۰۲ آذر ۱۴۰۳ ۲۱ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۴۸ : ۱۱
خدای عزیز حکیم پشتوانه بعثت نبی اکرم
بسم الله الرحمن الرحیم الحمدالله رب العالمین و اصلی و اسلم علی خاتم انبیائه و صلی الله علی اهل بیته المعصومین الهداه المهدیین صیما بقیه الله فی الارضین ارواحنا لتراب مقدمه لفداء واللعنه علی اعدائهم اجمعین. در این شبها مختصری در باب تفصیل طرح نبی اکرم و برنامه ای که حضرت برای اداره عالم دارند و همچنین نقشه دشمنان حضرت و تکلیفی که ما در این بین به عهده داریم و وظیفه ای که از ما خواسته شده گفتگو میکنیم و بنا شد یک مقداری این موضوع را در دو سوره جمعه و منافقون تعقیب کنیم که یکی از آنها به تعبیر روایات تکریم مومنین و دیگری بیان اوصاف منافقین است.
این روایت در ثواب الاعمال مرحوم ابن بابویه آمده است «عَنْ مَنْصُورِ بْنِ حَازِمٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: الْوَاجِبُ عَلَى کُلِّ مُؤْمِنٍ إِذَا کَانَ لَنَا شِیعَةً أَنْ یَقْرَأَ فِی لَیْلَةِ الْجُمُعَةِ بِالْجُمُعَةِ وَ سَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ الْأَعْلَى وَ فِی صَلَاةِ الظُّهْرِ بِالْجُمُعَةِ وَ الْمُنَافِقِین فَإِذَا فَعَلَ ذَلِکَ فَکَأَنَّمَا یَعْمَلُ کَعَمَلِ رَسُولِ اللَّهِ»(۱) هر مومنی اگر از شیعیان ما هست بر او لازم است در نماز عشای شب جمعه سوره جمعه و سبح اسم ربک الاعلی را بخواند و سوره جمعه و منافقین را در نماز ظهر جمعه بخواند تأکید لطیفی است؛ البته فتوای به وجوب فقهای ما ندادند. بعد فرمود اگر این کار را انجام بدهد در عمل گویا تشبه به حضرت رسول پیدا کرده است و مزدی هم که خدای متعال برای او در نظر گرفته در قبال این کار بهشت است.
در سوره جمعه یک نکاتی است که قابل تأکید هست و عرض کردم در صدد تفسیر و بیان جزئیات تفسیری نیستم و فقط مروری بر سوره داریم برای نقشه و طرحی که حضرت دارند و در قبالش کاری که دشمنان انجام میدهند و موقفی که ما باید داشته باشیم. در سوره جمعه چند نکته قابل توجه است: یکی تسبیحی که آغاز این سوره است. سوره با تسبیح خدای متعال آن هم با این بیان «یُسَبِّحُ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ الْمَلِکِ الْقُدُّوسِ الْعَزیزِ الْحَکیم» آغاز میشود. خدای متعالی که دارای این صفات هست، مورد تسبیح همه ما فی السماوات و ما فی الارض است و همه سماواتیها زمینیها او را تسبیح میکنند چون دارای این صفات است: ملک و قدوس و عزیز و حکیم است.
«هُوَ الَّذی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ» او با این صفات که مورد تسبیح همه مخلوقات عالم است و عوالم او را تسبیح میکنند و دارای این اسماء حسنا است پشتوانه این بعثت است و البته کارش دور از عیب و نقص بوده و براساس حکمت و عزت و مالکیت اوست و اینها پشتوانه این کار هستند. این تسبیح وقتی روشن میشود که سیر سوره را در بعثتی ببینیم که خدای متعال انجام میدهد و این پیامبر را مبعوث میکند تا این بار را به زمین بگذارد و به مقصد برساند؛ و اینکه چه فراز و نشیبهایی طی میشود که در همین سوره توضیح داده شده است. این پیامبر را در یک ام القرا و در بین یک جمعیتی که اهل این مکه هستند و اهلیت دارند برای این شهر مبعوث میکند و این بعثت همراه با تلاوت آیات و همراه با تزکیه و پاک کردن و طهارت آنها و تعلیم کتاب و حکمت است.
«وَ آخَرینَ مِنْهُمْ لَمَّا یَلْحَقُوا بِهِمْ وَ هُوَ الْعَزیزُ الْحَکیم» بنا بر این است که حول این پیامبر جمعی تجمع کنند و یک عده ای هم هستند که ملحق به این جمع میشوند اما در قبالش یک جریانی شکل میگیرد که قرآن توضیح داده «مَثَلُ الَّذینَ حُمِّلُوا التَّوْراة» هم در امت حضرت موسای کلیم بودند هم در این امت شکل میگیرد که آنها دنبال این هستند که یک جریان دیگری به راه بیاندازند که تجمع نبی اکرم را به هم بزنند و نگذارند مردم دور او جمع بشوند «انْفَضُّوا إِلَیْها» میخواهند انفضاض ایجاد کنند و تجمع را بشکنند و متلاشی بکنند اما حضرت هم کار خودشان را انجام میدهند و این سیری که در آن این سختیها و این دشمنیها هست را به مقصد میرسانند. آنها کار را به جایی میرسانند که امیرالمومنین به حسب ظاهر تنها میشوند؛ سیدالشهداء تنها میشوند و مردم را پراکنده میکنند؛ اما همه این سیر منافات با این ندارد که اینها کار آن خدایی است که همه عالم او را تسبیح میکنند و عیب و نقصی در این کار نیست.
اینکه این تسبیح یعنی چه در بعد از فهم سیر سوره معنی دار میشود که چرا خدای متعال سوره را با این تسبیح شروع کرده است. این سیر و طرح را که توضیح میدهد با تسبیح عوالم نسبت به حضرت حق است. خدایی که دارای این اسماء حسنا و دارای این صفات است پشتوانه این بعثت است. «الْمَلِکِ الْقُدُّوسِ الْعَزیزِ الْحَکیم»
مرحله دوم قابل تأمل در این سوره این است که این خدای عزیز حکیم یک بعثی انجام داده که اساس کار است. این بعث الهی که کار را به انجام میرساند در بین یک جمعی است که از امیین هستند. یک معنای امیین که روایت هم پشتوانه اش است، یعنی اهل ام القری و اهل مکه هستند. خدای متعال پیامبر را در بین این جمع مبعوث کرده است چون این پیامبر گرامی یک ظرفیت و شخصیتی دارد که حول این ظرفیت این اتفاقات میافتد. خیلیها هوس میکنند و حسادت میکنند که این موقعیت را آنها به دست بیاورند ولی شدنی نیست؛ زیرا «ذلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتیهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظیم» یک کسی را باید محور این جمع قرار داد که بتواند جمع را حول خودش جمع بیاورد و بتواند سفره ای را پهن کند و همه را سر سفره خودش بنشاند. کسی که این ظرفیت را ندارد، نمیشود او را پیغمبر کرد و محور این کار قرار داد.
