۰۲ آذر ۱۴۰۳ ۲۱ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۴۰ : ۱۶
قُل للمُغَيَّبِ تَحتَ أطباقِ الثَّرَى إن كنتَ تَسمَعُ صَرْخَتى و نِدآئيا
صُبَّت علَىَّ مَصآئبٌ لَو أنَّها صُبَّت علَى الأيَّامِ صِرنَ لَياليا (۷)
«بگو به آن پدر مهربانی که در زیر خاکهای زمین پنهان شده است. اگر ناله و فریاد مرا گوش می دهی و سخن مرا میشنوی، از هنگامی که تو از دنیا رخت بربستی چنان مصیبت هایی بر من وارد شد که اگر بر روزهای روشن وارد میشد مانند شب ظلمانی تاریک می شدند.»
جریان کشاندن امیرالمومنین(ع) به مسجد برای بیعت و حالات و کلمات حضرت زهرا(س)
ابن قُتَيبه دِينَوَرى متوفى ۲۷۶ هجرى مي گويد: چون على از آمدن براى بيعت خوددارى كرد، قام عمرُ، فمَشَى معهُ جماعةٌ حتّى أتَوا بابَ فاطمة، فَدَقُّوا البابَ، فلمّا سَمِعتْ أصواتَهم نادَت بأعلَى صوتِها: يَا أبَتِ! يَا رَسُولَ اللَهِ، مَاذَا لَقِينَا بَعْدَكَ مِنِ ابْنِ الْخَطَّابِ و ابْنِ أَبِى قُحَافَةَ. «در اين هنگام عمر برخاست و با او جماعتى حركت كردند تا به خانه فاطمه رسيدند. در را كوفتند، چون حضرت فاطمه صداى آنان را از پشت در شنيد، با صدائى هرچه بلندتر فرياد زد: اى پدر من ! اى رسول خدا! چه بسيار مصائب و آزارهائى كه بعد از تو از عمر بن الخطّاب و أبوبكر به ما رسيد.» (۸)
و نيز مي گويد: پس از آنكه از على در مسجد نتوانستند بيعت بگيرند، فَلَحِقَ علىٌّ بِقَبْر رسولِ اللهَ صلّى اللهُ علَيه [ و ءالِه ] و سلّم يَصيحُ و يَبكى و يُنادى : يَابْنَ اُمِّ إنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِى وَ كَادُوا يَقْتُلُونَنَى. «على خود را به قبر رسول خدا رسانيده و خود را برروى قبر انداخت و فرياد مىزد و گريه مىكرد و با صداى بلند مىگفت: اى رسول خدا! اى فرزند مادرم! امّت تو مرا حقير و ضعيف شمردند و نزديك بود كه مرا بكشند.» (۹) و نيز مي گويد: أبوبكر، عمر را براى آوردن على و أفراد ديگرى كه از بيعت امتناع نموده بودند، فرستاد. آنها همه در خانه على جمع بودند و از بيرون آمدن و بيعت نمودن إبا كردند.
اسامی متخلفین از بیعت با اهل سقیفه
علامه طهرانی در ادامه و در تعلیقه این مبحث چنین آورده اند(ترجمه): آيت الله سيد شرف الدين عاملى در كتاب «الفصول المهمّة» ص ۴۵ تا ص ۴۷، در ذكر طائفه اى از اهل تأويل كه تخلف و امتناع از بيعت نمودند و اين امر در نزد عامه موجب قدح در عدالت آنها نمى شود، مي فرمايد: «این أبوثابت سعد بن عباده عَقبى بَدرى است كه سيد و نقيب قبيله خزرج و جواد و بخشنده انصار و بزرگ آنان است. او از بيعت خليفه اول و دوم سرباز زد و با خشم و غضب سوى شام رفت و در سال پانزدهم از هجرت با فريب و خدعه در منطقه حوران به طور مرموز به قتل رسيد.
او در روز سقيفه و بعد از آن، سخنانى ايراد كرد كه ما طالبين آن را به كتاب «الإمامة و السّياسة» ابن قتيبه يا «تاريخ طبرى» يا «كامل ابن أثير» و يا غير از اينها از كتب سير و تواريخ ارجاع مى دهيم، چرا كه من گمان نمى كنم كتابى باشد كه در آن ذكر سقيفه شده باشد و سخنان او در آنجا يافت نشود. همه تذكره نويسانى كه از سعد چيزى گفته اند، جريان تخلف او را از بيعت ذكر كرده اند و با وجود همه اينها ايشان در اينكه او از أفاضل مسلمين و عدول مؤمنين بوده است شك نورزيده اند و اين نيست مگر از اين جهت كه او أهل تأويل بوده است. بنابر اين او را معذور مى دانند اگر چه خطا كار باشد.
