۰۲ آذر ۱۴۰۳ ۲۱ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۳۸ : ۱۲
«وقاحت» همان «بیحیایی» است
مباحث اخلاقی بر محور قوای درونی انسانی، یعنی قوه شهوت، غضب و وهم مطرح
میشود. مباحث اخلاقی اینطور هستند و من هم مفصّل راجع به آن بحث کردهام.
علمای اخلاق، برای هر کدام از این قوا رذایل و فضایلی را میشمارند و وارد
بحث آن میشوند. گاهی ممکن است ریشه این رذیله، شهوت باشد و گاهی ممکن
است، غضب باشد. اینها مقدّمه است برای این که به بحثمان برسیم.
وقاحت از نظر لغت، به معنای «بیشرمی» است که ما هم این لفظ را در همین
معنا استفاده میکنیم. ایشان بر اساس قاعده «یُعرَفُ الاشیاء بأضدادها»، در
پی آن هستند که معنای حیا را از بیحیایی استخراج کنند. علمای اخلاق، وقتی
وقاحت را از نظر اصطلاح تعریف میکنند، میگویند: «وقاحت عبارت است از عدم
مبالات نفس نسبت به ارتکاب محرّمات شرعیّه، قبایح عقلیّه و عرفیّه». «عدم
مبالات نفس از ارتکاب» به تعبیر ما یعنی «پررویی». اگر انسان، کاری را که
از دیدگاه عقل زشت است انجام دهد، و اصلاً هم به روی خود نیاورد و برایش
اهمیت نداشته باشد، انسان پررو و بیحیایی است. از نظر درونی، برای چنین
کسی ذرّهای ناراحتی ایجاد نمیشود.
قبایح عقلیّه در ارتباط با عقل عملی است، چون ادراک حُسن و قُبح مربوط به
عقل عملی است. محرّمات شرعیّه هم یعنی دستورات شرعی. لذا منشأ این که یک
نفر با این که میگوید: من معتقد به معاد و نبوّت و همه اینها هستم، در عین
حال گناهی میکند و از نظر درونی هم هیچ ناراحتی برایش ایجاد نمیشود،
منشأ این عدم مبالات نفس، بیحیایی است.
افراط و تفریط قوا منشأ گناه هستند و انسان که مرتکب یک عملی زشت و قبیح
یا مرتکب گناهی میشود، چه در بُعد عقلی و چه در بُعد شرعی، این عمل در
ارتباط با یکی از همین قوای درونی او است؛ یا شهوت بوده یا غضب بوده و یا
وهم بوده است. انسان در ارتباط با خواستههای نفس است که گناه کرده و یا
عمل زشتی را انجام میدهد که حتی عقل تقبیح میکند و میگوییم وقیح است؛
لذا گاهی ممکن است منشأ کار زشت و گناه، شهوت و گاهی غضب باشد.
قوای نفسانی ما چه غضب و چه شهوت، ممکن است یک حالت افراطی و یا یک حالت
تفریطی داشته باشند، ممکن هم هست که حالت اعتدالی داشته باشند. حالا من چند
تا مثال میزنم. مثلاً فرض کنید در باب شهوت، شخص به دنبال ربا خواری، حرص
و مال اندوزی است. این موارد در حالت افراطی شهوت است. یعنی حالت افراطی
شهوت، او را به این رذیله حرص و مالاندوزی میکشد و منشأ این میشود که
«پول و مال» را روی هم انباشته کند، از هر جایی و هر دری که میشود. چنین
آدمی دیگر هیچ مرزی نمیشناسد. این شخص، آدم وقیحی است و غیر از این هم
نمیشود چیزی در مورد او گفت. به این حالت افراطی در ربط با خشم یا غضب
«بغی» میگویم که معنایش به اصطلاح ما «سرکشی» است. مثلاً «ضرب و شتم» یا
«ناسزاگویی» حالت افراطی غضب است. منشأ همه اینها آن حالت افراطی خشم است.
این شخص حالت تعادلش را از دست داده و دیگر متعادل نیست که این کارها از او
سر میزند.
«بیحیا» دین ندارد!
ممکن است برخی بخواهند اعمال وقیح خودشان را توجیه کنند، ولی شما فریب این
چیزها را نخورید و بدانید که این کارها از عدم تعادل قوای نفسانی نشأت
گرفته است. من اخیراً میشنوم که درباره کسی که فحاشی میکند، میگویند: او
ادبیّاتش خوب نیست. او دارد فحش میدهد و دیگران میگوید: «چیز مهمّی نیست
ادبیّاتش خوب نیست»! ما اخیراً داریم این حرفها را میشنویم. یک نفر «آدم
بیحیا و بیشرمی» است و حتی «آدم بیدینی» است، چون بسیاری از این
بیشرمیها خلاف شرع است، اما میگویند: «مهم نیست، ادبیّاتش خوب نیست یا
بدسلیقه است»!
در حدیثی که هم از پیامبر(ص) و هم از امام صادق(ع) نقل شده است،
میخوانیم: «لَا إِیمَانَ لِمَنْ لَا حَیَاءَ لَهُ». کسی که حیا ندراد،
ایمان ندارد. در روایتی پیغمبر میگوید: «لا دینَ لِمَن لا حَیاءَ لَه»
هرکس حیا ندارد، اصلاً دین ندارد. بحث ما بحث تقریباً سلسلهوار و علمی
است. من الآن در مورد بحث ریشهیابی حیا وارد شدهام که بسیاری از رذائل
اخلاقی، به خاطر افراط قوای نفسانی است.