امکانات نبی اکرم در مسیر هدایت انسانها
برای این پیامبر یک امکاناتی خدای متعال در عالم قرار دادهاست: از جمله این که یک بلد و شهر و بیتی قرار داده است. اینها امکاناتی است که خداوند به حضرت داده، همه آن مواقفی که شما در مکه میبینید ازجمله منا و عرفات و مشعر و خود حرم و بیت و کعبه اینها امکاناتی هستند که خدای متعال در اختیار این پیامبر قرار داده که بر محور و مدار این امکانات یک امتی بسازد؛ البته کتاب هم لازم است و اصل آن است ولی این امکانات هم هست.
من سالهای گذشته سوره فجر را همینجا معنا کردم و الان در صدد معنا کردن سوره نیستم. سورة الحسین علیه السلام است و تأکید شده که اگر کسی در نماز فرائض و نوافلش آن سوره را بخواند با امام حسین انشاءالله محشور میشود. سوره عجیبی است و در آغاز و در سیر این سوره خدای متعال طغیانی که در مقابل حضرت میشود و فراعنهای که سر بر میدارند و مثل فرعونهای گذشته و داستان آنها و سرکوب کردن آنها را بیان میکند و در پایان سوره هم صحبت از نفس مطمئنه «یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّة»(فجر/۲۷) است. در آغاز سوره صحبت میشود از طغیانی که در مقابل حضرت میشود، مثل فرعونی که در مقابل موسای کلیم بود و مثل نمرودی که در مقابل حضرت ابراهیم بود ـ البته داستان نمرود دراین سوره نیست ـ و طغیان قوم عاد و ثمود و فرعون را ذکر میکند و به پیامبر یک بشارتی میدهد «وَ الْفَجْرِ وَ لَیالٍ عَشْرٍ وَ الشَّفْعِ وَ الْوَتْرِ وَ اللَّیْلِ إِذا یَسْرِ هَلْ فِی ذلِکَ قَسَمٌ لِذِی حِجْر» یعنی پیغمبر ما؛ یک فجری عالم دارد و اینها امکاناتی است که به شما دادیم. یک شفع و وتر و لیال عشری است. اینها یک تفسیر باطنی دارد و یک تفسیر ظاهری؛ تفسیر ظاهریش این است که شفع و وتر به روز عرفه و یوم الترویه یا عرفه عید قربان تفسیر شده و عشر به دهه ذیحجه تفسیر شده است؛ یعنی ای پیغمبر ما یک امکاناتی به شما دادیم که شما با این امکانات میتوانید امت را هدایت بکنید. در مقابل شما یک صف آرایی و طغیانی میشود؛ اما ما هم در کمین نشستهایم «فَصَبَّ عَلَیْهِمْ رَبُّکَ سَوْطَ عَذابٍ *إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصادِ»(فجر/۱۳-۱۴)
یک معنای باطنی هم این آیات دارد: لیال عشر به ائمه دهگانه از امام حسن تا امام حسن عسگری و فجر به امام زمان علیه السلام و شفع هم به وجود مقدس حضرت زهرا و امیرالمومنین و وتر هم به خدای متعال تفسیر شده است. در یکی از تفسیرهای روایی فرمودند که امکانات تو اینهاست؛ یعنی مقابل تو یک طغیان گرانی هستند ولی به شما امکانات دادیم: یک فجر و لیال عشر و شفع و وتری دادیم. خدای متعال و امیرالمومنین پشتیبان شما هستند. این ائمه را به شما دادیم و یک فجری عالم دارد که ظهور امام زمان است. البته در مقابل شما یک جریان طغیانی هم هست که آن داستان طغیان را در این سوره بحث میکند.
الان در صدد تحلیل سوره نیستم ولی عرضم این است که خدای متعال به این پیغمبر گرامی وقتی او را مبعوث کرده و میفرستد که یک امتی بر محور این پیامبر تشکیل شود؛ به او کتاب عطا میکند و امکاناتی به او میدهد. او را بین امیین و یک عده ای که اهل این شهر هستند مبعوث کرده است. ام القرایی در اختیار حضرت قرار میدهد و بعد یک عدهای که اهل این ام القرا هستند این پیامبر را با این امکانات مبعوث میکند. این جمعیتی هم که اهل این ام القرا هستند یک امت ممتد تاریخی هستند «وَ آخَرینَ مِنْهُمْ لَمَّا یَلْحَقُوا بِهِمْ وَ هُوَ الْعَزیزُ الْحَکیم» این امت ادامه دارد یک جمعی هم هستند هنوز ملحق نشدند و به این امیین ملحق میشوند. در روایت هست که محور این امیین حضرات معصومین هستند؛ این پیغمبر در بین ما مبعوث شده و معلم ما است. ادامه ایشان آن مومنینی هستند که حول حضرت جمع میشوند و شیعیانی هستند که حول معصومین جمع میشوند. آنها امت حضرت میشوند. و طرح حضرت برای آنها تبیین میشود که «هُوَ الَّذی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَة»(جمعه/۲) پیامبر چهار کار میکند: تلاوت آیات میکند؛ تزکیه میکند؛ تعلیم کتاب و حکمت میکند. این مسیر این پیامبر گرامی است.
