۰۳ آذر ۱۴۰۳ ۲۲ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۵۱ : ۰۴
در جلسه قبل بحث درباره «رابطه انسان با قرآن» بود که این مسأله در خودسازي امری لازم می باشد و از اوجب واجبات در اسلام بلکه نزد همۀ عقلاء است که انسان صفات رذيله ای مثل؛ تکبر، حسد، خودخواهی، رياست طلبی و دنياپرستی و... نداشته نباشد.
* لزوم کندن ریشه رذالت از دل و کاشت فضایل
تهذیب نفس در اسلام عزيز هم از اوجب واجبات است. يعنی انسان بتواند ریشه رذالت را از دل بکند و درخت فضيلت به جای آن بکارد و ميوه دار کرده و از ميوۀ آن هم خود و هم دیگران استفاده کند. کار فوق العاده مشکلی است؛ به قول استاد بزرگوار ما حضرت امام (ره) يک عمر خون جگر می خواهد که انسان بتواند درخت رذالت را از دل بکند.
اما در نزد همۀ عقلاء و دین اسلام عزيز علاوه بر کندن رذالت، بايد فضایل به آن جای کاشته شود؛ آن بُعد روحانی ما که عقل و وجدان اخلاقی و فطرت است، باید زنده بماند.
* خرید کاهو به سبک میرزا علی آقا قاضی طباطبایی (ره)
استاد بزرگوار ما علامه طباطبائی (ره) نقل می کردند: در بازار نجف پشت سر میرزا علی آقا قاضی طباطبایی (ره) می رفتم. ایشان رفتند تا کاهو بخرند. من ديدم کاهوهای بد را جدا کرده و خریدند. تعجب کردم. استاد می دانستند من الان سؤال می کنم، بنابراين گفتند: روی اين کاهوها بد است و اگر تا عصر بماند فاسد می شود و به اين آقا ضرر می خورد و من برای اينکه به اين آقا ضرر نخورد، کاهوهای بد را برداشتم و در خانه برگه های بد را برمی دارم و کاهوی حسابی می شود.
قرآن می فرمايد: «وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ ما زَكى مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ أَبَداً». [1]
اگر فضل خدا و اگر رحمت خدا و کمک خدا نباشد، هيچکس نمی تواند خودسازی کند و درخت رذالت را از دل بکند. هيچکس نمی تواند اين کار را بکند، اما اگر اين کار را انجام دهد، خدا هم توفيق عنايت می کند و شخص می تواند با اراده و عمل خود، درخت رذالت را از دل بکند.
* حتّی روحانيت دربارۀ اخلاق خيلی کم کار می کنند
متأسفانه همه و حتّی روحانيت دربارۀ اخلاق خيلی کم کار می کنند. در حالی که بايد همه خيلی روی اين اخلاق و تهذيب نفس و بالاخره خودسازی کار کنند. بايد از خدا کمک بگيريم و توسل به اهل بيت (ع) باشد. توسّل به حضرت زهرا سلام الله عليها و اهل بيت و مخصوصاً قطب عالم امکان، امام زمان (عج) برای همه و مخصوصاً برای ما طلبه ها خودسازی فوق العاده تأثير دارد. معنای شفاعت نیز این است که آنها کمک می کنند، يعنی کار از ما و کمک از آنهاست.
بايد فضل و کرم خدا و کمک از اهل بيت (ع) باشد و رياضت ها و کارهای ما با جديت و تلاش باشد. اينها جمع شده و خودسازی تحقق پیدا می کند. نگوييد، نمی شود، بلکه راه را رفته اند و شده است. افرادی را ديده ايم که جداً درخت رذالت را از دل کنده اند.
چهل مورد رذالت داريم و انسان می تواند چهل درخت رذالت را با سه عامل از دل بکند.
نخست «کار و تلاش و کوشش» دوّم «توسل به اهل بيت (ع) مخصوصاً حضرت ولی عصر (عج) در این زمان و سوّم «فضل و کرم خدا».
پروردگار عالم می فرمايد من فضل و کرم را به همه نمی دهم و کسی را مجانی متخلّق به اخلاق الله نمی کنم، بلکه خودش بايد کار کند و من کمکش می کنم.
* مسیر مقام عبوديت
اگر جداً اين سه چيز با هم همسو و همگام شود، انسان به جاهای بالايی می رسد. اگر از شما بپرسند؛ اين انسان برای چه آمده است؟ بگوييد قرآن می فرماید: برای مقام عبوديت.
