۰۳ آذر ۱۴۰۳ ۲۲ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۵۸ : ۱۴
عقیق: مراسم شب شعر «غدیریه» به مناسبت فرارسیدن عید سعید غدیر خم و در میان استقبال دوستداران اهل بیت علیهم السلام، شامگاه سه شنبه 14 شهریور ماه با شعرخوانی شاعران آیینی و اجرای سید محمد جواد شرافت در سالن اصلی فرهنگسرای اندیشه برگزار شد.
سید حمیدرضا برقعی، احمد علوی، هادی جانفدا، حافظ ایمانی، مجید لشکری، عمار موحد، پیمان طالبی، احمد بابایی و محمد رسولی در این شب شعر معنوی سرودههای خود در وصف پیامبر اسلام حضرت محمد (ص) و حضرت امیرالمومنین علی (ع) و با محوریت ولایت و غدیرِ خم را قرائت کردند و مهدی زنگنه در وصف حضرت امیر المومنین (ع) به مدح و نغمه خوانی پرداخت.
حافظ ایمانی شاعر جوان و خوش ذوق مشهدی، از اولین شعرایی بود که پشت تریبون رفت و به شعرخوانی پرداخت. شعر او در مدح مولای متقیان، حضرت امیرالمومنین علی (ع) بود که مورد توجه حاضران قرار گرفت.
بسم الّه ای
تو نقطهی آغازِ نام عشق
از ابتدا تو بودی و تا انتها علیست
قرآنِ من !
چگونه کتابت شدی به وحی؟
جبریل آمده است و پر از انّما علیست
از بس عظیم و
اعظم و عظمی است نام او
تسبیحِ اولیاءِ خدا ذکر یاعلیست
تنها قسیمِ
جنّت و دوزخ نگاهِ اوست
پس مالکِ قیامتِ روز جزا علیست
آل عبا که روح
خدا رانشانگرند؛
فیالجمله یک تناند که آل عبا علیست
معراج
شد بهانه ی گفت و شنید عشق
صوت خدا علیست ... حدیث کسا علیست
حقّا که
خانهزادِ حق است او که حقِّ اوست
حق هرکجا که باشد، پیوسته با علیست
ای تیغ
ذوالفقارِ دودم ، دم به دم بگو!
شمشیر و شیر حقّ و شهِ لافتی علیست
عطر شرابِ وحی
دمید از غدیرخم
فرمان زحق رسید که فرمانروا علیست
آن روز مصطفی
به زبانِ فصیح گفت:
ایمان بیاورید! امامِ شما علیست ...
جانها پر از
تبرّکِ جانانهی تو شد
مر روح را مبارکی از مرحبا علیست
دلها پر از
توسّلِ روحیلک الفداء
لبها پر از تحیّتِ یا حبّذا علیست
زیباترین
ترانه به لبهای مؤمنین
یا مصطفی محمّد و یا مرتضی علیست
احیاءِ
مردگانِ مسیح از دمِ که بود؟
عیسی بهانه بود که روحِ شفا علیست
ای مصطفای
ناطقه اقرأ به نام عشق
بعد از تو خلقِ ملهمه را مقتدا علیست
دستش یداللّهیست
که مافوقِ دستهاست
باب گشایشِ همهی کارها علیست
در
لیلۀالمبیتِ ظُلَم ، خیرُحافظ اوست
آنکس که خفت جای نبیّ الوری علیست
نورٌ علی
محمّد و بتها شکسته شد
بر دوشِ احمد آنکه نهاده است پا علیست
راهی به جز
صراطِ علی مستقیم نیست
تا رهروان جاذبه را رهنما علیست
با کشتگان عشق
الهی خدا چه کرد؟
بر کشتگانِ حبِّ علی خونبها علیست
حدّ سخن چگونه
برآید ز وصف او؟
وقتی شهادتینِ دل انبیا علیست
او مرشدِ
ابوذر و مقداد و میثم است
میر و امیرِ مالکِ لشگرگشا علیست
دستان او وسیع
و شفیع و گرهگشاست
دستان ما توسلِ اشفع لنا علیست
چیزی مپرس از
عاقبتِ کار عاشقان
ای دل غمین مباش که مولای ما علیست
مجید لشکری شاعر اهل بیت علیهم السلام نیز در این مراسم دو شعر قرائت کرد که بخشهایی از شعر اول او در ادامه میآید.