بنای امکانات نبی اکرم به دست ابراهیم خلیل
آغاز این مسیر را هم قرآن وقتی توضیح میدهد در این سرزمین و در این وادی بنای این کار گذاشته شده و از زمان حضرت ابراهیم خلیل هست؛ وقتی حضرت اسماعیل را آوردند کنار کعبه با مادر حضرت اسماعیل در این بیابان لم یزرع گذاشتند. آن موقع هیچ کس در آنجا سکونت نداشت و کعبه هم به نظر میآید خراب شده بود. حضرت دوباره از نو بنا کردند چنانچه قرآن میفرماید «وَ إِذْ یَرْفَعُ إِبْراهیمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَیْتِ وَ إِسْماعیل»(بقره/۱۲۷) حضرت وقتی جناب اسماعیل را میآورند آنجا میگذارند، به خدای متعال عرضه میدارند «رَبَّنا إِنِّی أَسْکَنْتُ مِنْ ذُرِّیَّتی بِوادٍ غَیْرِ ذی زَرْعٍ عِنْدَ بَیْتِکَ الْمُحَرَّم رَبَّنا لِیُقیمُوا الصَّلاةَ»(ابراهیم/۳۷) من یک قسمتی از ذریه خودم را اینجا گذاشتم و اینطوری نیست که فقط یک فرزندم را آوردم و در این بیابان لم یزرع گذاشتم و غرض این است که اینها در این بیابان اقامه صلات کنند. همان کاری که سیدالشهدا کردند که در زیارت حضرت است «اشهد انک قد اقمت الصلاه»(۲) این را حضرت ابراهیم آن موقع میدید. من یک بخشی از ذریه خودم را در این بیابان میگذار تام در اینجا زندگی کنند و در کل عالم اقامه ذکر بشود.
حضرت نبی اکرم و اهل بیت از نسل همین حضرت ابراهیم و از ذریه حضرت اسماعیل ذبیح الله هستند. بعد میفرماید «فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوی إِلَیْهِم وَ ارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَرات»(ابراهیم/۳۷) یعنی قلوب یک عدهای و نه همه مردم یعنی آنهایی که لایق هستند را متمایل به اینها بکن و از ثمرات روزی آنها بکن چون یک بیابان لم یزرع است. خدایا نمیگویم به آنها گندم بده و نان در سفره آنها بگذار؛ بلکه دیگران در جای دیگر کشت کنند و نان بیاورند که همین اتفاق هم افتاده است.
در روایات است که همان آغاز راه وقتی حضرت ابراهیم تشریف بردند و حضرتهاجر پرسید ما را در این بیابان به چه کسی میسپاری و میروی؟ فرمود: من شما را به خدای متعال میسپارم و این تکلیف الهی است. آنها هم قبول کردند و با تمام سختیهایش پذیرفتند که بمانند و این بار الهی را بردارند. روایت در وسایل الشیعه است که وقتی حضرت اسماعیل تشنه شد مادر بیتاب شد؛ بین صفا و مروه رفت و آمد میکرد یک درختچههایی بود و ایشان صدا میکرد: اینجا کسی نیست ما کمکی از او بگیریم چندین بار که رفتند و برگشتند، جناب جبرئیل تشریف آوردند و پرسیدند که شما چه کسی هستید؟ گفت: فرزند ابراهیم خلیل علی نبینا و آله علیه السلام. اینجا چه کار میکنید؟ گفت: ایشان براساس یک تکلیف الهی ما را آورده ما هم آمدیم و در این بیابان ماندیم، فرمود شما را به چه کسی سپرد؟ حضرتهاجر فرمودند: وقتی میرفت من همین سوال را کردم گفت شما را به خدای متعال میسپارم. جناب جبرئیل فرمودند که شما را به خوب کسی سپرد، نگران نباش و و نزد فرزند برگرد و ببین چه اتفاقی افتاده است. آمد و دید که حضرت پا به زمین کوبیدند و زیر پای حضرت زمزم جوشیده است. دور آن سنگ چید. در روایت دارد اگر این سنگ را نمیچید بیش از این میجوشید. ایشان سنگ چید که این آب جمع بشود خب پرندهها از دور آب را میدیدند و میآمدند از این آب میخوردند؛ قافلهها از این پرندهها فهمیدند اینجا آب است و آمدند و از حضرت ابراهیم خلیل اجازه گرفتند و اینجا ماندند؛ غذا میآوردند و آب میگرفتند. این ظاهر دعای حضرت ابراهیم است.(۳)
اما در مورد باطن دعای حضرت ائمه فرمودند: این دعا ناظر به ما بود و آن ذریه ما بودیم و قلوب مومنین است که متمایل به ما میشوند و دور ما جمع میشوند و منظور، ثمرات قلوب است؛ یعنی محبت مومنین نسبت به ما است. بعد حضرت ابراهیم قواعد این خانه را از نو بالا بردند و این شهر و کعبه ساخته شد و بنا شد کعبه که محاذی بیت المأمور و عرش الهی است و ملائکه آنجا طواف میکنند باید مومنین بیایند اینجا محاذی آن طواف بکنند و تطهیر و پاک بشوند.
«رَبَّنا وَ ابْعَثْ فیهِمْ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِکَ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ یُزَکِّیهِمْ»(بقره/۱۲۹) بعد حضرت ابراهیم به خدای متعال عرضه میدارند: خدایا در بین این ذریهای که من گذاشتم و آنهایی که اهل این مکه هستند و من آوردم آنها را اینجا ساکن کردم، از بین خودشان یک رسولی را برانگیز. ممکن است یک آدمی در یک سرزمینی به حسب ظاهر زندگی میکند ولی اهل آن سرزمین نیست و اهل یک وادی دیگری است چون دلش یک جای دیگری است و با فرهنگ این سرزمین زندگی نمیکند؛ فرهنگش فرهنگ کعبه نیست؛ مثلاً یک کسی ممکن است به حسب ظاهر ساکن کربلا باشد ولی اهل کربلا نیست چون فرهنگش فرهنگ کربلا نیست و دلش جای دیگری است. اما ایشان گفتند که من این ذریه را آوردم اینجا بخشی از اینها کسانی هستند که اهل این وادی هستند و بر محور آنها اقامه صلات و اقامه ذکر میشود. خدایا از بین خودشان یک رسولی را برانگیز که «یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِکَ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ یُزَکِّیهِمْ» یعنی آیات تو را بر آنها تلاوت بکند به آنها تعلیم کتاب و حکمت بدهد و آنها را تزکیه کند. همین چهار امر هست منتها به یک ترتیب دیگری که آن هم نکتهای دارد.
