاب ميباشد. ضمناً در مورد افراد تبعيدي ساير نقاط مانند مازندران، تقاضاي شريعتمداري آن است كه علاوه بر عفو سيد محمد رئيسي، يكي ديگر از روحانيون عليآباد به نام شيخ غلامحسين معصومي هم مورد عفو قرار گيرد.
ضمناً در مورد بذل توجه نسبت به خواستههاي شريعتمداري از يك طرف از لحاظ عدم ايجاد اغتشاش ساير تبعيديها و از طرف ديگر به منظور جلوگيري از موقعيت حساس، شريعتمداري درخواست نموده كه در مورد عفو تبعيديهاي مورد نظرش نام ايشان عنوان نشود و بهطور كلي گفته شود كه مورد عفو قرار گرفتهاند. مقرر فرماييد از نتيجه تصميمات متخذه در مورد شيخ معصومي و ساير موارد، اين سازمان را آگاه تا شريعتمداري در جريان قرار گيرد.
ملاحظات: ترتيب مراجعت رئيسي، خسرو شاهي و مكارم شيرازي داده شده است. به عرض تيمسار رياست ساواك رسيد.
محترماً مكارم شيرازي كه در تهران بوده و قرار بوده به انارك برود، همين جا مانده است. سيدهادي خسروشاهي نيز ديشب از انارك مرخص شده است. در مورد رئيسي قبلاً نوشته شده تشريفات قانوني طي شود. سابقه غلامحسين معصومي ضميمه است. (ثابتي) در مورد رئيسي، خسروشاهي و مكارمشيرازي اقدام شده است. در مورد معصومي نيز اقدام خواهد شد. در مورد نامبرده اخير نيز فرمودند دستور قبلي اقدام و ترخيص گردد 6/37»
ولي بهرغم اين گزارش، ثابتي، رئيس اداره يكم عمليات، طي نامهاي به ساواك قم، درباره سفارش آقاي شريعتمداري درباره آيتالله مشكيني توضيح ميخواهد. نامه ثابتي به ساواك قم چنين است:
«خواهشمند است دستور فرماييد ضمن تعيين مشخصات كامل و سوابق نامبرده بالا جريان احضار وي و اينكه آيتالله شريعتمداري سفارش او را نموده به طور مشروح اعلام دارند.
مدير كل اداره سوم - مقدم رهبر عمليات - صابري رئيس بخش 316 ـ صابرينيا ـ رئيس اداره يكم عمليات - ثابتي.»
درباره علت پيدايش اختلاف آيتالله مشكيني با آقاي شريعتمداري چه توضيحي داريد؟
البته اين قبيل مسائل، رشته درازي دارد و بايد منصفانه ريشهيابي شود و اصولاً ورود در بررسي و تحليل آنها، نيازمند فرصت بيشتري است، اما در مورد اختلاف ايشان با آقاي شريعتمداري و بعد با آيتالله منتظري كه در هر دو مورد با صراحت و بهطور شفاف مطالبي را بيان كردهاند، باز ناشي از همان صدق و اخلاص معنوي ايشان است، يعني ايشان تا آن مرحله با مراجع عظام همراه است كه زاويهاي با «اصل نظام» كه حفظ آن را از «اوجب واجبات» ميدانستند، پيدا نكنند. . . و اگر زاويه پيدا ميشد، از ديدگاه آيتالله مشكيني خط رفاقت و ارادت، به پايان ميرسيد و مسئلهاي كه آيتالله مشكيني درباره موضوع دارالتبليغ در بحران اختلافها بر سر آن به امام خميني مينويسد، باز صدق و اخلاص ايشان را به وضوح نشان ميدهد.
من فكر ميكنم كه مرحوم آيتالله مشكيني اين نامه را پس از ملاقات حقير با ايشان ـ به عنوان شاگردي وفادار و ارادتمند ـ و انتقاد از عدم تحرك ايشان در مورد جلوگيري از پيدايش اختلافات بين مراجع، نوشته باشند. بنده بعضي از نكاتي را كه ايشان در نامه به امام آوردهاند، با حالتي جسورانه، به ايشان گفتم و سكوت ايشان را «غيرعادلانه» خواندم! چهره آيتالله مشكيني پس از گفتههاي تند حقير، دگرگون شد ولي واكنشي نشان نداد اما اشاره كرد كه من اقدام كردهام و اين بار بهطور مكتوب به هر دو بزرگوار نامه خواهم داد و جنابعالي هم در داوري خود، بدون آگاهي از امور، «عدل» و «انصاف» را مراعات كنيد! «و لا تقف ما ليس لك به علم». اين جمله البته نشان ميداد كه معظمله از تندروي بنده رنجيدهاند، ولي من هم مانند ايشان قصدي جز خير و اصلاح نداشتم.
به هر حال اختلافها ريشه در مباني عقيدتي و عملكردها داشت. بعدها دستخط ايشان به امام خميني (ره) به دست آمد كه در تفتيش منزل امام به دست ساواك افتاده و به پرونده ايشان ضميمه شده است. متن اين نامه، در كتاب «معلم اخلاق» آيتالله مشكيني ـ از ياران امام ـ توسط مركز بررسي اسناد و تاريخي، صفحه 94 + 96، چاپ تهران، به سال 1387، آمده است، ما متن آن را براي آگاهي بخشي بيشتر نقل ميكنيم:
بسمه تعالي
السلام عليكم و رحمهالله و بركاته
و بعد خوبست غرضم را ملخص كرده بدون تشريفات و تضييع وقت، معروض دارم. حضرت آيتالله از مصائب و ناراحتيهاي ديروز بيرون نرفته با مصيبت جديدي روبهرو شديم. صداهايي از داخل و خارج حوزه به گوش ميخورد (راجع به اختلاف مراجع درباره دارالتبليغ) كه قلب انسان را ناراحت ميكند. بنده مقداري از آنچه دوستان آن جناب و خير خواهان جامعه ميگويند، در جملات زير خلاصه ميكنم.
1- ضرر تفرقه فعلي آقايان به اسلام و ميهن از ضررهايي كه آيتالله خميني پيشبيني ميكنند، كمتر نيست.
