۰۲ آذر ۱۴۰۳ ۲۱ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۰۸ : ۱۸
عقیق: عارف عابد و زاهد سالک، سید بن طاووس در کتاب «اقبال الاعمال» از شیخ طوسی و ابن ابی قره از ایوب بن یقطین روایت میکند که پیرامون دعای سحر از امام رضا علیه السلام پرسش کرد؛ و حضرت رضا (ع) در پاسخ وی فرمودند: «این دعای ابوجعفر محمد بن علی الباقر علیهما السلام در سحرهای ماه مبارک رمضان بوده است.» و حضرت رضا (ع) ویژگیهای زیر را در مورد دعای سحر از پدرشان از امام باقر (ع) نقل میفرمایند: بزرگی درخواستهای این دعا در درگاه حق تعالی، سرعت اجابت برای دعاکننده، وجود اسم اعظم در این دعا، دعای سحر از مکنون علم حق تعالی است، سفارش به حفظ این دعا از دسترسی نااهلان.
حضرت باقر (ع) در آخر کلام خویش این دعا را، دعای «مباهله» میخوانند. و دعای مباهله، از دعاهایی است که در اعمال روز بیست و چهارم ذی الحجة (روز مباهله) خوانده میشود و مشابه دعای سحر با اضافاتی است که از ائمه معصومین (ع) نقل شده است. و در کتابهای دعا مثل «مصباح المتهجّد» شیخ طوسی (ره) و «البلد الامین» و «مصباح» کفعمی و «اقبال الاعمال» نقل شده است. حضرت امام خمینی در سن ۲۷ سالگی دعای سحر را شرح کرده اند.
در ادامه قسمت بیست و چهارم شرح دعای سحر حضرت امام خمینی به نقل از ترجمه فارسی این کتاب تقدیم نگاه مخاطبان میشود:
اللهم انی اسئلک من مشیّتک بامضاها و کلّ مشیّتک ماضیه.
اللهم انّی أسئلک بمشیّتک کلّها...
پروردگارا، از تو درخواست میکنم به نافذترین مشیّتت حال آنکه همه مشیّت تو نافذ است. بار الها، از تو به همه مشیّتت درخواست میکنم.
گمان نمیکنم پس از مراجعه به آنچه پیشتر آمد و تدبّر شایسته در مطالبی که گذشت، دیگر نیازی به توضیح یا تشریح بیشتر مقام مشیت وجود داشته باشد. در عین حال، شنیدن جای دیدن را نمیگیرد، زیرا عبارت کوتاه و بیان قاصر و اشاره ناتوان و زبان الکن است. رسیدن به این حقایق نیز جز با عبور از پوششهای رقیقی که روی آنهاست ممکن نیست و درک آنها جز با طرد علاقههای دنیایی و بستن بار سفر به باب ابواب انسانیت و خروج از همه مراتب خودپرستی و ترک شهوتهای نفسانی میسر نمیشود؛ زیرا شهود مقام اطلاق جز با ترک قید و بندها امکان نمییابد و رسیدن به دروازه رهایی فقط با القای خداوند آسان میشود.
پس ای دوست، بکوش تا به مقام شهود برسی، چرا که شهید سعادتمند است. و کوشش کن تا عاشق روی دلدار شوی، زیرا هر که از عشق بمیرد شهید از دنیا رفته است.
به راستی، آیا رسیدن به کوه طور قرب بدون کندن پاافزارهای شهوت و غضب و ترک هواهای نفسانی و جز با دل بستن به حضرت مولا امکان دارد؟ چرا که آنجا وادی مقدس و مقام رفیع اقدس است و کسی که لباس جسمانیت به تن و ردای ظلمانی هیولا بر دوش دارد ممکن نیست مقام مشیّت الهی و کیفیت جاری شدن و نفوذ و بسط و اطلاق آن را ببیند.