این بنا را حضرت ابراهیم خلیل گذاشتند و این امکانات را فراهم کردند. یک موقعی من به ذهنم میآمد حضرت ابراهیم که این امکانات را در مکه فراهم آوردند در تعلق به حضرت نبی اکرم و در تولی به ایشان است و برای ایشان کار میکنند چون حضرت مقام امامت داشتند و میگویند که خدایا من این بنا را میگذارم و ذریه خودم را اینجا میآورم و این خانه و این شهر را بنا میکنم که یک پیغمبری میآید و اقامه صلات میکند؛ عالم را پر از ذکر و صلات میکند. من کار را در تولی به او انجام میدهم. تمام افعالی که حضرت ابراهیم یا حضرتهاجر در حج انجام دادند که ماندگار شده مثلاً سعی بین صفا و مروه، همه در تولی به نبی اکرم بوده و این در جای خودش توضیح دارد. اگر حضرت رمی شیطان کردند؛ یا اگر قربانی بوده همه در تولی به نبی اکرم است. اگر کعبه را بنا کردند همه برای همین است «رَبَّنا لِیُقیمُوا الصَّلاةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوی إِلَیْهِم»(ابراهیم/۳۷) ائمه فرمودند این دعا در باب ما بود و برای ما دعا میکرد و ما را میدیدید و ما را در ذریه خودش مشاهده میکرد.
این هم عظمت آدم است که وقتی به آن مقام امامت رسید میتواند برای این آیندهها کار بکند و چند هزار سال قبل این ذریه را میبیند و برای آنها میآید و سختی را تحمل میکند و نفس خودش را در این بیابان میآورد و با همدیگر بنای کعبه را از نو میسازند. بعد هم آنجا دعا میکند خدایا در بین امت یک رسولی را برانگیز.
حالا این اتفاق افتاده و این کعبه محل رفت و آمد شده اما خیلی از آنها که در اینجا رفت و آمد میکنند اهل این مکه نیستند؛ لذا خدای متعال در سوره بقره میفرماید: «إِنَّمَا الْمُشْرِکُونَ نَجَسٌ فَلا یَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرامَ بَعْدَ عامِهِمْ هذا»(توبه/۲۸) دیگر حق ندارند به این خانه نزدیک شوند آنها ناپاک هستند و آنجا خانه پاکها است. اینجا را حضرت ابراهیم برای پاکها بنا کرده است. قرآن میفرماید درست است «طَهِّرا بَیْتِیَ لِلطَّائِفینَ وَ الْعاکِفینَ وَ الرُّکَّعِ السُّجُود»(بقره/۱۲۵) این خانه را حضرت ابراهیم تطهیر کرده و نباید دوباره این نجسها بیایند و در این خانه وارد شوند.
در اختیار پیامبر این امکاناتی است که خدای متعال قرار داده و این امت امییون که اهل این خانه و شهر هستند و میتوانند بر محور کعبه زندگی کنند. در بیان امیرالمومنین کعبه را خدای متعال در سختترین سرزمینهای گرم و بین درههای تنگ و کم آب و بدون آبادی قرار داد که هیچ حیوان چهارپایی اینجا چاق نمیشود و آنها هم نمیتوانند اینجا زندگی خوشی داشته باشند و فرمودند از راه دور محرم بشوید و لباسهایتان را در بیاورید و لباس بندگی بپوشید و حق ندارید حتی حشرات را هم از خودتان دور کنید. برای این است که خضوع و خشوع در آنها پیدا بشود؛ چون آنجا وادی خضوع است؛ البته باطن این خضوع جنت است؛ چنانچه باطن استکبار هم جهنم است.
همه چیز را برای این که یک امت خاضع خاشع عبد درست بشوند فراهم کرد. اگر این پیامبر را فرستاده که دعوت به توحید و خشوع و بندگی و اقامه ذکر و اقامه توحید بکند و به او کتاب و حکمت داده همه اینها فقط در این وادی است و اگر از این وادی بیرون بیایید نه حکمتی است نه علمی و نه تزکیه و تلاوت آیاتی است. آیات برای کسانی که بیرون این وادی هستند گنگ و کور میشوند. آیات عالم برای کسانی قابل تلاوت میشوند که در این وادی هستند. آنهایی که صفشان را جدا میکنند تلاوتی برای آنها در عالم نیست و همه آیات کور و گنگ و تاریک هستند. وقتی در وادی نبی اکرم وارد شوید آیات قرآن و آیات تکوین آن وقت بر شما خوانده میشوند.
انسان تا به امام به ذکر نرسیده آیات بر او تلاوت نمیشوند. انسان وقتی اهل ذکر میشود تازه آیات بر او آیه میشوند. در سوره مبارکه آل عمران آیاتی است که موقع سحر نگاه به آسمان کرده و خوانده میشود «إِنَّ فی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ لَآیاتٍ لِأُولِی الْأَلْباب * الَّذینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلى جُنُوبِهِمْ وَ یَتَفَکَّرُونَ فی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْض»(آل عمران/۱۹۰-۱۹۱) اولی الالباب کسانی هستند که یذکرون الله قیاما و قعودا و علی جنوبهم.
آسمان و زمین آیه است اما برای آنهایی که اهل ذکر هستند. در بسترشان هم که خوابیدند اهل ذکر هستند. این همه برکات و رحمت در این محیط امیینی است که حضرت محورش هستند و با یک کتاب و امکاناتی مبعوث شدند و میخواهند امتی را بسازند.
یک امتی هم به آنها ملحق میشوند. این هم باز دست ما است؛ چون ما در این دنیا که میآییم بالاخره به یک جمعی گره میخوریم با یک جمع و جامعهای زندگی میکنیم. با کدام جمع ما باید گره بخوریم و ملحق به کدام جمع بشویم ما که بعد از وجود مقدس نبی اکرم آمدیم میتوانیم ملحق به جمع حضرت بشویم و یا به جبهه مقابل ملحق شویم. ما باید تلاشمان این باشد که به این پیامبر الحاق پیدا کنیم و جزو امیین بشویم تا این رسول دست ما را هم بگیرد و بر ما هم تلاوت کند و بر ما هم تعلیم بکند و ما را هم تزکیه بکند.