2- ادله ايشان راجع به مفاسد دارالتبليغ و اينكه علل خطرناكي دارد، قانعكننده نيست.
3- دولت با توصيه به روزنامهنگارها و اشخاص ديگر كه از دارالتبليغ تأييد كنند، توانست خاطر آيتالله خميني را ظنين كرده ايجاد اختلاف كند.
4- عده زيادي از علماي تهران به آيتالله خميني كم ارادتند و روي اين اصل از دارالتبليغ تأييد كرده جداً طرفدار خواهند بود.
5- اگر اين قضيه وخيم شود به سادگي و بدون خونريزي و فضيحه حوزه و روحانيت و توليد عصبيت ترك و فارسي كار يكسره نميشود.
اينها و امثال اينها مطالبي است كه گفته ميشود و در خارج و مقام اثبات منعكس است اما ثبوتاً خلافي هست يا نه و تا چه حد است كه كار ندارم و آنچه دشمنان شخص و نوعتان ميگويند به حدي است [كه] دلها را جريحهدار و خونها را بهجوش ميآورد تكاد السماوات يتفطرن منه. و اما عرض بنده، آقاي من، قربان شخص و نوع شما صدها امثال من ناقابل، عظمت و محبوبيت شما در قلوب نوع مردم محصول سالها زحمات و متعلق به همه مسلمانهاست. حفظ آن بر خودتان و ديگران لازم و اتلاف آن بسي نارواست. اگر با هم سرگرم شديد و اين نعمت را از دست داديد، ديگر در فكر نباشيد كه روزي براي اسلام بتوانيد مردم را با يك اعلاميه تكان دهيد. به وسيله اختلاف شما، قلوب متدينين از هم متنفر و هر عدهاي به يكي از بزرگان دين بيعلاقه ميشوند. فيا للاسف چه خوش روزي بوده آن روزي كه باران گلوله به سر ما ميباريد، ولي مراجع وقت اعلاميه 9 نفري و پنج نفري منتشر ميكردند. شما را به اجداد طاهرينتان بياييد به فكر حال اسلام باشيد. به حوزه و محيط سر و ساماني بدهيد. قواي فكري و مالي در اين راهها مصرف كنيد. دست وحدت با هم بفشاريد. ماها هم غلام و برده شما. بياييد تا مسلمانها رمقي دارند، تا قدرت دست ديگران قبضه نشده، تا كار از كار نگذشته، كاري درباره دين و مسلمين فعلي و آينده انجام دهيد. به خدا پشت سر هم در مجلس قوانين به نابودي مليت ما جعل ميكنند و حوزه و روحانيت اين است كه ميبينيم. فيا علماء الاسلام يا حمله الرايات و الاعلام تعالوا (بحق من ائتمنكم عن سره و استرعاكم امر خلقه) ادفعوا عن حرم الدين ايدي الطفاه اللئلم و اقيموالدين و لا تتفرقوا و هذا ربكم ينادي: لا تفرقوا فتفشلوا و لا تاخذكم في دين الله لومه لائم
در خاتمه از جسارتهاي خود اعتذار ميجويم و اقسم برب الكعبه، انّي أحب جنابك حباً لا يدانيه حب احد غير ولي الله الاعظم ارواحنا له الفداء و ما هذه الكلمات و الاقاويل الااقفاء كبد حّراء و رجا الاستماع ممن بيدهم ازقة بعض الامور فمن لنا غيركم نشكوا اليه ضرنا و السلام مني عليكم ابداً ما بقيت و رحمة الله.
به زودي در آرزوي آنم دست وحدت به هم داده اصلاحاتي شروع فرماييد كه قضيه تحتالشعاع مانده و آرزوها عملي گردد وها انا المتقرب الي ربه ترقيه علي المشكيني
اين نامه ضمن بازرسي از منزل خميني به دست آمده به پرونده شيخ علي فيض مشكيني ضميمه و ارائه شود. 16/10/46
واكنش آيتالله مشكيني در قبال حرفهاي تند شما كه لابد همه آنها را نقل نكرديد، چه بود و تا كي ادامه يافت؟
حرفهاي تند بنده، در واقع اعتراض شاگردي به استاد خود بود و قصد هيچ نوع طلبكاري و سوء ادب در كار نبود، اما چون بنده با همه اين بزرگواران ارتباط داشتم، حقايق اوضاع حوزه را از درون ميدانستم. احساس خطر كرده بودم و بهعنوان يك طلبه نخست خدمت هر سه بزرگوار ـ امام، آيتالله شريعتمداري، آيتالله مشكيني ـ و سپس ديگران مانند استاد علامه طباطبايي و آيتالله شيخ مرتضي حائري ميرفتم و هشدار ميدادم كه در آستانه جنگ ترك و فارس! هستيم و تنها رژيم شاه از اين معركه استفاده خواهد كرد و لكه ننگي در تاريخ حوزه علميه قم خواهد بود و اگر كسي هم در اين مسير كشته شود، رسوايي آن عالمگير خواهد شد و. . .
به هر حال آيتالله مشكيني، مدتي برخلاف سابق، در ديدارها، كمي سرسنگين بود و من هم چون خود را محق ميدانستم و دخالت ايشان و امثال ايشان را مفيد و ضروري ميدانستم و سكوتشان را هم بر خلاف حق... اين بود كه ناراحت نبودم.
آيتالله مشكيني در نامهاي، با اين مرحله از روابط در نامهاي كه در موقع اقامت حقير در «واتيكان» نوشتهاند، اشارتي دارند و البته اين نيز نشان از صدق و اخلاص ايشان دارد.
دفتر آيتالله مشكيني در نامهاي، وصول نشريات و كتابهايي را كه از ايتاليا ـ واتيكان ـ براي معظم له فرستاده بودم، اعلام داشته بود و آيتالله مشكيني، با خط خود در ذيل آن چنين نوشتهاند:
بسمه تعالي
تاريخ 15/10/61
شماره: 2680
حضرت حجت الاسلام خسروشاهي سفير محترم جمهوري اسلامي ايران در واتيكان. ايد كم الله تعالي
سلام عليكم، عرض ميشود نشريات ارسالي شما واصل و موجب تشكر و امتنان گرديد. خداوند شما را هر چه بيشتر در راه معرفي اسلام به جهانيان موفق نمايد. دفتر آيتالله مشكيني
بسمه تعالي
السلام عليكم و الرحمه و الرضوان
از اينكه موفق به انجام وظايف دين هستيد و دراين ظلمتكده بزرگ و زندان وسيع ابرجنايتكاران، قدرت تكلم و بيان داريد و در ميان باغ وحش دنيا، انساني هم گاهي مييابيد كه سخنتان را بشنود، خدا را شكر و از زحمتتان تشكر و تقدير دارم.
