۰۷ آذر ۱۴۰۳ ۲۶ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۴۷ : ۰۱
به همین بهانه به سراغ برخی از اساتید
دانشگاه و کارشناسان آشنا با این مباحث رفتیم تا نظرشان درباره کار علمی در حوزه
مداحی جویا شویم. گفت و گوی دعبل با استاد مهدی امین فروغی پژوهشگر و کارشناس آیین
های شیعی را بخوانید؛
*بررسی علمی و تفصیل و تحلیل پدیدة مداحی به
چه معناست و چه ساحتهایی را در بر میگیرد؟
بررسی این پدیده مانند سایر پدیدههای علمی و
هنری طبیعتاً باید با ضوابطی همراه باشد که در سایر موارد مشابه در نظر گرفته میشود.
به نظرم نخستین قدمی که باید برای رویارویی با این پدیده برداریم این است که به
تاریخ و گذشتة این پدیده به خوبی وقوف پیدا کنیم و از لابهلای صفحات تاریخ، گذشتة
این پدیده را استخراج کنیم. این کار عالمانه است به این دلیل که باید کسی که این
کار را انجام میدهد به تاریخ اشراف کامل داشته و با گسستهای موجود در تاریخ آشنا
باشد؛
چرا که در بعضی از موارد این پدیده به شکلهای
مختلفی ظهور کردهاند و اشخاصی که امروز آنها را به گونهای دیگر میبینیم در گذشته
به این کار مشغول بودند. لازم است که عصر ائمه (ع) را بررسی کنیم و شعرای این عصر
را بشناسیم و از نقش آنها آگاهی بیابیم؛ چون به راستی اینها پیشگامان این عرصه
بودند. شعرایی مانند دعبل خزاعی، کمیت، عبدی کوفی، سید اسماعیل حمیری و ... شعرایی
هستند که باید نقششان را به دقت به نظاره بنشینیم. این شاعران نخستین کسانی بودند
که با هنر و شعر خود، معارف اهل بیت (ع) را نشر و گسترش میدادند. بسیاری از آنها
راویانی داشتند.
شاعران در زمان اهل بیت (ع) نیز راویانی
داشتند؛ مثلاً ابوهارون مکفوف راوی اشعار سید اسماعیل حمیری بود. داستانی مشهور در
کتب شیعه در این باره وجود دارد و آن اینکه روزی ابوهارون مکفوف خدمت امام صادق
(ع) رسید. امام فرمود؛ به ام فروه بگویید بیاید و بشنود که بر جدش حسین بن علی (ع)
چه رفت. پردهای نصب کردند و اهل خانه و بانوان پشت پرده نشستند و ابوهارون مکفوف
شروع به خواندن اشعار سید اسماعیل حمیری کرد. حضرت فرمودند؛ به گونهای بخوان که
در حلقة خود میخوانید.
ابوهارون نیز چنین کرد و با آوا اشعار را خواند
تا جایی که شیون از اهل خانه بلند شد و چون آن زمان عصر تقیه بود عدهای بیرون از
خانه تجمع کردند و امام به آنها فرمود که بگویید کودکی از میان ما رفته است و زنان
به این دلیل شیون میکنند.
نمونه دیگر دربارة نوحهخوانی و یکی از شعرای
ارجمند اهل بیت (ع) به نام سفیان بن مصعب عبدی کوفی است که امام صادق (ع) جملة
عجیبی دربارة شعر او دارند که برای تمامی شعرا رشکبرانگیز است و آن اینکه؛ ای
شیعیان به فرزندانتان شعر عبدی بیاموزید که او بر دین الهی است.
لازمه شناخت تاریخ مرثیهسرایی و تاریخ آنچه
امروز به آن مداحی میگوییم اشراف کامل به تاریخ است؛ واژه مداحی در گذشته به صورت
امروزی وجود نداشت و شاعران خود اشعارشان را میخواندند و به ترویج معارف اهل بیت
(ع) میپرداختند. آنچه امروز به آن مداحی میگوییم در آن عصر روایتگری نامیده میشد
و به وسیلة روایان صورت میگرفت.
