۰۵ آذر ۱۴۰۳ ۲۴ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۳۱ : ۰۵
* مروری بر بحث های گذشته
بحث های اخیر این جلسات دربارۀ انس با قرآن بود. رابطه با قرآن، (برای انسان) هم دنيا دارد و هم آخرت. اگر کسی اُنس با قرآن داشته باشد، عاقبت به خير شده و قرآن در روز قيامت بلکه در همین دنیا ما را شفاعت میکند. انس با قرآن مراتب دارد؛
* نخست خواندن قرآن است؛ چه معنايش را بفهميم يا نفهميم؛ از حفظ يا از رو باشد و از هر جای قرآن باشد، آيۀ شريفه با تأکيد می فرمايد: «فَاقْرَؤُا ما تَيَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ»[1]
* مرتبۀ دوّم، دقّت، تفسير و بالاخره کار کردن در قرآن است. یعنی تفسير يک دوره از قرآن به فراخور عقل، سواد و حال ما در ذهن باشد.
قرآن اين (مرتبۀ دوم) را هم جدّی از انسان می خواهد: «أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلى قُلُوبٍ أَقْفالُها»[2]؛ مگر قفل شقاوت و بدبختی در دلت است که تدبّر در قرآن نداري!
* سوّم، برداشت از قرآن است. به عبارتی، تفسير قرآن انسان را برساند به آنجا که بتواند از قرآن برداشت کند. قرآن اسم اين را «سُبل سلام» می گذارد: «قَدْ جاءَكُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَ كِتابٌ مُبينٌ ، يَهْدي بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ سُبُلَ السَّلامِ»[3]
خيلی از بزرگان برداشت از قرآن دارند. از خود تراوش دارند و می توانند در تفسير قرآن به واسطۀ آيات ديگر و روايات، برداشتی هم از خود داشته باشند. البته اين کار مشکلی بوده و به قول قرآن سُبُل سلام است.
* چهارم عمل به قرآن است. قرآن کتاب عمل و کتاب قانون اسلام عزيز است و انسانِ مسلمان باید به واجبات، مستحبات قرآن و به اجتناب از گناهان زياد اهمیت دهد. در واقع سرمشق انسان، قرآن باشد. مورد چهارم از موارد سه گانه ابتدایی لازم تر است. در روایات فراوانی وارد شده که اگر می خواهید سعادت مند شويد، بايد سرمشق زندگی تو قرآن باشد: «فَإِذَا الْتَبَسَتْ عَلَيْكُمُ الْفِتَنُ كَقِطَعِ اللَّيْلِ الْمُظْلِمِ فَعَلَيْكُمْ بِالْقُرْآنِ»[4]
قرآن باید استاد اخلاق انسان باشد
مرتبۀ پنجم از انس با قرآن، اين است که قرآن، استاد اخلاق ما باشد،؛ اين مرتبه، از چهار قسم قبلی مهم تر است. با این که چهار قسم قبلی از اوجب واجبات بود و پروردگار عالم روی آن خيلی پافشاری و تأکيد داشت، اما قسم پنجم مهم تر از اقسام اربعه است.
ابتدا باید دانست که انسان ها صفات رذيله دارند. اگر کسی ادعا کند، صفت رذيله ندارم، دارای جهل مرکّب است. به قول حضرت امام خمینی (ره)، چهل سال خون جگر می خواهد تا کسی بتواند درخت رذالت را از دل بکند. همه بايد بدانند، صفات رذيله دارند و اين صفات رذيله نیز زياد است. حدأقل چهل صفت رذيله وجود دارد. دربارۀ اين موارد کتاب هم نوشته شده است. جنود نفس در مقابل فضائل که جنود عقل است؛ فضائل برای عقل و صفات رذيله برای نفس امارۀ کار می کنند. بايد روی اين موارد جداً کار کرد؛ قرآن می فرمايد: اگر کار نکنی به جايی نمی رسي؛ «ما زَكى مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ أَبَداً وَ لكِنَّ اللَّهَ يُزَكِّي مَنْ يَشاءُ»[5]؛ خدا بايد کمک کند.
سورۀ والشمس يازده قَسَم می خورد و بعد از قَسم يازدهم می فرمايد: «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاها وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها»؛[6] سعادتمند کسی است که درخت رذالت را از دل کنده است و بدبخت و شقی کسی است که صفت رذيله بر دل او حکمفرما شده است. لذا بزرگان می گويند: از اوجب واجبات و از هر واجبی، واجب تر، تهذيب نفس است.
* توجیه گناه خیلی بدتر است
تهذیب نفس کار و جديت می خواهد. باسواد و بي سواد هم ندارد، طلبه و غيرطلبه هم ندارد. البته برای خواص خيلی لازم تر است. ما طلبه ها اگر خودسازی نکرده باشيم و صفت رذيله بر ما حکمفرما باشد، علم ما از لشکريان صفت رذيله خواهد شد. علم ما موجب می شود که روی صفت رذيله با توجيه گری کار کنيم. گناه خيلی بد است، اما توجيهِ گناه خيلی بدتر است.