اينجانب كه سوابق ارادت به روشنان و روشنگران و پيروان راستين اسلام دارد و از آن جمله آن جناب را ميدانم (البته با فراز و نشيب در نوسان ارادتم و وجود قوس نزولي و صعودي در محبتم كه شايد آنهم اختياري حقير نيست) در حال حاضر از خدماتتان خوشوقت و دعاگويم و اميد پيشرفت اسلام عزيز را در همه جا دارم.
قربان جمالت كه حاكي از كمال است و كمالت كه قيافه روحتان را جمال است. اين وجود شبيه العدم يا عدم شبيه الوجود علي مشكيني (مهر دفتر)
تعبيرات خاص و جالبي است!
اين تعابير و عبارات نيز باز ناشي از روحيه عرفاني و صفاي باطن آيتالله مشكيني است و البته شبيه همين عبارات را از تبعيدگاه خود در «كاشمر» در نامهاي به رفيق شفيق ما حجت الاسلام و المسلمين واعظ محترم جناب شيخ عيسي اهري نيز نوشتهاند كه در آن چنين آمده است: «...عرض ادب ميكنم. قربان جمالت كه آينه كمال است و كمالت كه روح پر مهرت را جمال است. من كالعدم و نظير الوجود.
علي مشكيني
17/6/96 كاشمر
متن كامل نامه آيتالله مشكيني به جناب شيخ عيسي اهري كه تعابير ديگري را نيز شامل است، براي ثبت در تاريخ نقل ميكنيم:
تهران، خيابان سلسبيل - خيابان شكوفه - كوي سپيده - كوچه احساني كاشي پلاك 1
جناب آقاي واعظ شهير حاج شيخ عيسي اهري بازبين فرمايند
بسمه تعالي
السلام علي الاخ الكريم و الرحمه و الرضوان
و بعد مرجو از عنايات الهي و نظر لطف ولي اللهي ارواحنا فداه آنكه پيوسته در تشخيص وظايف و انجام آن موفق و مويد و مجدّ و كوشا باشيد. آن كنيد كه او ميخواهد و آن خواهيد كه او ميكند. آن شويد كه انسان را سزاست و آن گرديد كه نيكان گشتند. باري بدان احتمال اين جملات را نگاشتم كه شايد انامل آن دوست را بوسه زند و عبارات معدودش، اندكي از بسيار و داد درونيم را معروض روح آنجناب كند. سفري به نيابتم انجام دهد و نفسي به ديدار دوستي از نزديك تازه كند، او بهجايم عرض ادب كند و تجديد خاطره از سوابق زمان و ايام روشن و صحنه باز و فضاي آزاد گذشته (يا به تعبير بهتر از ازمنه النوم و ايام التخدير) بنمايد. وه چه شگفتيانگيز است انقلابات گيتي و چه جاي ابتلاء و اختبار است پهنه اين آب و خاك. اين منم كه در گوشه كهنه مدرسهاي از كاشمر ساكنم و از انسانها متوحش و از انسها دور و با وحدتها و توحش هم صحبت وانيسم. و چون نظري به دورنماي عمر كنم، ميبينم كه از خير گذشتهام بياطمينانم و از شرش ترسانم و از آينده خويش بياطلاع و لرزانم و اين است مجموعه زندگيم و ايام دورانم. سبب مزاحمت آن بود كه در ميان كتاب نهجالبلاغه مولا علي عليه السلام عندالمراجعه كارتي دريافتم موشح بتوشيح آنجناب مورخ در 20 رمضان 95 استحصابا لبقائكم في ذلك المكان نگاشتم و عرض ارادت كردم كه اگر به هدف رسد فنعم المطلوب و نعمه غير منتظره و اگر نه معطوف زحمات ديگرم شود كه يا سودي نبردم يا آن بردم كه سنمار نائل شد. بههر حال من آنان را كه اهل هدفند و زنده و زندگي بخش و انسانند وانسان دوست و انسانساز و بيدارند و بيداري بخش و كارخانهاند و كارگاه ولي كارگاه انسانسازي و حيات بخشي و روان داري و روان دهي، دوست دارم و عرض ادب ميكنم. قربان جمالت كه آينه كمال است و كمالت كه روح پر مهرت را جمال است. من كالعدم ونظير الموجود علي مشكيني17/6/96
آدرس: كاشمر ـ علي مشكيني
همچنين ايشان در نامه به بعضي ديگر از دوستانشان در اردبيل، مشابه همين تعابير را دارند مثلاً در يكي از نامههاي خود به دكتر عبدالرحيم جلالي ـ از اطباي اردبيل ـ علاوه بر كلمات و جملات مطايبه آميز و جالب، در پايان آن مينويسند:
«قربان جمالت كه حاكي از كمال است وكمالت كه روح را جمال است. علي مشكيني»
اين نامه در فصلنامه «بهارستان» دوره دوم سال چهارم شماره 15، بهار 1391، ص 424 در مقاله:«گذري بر نامههاي آيتالله مشكيني به دوستانش» كه شامل 20 نامه ميشود، آمده است.
و البته مجدداً پيشنهاد ميكنم كه مجموعه نامههاي ايشان به بزرگان و مراجع و دوستان خود شامل نكات ظريف و اخلاقي و سياسي بسياري است، جمعآوري و بهطور مستقل چاپ شود.