علم و فضل الهی در انتخاب رسول و محوریت جریان هدایت
نکته مهم دیگری که در این سوره قابل تأمل است این است که میفرماید «ذلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتیهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظیم» خدای متعال صاحب فضل عظیم است و این فضل با عظمت را به کسی میدهد که خودش بخواهد؛ زیرا کسی نمیتواند تکلیف بر خدای متعال معین بکند و بگوید که این فضل باید به ما تعلق بگیرد؛ مثل یهود که میگفتند آقا ما اهل کتابیم و کتب آسمانی در اختیارمان هست و باید پیغمبر از ما باشد و معنی ندارد از غیر ما باشد؛ ولی مگر شما میتوانید برای خدای متعال تکلیف معین بکنید؟! فضل اوست و به هرکسی هم بخواهد عطا میکند البته «اللَّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَه»(انعام/۱۲۴) خدای متعال میداند بار این رسالت را کجا باید بگذارد. آن کسی که میتواند این بار را بردارد کسی است که میتواند سختیهای راه را تحمل کند و ظرفیت دارد سفره او را پر کند و همه عالم سر سفرهاش بنشینند و ظرفش به اندازهای است که همه عالم میتوانند مهمانش باشند و بخیل نیست و سخاوتمندانه در اختیار قرار میدهد؛ چنانچه قرآن میفرماید «وَ ما هُوَ عَلَى الْغَیْبِ بِضَنین»(تکویر/۲۴) خیلی مهم است. این پیغمبری که سر عالم و غیب عالم در اختیار اوست و ظرف این غیب است و آیات غیبی الهی در وجود اوست بخیل نیست. یک دستش در آسمانهاست و یک دستش در زمین است. از آسمانها میگیرد به زمینیها میبخشد. این انسان را میتوان پیغمبر کرد و حول او این امت شکل میگیرد. هوس که نیست هرکسی دلش بخواهد؛
منتها متأسفانه یک عدهای براساس حسادتشان اینطور تلقی میکنند که باید جریان عبودیت هم بر محور آنها شکل بگیرد و مدار عالم بندگی را هم آنها باید باشند. مگر حرف و حدیث است که حسادت میورزند و میخواهند اولیاء خدا باشند و جریان هدایت و نبوت و رسالت و کتاب و امتسازی هم بر مدار اینها شکل بگیرد؟! این مساله هم در امت حضرت موسی هم در امت ما بودند. چون هم یهود امت حضرت موسی داریم و هم یهود این امت داریم. این مضمون همان روایاتی است که فریقین نقل کردند که حضرت فرمود: آنچه در امت حضرت موسی اتفاق افتاد طابق النعل بالنعل در امت من هم اتفاق میافتد. لذا قرآن بعد از این یک نکتهای را توضیح میدهد و سراغ جریان یهود و آنهایی میرود که «حُمِّلُوا التَّوْراةَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوها» هستند. این مثلی است برای یهود این امت که در مقابل این فضل الهی که «اللَّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَه» و «یُؤْتیهِ مَنْ یَشاءُ» بوده و این فضل را از بین امیین و آنهایی که اهل این شهرند به این پیامبر داده است، مخالفت کردند.
یک معنای دیگر هم برای امیین شده که میفرمایند: امیین یعنی کسانی که از وقتی از مادرشان به دنیا آمدند، یک جمعی هستند که اهل کتب آسمانی قبلی نبودند و از علمای یهود و نصارا نیستند و امی هستند. این معنای بدی نیست؛ یعنی در بین اهل مکه و ام القری اینها از علمای یهودی و مسیحی هم نیستند و در بین اینها خدای متعال یک پیامبری را برانگیخته با این ظرفیت عظیم که میتواند یک امت تاریخی بسازد؛ ولی آن امت همه از امیین هستند که حول این پیامبر جمع میشوند.
خدای متعال داستان این حسادت را در قرآن توضیح داده و مفصل هم هست. در سوره مبارکه نساء این آیات هست که توضیح میدهد و خیلی هم داستان عجیبی است. میفرماید «أَمْ یَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلى ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَیْنا آلَ إِبْراهیمَ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ آتَیْناهُمْ مُلْکاً عَظیما»(نساء/۵۴) داستان اهل کتاب را ذکر میکند «أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذینَ أُوتُوا نَصیباً مِنَ الْکِتابِ یُؤْمِنُونَ بِالْجِبْتِ وَ الطَّاغُوت وَ یَقُولُونَ لِلَّذینَ کَفَرُوا هؤُلاءِ أَهْدى مِنَ الَّذینَ آمَنُوا سَبیلا»(نساء/۵۱) که این اهل کتاب بهره ای از کتب آسمانی بردند و علمای اهل کتاب هستند و ایمان به جبت و طاغوت میآورند که جبط و طاغوت هم تفسیرش روشن است احتیاج به ذکر نیست. علمای یهود با جبت و طاغوت این امت بیعت کردند و به عکس نیست. اتفاقات این امت حول یهود امت حضرت موسی اتفاق نمیافتد بلکه آن یهود هستند که میآیند و با جبت و طاغوت این امت بیعت میکنند و به آنها ایمان میآورند و میگویند: این کفار از مومنین راهشان بهتر است و اگر میخواهید با این امت همکاری کنید با این بخش از امت همکاری کنید. در اینجا الَّذینَ آمَنُوا یعنی شیعیان و بعد داستان آنها را ذکر میکند که «أُولئِکَ الَّذینَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ وَ مَنْ یَلْعَنِ اللَّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ نَصیرا» این عده مورد لعن خدا هستند. «أَمْ لَهُمْ نَصیبٌ مِنَ الْمُلْکِ فَإِذاً لا یُؤْتُونَ النَّاسَ نَقیرا» آیا ملک الهی در اختیار آنهاست. اگر ملک در اختیار شما بود آنهایی که اهلش هستند ذرهای هم نمیدانند. در همان آغاز سوره جمعه آمده که «الْمَلِکِ الْقُدُّوسِ الْعَزیزِ الْحَکیم» یعنی ملک برای اوست و چون ملک مال اوست «یُؤْتیهِ مَنْ یَشاء» است و الا ملک اگر دست شما بود به این ناس که در اینجا مقصود اهل بیت هستند چیزی نمیدهند.
«أَمْ یَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلى ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَیْنا آلَ إِبْراهیمَ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ آتَیْناهُمْ مُلْکاً عَظیما» خدای متعال از فضل خودش بالناس یک عطایی کرده و اینها حسد میورزند. من باطن آیه را براساس روایت عرض میکنم که فرمود ناس ما اهل بیت هستیم «نحن الناس المحسودون»(۴)
فضل هم «یُؤْتیهِ مَنْ یَشاء» است. جریان هدایت و کتاب و حکمت چیزی نیست که خدای متعال به هرکسی بدهد. خدای متعال این را به ناس داده و شما حسد میورزید اگر ملک الهی در اختیار یهود امت حضرت موسای کلیم و یهود و جبت و طاغوت این امت که آن یهود با اینها بیعت کردند، بود به این اهل بیت ذره ای نمیدادند؛ در حالی که آنها صاحب این فضل هستند و خدای متعال به آنها این فضل را داده است. حالا هم که خدای متعال چون لایق نبودند از آنها گرفته و به این ناس به این اهل بیت علیهم السلام عطا کرده حسد میورزند. بعد خدای متعال میفرماید که این اولین بار نیست؛ بلکه «فَقَدْ آتَیْنا آلَ إِبْراهیمَ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ آتَیْناهُمْ مُلْکاً عَظیما» ما به آل ابراهیم که اهل بیت هم جزو آن هستند، کتاب و حکمت و ملک عظیم دادیم. ملک عظیم همان مقام واجب الطاعه بودن است؛ و طبق روایات مقامی دارند که حرفشان حرف خدا و دستورشان دستور خدا و فرمانشان فرمان الهی است و علوم و معارف در اختیار آنهاست و این فضل خداست. خدای متعال این فضل را در اختیار نبی اکرم و اهل بیت قرار داده است؛ اما علمای یهود و جبت و طاغوت و یهود امت حضرت موسای کلیم نمیتوانند ببینند. خدای متعال هم میفرماید مگر ملک در اختیار شماست؟! فضل خداست و این را خدای متعال براساس فضلش به دیگران عطا کرده چرا شما حسد میورزید؟ بنابراین خدای متعال با فضل خودش این جریان هدایت را در اختیار وجود مقدس نبیاکرم قرار داده است.