پس، سالک باید به توفیق الهی بداند که تمامی سلسله وجود، اعم از عوالم غیب یا شهود، از تعیّنات و مظاهر مشیّت هستند و نسبت مشیّت به همه تعیّنها یکی است؛ اگر چه نسبت تعیّنها به مشیّت متفاوت است. مشیّت بنا به طریقه عرفای شامخین، رضوان الله علیهم، نخستین صادر است و دیگر مراتب وجود توسط آن موجود شدهاند؛ همان طور که در روایت کافی از امام صادق، علیه السلام، نقل شده است: «خلق الله المشیئة بنفسها ثمّ خلق الاشیاء بالمشیئة». تدقیق در مضمون این روایت و تحقیق مطلب از نظر اصحاب سرّ و حقیقت و بزرگان سلوک و طریقت این است که اساساً، در مراتب خلقی، هیچ موجودی جز مشیّت مطلقه الهیه وجود ندارد و اوست که بالذات موجود و از همه تعیّنات و تعلقات مجرد است، و اوست که صاحب وحدت حقه ظلیّه است که ظلّ وحدت حقه حقیقیه میباشد. اما تعیّنات رایحه وجود را نیز نبوییدهاند و مانند سرابی هستند که فرد تشنه آن را آب میپندارد: «ان هی الّا اسماء سمّیتموها أنتم و آبائکم ما انزل الله بها من سلطان» و «کل شیء هالک الاّ وجهه؛ هر چیزی جز وجه الهی هالک و نابود است».
پس، این کاغذی که روی آن مینویسم و قلمی که سطرها را با آن مینگارم و عضلهای که این دو را تحت کنترل دارد و نیرویی که در عضله هست و ارادهای که از شوق سرچشمه میگیرد و شوقی که از علم سرچشمه گرفته (همان علمی که قائم به نفس انسان است)، همه و همه از شئون مشیّت الهی و از مظاهر آن است و تعیّنها اعتبار و خیالی بیش نیستند؛ چنان که شیخ کبیر گفته است: «العالم خیال فی خیال؛ عالم خیال اندر خیال است. » از این رو، جز ظهور او ظهوری و جز شأن او شأنی وجود ندارد و معنای شمول مشیّت و سریان وجود و اطلاق هویّت الهی و بسط رحمت و مقام الهیّت نیز همین است.
راهی به حقیقت
پس از اینکه ثابت شد یک حقیقت واحد الهی (مشیّت مطلقه الهی) همه موجودات را با وجود مراتب عالی و دانی و تفاوتشان در شرافت و دنائت و در افعال و ذوات و تباینشان در آثار و صفات در خود گرد آورده است و موجودات با درجات مختلف و طبقات متفاوتشان در آن مستهلکاند و روشن شد که مشیّت با وجود بساطت تام و وحدت کامل و احدیتش، در حقیقت، همه اشیاست و وحدتش با این تکثرات اعتباری لطمهای نمیبیند بلکه موکّد آن خواهد بود.
نور مشیّت از زمینهای پست تا آسمانهای بلند نفوذ کرده و هیچیک از حقایق جز شأن او شأنی و جز گونه و طور او گونه و طوری ندارند، و پس از اینکه دانستی امور تکوینی قدرت عصیان ندارند و هیچ موجودی نیست جز اینکه در تسخیر کبریای اوست و چون خداوند اراده چیزی نماید به او فرماید: باش، پس او موجود میشود، بدون اینکه بتواند از پذیرش وجود خودداری کند یا توان تخطی و عصیان داشته باشد، و همه ماهیتها فرمانبر امر او هستند و تحت سلطه حاکمیت اویند «ما من دابّة الا هو آخذ بناصیتها؛ زمام اختیار هر جنبدهای به دست مشیت اوست»، و بالاخره، پس از آنکه در آفرینش آسمانها و زمین اندیشیدی و به صنفها و صفهای مختلف فرشتگان آسمانی و زمینی و طایفههای گوناگون سپاهیان خداوند ایمان پیدا کردی (البته، شرط رسیدن به این مرتبه خلوص تام از انانیت و شکستن بتهای کعبه دل است با متجلی ساختن نور ولایت علوی و پاره کردن حجابهای ظلمانی؛ چنان که حافظ گفته است: تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز).
در این صورت، حقیقت نفوذ مشیّت الهی و حتمیت و بسط و احاطهاش بر تو فاش میشود و حقیقت خلقت اشیاء به واسطه مشیّت به دست خداوند بر تو روشن میشود. همچنین روشن میشود که میان مخلوقات و خالقشان واسطهای وجود ندارد و فعل خداوند عین مشیّت اوست و قول و قدرت و ارادهاش عین ایجاد نمودنش است.
نیز بر تو معلوم میگردد که وجود به سبب مشیّت ظاهر شده و مشیّت اسم اعظم الله است؛ چنان که محیالدین گفته است: «ظهر الوجود ببسم الله الرحمان الرحیم؛ وجود به بسم الله الرحمن الرحیم ظاهر شد». نیز، روشن میشود که مشیّت رشتهای استوار میان آسمان الهی و زمینهای خلقی و دستاویزی محکم است که از آسمان واحدیت آویخته شده است.