پس از پيروزي انقلاب و بازگشت شما به ايران، اين موضوع (گله) را به نحوي با ايشان مطرح نكرديد؟
چرا، من پس از اطلاع از محتواي نامه ايشان به امام، درباره دارالتبليغ و عواقب ادامه اختلافات كه در تفتيش بيت امام بهدست آمده بود و در اين گفتوگو هم متن آن نقل شد، در ديداري با آيتالله مشكيني، به نحوي عذرخواهي كردم كه در بيان مطالب، جسورانه حرف زده بودم، ولي ايشان با بزرگواري گفتند: آن هم نوعي بحث طلبگي بود، هيچ اشكالي نداشت و من چون يقين داشتم كه جنابعالي روي عقيده و به قصد اصلاح نه طرفداري از يك جانب، حرف ميزديد، موضوع را با نوشتن نامهاي به امام، تكميل كردم و شايد جنابعالي يكي از عوامل نوشتن آن نامه بوديد و من نه فقط از شما گلهمند نيستم بلكه به علت تذكار به موقع، بايد متشكر هم باشم.
آيتالله مشكيني پس از پيروزي انقلاب اسلامي داراي پستهاي حساسي بودند، از جمله در امور قضاوت، ايشان چه نوع دخالت و اقدامي در اقدام صحيح قضات محترم به عمل آوردند؟
آيتالله مشكيني پس از عضويت در خبرگان تدوين قانون اساسي، با حكم امام «مسئول گزينش و اعزام قضات» شدند و در اين دوران ايشان سعي ميكردند كه از تندرويهاي افراد و خروج از موازين شرعي جلوگيري كنند. در اين راستا بخشنامهاي صادر و به همه قضات كشور ابلاغ كردند كه اگر به آن عمل ميشد، از بسياري از اشتباهات و خطاها در داوريها، جلوگيري بهعمل ميآمد.
متن بخشنامهاي را كه با امضاي آقايان منتظري و مشكيني صادر و به قضات و دادستانهاي انقلاب ابلاغ شد، به عنوان يك سند تاريخي نقل ميكنيم. در اين بخشنامه از دادستانها و قضات شرع خواسته شده است كه در محاكمات خود، قوانين و اصول حياتبخش اسلام ر ا دقيقاً رعايت كنند و از چارچوب قوانين شرع خارج نشوند.
بسم الله الرحمن الرحيم
حضور محترم دادستانها و قضات دادگاههاي انقلاب سراسر كشور جمهوري اسلامي ايران دامت توفيقاتهم
پس از سلام از آنجا كه انقلاب ايران براساس اصول و قوانين حياتبخش اسلام استوار است، لذا هيچ يك از موسسات و ارگانهاي انقلاب نميتوانند بدون رعايت ضوابط دقيق اسلامي، نقشي ايفا نمايند، بهويژه دادسراهاي انقلاب كه مسئول شناسايي و دستگيري و محاكمه عناصر ضد انقلاب ميباشند. اينجانبان كه از طرف رهبر انقلاب حضرت آيتاللهالعظمي امام خميني مسئول نصب قضات شرع شدهايم، از عموم دادستانها و قضات شرع تقاضا ميكنيم نكات زير را نصبالعين خود قرار دهند.
1- احراز جرم بايد به وسيله طرق شرعي و موازين اسلامي انجام شود و به شايعهها يا شهادت افراد فاسد يا مغرض يا مشكوك ترتيب اثر داده نشود.
2- ملاك و معيار قضاوت بايد حق و عدالت و قوانين و دستورات اسلامي باشد و قضات و دادستانها كمال احتياط را رعايت كنند و تحت تأثير احساسات يا تبليغات و جنجالها و انگيزههاي غيرالهي و روحيه انتقامجويي و احياناً جوهاي ساختگي و اوضاع و احوال محلي قرار نگيرند و به نفع و ضررهاي شخصي ترتيب اثر ندهند و حتيالمقدور در قضاوت نسبت به امور مهم با علماي مجتهد و متعهد و مسئول محل نيز مشورت كنند.
3- با متهمين و محكومين بايد با آداب و اخلاق انساني رفتار شود و بدون جهت با حيثيت و عرض بندگان خدا بازي نشود و از هر نحو، اهانت و تحقير و شكنجه پرهيز گردد.
4- پس از ثبوت جرم در مقام اجرا، صراحت و قاطعيت بهكار برده شود و از هر نحو اغماض و محافظهكاري و واسطهبازي و سفارش و شفاعت جداً بايد پرهيز شود كه در حديث است خداوند قهار به پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله خطاب كرده و فرمود (يا محمد من عطل حد من حدودي فقد عاندني و طلب بذالك معاندتي) هر كس حدي از حدود مرا تعطيل كند با من عناد و ضديت كرده است. اجراكنندگان حدود حق ندارند از مقدار تعيين شده تجاوز كنند كه در صورت تجاوز به مقدار زائد، از آنان قصاص ميشود.
5- اگر مجرم از روي جهل يا شبهه كاري را انجام داده يا نحوه عمل مشكوك باشد، حد شرعي اجرا نميشود چنانچه در حديث است (الحدود) بايد توجه شود اگر گناهكاري فرضاً از روي شبهه رها گردد، بهتر است از اينكه بيگناهي مؤاخذه شود.
6- خط مشي قضايي بايد به گونهاي تنظيم گردد كه مسئوليتها مشخص شود. قضات بايد فقط در مسائل مربوط به انقلاب دخالت و اظهار نظر كنند و از دخالت در امور جزئي و عادي كه از محدوده كار آنها بيرون است، بپرهيزند و قواي انتظامي و پليس و سپاه پاسداران نبايد در كار دادستاني و قضات دخالت كنند و بدون دستور دادستاني و حكم حاكم شرع، حق بازداشت يا تعزير يا مصادره و توقيف اموال را ندارند، هر چند افراد انقلابي باشند زيرا انقلابي بودن ارگانها، مجوز هرج و مرج و بيانضباطي و بينظمي نميشود. پاسداران و پليس بايد فقط مجري دستورات دادستانها و قضات شرع باشند و در اجرا، هيچ تخلف يا كم و زياد نكنند.
7- سعي شود دادسراي انقلاب اسلامي با ديگر بنيادهاي انقلابي دولتي هماهنگ باشد. اين هماهنگي با تشكيل جلسات مشورتي منظم با مسئولان ارگانهاي مختلف دولتي عملي خواهد شد.