مثل قوم یهود در امت نبی اکرم
یکی دیگر از فرازهای سوره جمعه این است که وارد مثل قوم یهود میشود و از یک قومی صحبت میکند «مَثَلُ الَّذینَ حُمِّلُوا التَّوْراةَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوها کَمَثَلِ الْحِمارِ یَحْمِلُ أَسْفاراً بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذینَ کَذَّبُوا بِآیاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمین» این را خدای متعال به عنوان مثل ذکر میکند و مثل یهود این امت هم هست و مثل کسانی است که ظرفیت تحمل این کتاب الهی یعنی تورات را خدا به آنها داد. تورات کتاب خیلی با عظمتی است و قرآن با عظمت از آن یاد میکند؛ جریان نور الهی است و حقایقی در این کتاب به حضرت موسای کلیم داده شده است. خدای متعال میفرماید ما ظرفیت تحمل این کتاب را به امت حضرت موسی و به علمای امت حضرت موسی دادیم که میتوانستند حامل این کتاب بشوند و این کتاب را به امت برسانند. با آمدن موسای کلیم باب این کتاب باز شد و میشد که علمای این امت حامل حقایق و اسرار حضرت موسی بشوند و حقایق این کتاب آسمانی در آنها محقق بشود و انوار و هدایتها و مقامات این کتاب در وجودشان محقق بشودو اگر اینطوری میشد محور هدایت بوده و میتوانستند دیگران هدایت بکنند؛ ولی نتوانستند و حملش نکردند. اینها مثل الاغ بارکش هستند؛ یعنی فقط کتابکش هستند و کتاب فهم نیستند و حقایق کتاب در وجودشان نیست. این علمای یهود حقیقت کتاب تورات را ندارند و متحمل نشدند و برنداشتند در حالیکه این باب و همه چیز را برای این که بتوانند زیر این بار بروند را آماده کرده بودیم؛ و پیامبر ما حضرت موسی آمده بود.
حقیقت تورات را ابتدائاً نمیشود به دیگران بدهند؛ کما این که حقیقت قرآن به ما قابل عطا نیست؛ ولی وقتی وجود مقدس نبیاکرم میآید، کتاب را تحمل میکند و کتاب را تنزل میدهد تا جایی که ما میتوانیم آن را بر داریم و آرام آرام ما را با درجات کتاب بالا میبرد و تحمل مان را افزون میکند. پیامبر که آمد این کتاب آسمانی برای علمای یهود قابل حمل شد ولی آن را بر نداشتند و فقط بارکش هستند و اهل کتاب و عالم به کتاب نیستند.
مثل اینها مثل حماری است که «بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذینَ کَذَّبُوا بِآیاتِ اللَّهِ» یعنی آیات را تکذیب میکنند و مثل اینها بدترین مثل است. کأنه باز این آیه میخواهد بفرماید که یک عدهای هستند در امت نبیاکرم که آیات را تکذیب میکنند. این آیات در واقع ائمه هستند. مثل اینها بد مثلی است و مثل اهل کتابی است که کتاب کش بوده و عالم به کتاب نیستند. همانطوری که در امت حضرت موسی یک عدهای که فقط کتاب بار دوششان است و اهل این کتاب نیستند و مدعی هستند، در این امت هم یک عده ای پیدا میشوند که مدعی میشوند و میگویند: مسیر هدایت نبی اکرم باید با ما باشد و ما باید راه را دامه بدهیم.
عین همان جریانی است که در آن جا پیدا شد. یک عدهای که میتوانستند به واسطه موسای کلیم تورات را تحمل کنند و واسطه بین حقایق تورات و امتشان بشوند، این کار را نکردند؛ آنهایی هم که تکذیب آیات میکنند مثلشان همین مثل است. بار قرآن را برنداشتند و قرآن روی دوش آنها مثل کتاب روی دوش حمار است.
اینها که دیگر نباید مدعی بشوند که جریان هدایت در آنها اتفاق میافتد. آنها کما این که علمای یهود میگفتند باید پیغمبر از ما باشد، نباید ادعا کنند که هدایت نبی اکرم از طریق آنها برسد چون آنها ظرف این کار نیستند. «ذلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتیهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظیم»
آنها نقطه ضعفی دارند که نمیتوانند جریان هدایت را برسانند و نمیتوانند واسطه بین نبی اکرم و امت باشند؛ کما این که علمای یهود اشکالی داشتند که نتوانستند واسطه بین حضرت موسای کلیم و امت بشوند و هدایت موسای کلیم را برسانند. اینها کتاب دارند و مدعی دین هم هستند و مدعی ولی الله بودن هم میکنند و میخواهند جریان معنویت و هدایت هم بر محور آنها باشد؛ یعنی نه فقط امکانات مادی و دنیا را میخواهند داشته باشند بلکه میخواهند هدایت هم بر محور آنها باشد و ادعا میکنند ما جزو اولیاء خدا هستیم ولی اینطوری نیست. خصوصیتشان این است که اینها اگر ادعای عالم دین بودن هم میکنند اگر ادعای دینداری هم میکنند اگر میخواهند دینداری هم بکنند مرگ گریزند و از لقاء خدا فرار میکنند و دلبسته به دنیا و دنیاگرا هستند.