در دورهای که حکومتهای غیر شیعی بر سر کار
بودند عیاران به کار ترویج و نشر معارف اهل بیت (ع) و پردهخوانی مشغول بودند و نمیتوانستند
آزادانه به نشر معارف اهل بیت (ع) بپردازند. پوشیده روی یکباره وارد بازاری در
شهری میشدند و پردهای باز میکردند و داستان جنگ خیبر یا جنگ جمل و مناقب حضرت
علی (ع) و ... را برای مردم بازگو میکردند. میدانیم که
سنت پردهخوانی بسیار قدیمی است و ردپایی آن به پیش از اسلام و دورة ساسانیان
بازمیگردد. این اسناد در دربار رواج بسیاری داشت. من از این افراد به پارتیزانهای
هنرمند یاد میکنم. کار اینها بسیار شگفتانگیز بود. اینها جان بر کف و ناشناخته
میآمدند و معارف را برای مردم بازگو میکردند. اینها نیز جزء گذشتة مداحی محسوب
میشود که امروز به شکل دیگری خودنمایی میکند.
در دورهای درویشان این کار را انجام میدادند. اسناد بسیاری مبنی بر اینکه درویشانِ بسیاری به این کار التزام داشتند، وجود
دارد. رفتهرفته به زمان کنونی رسیده و شکل و شمایل جدیدی پیدا کرده است. شناسایی
تاریخ مداحی بسیار لازم است اگر تاریخ را ندانیم و به گذشتة این هنر وقوف پیدا
نکنیم به راستی نمیتوانیم این هنر را شفاف به نظاره بنشینیم و آسیبهایش را
بشناسیم و به بالندگی آن کمک کنیم. لازم است بدانیم در زمانهایی که مردمان در نشر
معارف اهل بیت (ع) آزاد بودند چه میکردند و در زمانی که این کار ممنوع بود چه میکردند؛
بنابراین شناخت درست پدیدة مداحی و آگاهی از کاستیهای آن، بررسی علمی و تاریخی
محسوب میشود.
گذشته از شناخت تاریخی این پدیده باید آنچه
امروز با آن مواجهیم به دقت به تماشا بنشینیم و تحلیل و بررسی کنیم. میدانیم که
مداحی، مرثیهخوانی، ذاکری و ... چندین هنر و علم را
در اختیار دارد و یک هنر یا علم میانرشتهای است که با رشتههای مختلف علمی در
ارتباط است. در یک تقسیمبندی کلی کار مداحی بر چهار پایه استوار است؛ نخست شناخت
تاریخ و مقتل؛ دوم، شناخت ادبیات و شعر؛ سوم، شناخت موسیقی یا ترکیب الحان؛ چهارم،
تلفیق این سه با هم برای ارائة بهتر.
*اینها بخشی از واقعیتهای تاریخ مداحی هستند
و نمیتوان آنها را انکار کرد به نظرم برخورد علمی با این قضیه ممکن است دردسرهایی
به دنبال داشته باشد؛ یعنی وقتی عمومی شود و ظرفیت پذیرش آن در جامعه وجود نداشته
باشد ملاحظاتی ایجاد میشود؛ با توجه به وجود این اقتضائات برخورد علمی با این
قضیه چگونه است؟
با پدیدههایی که جنب اعتقادی و احساسی
فراگیر در جامعه دارند دو گونه میتوان برخورد کرد؛ یا به راستی و درستی با ذرهبین
علم و پژوهش آن را واکاوی و بدون محافظهکاریای این پدیده را مشاهده کنیم. راه
دیگر اینکه دست به ترکیب این پدیده نزنیم و آنچه در ذهن و احساس مردم رواج دارد و
مردم به آن دلخوش هستند همینطور باقی بماند؛ اما در عین حال کارها و نمونههای
متعالی را عرضه کنیم؛ «متاع کفر و دین بیمشتری نیست / گروهی این گروهی آن پسندند»
تا عدهای جذب آن شوند و به زیبایی آن پی ببرند و این متاع را برگزینند. این دو
شیوه معمول است و با پدیدهای که بیان کردید میتوان به این دو شیوه برخورد کرد.