و اين حباب بن منذر بن جموح أنصارى بدرى اُحدى است كه او نيز از بيعت سر باز زد، چنانچه به حكم ضرورت از تاريخ گذشتگان معلوم است و اين عدم بيعت ضررى به عدالت او و نقصى به فضل او وارد نساخت، اوست كه ميگويد: من نسبت به ايشان بمانند چوبهایی هستم كه آن را براى شتر گر نصب مى كنند تا به وسيله آن خود را خارانده و آرامش پيدا كند (يعنى من كسى هستم كه در مشكلات به من مراجعه مى كنند و به رأى من عمل مى كنند) و من شاخه بزرگ اين نخل هستم، من پدر شير بچگان در بيشه زار شيران هستم، قسم به خدا تحقيقاً اگر بخواهيد، دوباره آتش جنگ را شلعه ور ميكنم.
او سخن ديگرى نيز دارد كه ديديم سزاوار است از آن إعراض كنيم و اگر نبود معذور بودن اهل تأويل، اينطور نبود كه اهل سنت با قطع و يقين اين مرد را از أفاضل بهشتيان بدانند مخصوصاً با وجود اينكه علناً با خليفه اول و دوم برخورد نمود ، آنچنانكه در كتب فريقين (خاصه و عامه) به طور مبسوط آمده است.
جریان تخلف امیرالمومنین علیه السلام از بیعت(ع)
و اين أميرالمؤمنين عليه السلام و عموى او عباس و فرزندانش و عتبة بن أبى لهب و سائر بنى هاشم و سلمان فارسى و أبوذر و مقداد و عمّار و زبير و خزيمة بن ثابت و اُبىّ بن كعب و فروة بن عمرو بن ودقه أنصارى و خالد بن سعيد بن عاص و براء بن عازب و ديگران هستند كه همگى از بيعت تخلّف ورزيدند كه خبر آن به طور متواتر به ما رسيده و مانند روشنى خورشيد در بلنداى روز واضح و آشكار است و تحقيقاً شيخ بخارى و شيخ مسلم در دو صحيح خود تصريح كرده اند به اينكه على عليه السّلام از بيعت سرباز زد تا اينكه سيّده نساء به پدر خويش صلّى الله عليه و آله و سلم ملحق گشت و قوم از على روگرداندند.
تاريخ نويسان به تخلف على عليه السلام از بيعت تصريح نموده اند؛ كسانى چون ابن جرير طبرى در دو موضع از وقايع سال يازدهم از تاريخ مشهور خود و ابن عبد ربّه مالكى در جزء دوم از «العقد الفريد» در حديث سقيفه و ابن قتيبه در أوائل كتاب «الإمامة و السياسة» و ابن شحنه در كتاب «روضة المناظر» آنجا كه جريان بيعت سقيفه را ذكر كرده است، و أبى الفداء آنجا كه در كتاب تاريخ خود به نام «المختصر فى أخبار البشر» به ذكر أخبار أبى بكر و خلافت او پرداخته است و مسعودى در «مروج الذهب» آنرا از عروة بن زبير ـ در مقام اعتذار از برادرش عبدالله كه به هنگام بيعت نكردن بنى هاشم با او به آتش زدن خانه هاى ايشان همت گماشته بود ـ نقل مي نمايد.
شهرستانى در «الملل و النحل» در ذكر فرقه نظاميه از نظام نقل كرده است و ابن أبى الحديد معتزلى حنفى نيز آن را در اوائل جلد ششم «شرح نهج البلاغة» آورده است و همچنين علامه در كتاب «نهج الصدق» از كتاب «المحاسن» و «أنفاس الجواهر» و «غرر» ابن خزابه و ديگر كتب معتبره نقل نموده است و أبو مخنف شخصاً درباره بيعت سقيفه كتاب مستقلّى تأليف كرده و مشروح آنچه را كه ما بطور خلاصه در مورد تخلّف على عليه السّلام از بيعت و عدم پذيرش اطاعت از اهل سقيفه آورديم بيان كرده است.»