مختصات قوم یهود در سوره مبارکه بقره
خدای متعال داستان اینها را مفصل در سوره بقره و سورههای دیگر گفته که خیلی عجیب است و باید آیاتش تماماً خوانده بشود. در آیات مبارکات سوره بقره و این آیاتی که راجع به بنی اسرائیل هست معلوم میشود اینها چه خصوصیاتی داشتند. من یک آیهاش را خدمتتان تقدیم میکنم. این آیاتی که داستان بنیاسرائیل را توضیح میدهد تقریباً از آیه ۹۰ شروع میشود «وَ لَقَدْ جاءَکُمْ مُوسى بِالْبَیِّناتِ ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَنْتُمْ ظالِمُون»(بقره/۹۲) ما موسای کلیم را با بینات فرستادیم ولی شما دنبال گوساله رفتید؛ یعنی از دل دنیا پرستیتان گوساله بیرون آمد؛ طلاها را جمع و آب کردید و یک کسی هم پیدا شد در آن دمید و بعد شما دنبال این گوساله مطلا افتادید. شما چطوری میتوانید هدایت حضرت موسی را برسانید؟! تا میرسد به اینجا که «وَ لَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلى حَیاةٍ وَ مِنَ الَّذینَ أَشْرَکُوا یَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ یُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَةٍ وَ ما هُوَ بِمُزَحْزِحِهِ مِنَ الْعَذابِ أَنْ یُعَمَّرَ وَ اللَّهُ بَصیرٌ بِما یَعْمَلُون»(بقره/۹۶) اینهایی که مدعی هستند ما حامل علم موسای کلیم هستیم و باید هدایت کنیم و باید مردم را برسانیم حریص ترین مردم برای حیات دنیا هستند. مشرکین امت هم همینطورند؛ اینها هم حریصترین آدمها بر حیات دنیا هستند و آرزویشان این است که هزار سال در دنیا بمانند و آماده رفتن نیستند؛ چون قلبشان در دنیاست. آدمهایی که قلبشان در دنیاست چطور میتوانند دیگران را به عوالم برسانند؟! کسی میتواند دیگران را به عوالم برساند که پایش بلند شود. شما قلبتان در عالم دنیاست و آرزویتان این است که هزار سال در دنیا بمانید آدمهای با این تعلق آیا میتوانند مدعی باشند که ما اولیاء هستیم و طریق هدایت و جریان هدایت از طریق ما باید در عالم جاری بشود؟! خدا میفرماید که اینطوری نیست و عمر شما را از عذاب نجات نمیدهد. آن کسی که تعلق به دنیا دارد اهل عذاب است و عذابش هم برای همین تعلقش است که در قرآن مفصل توضیح داده است که «إِنَّ الَّذینَ لا یَرْجُونَ لِقاءَنا وَ رَضُوا بِالْحَیاةِ الدُّنْیا وَ اطْمَأَنُّوا بِها وَ الَّذینَ هُمْ عَنْ آیاتِنا غافِلُون»(یونس/۷) آنهایی که امید به لقاء الله ندارند و راضی به حیات دنیا هستند و دنیا برای آنها بس است و کنار سفره دنیا آرام هستند از آیات ما غفلت میکنند. ما این آیهها را گذاشتیم که اینها را سیر بدهد اما اینها غافل هستند. «أُولئِکَ مَأْواهُمُ النَّارُ بِما کانُوا یَکْسِبُون»(یونس/۸) اینها پناه گاهشان آتش است زیرا کسی که دلش در دنیاست و میخواهد هزار سال در دنیا بماند خودش گرفتار عذاب است و این چطور میتواند دیگران را از عذاب و رنج نجات بدهد؟!
شما حسادت میورزید و میخواهید جریان هدایت دست شما باشد شمایی که میثاقهایتان را شکستید و با شکستن میثاقها دنبال گوساله پرستی رفتید. آیه نود و سه سوره مبارکه بقره میفرماید «وَ إِذْ أَخَذْنا میثاقَکُمْ وَ رَفَعْنا فَوْقَکُمُ الطُّورَ خُذُوا ما آتَیْناکُمْ بِقُوَّةٍ وَ اسْمَعُوا قالُوا سَمِعْنا وَ عَصَیْنا وَ أُشْرِبُوا فی قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ بِکُفْرِهِمْ قُلْ بِئْسَما یَأْمُرُکُمْ بِهِ إیمانُکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنین»(بقره/۹۳) ما از شما عهد گرفتیم تور را بر فراز شما مسلط کردیم و به شما گفتیم این کتاب آسمانی را با قوت بگیرید و گوش بدهید و گوشهای دلتان را باز کنید و کتاب آسمانی را تلقی کنید. اما آنها گفتند: شنیدیم ولی زیر بار نمیرویم. عهدها را شکستند و به واسطه کفرشان محبت این گوساله در دلشان رفت و اینها گوساله پرستند.
آنچه در آن امت بوده و آن عهد شکنی و گوساله پرستی در این امت هم واقع میشود. آیا شما گوساله پرستها میتوانید محور هدایت باشید، شمایی که دنبال دنیا هستید و دلتان دنبال دنیاست، میخواهید هدایت عوالم را به شما بسپارند؟! شما خودتان گرفتار دنیا هستید؛ شما خودتان و دلتان هنوز از دنیا بیرون نرفته و اسیر هستید.
بنابراین این جریانی است که خدای متعال در این سوره توضیح میدهد حضرت از امیین است، مبعوث شده و کتاب دارد و آیات را میتواند تلاوت بکند و تزکیه میکند و تعلیم میدهد و یک امت میسازد و این فضل الهی است. آنهایی که در مقابل حضرت هستند کسانی هستند که تحمل کتاب نکردند. ایشان کتاب الهی را تحمل کرده و همه مقامات قرآن در وجود حضرت محقق است.
تمام مقامات توحیدی که در قرآن هست در مقامات وجودی نبی اکرم محقق است؛ اهل بیت هم همینطور هستند؛ تمام مقامات قرآن در وجودشان جاری است؛ لذا در روایت فرمودند که «لن یفترقا»؛ «علی مع القرآن و القرآن مع علی»(۵) یعنی هیچ جداییای نیست و تمام مقامات قرآن در وجود امیرالمومنین و در اهل بیت هست. «وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتاب»(رعد/۴۳) یعنی تمام علم الکتاب در وجود مقدس آنهاست «بَلْ هُوَ آیاتٌ بَیِّناتٌ فی صُدُورِ الَّذینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَ ما یَجْحَدُ بِآیاتِنا إِلاَّ الظَّالِمُون»(عنکبوت/۴۹)؛ یعنی مقامات قرآن در سینه امام است. آیا کسانی که تحمل کردند و همه مقامات توحیدی و همه معارف قرآن در وجود آنها محقق شده میتوانند حامل هدایت باشند یا شما که «مَثَلُ الَّذینَ حُمِّلُوا التَّوْراةَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوها کَمَثَلِ الْحِمارِ یَحْمِلُ أَسْفارا» بوده و مثل حمار بارکش هستید و فقط کتاب روی دوشتان است.