8- در كار قضايي يك سازماندهي منظم و منسجم لازم است. كوشش شود در اين سيستم از عناصر متدين و مبارز و دور از سادهانديشي يا افكار انحرافي و التقاطي كه ضمناً پايگاه مردمي نيز داشته باشند، استفاده شود.
9- مصادره اموال بايد براساس موازين اسلامي باشد. ممكن است كسي مجرم باشد، ولي همه اموال يا بعضي اموال او از راه مشروع به دست آمده باشد و در اين صورت، مصادره جايز نيست زيرا اموال مسلمانان محترم است. فقط مصادره اموالي جايز است كه از راه غيرمشروع بهدست آمده باشد و در صورت مصادره، مال مصادره شده را بايستي به افراد متدين امين تحويل داد كه بر طبق موازين اسلامي نسبت به آنها عمل كنند نه اينكه اموال مصادره شود و به حال خود رها گردد.
10- هر چند وقت يك بار، خلاصه پروندهها و كارها به دفتر اعزام قضات در قم گزارش شود و در مسائل مهمه اگر شبههاي در كار باشد، با دفتر اعزام قضات تماس گرفته شود.
11- لازم است دادسراها و قضات شرع، رابطه خود را با ملت قطع نكنند و به مراجعات و مشكلات مردم توجه كنند و حتيالمقدور گزارش كارهاي انجام شده را در اختيار مردم ستمديده و محروم قرار دهند. والسلام عليكم و علي جميع اخواننا المسلمين و رحمت الله و بركاته
حسينعلي منتظري. علي مشكيني
اين بخشنامه توسط آيتالله مشكيني تهيه و تنظيم شده و سپس با دو امضا برا ي تأكيد بيشتر، به قضات دادستانها ابلاغ شده است و به هر حال نشاندهنده اهتمام ايشان به مسئله سلامت دادرسي و قضاست.
موضوع گلايه امام خميني (ره) از بيانات آيتالله مشكيني در ديدار ائمه جمعه كشور با معظمله چه بود؟
آيتالله مشكيني روي همان روحيه عرفاني و اخلاص رباني، در تجليل از امام خميني در حسينيه جماران و با حضور ائمه جمعه بلاد كه پس از پايان سمينار سالانه به خدمت ايشان رفته بودند، در تجليل از امام چنين گفت: « ... امام بزرگوار، مرجع اعظم تقليد شيعيان، رهبر عظيمالشأن مسلمانان، پناه مستضعفان جهان، عليك منا سلام الله ابداً ما بقيت.
اماما! حضاري كه شرف حضور دارند، ائمه محترم جمعه تمام كشورند. خدا را شكرگزاريم كه توفيق تجديد اين تشرف را به ما عنايت فرموديد.
اماما! امام زين العابدين عليهالسلام در دعاي روز جمعه و عيد فطر و عيد اضحي به جملهاي ميرسند كه براي ما تكاندهنده است و آن اين است كه ميگويد: اللهم ان هذا المقام لخلفائك و اصفيائك و مواضع امنائك في الدرجه الرفيعه التي خصصتهم بها قد ابتزوها: خدايا اين مقام مال اولياء الله است، مال اصفياء الله است، امناء الله است، و ابتزوها يعني به جور و ظلم خدايا اين مقام را از ما سلب كردند. مزيد بر اين مطلب، امام باقر و امام صادق و امام حسن عسكري عليهمالسلام و بلكه الان حضرت بقيه الله الاعظم هم همين جمله را با خداي خود صحبت ميكنند.
اماما! ما در اين برههاي از زمان چشم گشوديم و ديديم بر اينكه خدا اين مقام را به يكي از فرزندان لايق آن خاندان دوباره پس داد و عنايت كرد و به دست باكفايت آن حضرت تحويل داد. . . » (روزنامه اطلاعات مورخ 18/7/1366، گزارش سومين سمينار سراسري ائمه جمعه.(
اين خلاصه بيانات آيتالله مشكيني درباره حضرت امام، در حضور خود ايشان بود كه معظمله، بلافاصله سخنان خود را چنين آغاز كردند:
«من قبلا از آقاي مشكيني گله كنم. ما آنقدري كه گرفتار به نفس خودمان هستيم، كافي است. ديگر مسائلي نفرماييد كه انباشته بشود در نفوس و ما را به عقب برگرداند. شما دعا كنيد كه آدم بشويم. دعا كنيد كه حتي به همين ظواهر اسلام عمل كنيم. ما كه چشممان به آن بواطن نميرسد لااقل به اين ظواهر عمل بكنيم.» (متن كامل بيانات امام در ج 20 صفحه ص 394 آمده است) البته اين گله امام از آيتالله مشكيني بود و گله مشابهي هم از مرحوم فخر الدين حجازي داشتند كه باز پس از سخنراني غراي نامبرده در محضر امام، بلافاصله آن را كه گويا اغراقي در مورد شخص خودشان بود، رد كرده و مورد نقد قرار دادند.
در ذكر فهرست اسامي آثار ايشان، به ترجمه قرآن مجيد به فارسي هم اشاره شده است، آيا ميتوانيد توضيح بيشتري در اين زمينه بدهيد؟
ترجمه قرآن كريم به زبان فارسي يكي از معروفترين آثار آيتالله مشكيني است. پس از آنكه «مؤسسه الهادي» (مؤسسه تحت هدايت آيتالله مشكيني) متن عربي قرآن مجيد را در انواع مختلف چاپ و در سراسر ايران و به قيمت واقعاً تمام شده ارائه كرد، به فكر ايشان ميرسد كه متن عربي قرآن همزمان با ترجمه فارسي هم منتشر شود و به گفته خودشان، اغلب ترجمههاي فارسي موجود را نميپسندند و به همين دليل خود تصميم به ترجمه آن ميگيرند كه تكميل آن چند سال طول ميكشد و بعد منتشر ميكنند.
