۰۳ آذر ۱۴۰۳ ۲۲ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۲۸ : ۱۲
مقدمه
فرهنگ یک نظام ارزشی است که همه فعّالیّتهای ارادی انسان را در برمیگیرد؛ مجموعهای از داوریهای ارزشیِ به هم پیوسته و متکامل درباره کلیه رفتارهای انسانیِ انسان که مجموعه ساختاری هماهنگ و واحدی را شکل میدهند.از سویی فرهنگ خاستگاه رفتارهای ارادی انسانیِ فردی و اجتماعی است و لذا هرگونه تغییر در رفتارهای فردی و اجتماعی، دگرگونی در نظام فرهنگی را میطلبد و نیز هرگونه تغییر در نظام فرهنگی، دگرگونی در شیوههای رفتار انسانی را به دنبال دارد به همین جهت بررسی این نظام اجتماعی از منظر فقه و معارف اهل بیت علیهم السلام ضروری به نظر میرسد. در این سلسله دروس آیت الله محسن اراکی که مکتب علمی نجف و قم را توأماً درک کرده است، به بررسی این مهم میپردازد.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَ الصَّلَاةُ عَلی سَیدِنَا مُحَمَّدٍ وَ عَلَی أَهْلِ بَیتِهِ الطَّیبِینَ الطّاهِرِینَ
مصادیق بیان تعلیمی حرام
بحث در بیان تعلیمی حرام است و برای اینکه به بحث تعلیمی حرام برسیم بهطورکلی موارد حرمت بیان را تیتروار مطرح کردیم که ظاهراً سیزده مورد از عناوین بیان محرم را بیان کردیم. سپس گفتیم که آنچه از این موارد را به دست میآوریم این است که هر کجا بیانی ظلم یا فساد و یا منجر به ظلم و فساد شود، حرام است و این حکم کلی بیان شد. از مجموعه ادله قرآنی و روایی استفاده میشود که موارد ذیل، موارد تعلیم محرم است:
۱. تعلیم موارد کذب و خلاف واقع؛ یعنی تعلیم مطلبی که کذب باشد حرام است. لذا کسانی که به منبر میروند، اگر میدانند یک روایتی دروغ است، بیان این روایت حرام است، مخصوصاً اگر نسبتی به معصوم در آن روایت باشد.
۲. تعلیم آنچه برای معلّم ضرر دارد؛ گاهی تعلیم یک مطلب، مضر به حال معلم است. این ضرر گاهی ضرر معنوی است و گاهی ضرر مادی است.
۳. تعلیم آنچه برای متعلّم ضرر دارد؛ یعنی اگر چیزی مضر باشد، تعلیمش حرام است.
در یکی از روزنامههای کشور با لحنی تجلیلآمیز درباره یکی از دانشمندان آمریکایی که در تولید بمب هیدروژنی به آمریکا کمک کرده است، نوشته بود که او به ترامپ نامه نوشته است که با حفظ برجام موافق است [و برجام کار خوبی است،] زیرا ایران را از داشتن سلاح هستهای محروم کرده است. تعلیم چنین فن و علمی حرام است، کسی که چنین علمی را به آمریکاییها میآموزد یک خیانتکار و جنایتکار بینالمللی است. این تعلیم مضر است. علم اگر فینفسه مضر بود، تعلیم آن حرام خواهد شد هم تعلیماً و تعلّماً. گاهی خود علم فینفسه مضر نیست ولی به لحاظ متعلم مضر میشود. تعلیم علم به این شخص مضر است، چون او سوءاستفاده کرده است.