منوش از
خمستان غیران صبورا
که لب تر کند خشک دارد گلو را
تو در ظلمت و
اوست در روشنایی
چه نسبت به شب میدهی ماهروی را
جنابت نمی
گیرد این سان طهارت
بهل ای تن آسوده این شستشو را
وضویی که بی
حب حیدر بسازی
به اسراف نسبت دهند آن وضو را
حذر کن که با
شیر نسبت نبندی
به تمثیل خود کودک نق نقو را
کجا جمع گردم
مگر با کسی که
ندانست فرق پدر با عمو را
هادی جان فدا شاعر دیگری بود که پشت تریبون رفت و حال و هوای شب شعر غدیریه را با ترانهای عوض کرد.
این دل ما
تنگه اگه براتون
میدونیه واسه برو بیاتون
دستای مهربون
کی شبارو
گره زده به زلف ماجراتون
شبا که خورشیدم
دلش میگیره
میخزه آهسته زیر عباتون
ما که از اول
نبودیم غریبه
با غم و غصه های آشناتون
به چاه سینه
های ما میریزه
هق هق گریه های بی صداتون
دستای
خالیمونو هی گرفتیم
مثل پیاله زیر هل اتاتون
سر میره از
ظرفای کوچیک ما
محبت شما و بچه هاتون
امام پیشونی
سفیدا شدن
چقد میاد به چشمای سیاتون
تخت خلافت شما
رو عرشه
کی میتونه بیاد بشینه جاتون
حکومت آخرتو
گرفتید
دنیا بمونه واسه دشمناتون
هر چی دویدیم
نرسیدیم آقا
به انتها که نه به ابتداتون
چشم ما چپ نیس
که دو تا ببینیم
خدا شمایی و شما خداتون
انگاری باید
که پریشون بشه
هرکی نفس میکشه تو هواتون
کعبه رو دیدم
که یقه دریده
هو میکشید تو ایوون طلاتون
هاجرا سبقت
میگیرن بیارن
اسماعیلارو به صف مناتون
هرچی دویدیم
نرسیدیم آقا
...به انتها که نه به ابتداتون
حمیدرضا برقعی شاعر نامآشنای آیینی و شاگرد استاد محمدعلی مجاهدی هم در این مراسم نوسروده ای به شوق امیرالمومنین(ع) در وصف مولای متفیان حضرت علی(ع) قرائت کرد.
ذره ذره همه
دنیا به جنون آمده بود
روح از پیکره ی کعبه برون آمده بود
روشنا ریخت به
افلاک حلولش آن روز
کعبه برخاست به اجلال نزولش آن روز
عشق او بر دل
سنگیِ حرم غالب شد
قبله مایل به علی بن ابی طالب شد
از دل خانه
علی رفت و حرم با او رفت
کعبه در بدرقهاش چند قدم با او رفت
قفس کعبه
شکستهست دم پرواز است
برو از کعبه که آغوش محمد باز است
آینه هستی و
با آینه باید باشی
خانه زادِ پسر آمنه باید باشی
همهی غائلهها
گشت فراموشِ نبی
کودکیهای علی پر شد از آغوش نبی
مستی اهل
سماوات دوچندان شده است
عطر گیسوی علی خورده به تنپوش نبی
تا بچیند رطب
تازهای از باغ بهشت
رفته دردانه کعبه به سر دوش نبی
که نبی بوده
فقط این همه سرمست علی
که علی بوده فقط آن همه مدهوش نبی
چشم در چشم
علی، آینه در آیینه
حرفها میزند اینک لب خاموش نبی
دور از من مشو
ای محو تماشای تو من
نگران میشوم از دور شدنهای تو من
من به شوق تو
سکوتم، تو فقط حرف بزن
وحی میریزد از آهنگ لبت، حرف بزن
مینشینم به
تماشای تو تنها، آری
هر زمان خستهام از مردم دنیا، آری
بر مکافات
زمین با تو دلم غالب شد
همه ی دهر اگر شعب ابی طالب شد
خوب شد آمدی
ای معنی بی همتایی
بی تو هر آینه میمردم از این تنهایی
دین اسلام در
آن روز که بازار نداشت
یوسفی بود ولی هیچ خریدار نداشت
اول آن کس که
خریدار شدش حیدر بود
باعث گرمی بازار شدش حیدر بود
وحی میبارد و
من دوختهام دیده به تو
تو به اسلام؟ نه! اسلام گراییده به تو
در ز مین
دلخوش از اینم که تویی همسفرم
از رسولان دگر با تو اولوالعزمترم
میرود قصهی
ما سوی سرانجام آرام
دفتر قصه ورق میخورد آرام آرام...»
احمد بابایی هم از دیگر شعرایی بود که با شعری علوی در این مراسم حضور پیدا کرده بود و به شعرخوانی پرداخت.