جرج جرداق در کتاب «الامام علی (ع)» میگويد: انسان اگر توجيه گر شد و اگر با فکر، علم و نشست و برخاست بخواهد کار کند و طرفداری از صفات رذيله کند، کارش می رسد به اينجا که ولیّ خدا را قربة الی الله در خانۀ خدا شهيد می کند.
قرآن که بعد از يازده قَسم می فرمايد: «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاها وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها»؛ معنايش اين است که (تهذیب نفس) مشکل بوده، اما لازم است.
* چگونه انسان ادعای خدایی می کند؟
نباید گذاشت، صفات رذيله طوفانی شده و طغيان کند. اگر يکی از صفات رذيله طوفانی شود و طغيان کند، انسان ادعای خدايی می کند. فرعون آدم باعقلی بوده، امّا عقلش در شيطنت او رفت و ديد که می شود ادعای خدايی کرد. اهل مصر او را به خدايی قبول کردند. به این هم اکتفا نکرد و گفت: خدای بزرگ هستم و رب الاعلی هستم.
به قول حضرت امام (ره) روح فرعونيّت در همۀ ما موجود است. ما هستيم که بايد اين آتش را خاموش کنيم. خاموش کردن آتش هم مشکل است. اما باید در نظر داشت که اجتناب از گناه، آتش صفات رذيله را خاموش میکند و حدأقل از طغيان می گيرد. اهميّت به واجبات نیز کمک کننده است؛ البته خدا بايد در خودسازی کمک کند: «وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ ما زَكى مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ أَبَداً وَ لكِنَّ اللَّهَ يُزَكِّي مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ سَميعٌ عَليمٌ»[7]
اگر می خواهيد خدا کمکتان کند، اهميّت به واجبات دهيد. موقع نماز تلاطم درونی در شما پيدا شود. همه چيز در زندگی شما تعطيل باشد. رفتن به دنبال نماز اوّل وقت در مسجد، با جماعت و تعقيبات و با خواست از خدا کمک کننده است: «وَ لكِنَّ اللَّهَ يُزَكِّي مَنْ يَشاءُ» و الاّ طبق بیان قرآن، حتماً نمی شود و خودت نمی تواني.
* کمترین کاری که نماز شب می کند!
اهل بيت علیهم السلام بايد کمک کنند. بايد توسّل به اهل بيت علیهم السلام باشد. لذا انسان باید اهميّت به واجبات مخصوصاً نماز بدهد و بتواند نماز شب بخواند. قرآن می فرمايد: نماز شب «مقام محمود» می دهد: «وَ مِنَ اللَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَةً لَكَ عَسى أَنْ يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقاماً مَحْمُوداً»[8] و مقام محمود همين است که انسان پاک شود. اگر نمی شود پاک شد؛ حدأقل صفات رذيله ريشه کن شده و از طغيان اين آتش جلوگيری شود.
* نذر برای آدم شدن!
ما در مورد همه چيز نذر می کنيم اما کسی نيست که بگويد؛ اگر حسادت من رفع شود، يک ميليون تومان صدقه می دهم. در حالی که بهترين نذرها همين نذر است. اين که انسان نذر کند تا آدم شود. البته اين در سرحدّ محال است. به قول آیت الله العظمی حائری یزدی (ره) که بارها روی منبر می گفتند: ملاّ شدن چه آسان، آدم شدن مشکل است، ايشان می فرمود: ملاّ شدن يعنی آخوند واقعی شدن خيلی مشکل است و هفتاد سال شبانه روز زحمت می خواهد تا مرجع تقليد شود؛ کسی شود که عالِم در اخلاق و احکام باشد و ديگران را تهذيب کند. مرحوم حاج شيخ می فرمود: اما آدم شدن محال است؛ يعنی خيلی مشکل است و خودمان نمی توانيم کار کنيم و بايد از خدا کمک بگيريم و اگر بخواهيم از خدا کمک بگيريم بايد به واجبات و مستحبّات اهميّت دهيم.
* صبحگاهِ طلبه ها باید جامعۀ کبیره باشد!
اين توسّل ها خيلی مؤثّر است. زيارت جامعۀ کبيره بايد برای ما طلبه ها و برای همه، صبحگاه باشد. ما شيعيان ادعا می کنيم آقا امام زمان عجّل الله تعالی فرجه الشّریف می آيند و پرچم اسلام به رهبری امام علیه السلام روی کرۀ زمين افراشته می شود و عدالت و قوانين اسلام سرتاسر جهان را می گيرد؛ پس ما بايد با امام زمان عجّل الله تعالی فرجه الشّریف رابطه داشته باشيم؛ يکی از روابط با امام زمان علیه السلام اين است که صبحگاهی داشته باشيم.
علامه مجلسی می گویند: خدمت آقا رسيدم و زيارت را مدّاح وار برايشان خواندم. آقا فرمودند: «نعمة الزيارة»[9].
