۰۲ آذر ۱۴۰۳ ۲۱ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۱۴ : ۱۷
عقیق:رهبر معظم انقلاب در بخشی از سخنان خویش به مناسبت روز بعثت رسول خدا صلی الله علیه و آله با تأکید به نقش پیامبران در راهبری جامعه و تعیین رهبران الهی برای جامعه فرمود: راهبری و فرماندهی یک جور نیست؛ در بعضی از موارد خود پیغمبر، شخص شخیص پیغمبر، متکفّل و متعهّدِ این فرماندهی است؛ مثل حضرت داوود، حضرت سلیمان، پیغمبر معظّم اسلام ــ که خود اینها در رأس حکومت قرار گرفتند و اجرای امور را خودشان متکفّل شدند.
ایشان با اشاره به داستان انتخاب طالوت از سوی اشموئیل نبی فرمود: گاهی هم در مواردی پیغمبر حاکمی را معیّن میکند به امر الهی، مثل آن پیغمبری که این هم در قرآن در سورهی بقره است که «إِذْ قالُوا لِنَبِیٍّ لَهُمُ ابْعَثْ لَنا مَلِکاً نُقاتِلْ فی سَبیلِ اللَّهِ»؛ مردم که زیر فشار بودند و مشکلات داشتند، به پیغمبر مراجعه کردند که او برایشان یک حکمرانی را انتخاب کند و او هم حکمران را انتخاب کرد؛ «قالَ لَهُمْ نَبِیُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَکُمْ طالُوتَ مَلِکاً» طالوت شد فرمانده. بنابراین پیغمبر راهبر و فرمانده اصلی و گردانندۀ اصلی است، لکن اجرای کار به دست یک فرد دیگری است غیر از آن پیغمبر که در این مثال طالوت است و امثال آن هم قطعاً در تاریخ نبوتها کم نیست و زیاد است.
اما ماجرای اشموئیل و طالوت نبی چیست؟ ماجرا از این قرار است که نقل است بنىاسرائیل بعد از حضرت موسى علیهالسلام، به سزای قانونشکنى و رفاهطلبى، مجدّداً تحت سلطه و فشار دشمنی به نام جالوت قرار گرفتند، طوری که بنیاسرائیل را آزار میداد و آنها را از سرزمینشان بیرون میکرد. آنها براى نجات از آوارگى و خارج شدن از زیر یوغ طاغوت، تصمیم به مبارزه گرفتند و از پیامبر خویش اشموئیل خواستند براى آنها فرمانده و امیرى را انتخاب کند تا به رهبرى او با طاغوت مبارزه کنند، اما با همه این ادعاها وقتى دستور صادر شد، همه آنها جز اندکى به میدان نبرد پشت کرده و از آن دستور سرپیچى کردند و این رسم بنیاسرائیل بود که همواره از عهد خود تخلف کنند؛ اما آنها اصرار کردند و گفنتد بهتر از این است که از شهر و دیارمان رانده و مطرود خانواده خود شدیم. در آیۀ 246 سورۀ بقره دربارۀ این رویداد میخوانیم «أَ لَمْ تَرَ إِلَى الْمَلَإِ مِنْ بَنی إِسْرائیلَ مِنْ بَعْدِ مُوسى إِذْ قالُوا لِنَبِیٍّ لَهُمُ ابْعَثْ لَنا مَلِکاً نُقاتِلْ فی سَبیلِ اللَّهِ قالَ هَلْ عَسَیْتُمْ إِنْ کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتالُ أَلاَّ تُقاتِلُوا قالُوا وَ ما لَنا أَلاَّ نُقاتِلَ فی سَبیلِ اللَّهِ وَ قَدْ أُخْرِجْنا مِنْ دِیارِنا وَ أَبْنائِنا فَلَمَّا کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقِتالُ تَوَلَّوْا إِلاَّ قَلیلاً مِنْهُمْ وَ اللَّهُ عَلیمٌ بِالظَّالِمینَ» یعنی آیا از [حال] سران بنىاسرائیل پس از موسى خبر نیافتى آنگاه که به پیامبرى از خود گفتند: «پادشاهى براى ما بگمار تا در راه خدا پیکار کنیم»، [آن پیامبر] گفت «اگر جنگیدن بر شما مقرر شود، چه بسا پیکار نکنید.» گفتند «چرا در راه خدا نجنگیم با آنکه ما از دیارمان و از [نزد] فرزندانمان بیرون رانده شدهایم.» پس هنگامى که جنگ بر آنان مقرر شد، جز شمارى اندک از آنان، [همگى] پشت کردند، و خداوند به [حالِ] ستمکاران داناست.»