تب
و تابی که در حیرت فروشم مفت مژگانش
گرانسنگ است هر زخمی که دید آیینه ارزانش
من
از شرم غلاف و لاف او آشفته می مانم
که پشت و روی تیغش را ببوسم جای دستانش
شفاعت
احتمال شعله را جنت نشین کرده است
به دوزخ سایه افکنده است وتر گوشه گیرانش
صفات
ظاهرش از روح جبراییل روشن تر
همه کروبیان کور از مرور غیب بطنانش
ملامت
گو چه دریابد میان عاشق و معشوق
نبیند چشم نابینا خصوص اسرار پنهانش
کریمی
که به نان خشک قانع بوده و اما
جزامی را نصیبی باشد از سیمرغ بریانش
لطیفی
که غرور ذوالفقارش زهد تکخوان لست
غیوری که یتیمان را نشاند بر سرخوانش
زمان
آیینه کاری گشته در نه طاق دربارش
زمین پیچیده زیر پای طی الارض دربانش
چه
باید گفت درمدحش که قابل باشدش جز آه
اگر آهی کشم یا هو کشم سر حد امکانش
مرادش
چیست از خلق مریدی هم چو من یارب
جز این که جوری جنسش شوم در کنج دکانش
اگر
آن رند شیرازی سمرقند و بخارا را
ببخشم با تهی دستی من از ری تا شمیرانش
نظر
بازی نمازم را تماشاخانه ی بت کرد
به چشم مستجارم روی کج شد طاق نسیانش
پیمان طالبی شاعر جوان نیز به شعرخوانی پرداخت.
شبیه نامه
ممهور از آشنای دگر
غریبه ای به تمام غریب های دگر
هنوز برسر
بازار یوسفی مانده ست
که ابتیاع چنین میستد بهار دگر
بنای مسجد و
میخانه چون که یکسان بود
گذاشتی به هوای دعا بنای دگر
به گوش زائر
از مکه آمده گفتم صفا خوش است
ولی کان خوشا صفای دگر
صلات موذن
اذان نگفت
و گفت روم به میکده دنبال ربنای دگر
اگر چه نوح به
گل می نشینی آخرسر
بده به مهلکه سکان به ناخدای دگر
سرت شکست ولی
بغض هات دست نخورد
بیا و سینه بزن تحت یک لوای دگر
فریضه های ریا
وصل شد به نافله ای
مکن به خویش دگرباره جفای دگر
حکایت حسنک
روی دار را گفتیم
خوشا حدیث همین دار لیک جای دگر
به دار باقی
مولا شتافت از این بود
رفت میثم اگر روی دارهای دگر
فدای سینه
خردی که علی را دید
طلب نکرد از آن پس دوای دگر
فدای عطر
عبایی که روی شانه ی اوست
که فخر میکند این سان به هر عبای دگر
فدای کهنه
قبایی که خلقت علوی
فدای همچو قبایی نه هر قبای دگر
فدای سفره
افطار خانه ای که در آن
حسین هست و حسن هست و بچه های دگر
فدای وقت نماز
و اقامه بستن شان
به سمت قبله نه یک مکه و منای دگر
محمد رسولی شاعر جوان و خوش آتیه کشورمان نیز با این شعر به شب شعر غدیریه آمده بود.
آیه ای آمده
است از بالا
آیه هم وزن کل قرآن بود
آیه ای که
مفسران گفتند
اصل تفسیر آن علی جان بود
آیه می گفت ای
پیمبر ما
راه بعد از تو پر خم و پیچ است
تو بدون علی
اگر باشی
کل کار رسالتت هیچ است
به همه از علی
بگو امروز
جمع کن در غدیر قافله را
به کسانی که
یادشان رفته
احد و خیبر و مباهله را
از جهاز شتر
در آن صحرا
پله ای رو به عرش برپا شد
همه دیدند
غدیر آن روز
کی بود و بعد دریا شد
احمد علوی هم شاعر جوانی بود که با این شعر که بخشهایی از آن در ادامه میآید، حال و هوای این مراسم را عوض کرد.
کوفه همیشه
آینه بی وفایی است
از دیدگاه مردم ضرب المثل شناس
نام تو گوهری
است که همتا نداشته
در ذهن با ذکاوت اصل از بدل شناس
نهج البلاغه
مرجع حل المسایل است
یعنی که نیست غیر از تو یک راه حل شناس
از تیر
ذوالفقار تو عبرت گرفتند
مردان یل شناس و زنان جمل شناس
حتی به قدر
مزمزه ای حس نمی کند
طعم ناب کلام تو را جز عسل شناس
بوی بهشت می
رسد از وادی السلام
ای بی خبر بکوش که باشی محل شناس
شب شعر غدیریه در آستانه عید سعید غدیر خم به همت فرهنگسرای اندیشه برگزار شد و مراسم با مدیحه سرایی مهدی زنگنه به پایان رسید.
خدا حفظشان کند!