پای درس اخلاق استاد انصاریان:
وقتی گوشت حیوان به دلیل ذبح غیر شرعی به صدا در آمد!
شخصی از شامات دوردست برای حضرت صادق(ع) هدیههایی آورد، حضرت فرمودند: من همه هدیههایت را قبول میکنم، الا این گوشت خشک شده را! گفت: چرا یابن رسولالله من که این گوشت را از یک فرد متدینی خریدهام.
عقیق: استاد انصاریان در سخنرانی خود در حسینیه همدانی های مشهد، ابتدا به ترازویی که در هر رشته و شغلی از گذشته تا به امروز مورد استفاده قرار گرفته، اشاره کرد و گفت: نمیدانم تاریخ اختراع هر نوع ترازویی کِی بوده است، در جایی ندیدهام و در کتابها - این مقدار کتابی که در اختیارم بوده - نخواندهام؛ اما همه می دانیم که هر رشتهای و هر کاری، ترازوی خاصی برای سنجیدن دارد، چون درک نقطه مطلوب و درک حقیقتی که مردم به دنبال آن هستند، بدون ترازو امکان ندارد.
مثلاً ترازوی معیار برای زمین «متر» و برای جادهها «کیلومتر» است؛ آیا یک متر، دو متر، صد متر، یک کیلومتر، ده کیلومتر مساحت یا طول را میشود بهطور دقیق با چشم و با نگاهکردن درآورد؟ اگر شدنی بود که هیچ مهندسی و هیچ معماری دیگر لازم نداشت ترازوی مربوط به سنجش متر و یا کیلومتر را بهکار ببرد. یک زمینی که میخواستند بخرند و بفروشند، میآمد نگاه میکرد و میگفت: دقیقاً دویست متر است.
اما دویست متر با نگاه درنمیآید؛ چون همه هم دلشان میخواهد که میلیمتر کار را هم بفهمند، ولی چنین قدرتی به چشم داده نشده است. تمام دکترهای عالم از قدیم برای تشخیص بیماری، ترازوی مخصوصی بهکار میگرفتند؛ قدیمها که برای سنجش صدای قلب یا ضربان قلب، دستگاه مخصوصی نداشتند، اما اکنون برای سنجش فشار خون، برای شنیدن ریتم قلب، همه دکترها، ترازوهای دقیق خاص خود را بهکار میگیرند. لیتر هم ترازوی پمپ بنزینها و بشکه ترازوی شرکتهای گسترده نفتی است و این ترازوهای مغازهها هم برای سنجش دقیق جنس است که یک آقایی میآید میگوید: من ده کیلو نخود میخواهم، بقال هم آدم متدینی است، در ترازو میریزد؛ اگر ایمانش هم مقداری قویتر باشد، بیست گرم، سی گرم یا پنجاه گرم هم اضافه میدهد.
در سوره مبارکه الرحمن که بعد از سوره واقعه و سوره حدید است، میبینیم که پروردگار عالم روی مسئله ترازو تأکید دارد و می فرماید: «والسماء رفعها و وضع المیزان»، «سماء» در این آیه یعنی همه عوالم بالای سر ما، عوالم مادّی است، نه عوالم معنوی.
قرآن مجید می فرماید: «هفت آسمان»، علم به چند آسمان دست پیدا کرده است؟ نمیدانیم! عدد هفت بر چه ملاکی است؟ آن هم نمیدانیم، فقط میدانیم واقعاً دانشمندان از قبل اسلام و پیش از سه هزار سال میلاد مسیح(ع) در جستوجوی عوالم بالا برآمدند؛ آن زمان سفینه فضایی نداشتند، دوربین نجومی هم نداشتند، ولی حداقل در سه هزار سال قبل از میلاد مسیح درباره خورشید، ماه و تعدادی ستاره نظر دادهاند چون خداوند یک روحیه کاوشگری به انسان عنایت کرده که از نعمتهای ویژه خداست و آدم میخواهد، بفهمد، در مقام تحقیق برآید و حقایق عالم را بهدست بیاورد؛ حال یا با کمک عقل و علمش، یا با کمک علم دیگران که بهترین آن با کمک انبیاء و ائمه طاهرین(ع) است؛ چون آنها در همهچیز عالم نظر درست دارند حتی در غیب عالم که پروردگار میفرماید: «مخلَصین» و نه «مخلِصین». فرق مخلِصین با مخلَصین در لغت یک زیر و زبر است؛ مخلِص هنوز در راه است و مخلَص به همه مقصدها رسیده و براساس رسیدن آن بر مقصدها کار و فعالیت میکند.
مخلِص مسافر است و مخلَص به خانه رسیده است. مخلَصین را - خدا میگوید - هرچه بگویند، من امضا میکنم و جالب هم این است که آنها هرچه بگویند، از علم پروردگار استفاده میکنند و میگویند.