تنها کسی که مقام مشیّت در او تحقق یافته و افقش با افق مشیّت یکی است و راه و وسیله اتصال آسمان و زمین است، کسی است که خدا خلقت را به او شروع فرموده و به او نیز ختم خواهد فرمود که این همان حقیقت محمدی و علوی، صلوات الله علیهما، است. او خلیفه خداوند بر اعیان ماهیتها و مقام ولایت مطلقه و اضافه اشراقیای است که منوّر شدن سرزمینهای تاریک از اوست، و او همان فیض مقدسی است که افاضه وجود بر مستعدانی که در تاریکی فرو رفتهاند به وسیله اوست و آب جاری حیات است: «وجعلنا من الماء کل شیء حیّ، از آب هر چیزی را زنده گرداندیم».
او آب بسیار پاکی است که هیچیک از آلودگیهای طبیعی و ناپاکیهای ظلمانی و زشتیهای امکانی آلودهاش نمیکند و او نور آسمانها و زمین: «الله نور السموات والارض»؛ و سزاوار مقام الهیت است: «هو الذی فی السماء اله وفی الارض اله» اوست هیولای اولی که با آسمان آسمان است و با زمین زمین و مقام قیومیّت مطلق بر اشیاء را دارا است: «ما من دابّة الّا هو آخذ بناصیتها».
او نفس رحمانی است: «ونفخت فیه من روحی؛ و از روح خود در او دمیدم». او فیض منبسط، وجود مطلق، مقام قاب قوسین، مقام تدلّی، افق اعلی، تجلی ساری، نور منتشر، صفحه گسترده، سخن یاد شده، کتاب نگاشته، کلمه کن وجودی، و وجه باقی خداوند است: «کلّ من علیها فان و یبقی وجه ربّک ذوالجلال والاکرام؛ و هرکس بر روی آن] زمین [است فناپذیر است و وجه پروردگارت که دارای جمال و جلال است باقی است» . و القاب و اشارات فراوان دیگر.
عبارتنا شتّی وحسنک واحد وکل الی ذاک الجمال یشیر
عبارات ما مختلف است و حسن تو واحد و همه آنها به جمال تو اشاره میکنند.
چه خوب گفتهاند:
الا ان ثوباً خیط من نسج تسعه وعشرین حرفا من مطالبه قاصر
لباسی که از نخ بیست و نه حرف بافته شده بر تن بزرگیهای او کوتاه است.
نور مشرقی
ای که خداوند به راه راست هدایتت کند و از مؤمنین و اهل یقین قرارت دهد، بدان که مشیّت، اگر چه مقام ظهور حقیقت وجود است و مشهود هر دیده و بصیرت و هر مُدرِکی است (و اساساً هیچ مدرک و مشهودی جز او نیست و هیچ ظهوری جز ظهور او نیست) با این همه، از لباس تعین تعینات نهان است و کنهش ناشناخته و حقیقتش پنهان است. ظهور حقایق علمی در مدرکهای علما به واسطه اوست، در حالی که خود او برای ایشان ناشناخته است و حقیقت و کنهش برای ایشان ناشناس مانده است. گرچه مشیت از حیث هویت و وجود مشهود است، ولی به اطلاق و سریان و بسط و فیضانش برای هیچکس مشهود نیست، چرا که شهود به قدر وجود و معرفت به اندازه مقام عارف است.
بنابراین، تا سالک از علاقه به هوسهای دنیایی و زندان طبیعت وحشتناک هیولایی بیرون نرفته و قلبش را با آب حیات علوم روحانی پاکیزه نکرده و تا زمانی که اثری از انانیت در او هست، ممکن نیست جمال محبوب را بدون حجاب و تا سر حد اطلاق مشاهده کند.
لذا، حق بر آنان که ساکن این سرای پست و درک اسفل و پستترین زمین هستند و در این خانه ستمگران و دیار مردگان منزل گزیدهاند جلوهگر نخواهد شد، مگر از پشت هزار پرده از جنس ظلمت و نور که بعضی روی بعض دیگر قرار گرفتهاند؛ زیرا خدای متعال هزار هزار عالم و هزار هزار آدم آفریده که ما در پایان آن عالمها و در پایینترین آنها جای داریم و خداوند هفتاد هزار حجاب و پرده از نور و هفتاد هزار حجاب از تاریکی دارد.
منبع:مهر