درباره اين ترجمه ميتوان اضافه كرد كه «مترجم» آن يكي از مشاهير اساتيد علوم اسلامي در حوزه علميه قم بود و طي مراحل و تمهيد مقدمات، گام در راه اين كار دشوار نهاده و در مؤخره ترجمه خود كه تحت عنوان «سخني درباره اين ترجمه» آمده است، به چند موضوع و مضمون مهم و اساسي پرداخته است: 1 ـ قرآن كتاب هدايت 2 ـ ضرورت ترجمه قرآن 3 ـ معاني ترجمه 4 ـ شرايط مترجم قرآن. (1) اطلاع وسيع و لازم از ادبيات زبان عربي. زبان مبدأ يعني لغت، صرف و نحو، معاني و بيان و بديع و ساير علوم ادبي آن زبان (2) آگاهي از معاني و مفاهيم آيات و سورهها به گونهاي كه معنا و مراد آيه را در حدود برخي از تفاسير بداند، زيرا صرف برگرداندن لغتي به لغت ديگر با عدم توجه به مقصود، كافي نيست، بلكه سبب خطا و اشتباه ميگردد(3) بهرهمندي قابل توجهي از علم فقه و احكام شرعي، زيرا قريب به 500 آيه از آيات، درباره احكام فرعي شرعي است و نكاتي نيز در آيههاي ديگر موجود است كه در فقه مورد استفاده قرار ميگيرد (4) آشنايي تا حد زياد، به اخبار و احاديث اهل بيت كه در شرح و تفسير، اطلاق و تقييد و تعميم و تخصيص آيات الهي وارد شده، چه آنكه آنان خاندان وحياند و اهل خانه آشناترند و به امور خانه تا ديگران و طبق ادله قطعي، روايات صحيح و معتبري كه از معصومين صادر شده صلاحيت تخصيص عمومات كتاب و تقييد مطلقات و توضيح مبهمات و تبيين متشابهات آن را دارند. . . و حداقل مفاد حديث ثقلين (متواتر در نزد فريقين) حجت قول آنهاست. پس بايد در عمل به كتاب خدا عِدل آن را نيز منظور داشت و جمع بين الدليلين نمود. (5) از لوازم موفقيت مترجم، تأمل در ترجمههاي انجام شده توسط ديگر مترجمان محترم است. . . سپس مترجم دانشور كه اغلب اين شرايط را در خود جمع دارد، سخن را به بحث از وجوه امتياز ترجمه خود رسانده و مينويسد:
«چندسال پيش به توفيق خداي بزرگ، به فكر افتاديم كه قرآن كريم را به طرز خوب و مطلوبي به چاپ رسانده و حداكثر، به قيمت تمام شده در اختيار علاقهمندان قرار دهيم. از اين جهت نياز به ترجمهاي مناسب و متين و داراي شرايط مربوط پيدا كرديم، ولي به ترجمه مورد نظر دست نيافتيم. بدين سبب بر آن شديم كه به توفيق حضرت حق، خود ترجمهاي و سپس تفسيري مناسب روز بنگاريم. پس با توكل به فرستنده اين كتاب كريم و توسل به مقام والاي آورنده آن، كار را شروع كرديم و پيشنويس ترجمه در مدت 17 ماه و با تجديد نظر در مدتي قريب به سه سال پايان يافت. براي ويراستاري اين ترجمه، متصدي طبع آن، ما را به سوي نعمت غير مترقبهاي هدايت نمود، يعني فاضل كمنظير در فن خويش، عالمي مشمول عنايت ازلي، جناب آقاي حسين استاد ولي ـ ايده الله ـ را معرفي كرد و ما ايشان را مردي بزرگوار و بصير در ادبيات عرب و علوم قرآني يافتيم و اين نعمت بزرگ را شكر كرديم. ايشان نيز اين زحمت عظيم را پذيرفتند و ويراستاري اين اثر را به سرعت و دقت انجام دادند و اينك اين هديه بسيار قابل را به حضور عاشقان قرآن كريم تقديم ميداريم.
بيشك مدعي آن نيستيم كه اين ترجمه از حيث فن برگردان بيعيب و اشكال است، لكن ميتوان گفت كه صدها نكته ادبي، تاريخي، اعتقادي، فقهي، اخلاقي و تمثيلي در آن به كار رفته كه در ترجمههاي ديگر نيست و البته به گونهاي است كه عنوان ترجمه تغيير نيافته است. چون قرآن «حمال ذووجوه» است، يعني بسياري از كلمات يا جملات يا آياتش تاب تحمل چند معنا را دارد و ظاهراً آنچه در اخبار آمده كه «قرآن داراي چند بطن است» اشاره به همين تعدد و كثرت معاني است، از اين جهت در اين ترجمه گاهي در ترجمه يك كلمه يا يك آيه چند معنا ديده ميشود و اين همان معناي احتمالي است لكن در صورت متضاد بودن معاني، معناي دوم و سوم يا كلمه «با» و در صورت متضاد نبودن با كلمه «و» آمده است....»
- (روزنامه جمهوري اسلامي 11/مهر 1388 ص 12 -)
البته اين ترجمه در عين اينكه ترجمه موفق و قابل اعتمادي است و در مفهوم بودن و رسايي معاني مقام بلندي دارد، اما شيوايي و زيبايي نثر آن در حد مطلوب نيست و همچنين «مواردي مانند تفسير حروف مقطعه» كه متن ترجمه و داخل پرانتز آمده فراتر از حد معمول است، به اضافه پارهاي اشكالات كه بهطور طبيعي در همه يا اغلب ترجمهها، به زبان فارسي وجود دارد.
به هرحال اين اقدام ايشان نشان ميدهد كه آيتالله مشكيني به نشر معارف قرآن، اهتمام ويژهاي داشتند و آن را داراي اهميت خاصي ميدانستند و به همين دليل به ترجمه و نشر آن پس از ويرايش مقدماتي آقاي استاد ولي، اقدام كردند.
درباره خدمات علمي و آثار و تأليفات و شاگردان ايشان اشارهاي داشته باشيد.
آيتالله مشكيني در طول عمر پربركت خود يكي از اساتيد عاليمقام دروس حوزوي بود و در طول 70 سال، صدها و بلكه هزاران شاگرد و طلبه از محضر درسي معظمله بهرهمند شدند و حقير نيز از جمله آن شاگردان بودم كه علاوه بر مجالس درس اخلاق، در درس مكاسب ايشان هم حضور مستمر داشتم. نام بردن از شاگردان ايشان در طول اين مدت طولاني، بيترديد امكانپذير نيست.