علم نهایت ندارد و همه علم پیش هیچکس نیست
وقتی اراده مسائل جدیدی را داشته باشیم، می توانیم حقایقی را به دانش خودمان اضافه کنیم، چون علم نهایت ندارد و همه علم پیش هیچکس نیست و علم را باید از منبع آن گرفت، علم آن منبع هم بی نهایت است. حضرت رضا(ع) میفرمایند: «وقتی ما ائمه اراده کنیم و به حقایقی که داریم اضافه کنیم، به محض اراده کردن، نوری بین ما و عالم غیب پدیدار میشود و ما حقایقی را در آن نور، بیش از آنچه خودمان میدانیم، میبینیم و به ما اضافه میشود». فکر هم نکنید وقتی ائمه شهید شدند، بین اینها و آن نور، قطع شد؛ این نور بین آنها و پروردگار ادامه دارد و دائمی و همیشگی است.
روایاتی داریم که بچههای نابالغ در عالم برزخ مورد تعلیم هستند؛ یعنی روحشان به اصطلاح شکل بدن دنیا را دارد، ولی آن بدن وزن و سنگینی ندارد، در آنجا به آنها تعلیم میدهند. در قیامت هم همینطور است و آیات قرآن صریح است که در قیامت، خیلی چیزهایی که مردم نمیدانستند و نمیفهمیدند، به آنها یاد میدهند و میفهمانند که این هم از عنایات پروردگار است. ولی در دنیا که ائمه(ع) بودند و با این نور، کشف حقیقت میکردند، در برزخ و در قیامت هم کاملاً با آنهاست.
وقتی گوشت حیوان به دلیل ذبح غیر شرعی به صدا در آمد!
روایات موجود در مورد کشف حقیقت در دنیا بهتآور است، شخصی از شامات دوردست برای حضرت صادق(ع) هدیههایی آورد و امام هدیه او را قبول کردند؛ معلوم بود آن شخص انسان خوب و درستی بود که هدیه او را قبول کردند و به ما هم دستور داده شده هدیه برایتان آوردند، رد نکنید و بپذیرید. عرض کرد: یابن رسولالله، ما یک رسمی در آن منطقه شامات داریم که گوشت حلال را خشک میکنیم. تا پنجاه، شصت سال پیش هم در بعضی از قریههای ایران بود و گاهی هم گوشت و نمک و فلفل و زردچوبه را در یک خمرههای گلی ردیف میچیدند که زمستان چهار، پنج ماه تکهتکه درمیآوردند و میخوردند، فاسد هم نبود.
یعنی قدیمیها بدون فریزر و یخچال بلد بودند که گوشت را چگونه نگه دارند. بشر به شکمش خیلی خوب رسیده، ولی به خودش، عقلش، نفسش و جانش نه. یعنی اکنون هشت میلیارد جمعیت روی کره زمین هست که کل آنها مجتهد شکم هستند و یقیناً خیلی خوب مسائل مربوط به شکم را تشخیص میدهند.
گفت: یابن رسولالله، ما یک رسمی داریم؛ گوشت را خشک میکنیم و استفاده میکنیم که یک کیسه هم از آن گوشت خوشمزه را جزء هدیههایم برایتان آوردهام. حضرت فرمودند: من همه هدیههایت را قبول میکنم، الّا این گوشت خشک شده را! گفت: چرا یابن رسولالله؟ فرمودند: قبول نمیکنم، نمیخواهم، نمیخورم! گفت: از یک آدم متدینی خریدهام - یک قصاب بییقه و ریشدار، متدین، آستین کوتاه و ریشتراشیده و کراواتی نبوده است – یابن رسولالله آدم باایمانی بود.
حضرت فرمودند: نه نمیخواهم! گفت: چرا آقاجان، عیب این گوشت چیست؟ فرمودند: گوشت ذبح شرعی نشده است و ما ابداً لقمه حرام به بدنمان راه نمیدهیم. حال که آوردهای و نمیخواهم این بار را برگردانی، گوشه آن اتاق ببر و کیسه گوشت را بگذار. گوشه اتاق برد و برگشت، عرض کرد: آقا حق فرمودید، چون من کیسه گوشت را زمین گذاشتم، از کیسه صدا درآمد که هدیه دهنده، من حرام هستم و ذبح شرعی نشدهام.
مال حرام پست و مورد نفرت است
اگر ایمان ما هم مانند حضرت صادق(ع) بالا برود تا بر باطن اشراف پیدا کند، هم مرغها و هم گوشتها را که میخریم، میفهمیم که نباید بخوریم! من در این زمینه هم داستانی عجیب دارم، خوب است بدانید که مال حرام چقدر پست و مورد نفرت است و حلال چقدر با ارزش است.
قبل از انقلاب در همدان منبر میرفتم؛ هر شب علمای همدان پای منبر میآمدند؛ به خصوص یک عالمی که هم سید و هم باسواد بود، هم خیلی خوش اخلاق بود و علاقه من را به خودش جلب کرده بود. دو روز در میان، به خانه او میرفتم و مطالب خیلی خوبی داشت، از جمله یک واسطه بین من و این داستان است، گفت: طلبه قم بودم و به آیتالله العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری(ره) ارادتمند بودم، ایشان هم من را دوست داشت.