حالت افراطی شهوت و غضب را گفتم و برایش مثال هم زدم. این قوا، حالت
تفریطی هم دارند؛ یعنی گاهی شخص به آن مقدار که باید از این قوا بهره
بگیرد، نمیگیرد. مثل «عدمغیرت» که ما به آن «بیغیرتی» میگوییم. این به
خاطر حالت تفریط غضب است. یا فرض کنید «کتمانحق»؛ اینکه کسی حق را
میپوشاند، برای این است که جرأت ندارد حق را بگوید. این حالت تفریطی غضب
است و به چنینی شخصی میگویند: «ترسو!»
گاهی ممکن است که شهوت منشأ یک رذیله شود و غضب هم منشأ همان رذیله شود،
با این که اینها دو نیروی جدا از هم هستند؛ شهوت یک نیرو در انسان است، غضب
هم نیروی دیگری در انسان است، ولی اینها هر دو منشأ یک رذیله میشوند.
گاهی هم حتی ممکن است «وهم» نیز موثّر باشد. البته من چون نمیخواهم بحث
پیچیده شود، همین دو قوّه را میگویم.
ریشه غیبتکردن
من میروم سراغ گناهانی که مبتلابه است، مثل: «غیبت کردن» گاهی ممکن است
منشأ غیبت، غضب باشد، با کسی دشمنی دارد و این موجب شده است که غیبت او را
کرده است، میخواهد رسوایش کند. در اینجا منشأ غیبت، خشم است. گاهی منشأ
غیبت خشم نیست، شهوت است، مثلاً برای خوشایند دیگری غیبت میکند. این شخص
خیلی بدبخت است! من از معاصی کبیره برایتان مثال زدم که انشاءالله مطلب
جا بیافتد.
حالا یک تقسیم بندی دیگر؛ گاهی رذیله، از فعل نشأت میگیرد و گاهی از ترک
فعل. یک وقت فرد، فعل حرام انجام میدهد، مثل این که غیبت میکند، این یک
فعل است و حرام هم هست، یک وقت ترک واجب است. مثل کتمان حق، که گفتن حق
واجب است. آن فعل بود و این ترک است. چون هر دو قسم را گفته بودم این توضیح
را دادم که کاملاً متوجه شوید. کسانی که اهل بحث هستند، خوب دقت کنند!
تمام گناهان انسان از همین امور نشأت میگیرد؛ حالت افراط و تفریط در
ارتباط با نیروهای نفسانی، چه فعل باشد و چه ترک باشد. سرچشمه همه اینها هم
«وقاحت، بیحیایی و بیشرمی» است.
بیحیایی سرسلسله شرارتها است
ایشان بیحیائی را سر سلسله شرارتها عنوان کرده و می فرمایند: من برایتان
چند روایت میخوانم. یک؛ «القحة عنوان الشر» عنوان همه زشتیها وقاحت و
بیشرمی است. «عنوان» یعنی «تیتر»، یعنی اگر بخواهی برای شرور، یک تیتر
بگذاری، آن بیحیایی است. همه شرور زیرمجموعه بیحیایی است.
حالا روایت دیگری که خیلی روشنتر است، میفرماید: «رأس کل شر القحة»
سرآمد هر شری بیحیایی است. یک روایت از امام صادق(علیهالسلام) است که می
فرماید: «الْوَقَاحَةُ صَدْرُ النِّفَاقِ وَ الشِّقَاقِ وَ الْکُفْرِ»
سرآمد همه اینها بیحیایی است، یعنی سرآمد نفاق، شقاق و کفر این است.
همه دین، حیا است
روایات دو نوع است، یک دسته وقاحت را مطرح میکند، مثل این روایاتی که
الآن خواندم و در مورد با خود وقاحت بود. در یک دسته از روایات، ضدّش را
مطرح میکنند و میگویند: «لَا إِیمَانَ لِمَنْ لَا حَیَاءَ لَهُ» بی شرم
ایمان ندارد. این ضدّ وقاحت است. روایتی از پیغمبر اکرم است که فرمودند:
«قال رسولالله(صلیاللهعلیهوآلهوسلم): الحیا هو الدین کلُّه» پیغمبر با
این سخن، کار را تمام کرد. اصلاً دین حیا است. لذا آن روایتی که از امام
صادق(علیهالسلام) خواندم در باب وقاحت که فرمود: صدر نفاق و شقاق و کفر،
بیحیایی است، همه با همدیگر همسو است. این بحث، بحث مفصّلی است که
انشاءالله اگر خدا توفیق عنایت کند بیش از سابق تذکّراتی هم داشته باشم.
وقاحت و در مقابلش حیا، در تخریب و سازندگی انسان نقش اساسی دارد که من بعد
در بحثم وارد آن میشوم. اگر حیا نباشد، دست ما هم از انسانیّت خالی است و
هم ازالهیّت. نه انسان هستیم و نه متدیّن. در دو رابطه من دارم مطرح
میکنم، هم عقل عملی و هم بُعد معنوی. از هر دو، دست خالی میشود که بعد
انشاءالله وارد میشوم.