در مورد بررسی علمی باید بگویم که علم ضوابطی
دارد که باید رعایت شود باید ملاحظات را کنار گذاشت و شفاف از دل تاریخ چه آن
گذشتهای که عرض کردم و چه گذشتهای که شما فرمودید کنار یکدیگر بگذاریم و به
درستی این پدیده را به نظاره بنشینیم و بدانیم که این پدیده از این تاریخ شروع و
دستخوش تحولات شده و روزگاری بر آن رفته است؛ بنابراین قطعاً در بخش بررسی تاریخی
باید تاریخ را بررسی کنیم. از طرفی بررسی تاریخی، قواعدی دارد که هر چه شفافتر و به
دور از محافظهکاری آن را بررسی کنیم بهتر میتوانیم در روزگار خود با آن روبهرو
شویم.
*اصلاً میشود روی مداحی کار علمی انجام داد و
نتیجه آن کار علمی را به همه مردم تعمیم داد؟
برخورد با مباحث اعتقادی به صورت علمی خود یک
علم دیگری میطلبد به این معنا که باید راهکار این کار را که بسیار ظریف و دقیق
است، بیابیم.
همانطور که بیان کردم؛ در یک تقسیمبندی کلی
مداحی به چهار قسمت تقسیم میشود که تاریخ و مقتل نخستین آن است؛ مثلاً آموختن
تاریخ و عاشورای ۶۱ هجری در گذشته قداست بسیاری داشت و بر اساس جملاتی مانند «من
بکی او ابکی او تباکی علی الحسین وجبت له الجنه» این کار مقدس محسوب میشد یا اگر
کسی به اندازة بال مگسی چشمانش تر شود ثوابهایی برای او در نظر گرفته میشود.
جملات بسیاری که بعضی از آنها منسوب به اهل بیت (ع) است و بعضی دیگر جملاتی که علما
بیان کردهاند و در فرهنگ شیعه آمده است این کار را چنان مقدس کرده بود که با انبوهی
از کتابهای تاریخ و مقتل به ویژه در عصر قاجاریه مواجه میشوید.
برخی از نویسندگان در مقدمه کتاب خود نوشتهاند
که این کتاب را برای کسب رضای خدا و اجر اخروی نوشتم. ملا آقای دربندی در کتاب «اسرار الشهاده» قریب نصف صفحه از خود تعریف میکند. آثاری که در رشتههای مختلف
علمی در فقه و اصول و تفسیر و حدیث نگاشته برمیشمارد و چنان در مقام ستایش خود مینشیند
که ممکن است خواننده تصور کند قدری غلو میکند. او میگوید که در شأن من گفته شد
که علم مانند سبدی است که درون آن میوههای رنگارنگ چیده شده و فرا روی ملاآقای دربندی
است تا از هر کدام که بخواهد استفاده کند؛ یعنی اشراف او را به همة علوم نشان میدهد.
آنگاه میگوید که وقتی به این درجة علمی رسیدم، متوجه شدم که هیچ یک از این علوم
دستگیر من نیست و من طرفی از اینها نمیبندم مگر اینکه کتابی در شرح تاریخ و مصائب
سیدالشهدا (ع) بنویسم؛ آنگاه کتاب اسرارالشهاده را نوشت؛ البته شما میدانید که
این کتاب از نظر تاریخی پر از نقلهای غیر درست است و نقدهای بسیاری بر آن وارد
است.
سالهای سال مردمان بدون اینکه واجد شرایط باشند
و از علم تاریخ، اطلاعی داشته باشند مقتل مینوشتند که امروز با انبوهی از مقتل
مانند طوفان البکا، طریق البکا و ... مواجهیم؛ از سوی دیگر وقتی به مطالب نادرست
در این زمینه برخورد میکردید و معترض میشدید این بیت مولانا که «هیچ آداب و
ترتیبی مجوی / هر چه میخواهد دل تنگت بگوی» را برای بیان میکردند. این عرصه، عرصة
اعتقادات و احساسات مذهبی است و اینها مأجور هستند و نمیتوان نقدی بر آنها وارد
کرد. حال شما چگونه میخواهید با این پدیده برخورد علمی کنید؟ چگونه میتوانید به
کسی که پر از اعتقادات خالص است و میخواهد قدمی در راه سیدالشهدا (ع) بردارد و
کتاب و مقتل بنویسد بگویید که علم تاریخ، علمی است که ضوابط و شرایطی دارد و شما
باید آن را رعایت کنید.
