۰۳ آذر ۱۴۰۳ ۲۲ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۲۱ : ۰۸
مراسم تدفین که تمام می شود،انهایی که امده اند برای تسلی دل صاحب عزا،برمی گردند پی زندگی شان،تو می مانی و نداشتن متوفی.وارد خانه که می شوی به هر جایش که نگاه می کنی خاطراتت زبانه می کشد و اتش می شود بر جگری که دیگر احدی نمی تواند فروبنشاندش...
مراسم اسارت تمام شده.انهایی که امده اند برای شکنجه برمی گردند پی حرام خواری شان.زینب می ماند و نداشتن هجده +یک متوفی...مضاف بر غم های چهل و خرده ای ساله،که حالا بی ح س ی ن،سر باز کرده اند انگار......
عزیز که از دست داده باشی،دلخوشی به در اغوش کشیدن سنگ مزارش ...زینب چطور کربلا را به مقصد مدینه...گریه...زینب تمام مسیر برگشت را به تو فکر....زینب....گریه...زینب دیگر...
*
یک بار من تو را نشناختم
حالا بعد چهل روز
نوبت توست که نشناسی ام
ح س ی ن
*
همیشه کربلای
آنی که می ماند
سخت تر است
مخصوصا اگر آن بازمانده
"زن" باشد....
*
سه ساله اگر سکته کند
یعنی شوک
خیلی سنگین بوده
ادم از قلبی که فقط
سه سال کار کرده
انتظار ایست ندارد!
*
ح س ی ن! عباس! علی !
مدینه بی شما،
خیلی نگاه می کند ما را ..
کدخبرنگار:211005