۴. نوع چهارم تعلیم حرام، تعلیمی است که موجب ضرر به حال دیگران شود و این غیر از ضرر به معلم و متعلم است؛ یک تعلیمی است که اگر منتشر شود، موجب مفسده میشود. در آیه کریمه قرآن که اشاره به بابل و هاروت و ماروت را قبلاً خواندیم که «وَ اتَّبَعُوا ما تَتْلُوا الشَّیاطینُ عَلی مُلْکِ سُلَیْمانَ وَ ما کَفَرَ سُلَیْمانُ وَ لکِنَّ الشَّیاطینَ کَفَرُوا یُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ وَ ما أُنْزِلَ عَلَی الْمَلَکَیْنِ بِبابِلَ هارُوتَ وَ مارُوتَ وَ ما یُعَلِّمانِ مِنْ أَحَدٍ حَتَّی یَقُولا إِنَّما نَحْنُ فِتْنَةٌ فَلا تَکْفُرْ فَیَتَعَلَّمُونَ مِنْهُما ما یُفَرِّقُونَ بِهِ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ زَوْجِهِ وَ ما هُمْ بِضارِّینَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ یَتَعَلَّمُونَ ما یَضُرُّهُمْ وَ لا یَنْفَعُهُمْ وَ لَقَدْ عَلِمُوا لَمَنِ اشْتَراهُ ما لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِنْ خَلاقٍ وَ لَبِئْسَ ما شَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ لَوْ کانُوا یَعْلَمُون».
اجمالاً اینکه از ادله استفاده میکنیم که تعلیم شیء مضر به حال جامعه و دیگران، تعلیم حرامی است. اینطور نیست که علم چون علم است مقدس هم باشد، هرچه میخواهد باشد، یا هنر چون هنر است مقدس باشد، هرچه میخواهد باشد، نه این درست نیست، اگر هنر این است که منشأ ضرر جامعه میشود، اصلاً مقدس نیست، بلکه نامقدس است. اگر علم، علمی است که منشأ فساد در جامعه میشود، اصلاً مقدس نیست و تعلیم آن حرام است.
۵. تعلیم آنچه موجب مفسده میشود؛ قبلاً ما گفتیم که مفسده با ضرر متفاوت است، گاهی مضر به حال جامعه است، گاهی مفسده ایجاد میکند. مثلاً یک علم یا گفتاری موجب، کدر شدن دل یکی نسبت به دیگری میشود و رابطهاش خراب میشود، حالا ولو اینکه مضر نباشد اما این مفسده است که کسی با دیگری احساس دشمنی کند و در دلش نسبت به او کینهای به دل بگیرد. البته این بحث را در آینده هم بیشتر بازخواهیم کرد.
اقتضاء کذب برای احکام تکلیفی
از عجایبی که در فقه اسلام وجود دارد این است که کذب در روایات و منابع دینی منشأ همه فسادهاست -و این را مشروحاً بیان کردیم، مخصوصاً در کتاب آزادی علیت گفتهایم که اساس انحراف بشر از یک دروغ شروع میشود؛ آن هم دروغی که خود انسان به خودش میگوید و این مورد تأکید است در منابع دینی ما که کذب منشأ فساد است، روی این خیلی تأکید شده است.- اما همین کذبی که این مقدار بر آن تأکید شده است، اگر کذب لإصلاح ذات البین باشد نهتنها حرام نیست، بلکه مستحب هم است و حتی ممکن است در بعضی از موارد واجب شود؛ یعنی دروغ گفتن واجب شود. مثلاً یک آدم بیاید بگوید من جایی نشسته بودم، فلانی از شما تعریف کرد یا او گفت که پشیمانم که چنین کاری انجام دادهام.
این دروغ است دیگر، اما اگر چنین خبری به گوش او برسد، او دلش نرم میشود، از طرفی هم یک چنین چیزی به نفر دیگر هم بگوید اینها با هم دوست میشوند. حالا ممکن است که بعداً بفهمند که دروغ گفته است. بنابراین نباید طوری باشد که اگر بفهمند دروغ بوده است از نو با هم دشمنی کنند، حکیمانه بودنش هم باید در نظر بگیرد. حتی در این مورد کذب لإصلاح ذات البین اصلاً در مقوله کذب نیامده است و اینجا را شارع بالحکومة خارج کرده است. گاهی حکومت موضوعی است و گاهی حکومت حکمی است که در این مسئله حکومت موضوعی است. مثل ربا، در لا رباء بین الوالد و الولد استفاده میکنیم که کذب لإصلاح ذات البین اصلاً لیس کذباً» در منطق و فرهنگ شرع.
این حرفی است که در همه مسائل و هر عنوانی که عنوان حرام باشد، میگوییم که از دیدگاه ما، آنچه حرمت ذاتی شرعی دارد معصیت مولاست و آنچه وجوب ذاتی شرعی دارد، اطاعت مولاست و دیگر ماسوای معصیت و اطاعت، هیچچیز در شرع حرمت ذاتی ندارد. در عقل هم همینطور است؛ حتی وجوب عدل اگر وجوب ذاتی دارد، چون عدل عبارت از اطاعت مولاست و ظلم اگر حرمت ذاتی یا قبح ذاتی عقلی دارد، چون معصیت مولاست.