رفتهرفته نقادان، کتابها را بررسی و نقد
کردند و از نظر گذراندند؛ اما آماج تهمتها شدند و هنوز نیز میشوند. بنیاد دعبل با
برگزاری کتاب سال عاشورا کتابهای برگزیده را پیش روی مردم قرار داد و مردم متوجه
شدند که میتوان سره را از ناسره جدا کرد و اگر چنانچه یک مقتل حرف نادرستی زد آن
را قبول نکنم؛ چون اعتقادم را از امام حسین (ع) میگیرم نه از صاحب مقتل.
رفتهرفته با چنین برخورد ملایمی مداحان
دنبال مقاتل خوب بودند؛ در حالی که پیش از این شنیده میشد که برخی مداحان میگفتند
که مثلاً یک مقتل خطی دارم که متعلق به دورة قاجاریه است. او تصور میکرد که اگر
کتابی خطی و مربوط به دورة قاجاریه باشد؛ هر چه در او هست صحیح است و به گنجینهای
رسیده است؛ ولی کمکم متوجه شدند که لزوماً قدیمی بودن نمیتواند مستند باشد؛
بنابراین میتوان با برخورد علمی و صحیح، آرامآرام ذائقه را تغییر داد و با این
پدیده مواجه شد.
رکن دوم ادبیات و شعر است. مداحان سالهای
سال شعرهایی که از نظر ادبی فاقد ارزش بودند میخواندند و گاهی شعر هم میگفتند و
امروز هم برای اینکه متکی به غیر نباشند شعر میگویند بدون اینکه از ضوابط ادبی و
مبانی شعری اطلاع داشته باشند. حال برخورد علمی با رکن دوم باید چگونه باشد؟ معرفی
آثار خوب، برگزاری همایشها، کارگروهها و کلاسها. امروز عصر رسانه است و میتوان
آثار خوب را در قالب برنامههایی در رسانهها ارائه کرد.
رکن سوم موسیقی است. مداحان باید بدانند که
تلفیق دو رکن قبل با موسیقی خروجی اصلی است که مداحی نامیده میشود و اگر رکن سوم
نباشد نمیتوان به کسی مداح گفت؛ بلکه به او واعظ میگویند. واعظ کسی است که مقتل
و ادبیات میداند و میتواند در منبر بدون اینکه به صوت تکیه کند، بخواند. هرگاه
آن دو رکن با لحن و صوت و ویژگیهای موسیقایی تلفیق شود مداحی صورت میگیرد.
رکن چهارم، تلفیق سه رکن با یکدیگر است. ممکن
است به زوایای تاریخی به خوبی اشراف داشته باشم و ادبیات را خوب بدانم و شعر و
موسیقی را خوب بشناسم؛ اما هنر تلفیق این چند رکن را نداشته باشم که در این صورت
نیز موفق نخواهم بود. هر یک از این رشتهها اقتضائات خاص خود را دارد و میتوان
دقیق و علمی با آنها برخورد کرد و آنها را گسترش داد. ارکان فرعی دیگری نیز وجود دارند؛
مانند هنر تصویرسازی، شناخت مخاطب که مربوط به مباحث جامعهشناسی است؛ به این معنا
که شخص بداند که مخاطبش چه حس و حالی دارد و در چه جامعهای تنفس میکند تا به
درستی کار خود را انجام دهد. شناخت ادبیات عرب و اشراف به احادیث و تفاسیر و شناخت
جغرافیای اسلامی نیاز به کار علمی دارند. تهیة منابع درسی برای این قشر که بدانند
با هر کدام از این ارکان چه باید بکنند.
*آیا فعالیت علمی در حوزه مداحی نیاز به متولی
واحد و راهبری ملی دارد؟
منظورتان از متولی واحد یا راهبری ملی چیست؟
*آیا یک واحد متمرکز باید این کارها را انجام
دهد یا هر کسی از شعبات و راههای مختلف میتواند به امور مداحان بپردازد؟ مثل
امروز که در یک بازة زمانی خانة مداحان، کانون مداحان، بنیاد دعبل، هیئت رزمندگان
و غیره تشکیل شدند.
آیا مجموعههایی مانند سازمان تبلیغات اسلامی
و بنیاد دعبل بهتر است در این حوزه سیاستگذاری کنند یا بگذاریم هیئتها همان کاری
را بکنند که قبل از انقلاب میکردند و متولی دولتی هم نداشتند.