قدم اوّل مقام عبوديت اين است که انسان رذالت ها را از دل بکند، به اين مورد تخليه گفته می شود. بعد آن نيز تحليه است. يعنی همان جايگزين کردن صفات خوب به جای صفات بد. بعد به مقام لقاء می رسد که در این مقام انسان به جایی خواهد رسید که نه تنها صفت رذيله ندارد، بلکه هيچ چيز و هيچ کس در دلش به جز خدا نیست. سپس به مقام رضا می رسد؛ مقامی که او از خدا راضی و خدا از او راضی است. به قول حضرت امام (ره) مقام لقاء، تازه اول کار بوده و اين مقدمه است.
* علت تأکیدات متداول در قرآن
سوره «الشمس» از نظر تأکيد نمره اوّل در قرآن است. قرآن برای بیان مطالبش، تأکيد فراوانی دارد. گاهی دو تأکيد و گاهی يک تأکيد و گاهی پنج تأکيد دارد. اما در این آیات يازده تأکيد به کار برده شده است و بعد هم با پنج شش تأکيد ديگر مطلب را بیان نموده است. سورۀ الشمس بعد از يازده قسم چند تأکيد دارد: «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاهَا وَ قَدْ خَابَ مَنْ دَسَّاهَا»[2].
رستگاری فقط از آن کسی است که صفات رذيله را از دل کنده باشد. اين هم علت است، يعنی اگر از قرآن بپرسيد چرا يازده قسم می خوری و پنج شش تأکيد داری و می فرمايی: «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاهَا»؟ آنگاه قرآن جواب می دهد: «وَ قَدْ خَابَ مَنْ دَسَّاهَا»؛ برای اينکه اگر صفت رذيله ای در انسان باشد او را بدبخت و شقی می کند. ممکن است آتش زير خاکستر باشد، اما در امتحان ها رفوزه خواهد شد! قرآن بعضی اوقات مثال های عجيبی برای همين مسأله دارد که اگر صفت رذيله باشد، ناگهان به طور ناخودآگاه گل می کند و وقتی گل کرد شکست عجيبی می آيد.
* صفات رذیله بلای جان یهودیان مدینه
در زمان پيغمبر اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم هشتاد و چهار جنگ به رسول اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم تحمیل کردند. سيزده سال در مکّه، می دانستند حضرت راست می گویند و ایشان را اذيت می کردند. می دانستند پيغمبر اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم مظلوم است، معجزه دارد و نمی توانند مثل معجزۀ قرآن را بياورند، امّا به اندازه ای اذيت کردند که رسول گرامی مجبور شدند از مکّه فرار کنند.
رسول اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم به مدينه هجرت کردند آمدند. اين يهوديان حقّه باز که هميشه در راه حق و حقيقت کارشکنی میکرده اند، در مدينه از نظر اقتصادی خيلی بالا بودند. از نظر تشخّص خيلی پرشخصيّت بودند و از نظر علم نيز عالم به تورات و عالم به دين بودند. لذا هرچه يک نفر بخواهد پيشرفت کند، اين يهودي ها داشتند.
ابتدا که پيغمبر اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم به مدینه آمدند، همۀ آنها به پيغمبر اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم گفتند فعلاً با تو بيعت می کنيم تا ببينيم چه می شود.
قرآن در خيلی موارد و از جمله در سورۀ بقره حدود صد آيه دربارۀ بنی اسرائيل نازل کرده است؛ امّا یهود کارشکنی کردند. بالاخره ريشۀ خودشان را با صفات رذیله کندند. کفار قريش که جنگ هایی برای پيغمبر تحمیل کردند، می دانستند پيغمبر چه کاره است، امّا چه شد؟! وای به لجاجت و وای به رياست طلبي. بدا به حال کسی که لجوج، دنياپرست و رياست طلب است.
قرآن می فرمايد: «أَوْ كَظُلُماتٍ في بَحْرٍ لُجِّيٍّ يَغْشاهُ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ سَحابٌ ظُلُماتٌ بَعْضُها فَوْقَ بَعْضٍ إِذا أَخْرَجَ يَدَهُ لَمْ يَكَدْ يَراها وَ مَنْ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُورٍ»[3]
مسلمانان در همۀ جنگ ها پيروز بودند. درحالی که از نظر شخصيّت، شخصيّت علمی نداشتند و از نظر امکانات مالی خيلی در مضيقه بودند؛ از نظر ابهت و شخصيت مردمی از پابرهنه ها و مستضعفين بودند، اما ابتدا خودسازی کردند و توانستند درخت رذالت را از دل بکنند؛ سپس درخت فضيلت به جای آن غرس کنند و زير پرچم اسلام عزيز به جاهايی برسند.
* تصمیم گیری صهیونیست ها برای مسلمانان
اما همين مسلمان ها وقتی که رياست، لجاجت و عناد جلو آمد، بالاخره باختند. چون صفات رذيله از دل کنده نشده بود و این صفات مذموم گل کرده و خاک بر سر مسلمان ها شد به اندازه ای که صهيونيست ها برای اسلام تصميم می گيرند!.