نسبت ضرر و مفسده
این مطلب هم بیان شد که اینطور نیست که هر ضرری مفسدهآور باشد؛ میتوان گفت که هر ضرری مفسدهآور است، ولی الزاماً هر مفسدهای ضررآور نیست، اما مفسده اعم از ضرر است، یعنی جاهایی است که مفسده است، اما الزاماً ضرری به کسی وارد نمیشود.
البته اگر ضرر را طوری تعمیم دهید که شامل هر فسادی شود، اشکال ندارد و آنجا میگوییم که ضرر و مفسده یکی میشود، اما وقتی میگویند ضرر، منظور ضرر مالی، ضرر جانی و آبرویی است و این را ضرر میگویند. اینکه به جان، مالش، عِرض و ناموس کسی ضرر و نقصی وارد شود. اما اگر فلان کس با شخصی تا آخر عمر هم بد شود، چه ضرری به او وارد میشود؟ مثلاً یک کسی یک انسان بزرگی است که یکی در یک کشور یا یک شهر یا یک محله و آن دیگری در یک کشور یا شهر یا محله دیگر است و کاری به کار هم ندارند، اینها با هم بد میشوند اما این چه ضرری میتواند داشته باشد؟ لذا ضرر مالی، جانی، عِرضی، ناموسی و چیزی از این قبیل بر آن بار نمیشود، امّا خود این مفسده است؛ یعنی فساد است. قبلاً توضیح داده شد که فساد هر چیزی است که یا به نظم اجتماعی یا به انسجام اجتماعی خلل وارد کند.
از منابع شرعی، آیات کریمه قرآن و روایات استفاده میکنیم که فساد این است، آنجا که آیه میفرماید: «وَ إِذَا تَوَلی سعَی فی الأَرْضِ لِیُفْسِدَ فِیهَا وَ یُهْلِک الْحَرْث وَ النَّسلَ وَ اللَّهُ لا یحِب الْفَسادَ» إفساد با فساد فرق میکند، گرچه اینها همه مصادیق فساد هستند، ولی وقتی فساد گفته میشود، یعنی ایجاد خلل در انسجام و نظم اجتماعی است. وقتی برادران یوسف علیه السلام گفتند، «قَالُوا تَاللَّهِ لَقَدْ عَلِمْتُم مَّا جِئْنَا لِنُفْسِدَ فِی الْأَرْضِ وَمَا کنَّا سَارِقِینَ» چرا «نفسد» گفتند؟
به خاطر اینکه خلاف قانون عمل کردند. به هم ریختن قانون، به هم ریختن انسجام اجتماعی و نظم اجتماعی فساد است و لذا ما در محل خود گفتهایم که حتی در حکومت جائر هم آدم نمیتواند نظم اجتماعی را به هم بزند و اخلال اجتماعی به وجود بیاورد. البته تلاش برای ازاله حکومت جائر واجب است و در طریق آن واجب خواهناخواه محرماتی که مقدمه آن واجب باشد از لحاظ اهم و مهم که تزاحم پیدا میکند اما آن حرف دیگری است. ولی آدم خودبهخود بگوید که چون حکومت جائر است ما جامعه را مختل کنیم [این فساد است.] لذا گفتهایم که کسانی که به غرب میروند، حق ندارند کاری کنند که منشأ فساد جامعه شود و جامعه به هم بریزد و اخلال اجتماعی به وجود بیاید به این دلیل که همه آن حکومتها، حکومت جور است.
قاعده کلی را هم گفتیم؛ اگر بیان تعلیمی منجر به فساد یا متضمن کذبی شود حرام است. منظور از فساد، اعم از ضرر است که منجر به ضرر یا فساد شود. حال آنجایی که شارع خود مصداق فساد و ضرر را مشخص کرده باشد در این صورت دلیل شارع حاکم بر هر اصل عقلائی خواهد بود؛ یعنی اگر عقلا بر سر یک موضوع توافق داشته باشند که ضرر دارد، اما شارع گفته است که انجام دادن این ضرر واجب است، بااینکه ضرر دارد واجب میشود.