در ارتباط با محتوا و چیستی این پدیده باید
بگویم از آنجایی که این پدیده یک پدیدة هنری است و حیات هنر نیز در تکثر و
گوناگونی است؛ بنابراین نباید دست و پای اشخاصی که وارد این عرصه میشوند، ببندیم
و آنها را ملزم کنیم که از نگاهی که ما بدان مینگریم آن را تماشا کنند. در مداحی
مباحث تاریخی و اعتقادی وجود دارند که بدعت و تحریف در آنها مجاز نیست؛ یعنی نمیتوان
نوآوری کرد و حرفی بر حرفی افزود؛ مثلاً با اینکه میدانیم امام حسین (ع) در
عاشورای سال ۶۱ هجری شهید شدند؛ بگوییم که میخواهیم نوآوری کنیم؛ بنابراین تاریخ
را تغییر دهیم و روز دیگری را برای شهادت ایشان معرفی کنیم ما برای این کار مجاز نیستیم.
در مباحث اعتقادی نیز باید آنچه علما و دانشمندان که به درستی در این زمینه تحقیق
کردهاند و میتوان به آنها اقتدا کرد فرا روی خود قرار دهیم.
در عرصة اجرا و چگونگی بیان تاریخ و اعتقادات
میتوان از هنر استفاده کرد. حیات هنر در این است که مثلاً من یک مطلب را به گونهای
و دیگری همان مطلب را به گونة دیگری بیان کند؛ اگر تحریف و بدعت را از هنر بگیریم
به حیات هنر خاتمه دادهایم؛ بنابراین باید نگاههای گوناگون وجود داشته باشند؛
چون به بالندگی این عرصه کمک میکنند. نمیتوان یک راه یا یک نظر را در عرصة محتوا
دنبال کرد.
در عرصة اجرا نهادهای مختلفی تشکیل شدهاند
که بهتر است با یکدیگر تعامل داشته باشند. شاید کاری که بنیاد دعبل میتواند انجام
دهد نهاد دیگری نتواند انجام دهد و بالعکس، بنابراین به این نهادها نیاز است.
اینها به جای موازیکاری و بیاطلاعی از اقدامات یکدیگر بهتر است با یکدیگر تعامل
داشته باشند و یک هدف را با ابزارها و نگاههای مختلف دنبال کنند. معتقد نیستم که
دست و بال نهادهای مختلف را ببندیم تا به یک وحدت نظر برسیم.
*در بخشی از سخنانتان اشاره کردید که اگر
بدعت را از هنر بردارید، دیگر هنر نیست؛ اما باید بگویم که در فضای موجود سلیقهای
عمل میشود و گاهی شاهد هنری هستیم که ۹۰ درصد آن بدعت است. به نظرتان این بدعتها
به ریشه لطمهای وارد نمیکنند؟
نمیتوان با این وادی با سلیقهها و نگاههای
مختلف برخورد کرد؛ مثلاً شخصی به سیاهیهای حسینیه تکیه داده بود، همهیئتیاش به
او گفت که این سیاهیها حرمت دارد به آنها تکیه نزن چون خلاف ادب است. او با تمام
حسن عقیده چنین پاسخی داد که اگر به سیاهی تکیه ندهم به کجا تکیه دهم و اشک در
چشمانش جمع شد. در اینجا با دو سلیقة متضاد، اما مقدس روبهرو هستیم.
نکتة دیگر اینکه با پدیدهای به نام انسان
مواجه هستیم که هر نسل با نسل دیگر اختلاف نظر دارند؛ مشابه چنین پدیدهای در هیئتها
مشاهده میشود و فرزندان با پدران خود که هیئتی را اداره میکنند دچار اختلاف میشوند
و از آن هیئت، هیئت دیگری به نام هیئت جوانان و بعدها هیئت نوباوگان منشعب میشود
که هر کدام به اقتضاء سن و نگاهشان سلیقهای دارند. حال باید با این پدیده چگونه
برخورد کرد؟
کاری که میتوان انجام داد؛ اینکه برای هر
کدام از این طبقات خوراک صحیح تهیه کنیم و فرارویشان قرار دهیم؛ مثلاً به جوانان
با توجه به حس و حال جوانی شیوهای و به مسن نیز شیوهای دیگر را پیشنهاد دهیم و
زیباییشناسی را به آنها بیاموزیم. در واقع فرزند زمان خود بودن را به آنها
بیاموزیم. بدعت به معنای ناپسند خود همیشه ناپسند است.