اگر درخت رذالت باشد، نمی گذارد انسان جلو رود؛ اما اگر فضيلت باشد، اسلام می تواند جلو رود، ولو اينکه امکانات نداشته باشد. اگر اسلام اينطور شد، جلو می رود و هشتاد و چهار جنگ را پشت سر می گذارند.
* خانواده ای نمونه در صدر اسلام
عبدالله بن جهش پيرمرد شَلی بود. امکانات مالی ندارد. جنگ اُحد پیش آمد و يک مَن (سه کیلو) جو در خانه داشت؛ زن و بچه اش اصرار کردند که ما گرسنگی می مانیم و اين مقدار جو را به جبهه بفرست. اين آقا يک مَن جو را به دوش گرفت و در مقابل پيغمبر اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم آورد و گفت: يارسول الله! يک پسر در جبهه دارم و اين يک مَن جو از خانواده ام است و آن ها اصرار کرده اند که به جبهه بدهم. خودم هم شَل هستم و در حالی که واجب نيست که به جبهه روم، اما اجازه بدهید که به جبهه بروم.
پيغمبر اکرم فرمودند: تو شل هستی و به دنبال خانه داری و بچه داری برو؛ الان جبهه در رفاه است و اين يک مَن جو را برای زن و بچه ات ببر. اما پسرت در جبهه است بارک الله. اين شخص مثل باران گريه کرد و گفت: يارسول الله! من و زن و بچه ام را مأيوس نکن؛ بالاخره به زور گريه و عاطفه، پيغمبر اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم به او اذن جبهه دادند و آن يک مَن جو را تحويل بيت المال دهد.
در جنگ احد، شکست عجيبی برای مسلمان ها پیش آمد. قرآن می فرمايد: برای اينکه يک لحظه خدا را فراموش کردند. وقتی فتح شده بود و اطراف پيغمبر نشسته بودند، يک نفر پرسيد: آقا ما که فاتح شده بوديم پس چطور شد شکست خورديم؟ پيغمبر فرمودند: يک لحظه خدا را فراموش کرديد. چون خدا را فراموش کردند و به دنبال پول و غنيمت رفتند، شکست عجيبی خورده و کشته های فراوانی دادند.
* حضرت زهرا (س) و جنگ اُحد
در مدينه خبر آوردند که پيغمبر اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم را شهيد کرده اند. حضرت زهرا سلام الله عليها با دسته ای از زن ها به جبهه آمدند تا ببينند چه خبر است. نرسيده به جبهه ديدند، خانمی افسار شتر را گرفته و می آيد. آن زن از دور سلام کرد و گفت: بی بی جان! همۀ عالم فدای پيغمبر اکرم باد. ديدم پيغمبر اکرم نشسته و اصحاب اطراف آن حضرت بودند. حضرت فرمودند: بار شترت چیست؟ آن زن جواب داد: همه چيز فدای پيغمبر اکرم. حضرت زهرا اصرار کردند و زن گفت: اين برادرم و شوهرم و پسرم است. رفتم جبهه که ببينم پيغمبر اکرم در چه حال است، ديدم اينها شهيد شده اند و من اين شهدا را از جبهه به پشت جبهه آوردم.
* روایت جرجی زیدان از مسلمانان صدر اسلام
جرجی زيدان، که تمدن اسلام را نوشته، میگويد: اينها از نظر امکانات به اندازه ای در مضيقه بودند که يک دانه خرما را يکی آبش را می خورد و ديگری سلف آن را می خورد. جبهه می رفتند و شتر و اسب و شمشير نداشتند و چماقی داشتند و با پای برهنه بودند، امّا پيروزی از برای اينها بود. برای از جان گذشتگی به خاطر ديگران و به خاطر اسلام.
پی نوشت:
[1]. النور، 21: «هرگز هيچ كس از شما پاك نمى شد، ولى [اين] خداست كه هر كس را بخواهد پاك مى گرداند.»
[2]. الشمس، 9 و 10: «كه هر كس آن را پاك گردانيد، قطعاً رستگار شد، و هر كه آلوده اش ساخت، قطعاً درباخت.»
[3]. النور، 40: «يا [كارهايشان] مانند تاريكي هايى است كه در دريايى ژرف است كه موجى آن را مى پوشاند [و] روى آن موجى [ديگر] است [و] بالاى آن ابرى است. تاريكي هايى است كه بعضى بر روى بعضى قرار گرفته است. هرگاه [غرقه] دستش را بيرون آورد، به زحمت آن را مى بيند، و خدا به هر كس نورى نداده باشد او را هيچ نورى نخواهد بود.»
منبع:حوزه