در این فرض حکومت کرده است؛ یعنی دلیل شرعی بر آن موضوعی که عُقلا ضرر میدانند حاکم شده است و گفته است که این ضرر نیست و این را من در منطق و قانون خود منفعت میدانم و ضرر نیست. بنابراین باید متحمل چنین ضرری شد، برای نفع بیشتری که در آن وجود دارد. خلاصه آنجا که شارع چیزی را به عنوان واجب یا به عنوان مستحب معین کرده است درحالیکه در نظر عقلا این چیز مفسده یا ضرر دارد، اینجا حکومت دلیل شرعی بر هر اصل عقلائی ایجاب میکند که آن اصل عقلائی به وسیله دلیل حاکم شرعی، تقیید لُبی به معنای حکومت میخورد.
وقتی شارع بگوید که ضرر ندارد، پس ندارد؛ زیرا شارع از لوح محفوظ حکایت میکند. البته ما نگفتهایم که استثناء است، بلکه گفتهایم که حاکم بر آن اصل عقلائی میشود. اما اگر دلیل شرعی خاصی نداریم که بر این ضرر نیست، اینجا اصول عقلائیه معتبر خواهند بود؛ یعنی امضاء شارع نسبت به آن اصول عقلائی موجب میشود که حالا اگر چیزی عقلاً مضر بود، حرام خواهد شد، یعنی دلیل حرمت ضرر که میگوید «لاضرر» یا هر دلیل دیگری، شامل آن ضرر عقلائی خواهد شد.
نقش عرف در تشخیص ضرر و فساد
پس دلیل حرمت ضرر و فساد، آنچه را که عرف عُقلا فساد بدانند شامل میشود و حرام خواهد بود. مگر اینکه خود شارع بگوید که این ضرر نیست؛ یعنی دلیل حاکمی از سوی شارع بیاید و بگوید که در عرف من این ضرر نیست، یعنی در عرف قانونی من این فساد نیست. برای مثال آنجایی که دلیل شرعی نداشته باشیم، شارع میگوید که قطعید واجب است، معنیاش این است که این قطعید در قانون من اصلاً مفسدهدار و مسئلهدار نیست و این عین مصلحت است. وقتی خودش میگوید که این قطعید باید شود، یعنی در این حکم من این را ضرر نمیدانم و آن حرف خودم که گفتم لاضرر فی الاسلام، پس آن دلیل «وَ السَّارِقُ وَ السَّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَیدِیهُما» حاکم بر «لاضرر فی الاسلام» میشود.
لذا در بحث لاضرر گفتهایم که ادله احکام به شکلی حاکم بر دلیل لاضرر است، نه اینکه دلیل لاضرر حاکم باشد. لاضرر هم حاکم است منتها دلیل لاضرر حکومت حکمی است اما حکومت ادله احکام، حکومت موضوعی است.
بنابراین فرق است بین حکومت حکمی و حکومت موضوعی. دو دلیل میتوانند نسبت به یکدیگر حاکم شوند، لذا گفتیم بین دلیل لاضرر و احکام اولیه، دلیل لاضرر حاکم بر ادله احکام اولیه حاکم است، اما به حکومت حکمی؛ یعنی هر جا حکومت حکم به وجوب یا به حرمت هست، اگر این حرمت موجب ضرر باشد، لاضرر میگوید که حرمت منتفی است. حکومت حکمی دارد؛ اینکه میگوییم که حاکم است به این خاطر است که نظر دارد و چون ناظر است، تعارض ندارد لذا بیان شد که حکومت لاضرر بر احکام اولیه، حکومت حکمی است. ادله احکام اولیه در بسیاری از موارد، حکومتشان بر دلیل لاضرر، حکومت موضوعی است؛ یعنی میگویند که اینجا ضرر نیست، وقتیکه گفت «وَ السَّارِقُ وَ السَّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَیدِیهُما» یعنی این ضرر نیست، وقتیکه گفت «وَ جاهِدُوا فِی اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ » یعنی پس جهاد ولو موجب اتلاف اموال و انفس است، اما ضرر نیست.
و صلی الله علی محمد و آله طاهرین