* گوش بصیرتی که امام زمان (عج) به آیت الله بهبهانی دادند
مرحوم آیت الله وحيد بهبهانی (ره) از مراجع بزرگ تقليد میگويد: در حرم مطهر امام حسين علیه السلام خدمت آقا امام زمان عجّل الله تعالی فرجه الشّریف رسيدم. امام علیه السلام گوش بصيرتی به من دادند و فرمودند: گوش بده. می گويد گوش دادم و ديدم زائرین حالی دارند و گريه و زاری می کنند، اما همۀ آنها به فکر خودشان هستند. يکی می گويد؛ خدايا! قرض دارم، قرضم را بده؛ يکی می گويد؛ خدايا! فقيرم؛ يکی می گويد؛ خدايا! پسر دارم و می خواهم زن بدهم. بالاخره همه به فکر خود هستند. امام زمان علیه السلام نگاهی به من کردند و فرمودند: يکی به ياد من نيست و همه به ياد خودشان هستند. اين توسّل ها خوب است و بايد باشد: «وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى فَادْعُوهُ بِها»؛[10] ما بايد توسّل داشته باشيم، امّا اين گونه توسّل ها را هم بايد داشته باشيم که مثلاً بگوییم: «آقا امام زمان! ای طاهر و مطهر! ای کسی که آيۀ تطهير درباره ات نازل شده! ای کسی که طاهر و مطهر هستي! من صفات رذيله دارم، کمکم کن» آنگاه حتماً کمک می کنند.
* نصیحت همیشگی آخوند همدانی
يکی از بهترين و آسان ترين راه های اجتناب از گناه، تقيّد به ظواهر شرع است. بارها به آخوند همدانی (ره) می گفتند؛ نصيحتی کنيد، می گفتند: من چيزی بهتر از تقيّد به ظواهر شرع نمی دانم.
حضرت امام (ره) پانزده سال در نجف بودند و يک شب زيارت ايشان ترک نشد. دير می رفتند تا خلوت باشد و زيارت جامعه را می خواندند. علامه مجلسی (ره) در بحار می گویند: من هرکجا در عتبات رفتم، زيارت جامعه را فراموش نکردم.
* اين ذهن عوامانه را از ما نگير!
مرحوم آيت الله حاج آقا مصطفی خمینی (ره) نقل می کنند: يک شب به جای باران و برف، شن می باريد و وضع هوا خيلی بد و آلوده بود. ساعت 9 حضرت امام برای رفتن به حرم مهيّا شدند. می گويد من از امام يک سؤال پرسیدم و گفتم: اميرالمؤمنين علیه السلام دور و نزديک دارند؟ ايشان فرمودند نه، ما در محضر اميرالمومنين علیه السلام هستيم و هرکجا باشد، ادب حضور بايد مراعات شود. مرحوم آقا مصطفی گفتند: اگر چنين است، اين زيارت جامعه را امشب در خانه بخوانيد. امام (ره) تبسّمی کردند و گفتند: اين ذهن عوامانه را از ما نگير. بالاخره با همان شن ها به حرم آمدند؛ در و ضريح را بوسيدند و پيش ضريح نشستند و با آن خلوص خاص، زيارت جامعه خواندند.
پی نوشت:
[1]. المزمل، 20: «هر چه از قرآن ميسّر مى شود بخوانيد».
[2]. محمد، 24: «آيا به آيات قرآن نمى انديشند؟ يا [مگر] بر دل هايشان قفل هايى نهاده شده است؟»
[3]. المائده، 15و16: « قطعاً براى شما از جانب خدا روشنايى و كتابى روشنگر آمده است. خدا هر كه را از خشنودى او پيروى كند، به وسيله آن [كتاب] به راه هاى سلامت رهنمون مى شود».
[4]. الکافی، ج 2، ص 598.
[5]. النور، 21: «هرگز هيچ كس از شما پاك نمى شد، ولى [اين] خداست كه هر كس را بخواهد پاك مى گرداند.»
[6]. الشمس، 9و10: «كه هر كس آن را پاك گردانيد، قطعاً رستگار شد و هر كه آلوده اش ساخت، قطعاً درباخت.»
[7]. النور، 21: «و اگر فضل خدا و رحمتش بر شما نبود، هرگز هيچ كس از شما پاك نمى شد، ولى [اين] خداست كه هر كس را بخواهد پاك مى گرداند و خدا[ست كه] شنواىِ داناست»
[8]. الاسراء، 79: «و پاسى از شب را زنده بدار، تا براى تو [به منزله] نافله اى باشد، اميد كه پروردگارت تو را به مقامى ستوده برساند».
[9]. بحار الانوار، ج 102، ص 113. فلما رأيته شرعت في الزيارة بالصوت المرتفع كالمداحين فلما أتممتها قال (ع) نعمت الزيارة.
[10]. الاعراف، 180: «و نام هاى نيكو به خدا اختصاص دارد، پس او را با آنها بخوانيد».
منبع:حوزه