منظورم از بدعت در ارتباط با هنر به معنای
واژة آن یعنی کاری بدیع و نو است؛ اما این نوآوری نباید ضوابط علمی و هنری را خدشهدار
کند؛ بلکه باید مکمل آن و بخشی از یک پازل باشد و نظم کلی را بر هم نزند؛ مثلاً
همه میدانیم که مدتی است در عرصة مداحی و موسیقی با آهنگهای مبتذل مواجهیم. این
آهنگها تداعیکنندة فضایی غیر از آن فضایی روحانی.
شخص که میخواهد نوآوری کند باید همة ابزار و
ادوات آن را داشته باشد و اگر ابزار آن را نداشته باشد مضراتی را در پی خواهد
داشت. در واقع با تغذیة صحیح هر قشر میتوان از رواج بدعت از نوع بد آن جلوگیری
کرد.
یک شاعر میگوید؛ آنقدر تیر بر بدن سیدالشهدا
(ع) نشست که مانند خارپشت شد و شاعر دیگری میگوید؛ «این غم کشد مرا که در آن دشت
کارزار / دشمن هر آنچه تیر بر او زد خطا نرفت». یک شاعر به دلایلی از واژة خارپشت
استفاده میکند و شاعر دیگر به دلایلی از آن استفاده نمیکند و هر کدام از اشعار
بیشتر متناسب با موازین زیباییشناسی باشند مردم به آن سمت سوق مییابند.
*حوزههای علمیه در این زمینه چه نقشی میتوانند
داشته باشند؟
این کار چه از لحاظ محتوا و چه از نظر غالب
از گذشتههای دور تا امروز زیرمجموعة تفکر حوزوی بوده است. تعلیم و تعلم در این
عرصه به صورت حوزوی و سنتی انجام میشد.
حوزه های علمیه که با نگاه سنتی فعالیت میکنند
قادر هستند شیوههای سنتی ذاکری و مداحی را پوشش دهند. حوزه در تربیت ذاکر و مداح،
ایجاد فضاهای معنوی بایستة این کار، ارتباط اساتید حوزه با مداحان و تغذیة آنها از
نظر علمی و ارشاد کردن میتواند بسیار مؤثر باشد. مداحی که خود را از ارتباط با
عالم مستغنی بداند در کار خود توفیق ندارد و در لغزشگاههایی پای او خواهد لرزید.
مداحی که خود را از ارتباط با یک استاد موسیقی و استاد ادبیات مستغنی بداند در کار
خود توفیق نمییابد. مداحان باید با گروههای مختلف به ویژه عالمان دین و اساتید
حوزه برای استفاده از ارشادات آنها در ارتباط باشند.
*ما به عنوان افراد عامی که به هیئت میرویم،
میتوانیم از حوزه علمیه مطالبه کنیم که اینجا جایی است که باید ورود کنید؛ در
واقع این حق جامعه نسبت به حوزه است؟
حوزههای علمیه باید در این عرصه برای جامعة
مداحی پدری کنند؛ اگر فرزندی به راه خطا میرود پدر او را سرپرستی میکند؛ اگر
فرزند ناخلف شود پدر فقط باید خود را سرزنش کند؛ اما اگر پدر وسایل تربیتی صحیح را
برای فرزندان خود فراهم کند وظیفة خود را انجام داده است و وقتی فرزند منحرف شد
خود را سرزنش نمیکند. مراجع باید در حوزههای علمیه مراکزی برای پرورش مداحان و
ذاکران تأسیس کنند تا گوش به فرمان علما باشند.
*بیان کردید که اگر بخواهیم در این زمینه کار
علمی انجام دهیم باید علم داشته باشیم. آیا قائل به این نیستید که علم نزد حوزه
است؟
مقصود از علم، علمی ناظر بر جامعهشناسی و
روانشناسی است؛ به این معنا که جامعة شیعة ایرانی را با احساساتی که در دورههای
مختلف داشته خوب بشناسیم.