جریان آتش زدن خانه حضرت زهرا سلام الله علیها
فَدَعا بالحَطَب و قال: و الّذى نفسُ عمر بِيَده لَتَخرُجُنَّ أو لأحْرُقَنَّها على مَن فيها. فقيل: يا أبا حَفص! إنّ فيها فاطمةَ! فقال: و إنْ! فخَرَجوا فبايَعوا إلاّ عليًّا فإنّه زعَمَ أنّه قال: حَلَفْتُ أنْ لاَ أخْرُجَ وَ لاَ أضَعَ ثَوْبِى عَلَى عَاتِقِى حتَّى أجْمَعَ الْقُرْءَانَ. فوَقَفتْ فاطمةُ رضى اللهُ عنها على بابِها، فقالتْ: لاَ عَهْدَ لِى بِقَوْمٍ حَضَرُوا أَسْوَأَ مَحْضَرٍ مِنْكُمْ؛ تَرَكْتُمْ رَسُولَ اللَهِ صَلَّى اللَهُ عَلَيْهِ [و آلِه] وَ سَلَّمَ جِنَازَةً بَيْنَ أَيْدِينَا وَ قَطَعْتُمْ أَمْرَكُمْ بَيْنَكُمْ ، لَمْ تَسْتَأْمِرُونَا وَ لَمْ تَرُدُّوا لنَا حَقًّا. (۱۰)
«در اين هنگام عمر هيزم طلبيد و گفت: سوگند به آن كسي كه نفس عمر در دست اوست، يا خارج شويد براى بيعت يا آنكه خانه را با هر كس در اوست آتش مى زنم! به عمر گفتند: اى عمر! آخر در اين خانه فاطمه است! گفت: اگر چه فاطمه هم باشد! و سپس همه را از منزل خارج كردند و از همه بيعت گرفتند ، مگر از على كه نتوانستند از او بيعت بگيرند، چرا كه او گفت: قسم خورده ام كه از منزل بيرون نروم و لباس بر دوش نيفكنم تا آنكه قرآن را جمع كنم.
در اين حال فاطمه درب منزل ايستاد و گفت: من أبداً با مردمى برخورد نكرده ام كه مانند شما اينطور حضورشان زشت و قبيح باشد؛ شما جنازه رسول خدا را روى دست ما گذاشتيد، و رفتيد و خودتان براى خود از پيش خود خليفه تعيين كرديد، و ما را به ولايت أمر خود نپذيرفتيد و حق ما را به ما رد ننموديد.»
امتناع امیرالمومنین(ع) از بیعت و دفاع فاطمه زهرا(س) از ایشان به نقل ابن ابی الحدید
ابن أبى الحديد مي گويد: ثُمّ دخلَ عمر فقال لِعلىٍّ: قُم فبايِعْ ! فَتَلكَّأَ و احْتبسَ، فأخذ بيَده فقال: قُمْ ! فأبَى أن يقومَ، فحملَه و دفعَه كما دفعَ الزُّبيرَ حتّى أمسَكهما خالدٌ و ساقَهما عمر و مَن مَعه سوقًا عنيفًا، و اجتمعَ النّاسُ ينظُرون و امتَلأتْ شَوارِعُ المدينة بالرِّجال. و رأتْ فاطمةُ ما صنع عمرُ، فصَرختْ وَ وَلوَلتْ وَ اجتَمع معها نسآءٌ كثيرٌ مِن الهاشميّات و غيرِهنّ، فخرجتْ إلى باب حُجرتها و نادتْ: يَا أَبَابَكْرٍ! ما أَسْرَعَ ما أَغَرْتُمْ عَلَى أَهْلِ بَيْتِ رَسُولِ اللَهِ ! وَ اللَهِ لاَ أُكَلِّمُ عُمَرَ حَتَّى أَلْقَى اللَهَ!(۱۱)
مىگويد: «سپس عمر داخل خانه على شد و گفت: اى على برخيز و بيعت كن! على خوددارى كرد و امتناع ورزيد. عمر دست او را گرفته كشيد و گفت: برخيز ! على از برخاستن إبا كرد . عمر او را به شدّت از جاى خود بلند كرده و با شتاب به بيرون رد كرد، همچنانكه زبير را قبلاً با شتاب از جاى خود بلند نموده و به بيرون رد كرده بود. خالد بن وليد، على و زبير را نگاهداشته و عمر و أفراد ديگرى كه با آنها بودند على و زبير را به شدّت با كمال قهر و سختى به طرف مسجد سوق مى دادند و مردم همه جمع شده تماشا مى كردند و كوچه هاى مدينه از مردم پُر شده بود.
چون فاطمه كردار عمر را نگريست، فرياد زد و وِلوله كرد و جماعت بسيارى از زنان هاشميه و غير هاشميه با فاطمه اجتماع نمودند. فاطمه خارج شد و درِ حجره خود ايستاد و فرياد برآورد: اى أبابكر ! چقدر زود از روى نخوت و حميت جاهلى بر اهل بيت رسول خدا حسد ورزيديد! سوگند به خدا كه من با عمر تكلم نخواهم كرد تا خداى خودم را ملاقات كنم!».
پی نوشت:
۱. سوره شوری، آیه ۲۳.
۲. سوره الشوری، صدر آیه ۲۴.
۳. الفصول المهمه، ص ۲۲۲.
۴. تفسیر صافی، ج ۲، ص ۵۱۳.
۵ و ۶. همان مصدر
۷. مناقب ابن شهر آشوب، ج ۱، ص ۱۶۸
۸. الامامة و سیاسة، ج ۱ ، ص ۱۳.
۹. همان مصدر
۱۰. الامامة و سیاسة، ج ۱ ، ص ۱۲.
۱۱. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج ۲، ص۱۹
منبع:مهر