و در واقع آيتالله مشكيني فعاليتها و اقدامات عملي و فرهنگي بسياري انجام دادهاند كه نقل جزئيات آن در يك گفتوگو مقدور نيست، ولي ميتوان گفت كه بسياري از استادان و علماي امروز حوزهها از شاگردان ايشان به شمار ميآيند كه در درسهاي معظم له شركت مستمر داشتهاند. ايشان كتابهاي سطح را بارها تدريس كرده و سالها به تدريس خارج فقه و اصول اشتغال داشتهاند و همچنين درس تفسيرشان از درسهاي مشهور حوزه علميه قم بهشمار ميرفت.
از فعاليتهاي مهم معظم له در اين عرصه، تأسيس كتابخانهاي معظم و مؤسسه «الهادي» است كه به چاپ كتابهاي مفيد و اسلامي براي سطوح گوناگون افراد جامعه ميپردازد و مردم را با حقايق و معارف اسلامي آشنا ميسازد و البته خود نيز كتابهاي فراواني در زمينههاي گوناگون علوم اسلامي تأليف و منتشر ساختهاند كه اسامي برخي از آنها به قرار زير است:
7 ـ اصطلاح الاصول
8 ـ مصطلحات الفقه
9 ـ الفقه الماثور (دوره فقه به طرزي نوين)
10 ـ دروس في الاخلاق (يك دوره اخلاق عربي)
11 ـ ازدواج در اسلام (اين كتاب به زبان عربي بود و آيتالله جنتي آن را در آن دوران به فارسي ترجمه و منتشر كرد)
12 ـ المنافع العامه (شرح كتاب احياءالموات شرايع)
13 ـ مفتاح الجنان (كتاب دعا، تكميل مصباح المنير)
14 ـ المواعظ العدديه
15 ـ واجب و حرام احكام الزامي (دوره فقه)
16 ـ قصار الجمل (احاديث كوتاه تحت عناوين لغوي دو جلد)
17 ـ ترجمه قرآن كريم به زبان فارسي
18 ـ الهدي الي موضوعات نهجالبلاغه
19 ـ المبسوط (تفسير سوره آلعمران)
20 ـ واجبات و محرمات (استقصاي آنچه در شرع انور واجب يا حرام اعتقادي و عملي است)
21 ـ تفسير سوره (ص)
22 ـ تكامل از نظر قرآن: (اين كتاب كه بخشي از دروس تفسيري ايشان بود و به عربي و سپس به فارسي منتشر شد، در واقع نوعي دفاع از نظريه مرحوم دكتر يدالله سحابي در مسئله «خلقت انسان» بود كه در حد خود بحث جالبي بهشمار ميرود.)
23 ـ مسلكنا في العقائد و الاخلاق و العمل
24 ـ زمين و آنچه در آن است
25 ـ تقليد چيست؟
26 ـ رساله خمس
27 ـ حاشيه توضيحي بر كتاب مضاربه عروه الوثقي
28 ـ نهجالبلاغه موضوعي
29 ـ تحرير المواعظ
30 ـ تحرير المعالم
31 ـ الرسائل الجديده
32- تلخيص المكاسب: ( اين سه كتاب اخير در واقع تلخيص كتب درسي حوزوي براي جلوگيري از اتلاف وقت، به علت اطناب موضوعات در آن كتابهاست.)
33- تفسير روان براي نسل جوان
34- ترجمه و شرح فارسي سه كتاب مضاربه، مزارعه و شركت در عروه الوثقي.
آيا آثار ايشان فقط همين كتابهاست؟
البته آثار چاپ شده آيتالله مشكيني همين كتابهاست. از آثار مخطوط و چاپ نشده ايشان من اطلاع خاصي ندارم، اما مجموعهاي از مقالات ايشان كه در مجلهها و جرايد اسلامي مانند ماهنامه نور علم، پاسدار اسلام و روزنامه جمهوري اسلامي چاپ شده، اگر جمعآوري شود و همراه متن سخنرانيها و بيانات ايشان كه در نماز جمعه يا مراسم مختلف ايراد كردهاند، خود چندين جلد كتاب ميشود، مثلاً دروس دوازده گانه ايشان كه در سالهاي 1358 و 1359 تحت عنوان «درسنامه» در روزنامه «جمهوري اسلامي» چاپ ميشد، يكي از منابع غني در زمينه دروس اخلاقي است و بايد تجديد چاپ شود. و اصولاً به اعتقاد من نامههايي كه آيتالله مشكيني به مناسبتهاي گوناگون براي مراجع و بزرگان يا دوستان و آشنايان و طلاب نوشتهاند، اگر گردآوري و منتشر شود، خود يك مجموعه تاريخي با ارزش خواهد بود.
چرا در مورد نامههاي ايشان جنابعالي تأكيد و اصرار داريد كه جمعآوري و چاپ شود؟
اغلب نامههاي ايشان به اشخاص، در واقع جنبه فردي و شخصي ندارد بلكه بيشتر محتواي سياسي ـ اجتماعي و معنوي و اخلاقي دارد و نشر آنها ميتواند روشنگر حقايقي باشد، مثلاً در يك نامه مفصلي كه ايشان به يكي از بزرگان علماي قم از تبعيدگاه «كاشمر» نوشتهاند، به نكاتي اشاره دارند كه متأسفانه امروزه كمتر مورد توجه است.
به عنوان نمونه، ايشان در مورد تعريف از روحاني واقعي و روحانيت حقيقي و وظايف طلاب، در آن نامه مينويسند:
«روحانيت يعني سيدجمال بودن و بر ضد استعمارگران جوشيدن و سخن گفتن و بيدار كردن و هوشياري بخشيدن و مشت استعمارگران و چشم استعمارزدگان را باز نمودن. روحانيت يعني شيخ مفيد و سيد مرتضي و علامه كاشف الغطاء شدن با قلمها و قدمها و زبانها و بيانها در مجامع علمي و كنگرههاي بزرگ اسلامي حق را روشن كردن و باطل را زدودن، دوستان را نيرو دادن و دشمنان را آگاهانيدن، يعني شيخ طوسي شدن در علوم مختلفه و فنون مربوط به لوازم روزمره. با جديت عمل نمودن، تحقيقات علمي نگاشتن، تفسيري عميق، اخباري منظم، اصولي متين، رجال مهذب و كتاب دعايي بر طبق تشيع صحيح نوشتن (و جاهدوا الله حق جهاده هو اجتباكم.)