طلبه درسخوانی بودم. یک روز بعدازظهر دو سه نفر خدمتشان بودیم، فرمودند: من یک بازدید بدهکار هستم و میخواهم بروم. یک کاسب محترمی است و شماها هم با من بیایید؛ رفتیم. مرحوم حاجشیخ در میوهها به انگور خیلی علاقه داشت و صاحب خانه هم میدانست. وقتی نشستیم، یک کارگری در خانه بود، به او گفت: یک کاسه پر انگور خوب از باغ بیاورد؛ کارگر خانه رفت و یک کاسه بزرگ انگور آورد، نیم ساعتی گذشت و حاجشیخ یکدانه حبه هم نخورد. صاحبخانه دو سهبار عرض کرد: آقا میل کنید، انگور خیلی خوبی است، شاد است. فرمودند: الآن میل ندارم. ما خداحافظی کردیم، من در کوچه با حاجشیخ تنها شدم و آن دو سهتا رفیقهایم رفتند.
گفتم: آقا چرا انگور نخوردید؟ فرمود: نخوردم. گفتم: علتش چه بود؟ گفت: علتش این بود که نخوردم! دیدم نمیگوید، گفتم: من سید هستم، جواب من را بدهید و من را رد نکنید! با بیمیلی گفت: حالا که دلت میخواهد میگویم؛ من دستم را که از زیر عبا آماده کردم تا بهطرف انگور ببرم، بهشدت حال استفراغ گرفتم و این علامت استفراغ بین من و پروردگار است؛ من هر جا بروم، لقمه اگر ناپاک باشد و بخواهم دستم را دراز بکنم، بهشدت دچار استفراغ میشوم و نخوردم. با حاجشیخ هم خداحافظی کردیم و من در همان خانهای برگشتم که انگور آوردند. به صاحبخانه گفتم: ببخشید من این سؤال را میکنم، خیلی شرمنده و ناراحت هستم و سؤالم علت هم دارد.
شما حرامخور هستید؟ گفت: نه به خدا! من تمام مالم پاک است و سال به سال هم خمسم را با دست خودم میبرم و به آیت الله العظمی حائری میدهم؛ اصلاً یکذره مال حرام در زندگی من نیست. گفتم: داستان امروز این بود. کارگر را صدا زد، گفت: این انگور را از کجا آوردی؟ گفت: والله یکربع، ده دقیقه در کندههای باغ خودمان هرچه گشتم، دیدم انگور بهدردخور نیست و از دیوار باغ همسایه پایین پریدم، دیدم حاجشیخ مهمانت است، دیدم انگورهای آن بعضیهایش خیلی رسیده و جالب است، چیدم و آوردم که آبروی تو حفظ شود؛ یعنی با یک انگور به شکم میگویند جلو نرو، آنوقت در قیامت به کسی که شصتسال حرام خورده، رویش را بهطرف بهشت میکنند و میگویند بفرما جلو؟!
خداوند دل متعفن به بخل، کینه، حسد، ریا و نفاق را در آغوش نمیگیرد
امام صادق(ع) گوشت پخته ذبح شرعی نشده را پس میزند، آن وقت خدا در قیامت دل مرده متعفن به بخل و کینه و حسد و ریا و نفاق و اینها را در آغوش میگیرد و میگوید این دل را در آغوش رحمت من بینداز؟! نماینده او در کره زمین یک، دو کیلو گوشت ذبح شرعی نشده را دور ریخت، چطور میشود یک دل هفتاد سال آلوده را در قیامت بگویند مشکلی نیست و در آغوش رحمت ما بینداز! اگر این کار را کنند، دیگر جهنم برای کسی نمیماند و صاف میشود.
سه ترازو و معیار برای تشخیص حق یا باطل بودن اعمال
هر شغلی در این عالم ترازو دارد، ترازو برای سنجش حق و باطل است تا من بفهمم جادهام باطل یا حق است؛ نگاهم باطل یا حق است؛ حرفم باطل یا حق است؛ عملم باطل یا حق است؛ این عروسی که برای دخترم یا مجلسی که برای پسرم میخواهم بگیرم، حق یا باطل است؛ من خودم حق یا باطل بودن را نمیفهمم، خداوند متعال سه ترازو، معیار و خطکش برای ما گذاشته است که کارها و اعمال خود را با آنها اندازهگیری کنیم؛ یکی «قرآن» است، ببین این عروسی اسراف است یا نه؟ قرآن نشانت میدهد؛ یک میزان «پیغمبر اسلام» است، هم حرفش و هم اعمالش؛ یک میزان الهی هم «امام معصوم» است، مثل حضرت رضا(ع) که همه افعال، اطوار، اخلاق و فرمایشات ایشان ترازوی خداست.
منبع:فارس