به مناسبت سالروز رحلت صحابی باوفای امام رضا (ع)
مردیکه تنها عیب او دوستی اش با اهل بیت بود
ای اباصلت! من فردا نزد این مرد فاجر و تبهکار می روم. وقتی از نزد او خارج شدم، اگر سرم با عبایم پوشانده بودم، دیگر با من حرف نزن و بدان که مرا مسموم کرده است.
عقیق:یکی از وقایع هفدهمین روز از شوال بنابر اعلام تقویم شیعه وفات اباصلت هروی از اصحاب امام رضا (ع) و خواص شیعه است که کتاب "وفاه الرضا (ع)" به قلم او نگاشته شده است.اباصلت هروی در نزد تمام رجال شناسان شیعه و اکثر علمای اهل سنت مورد وثوق است و روایات وی را با اطمینان خاطرمیپذیرند.از روایات زیادی استفاده میشود که اباصلت مورد عنایت و توجه حضرت امام رضا (ع) بود و امام (ع) او را بسیار دوست میداشتند. در پیشبرد محافل و مجالس او را همراه خود میبردند و در مواقع خاص تذکرات بسیار سازندهای به او میدادند و شخصیت ایمانی او را پرورشمیداد.نجاشی میگوید: عبدالسلام بن صالح، ابوالصلت هروی راوی احادیثیاز امام رضا (ع) است. وی از ثقات به شمار میرود و کتابی دربارهرحلت امام رضا (ع) تالیف نموده است.کشی میگوید: ابوصلت دارای احادیثی منقح و صحیح میباشد و ما دیدیم که او حدیث میشنود و به تشیع بسیار علاقمند است. هیچگاه دروغ از او مشاهده نشد.عبدالسلام اباصلت هروی در نظر اکثر علمای اهل سنت نیز مردی صالح و راستگو میباشد. ابن جوزی میگوید: او خادم امام رضا (ع) و مرد صالحی است.یحیی بن معین میگوید: ابوصلت راستگو و مورد اطمینان است و در نزد ما از دروغگویان محسوب نمیشود. تنها عیبی که دارد، شیعه و دوستدار آل رسول (ص) است. خبر امام رضا (ع) از شهادت خودامام رضا (ع) از شهادت خویش به اباصلت خبر داده بودند، وی می گوید: من در خدمت حضرت رضا (ع) بودم. به من فرمودند: "ای اباصلت! داخل این قبه ای که قبر هارون است، برو و از چهار طرف آن کمی خاک بردار و بیاور."من رفتم و خاک ها را آوردم.امام (ع) خاکها را بویید و فرمودند: "میخواهند مرا پشت سر هارون دفن کنند، ولی در آنجا سنگی ظاهر می شود که اگر همه کلنگهای خراسان را بیاورند، نمی توانند آن را بکَنند.» و این سخن را در مورد بالای سر و پایین پای هارون فرمودند.بعد وقتی خاک پیش روی هارون یعنی طرف قبله هارون را بوییدند، فرمودند: "این خاک، جایگاه قبر من است. ای اباصلت، وقتی قبر من ظاهر شد، رطوبتی پیدا می شود. من دعایی به تو تعلیم می کنم. آن را بخوان. قبر پر از آب می شود. در آن آب ماهی های کوچکی ظاهر می شوند. این نان را که به تو می دهم برای آنها خرد کن. آنها نان را می خورند. سپس ماهی بزرگی ظاهر می شود و تمام آن ماهی های کوچک را می بلعد و بعد غایب می شود. در آن هنگام دست خود را روی آب بگذار و این دعا را که به تو میآموزم بخوان. همه آبها فرو می روند. همه این کارها را در حضور مأمون انجام ده.»سپس فرمودند: "ای اباصلت! من فردا نزد این مرد فاجر و تبهکار می روم. وقتی از نزد او خارج شدم، اگر سرم با عبایم پوشانده بودم، دیگر با من حرف نزن و بدان که مرا مسموم کرده است."وی بیان می کند تمام آنچه را که امام رضا (ع) به من فرموده بود، به وقوع پیوست. مأمون می گفت: ما همیشه از حضرت رضا (ع) در زنده بودنش کرامات زیادی می دیدیم. حالا بعد از وفاتش هم از آن کرامات به ما نشان میدهد.وزیر مأمون به او گفت: فهمیدید حضرت رضا (ع) به شما چه نشان داد؟مأمون گفت: نه.گفت: او با نشان دادن این ماهیهای کوچک و آن ماهی بزرگ می خواهد بگوید سلطنت شما بنی عباس با تمام کثرت و درازی مدت، مانند این ماهی های کوچک است که وقتی اجل شما رسید، خداوند مردی از ما اهل بیت (ع) را به شما مسلّط خواهد کرد و همه شما را از بین خواهد برد.مأمون گفت: راست گفتی.بعد مأمون به من گفت: آن چه دعایی بود که خواندی؟گفتم: به خدا قسم، همان ساعت فراموش کردم. واقعاً هم فراموش کرده بودم. آزادی از زندان مامون با کمک امام جواد (ع)ولی مأمون مرا حبس کرد و تا یک سال در زندان بودم. دیگر دلم به تنگ آمده بود. یک شب تا صبح دعا کردم و خدا را به حق محمد و آل محمد (ص) خواندم که ناگاه حضرت جواد (ع) داخل زندان شدند و فرمودند: "ای اباصلت، دلتنگ شده ای؟"گفتم: به خدا قسم، آری.فرمودند: "بلند شو!" زنجیر را باز کرد و مرا از زندان خارج فرمود. محافظین مرا میدیدند ولی نمیتوانستند چیزی بگویند.فرمود: "برو در امان خدا که دیگر دست مأمون به تو نخواهد رسید."و تا کنون من دیگر مأمون را ندیده ام.سرانجام عبدالسلام بن صالح، اباصلت هروی با عمری پربرکت در نشر احادیث اهلبیت (ع) و بحث و مناظره با منکرین دین و مخالفین و خدمتگذاری به حضرت امام رضا (ع) در سال هفدهم شوال 232 یا236 هجری از دنیا رفت.در ایران دو قبر منسوب به آن بزرگوار است یکی در بیرون شهر مشهد و دیگری در دروازه قم.
پی نوشت:
1-بحار الانوار، ج 49؛
2- عیون اخبار الرضا (ع)، ج 2؛
3-تقویم شیعه
منبع:قدس