در هر صورت پیامبرِ بنیاسرائیل فرمود خداوند طالوت را به شما به عنوان پادشاه برگزید؛ اما طبق معمول، بزرگان و فرماندهان بنیاسرائیل بهانههای خود را آغاز کردند و شروع به حسادت کردند، به این گونه که خود را سزاوارتر از طالوت دانستند و گفتند به او وسعت و فراخى مالى داده نشده است، اما اشموئیل فرمود خداوند او را بر شما برگزید و وی را از جهت علم و توانمندی قدرت بخشید. در این باره میخوانیم «قالَ لَهُمْ نَبِیُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَکُمْ طالُوتَ مَلِکاً قالُوا أَنَّى یَکُونُ لَهُ الْمُلْکُ عَلَیْنا وَ نَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْکِ مِنْهُ وَ لَمْ یُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمالِ قالَ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاهُ عَلَیْکُمْ وَ زادَهُ بَسْطَةً فِی الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ وَ اللَّهُ یُؤْتی مُلْکَهُ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلیمٌ» یعنی و پیامبرشان به آنان گفت «در حقیقت، خداوند، طالوت را بر شما به پادشاهى گماشته است.» گفتند «چگونه او را بر ما پادشاهى باشد با آنکه ما به پادشاهى از وى سزاوارتریم و به او از حیث مال، گشایشى داده نشده است؟» پیامبرشان گفت «در حقیقت، خدا او را بر شما برترى داده، و او را در دانش و [نیروى] بدن بر شما برترى بخشیده است و خداوند پادشاهى خود را به هر کس که بخواهد مىدهد و خدا گشایشگر داناست.»
سپس پیامبرشان تابوت سکینه را به عنوان نشانه پادشاهی طالوت برای آنها قرار داد. وَ قالَ لَهُمْ نَبِیُّهُمْ إِنَّ آیَةَ مُلْکِهِ أَنْ یَأْتِیَکُمُ التَّابُوتُ فیهِ سَکینَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ بَقِیَّةٌ مِمَّا تَرَکَ آلُ مُوسى وَ آلُ هارُونَ تَحْمِلُهُ الْمَلائِکَةُ إِنَّ فی ذلِکَ لَآیَةً لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ؛ و پیامبرشان به آنان گفت: به طور یقین نشانه فرمانروایى او این است که آن صندوق [ که موسى را در آن گذاشتند و به دریا انداختند ] نزد شما خواهد آمد، در آن آرامشى از سوى پروردگارتان است و باقیماندهاى از آنچه خاندان موسى و هارون به جا گذاشتهاند [ چون الواح تورات ، عصاى موسى و عمامه هارون ] و فرشتگان آن را حمل مىکنند، البته در آن معجزه و نشانهاى براى شماست اگر مؤمن باشید.
بر اساس این داستان، پی میبریم باید انسانها بر عهد خود نسبت بر رهبران الهی و خوبان درگاه خداوند باقی بمانند، وگرنه خود و جامعه را در معرض نقمت خداوند قرار میدهند؛ از این رو پیمانشکنان و شعاردهندگان بىعمل، ظالماند، آنجا که فرمود وَ اللَّهُ عَلیمٌ بِالظَّالِمینَ.
نکتۀ بعد اینکه براى نجات از طاغوتها باید بر صالحان پناه برد و بعد دانست پیروزى در جنگ، فرمانده لایق مىخواهد و این فرمانده باید منسوب از جانب شخصی الهی باشد.
پی نوشت:
تفسیر نور حجتالاسلام قرائتی
منبع:تسنیم