روحانيت يعني عروه الوثقي بودن و پولهاي سرشار و بيشمار را بدان احتمال كه ايادي استعمار در طريق وصول آن دخيل باشند، رد كردن و دامن روحانيت به حرام و شبههآلود نكردن و بالاخره حقايق قرآن را درك كردن و در اعماق جان و روانش جا دادن و به مرحله عمل آوردن و با سعي و كوشش و فداكاري در ميدان اجتماع و محيط مجامع بشري [بي]دريغ و رايگان قرباني دادن.
آيا روحانيت توجه دارد كه هدف آنها بايد همان باشد كه خداوند از ارسال پيمبران و كتابهاي آسماني دارد؟ يعني توجه دادن به مبدأ و معاد. تكميل عقول، ساختن انسانهاي مافوق، هدفي كردن اجتماع و بالاخره تأسيس زندگي مرفه عقلايي دنيا و سعادت جهان ديگر و در نهايت روشي است كه اگر كسي چنين ايدئولوژي و هدفي دارد، او بايد همانند فرستادگان الهي از همه لذتهاي شخصي و جسمي بگذرد و همه را قرباني راه هدف كند، چه آنكه انبياي عظام، آسايش خويش را فداي آسايش ملت كردند و راحتي خود را قرباني سعادت آنها كردند. آنان اهداف صالحي داشتند و در راهش به هر صدمه حاضر شدند.
آنها سعادت چندبعدي ميطلبيدند. آنان بالعيان ميديدند كه تأمين حيات و رفاه عيش براي خود با كوشش و سعي در طريق هدف، جمع نميشود. بدين جهت خود را فراموش كردند تا ديگران را به ياد آورند و از خويش غايب شدند، در متن اجتماع حاضر شدند و از لذايذ خود دور شدند تا به سعادت جامعه نزديك شدند و رنجها و مرگها را به جان خريدند تا جامعه را زنده كردند (اولئك الذين هداهم الله فبهداهم اقتده) من در حيرت و شگفتيام از آن فرد روحاني كه اطلاع از وظايف خطير خود ندارد آيا غفلت است يا تغافل؟ و هر دو اسفآور (فاين تذهبون و انّي تؤفكون)؟
اينها سطوري از يك نامه 38 صفحهاي است و اگر اصل كامل آن منتشر شود، چقدر ارزشمند خواهد بود. بيترديد نامهها و اسناد منتشر شده زيادي از مرحوم آيتالله مشكيني در اختيار دوستان و آشنايان و علاقهمندان ايشان هنوز وجود دارد كه بايد به نحوي جمعآوري شود تا همگان از رهنمودهاي مطرح شده در آنها آگاه شوند.
علاوه بر نامه مفصل 38 صفحهاي ايشان به يكي از علماي بزرگ حوزه كه سطوري از آن نقل شد، در يك نامه دو صفحهاي ديگر كه پس از هجوم ساواك به منزل امام و تفتيش اوراق و اسناد موجود در بيت بهدست آمده، پنج مورد خطاب به حضرت امام مطرح شده كه عمدتاً ناظر بر اختلافات موجود در حوزه و ضرورت اتحاد مراجع است و ما متن آن نامه را هم نقل كرديم و بههرحال اين نامهها بهنظر من بخشي از اسناد زنده نهضت اسلامي ايران است.
آيتالله مشكيني در اين نامه، با شفافيت تمام، مسئله را مطرح ميكند و از قول ديگران نقل ميكند كه:«ادلّه ايشان راجع به مفاسد دارالتبليغ و اينكه علل خطرناكي دارد قانعكننده نيست» و سپس نتيجه ميگيرد كه اين اختلاف موجب از بين رفتن نفوذ روحانيت ميشود:«. . . چه خوش روزي بوده آن روزي كه باران گلوله بر سر ما ميباريد ولي مراجع وقت اعلاميه نه نفري و پنج نفري منتشر ميكردند، شما را به خدا، دست وحدت با هم بفشاريد ماها هم غلام شما...»
با توجه به فتنهجويي و اختلافافكني رژيم و ايادي آن در مسئله كتاب «شهيد جاويد» مرحوم صالحينجفآبادي كه آيتالله مشكيني هم بر آن تقريظي نوشته بود، ايشان در مسئله دارالتبليغ هم معتقد است كه ايادي دولت شبههافكني ميكنند تا بين مراجع اختلاف و جدايي ايجاد كنند و باز از قول افراد نقل ميكند:«دولت با توصيه به روزنامهنگارها و اشخاص ديگر كه از دارالتبليغ تأييد كنند، توانست خاطر آيتالله خميني را ظنين كرده ايجاد اختلاف كند.» البته بهرغم اين اقدام و بهرغم وساطت آقاي شريعتمداري براي آزادي و مراجعت آيتالله مشكيني به قم و سپردن تعهد توسط ايشان، ساواك در يك گزارشي ميگويد:«شيخعلياكبر فيض معروف به مشكيني كه از افراد ناراحت و جزو باند عبدالرحيم شيرازي و حسينعلي منتظري است و مدتي به مشهد تبعيد گرديده بود چند ماه پس از تبعيد با اقداماتي كه توسط شريعتمداري به عمل آمد، دستگاه از تعبيد مشاراليه صرفنظر نمود» پس از توضيح كه در اين گزارش آمده است. منبع در سند ساواك اضافه ميكند:«شيخ علي اكبر فيض يكي از عوامل ناراحت و افراطي ميباشد و تمام تحريكات و فعاليتهاي سابق حوزه علميه قم از ناحيه وي بوده و مشاراليه شريعتمداري را قبول ندارد و به تعهد وي عمل نخواهد كرد و اصلح است بهنحو مقتضي از ورود او به قم جلوگيري به عمل آيد». (معلم اخلاق، آيتالله مشكيني، ص 111، نشر مركز اسناد تاريخي.)
جمعبندي پاياني جنابعالي در باره آيتالله مشكيني چيست؟