این مثل، مثل آن کسانی است که در این امت هم همان کار را کنند و تکذیب آیات کردند. اینها دلشان میخواهد که هدایت در دست آنها باشد و «یَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلى ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِه»(نساء/۵۴)؛ اما خدای متعال از فضل خودش این کتاب و هدایت را به یک ناسی داده که همان اهل بیت هستند؛ همانطور که آن ملک عظیم و کتاب و حکمت را به حضرت ابراهیم خلیل و آل او دادند، اینها میخواهند این کتاب هدایت هم در اختیار آنها باشند و این شدنی نیست. شما نمیتوانید جزو اولیاء خدا باشید چون «قُلْ یا أَیُّهَا الَّذینَهادُوا إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّکُمْ أَوْلِیاءُ لِلَّهِ مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ کُنْتُمْ صادِقین» اگر در مقام ولایت الله هستید باید از عالم عبور کرده باشید و آرزویتان این باشد که پا را از این عالم بیرون بگذارید. امیرالمومنین که در این عالم آمده، عالم زندان اوست و برای عبور از آن لحظه شماری میکند و فقط اینجا مانده تا ما را هدایت بکند.
شما دلتان در دنیاست، اما میخواهید از اولیاء خدا باشید و میخواهید حامل کتاب باشید و میخواهید فضل الهی به شما برسد و جریان هدایت هم بر مدار شما واقع بشود و به اهل بیت و وجود مقدس نبی اکرم حسادت میکنید و میخواهید شما پیغمبر باشید.
در قرآن یک جایی خطاب میکند و میگوید اگر شما خیال میکنید که جبرئیل وحی را برای پیغمبر خدا آورده است اشتباه میکنید و در واقع با خدا دعوا دارد با جبرئیل دعوا ندارید، دعوای شما با جبرئیل نیست دعوای شما با وجود اقدس حضرت حق است «قُلْ مَنْ کانَ عَدُوًّا لِجِبْریلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلى قَلْبِکَ بِإِذْنِ اللَّهِ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ وَ هُدىً وَ بُشْرى لِلْمُؤْمِنینَ * مَنْ کانَ عَدُوًّا لِلَّهِ وَ مَلائِکَتِهِ وَ رُسُلِهِ وَ جِبْریلَ وَ میکالَ فَإِنَّ اللَّهَ عَدُوٌّ لِلْکافِرین»(بقره/۹۷-۹۸) شما میگویید چرا جبرئیل وحی را برای پیغمبر میآورده او چه دارد که من عالم یهود ندارم؛ همه کتب یهود نزد من است؛ اما خدای متعال دستور داده که این وحی را به پیامبر بیاورد و اگر به هر کس دیگری هم گفت این وحی را برای او میبرد؛ پس شما با خدا مخالف هستید.
داستان این است که اینها میخواهند جریان هدایت هم بر مدار اینها بچرخد؛ در حالی که حامل کتاب هم نیستند فقط بارکش و کتابکش هستند که هم در آن امت بودند و هم در این امت هستند. این کتاب کشها میخواهند حامل کتاب باشند و اسرار کتاب هم از طریق آنها برسد و این نمیشود؛ مگر میتوانید. شما خودتان و دلتان در دنیا است و از این عالم عبور نکردید «إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّکُمْ أَوْلِیاءُ لِلَّهِ مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ کُنْتُمْ صادِقین * وَ لا یَتَمَنَّوْنَهُ أَبَداً بِما قَدَّمَتْ أَیْدیهِمْ وَ اللَّهُ عَلیمٌ بِالظَّالِمین» اینها هرگز تمنی مرگ نمیکنند؛ اما «قُلْ إِنَّ الْمَوْتَ الَّذی تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلاقیکُمْ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلى عالِمِ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ فَیُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُون» این مرگی که شما از آن فرار میکنید که لقاء الله هست یک جایی یقه شما را میگیرد و مرگ چیزی جز رجوع به عالم غیب و شهادت نیست و شما آماده رجوع نیستید. کسی که خودش آماده حضرت حق نیست چطوری میخواهد عالم را با خودش به طرف حضرت حق سیر بدهد.
این داستان فضل الهی است که به حضرت تعلق گرفته است. ایشان میخواهند یک امتی بسازند. امکاناتی هم دارند: مکه و کعبه و حرمی و کتابی است. داستان مقابل ایشان هم این است که اگر صحبت از دین میکنند دینشان هم دین دنیا مدارانه است. دینی است که در او گریز از لقاء الله و مرگ دارند و همه هم و غمشان دنیا است. این مدعیان دین حامل هدایت نیستند بلکه اینها مثلشان با کتاب الهی مثل حمار و اسباب است که در آن امت بودند و در این امت هم هستند. مدعیترین هم همینها هستند و همه عالم را میخواهند بر مدار آنها باشد و بقیه را بیسواد و جاهل میدانند. همین اهل کتاب یهود هم همین را میگفتند که بقیه بی سواد هستند ما باسواد هستیم. آنها وقتی میگفتند: امی منظورشان بیسواد بود؛ ولی قرآن وقتی به حضرت امی خطاب میکند بیسواد نیست. آنها گفتند: اینها بیسوادند و چه چیزی بلد هستند که پیغمبر در اینها مبعوث بشود؟! ما عالم هستیم؛ اما قرآن میفرماید که شما کجا عالم هستید؛ کجا از اولیاء خدا هستید که میخواهید مقام ولایت هم به شما بدهند تا شما در عالم تقسیم کنید؟! این بر مدار حضرت باید باشد. این یک فراز از سوره جمعه است. ان شاء الله در جلسات بعد فرازهای دیگر بحث را تقدیم خواهیم کرد.
پی نوشتها:
(۱) ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، النص، ص: ۱۱۸
(۲) الکافی (ط - الإسلامیة)، ج۴، ص: ۵۷۴
(۳) تفسیر القمی، ج۱، ص: ۶۰
(۴) الکافی (ط - الإسلامیة)، ج۱، ص: ۲۰۵
(۵) الأمالی (للطوسی)، النص، ص: ۴۷۹
منبع:فارس