احساساتی که مردم امروز در عرصة مذهب دارند
با ۵۰ الی ۱۰۰ سال پیش تفاوت دارد و به دلیل فضای اجتماعی و تغییر و تحولات
اجتماعی دستخوش تغییرات شده است. کسی که میخواهد پدیدة نادرستی را که در ذهن مردم
مقدس شده است از بین ببرد باید جامعهشناسی و روانشناسی بداند و مانند یک جراح،
ماهرانه غدة چرکین را جراحی کند تا بیمار کمترین صدمه را ببیند؛ مثلاً واقعهای
ناصحیح در دورهای رواج یافته است که امروز آسیبهایی به همراه دارد؛ اگر در منبر بیان
شود که این واقعه نادرست است آن واعظ آماج تهمتها و برخوردها خواهد شد و توفیق
نمییابد؛ به این دلیل که از آن علم برتر آگاهی نداشت.
برای گرفتن آنچه در اختیار کودک است باید شیء
بهتر و زیباتری در اختیار او قرار داد تا آن را رها کند؛ مقصودم چنین علمی است.
منظورم چگونگی برخورد با پدیدههای مختلف است تا فتنهانگیزی صورت نگیرد و احساسات
مردم جریحهدار نشود. آن بینش، بینشِ جراحی بیماریهای احساسی، مذهبی و اعتقادی
نادرست است. حوزه بهتر میتواند وارد این عرصه شود؛ چون به مبانی دینی و تاریخ دین
اشراف کامل دارد و روزگار را رصد میکند. حوزویان باید کسانی را تربیت کنند تا
جراحان اعتقادات ناثواب باشند و بتوانند با کمترین هزینه آن را جراحی کنند؛ البته
باید بدانیم که این کار بسیار دشوار است و علمایی در عرصههایی ورود پیدا کردهاند
و مشکلاتی برایشان ایجاد شده است.
*بنیاد دعبل مانند بسیاری از مجموعههای دیگر
در این حوزه وارد شده و همایشها و کارگاههایی برگزار و آثاری تولید میکند؛ اما
طبق اساسنامة بنیاد دعبل قرار بود ما نقش گیریسِ لای چرخدندهها را بازی کنیم و
حضور نامحسوسی داشته باشیم که این چرخه به خوبی بچرخد ؛ اما اگر بخواهیم این نقش
را پررنگتر کنیم و بدون ایجاد نگرانی برای مجموعههای دیگر به این ماجرا وارد شویم
به نظرتان اولویتهای ما چه باید باشد؟
به عقیدة من این نقش از ابتدا برای بنیاد
دعبل تعریف شد؛ اما رفتهرفته بنیاد متوجه شد که جای این چرخدنده درست نیست. حال
چگونه میتوان وسایل خوب چرخیدن آن را فراهم کرد؟ در واقع نگاه بنیاد به این پدیده
علمی است و از همینجاست که با سایرین اختلاف نظر و تضادهایی با نوع نگاه دیگران
پیدا خواهد کرد.
تشکیل «شورای
هماهنگی تشکلهای ستایشگری» که هماهنگی میان تشکلها را برعهده دارد کار خوبی است؛
اما پیش از شروع به کار این شورا فرهنگِ هماهنگ کردن، تعریف شود تا جا بیفتد از
طرفی این نکته بیان شود که قرار نیست جای کسی را تنگ کنیم ما در این تیم وظیفة خود
را انجام میدهیم. در کنار اینکه این شورا بسیار خوب است و باید پررنگ عمل کند
بنیاد نیز نباید نوع نگاهش را که امروز به آن رسیده است فراموش کند؛ مانند کتاب
سال عاشورا، منشور ستایشگری، مرامنامة ستایشگری، مدرسة دعبل و کارهایی که در عرصة
نشریه انجام میدهد.
بنیاد دعبل پس از هماهنگی با دیگر نهادها
نباید نگاه خود را از دست بدهد؛ اگر فعالیتهایی را که در حال حاضر به آنها مشغول
است، کنار بگذارد خلأیی ایجاد خواهد شد و نهادهای دیگر نمیتوانند این خلأ را پر
کنند. یکی از نکتههایی که از ابتدا معتقد بودم که بنیاد باید به آن بپردازد آموزش
در کنار فعالیتهای پژوهشی و علمی دیگر است همان کاری که حوزه نیز باید به آن بپردازد
و گروهی را تربیت کند؛ البته امیدوارم کلاسهای مدرسة دعبل به زودی برگزار شود.
منبع:دعبل