۰۳ آذر ۱۴۰۳ ۲۲ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۴۶ : ۰۳
خطبه فدکیه حضرت زهرا(سلام الله علیها) در رابطهی با غصب فدک و غصب خلافت حضرت علی (علیه السّلام) مطرح شده است، منتها حضرت در این خطبه، معارف بلند توحیدی و معارفی در رابطهی با مسئلهی نبوّت و نبوّت نبی اکرم (صلوات الله علیه و آله) و امامت امیر المؤمنین (علیه السّلام) و مقداری از معارف نسبت به احکام و حکمت احکام الهی بیان میکنند.
غصب فدک بیانگر گوشهای از عظمت ظلمهایی است که به ساحت صدیقهی کبری (سلام الله علیها) بعد از نبیّ اکرم (صلوات الله علیه و آله) شده است.
حدوداً چهار سال قبل از رحلت نبی اکرم (صلوات الله علیه و آله) پس از جنگ و فتح خیبر، فدک تسلیم نبی اکرم (صلوات الله علیه و آله) شد و حضرت اُجرت آن را دریافت میکردند، بنابر این حکم شرعی که هر چه بدون جنگ به دست بیاید برای خود حاکم و مِلک شخصی حاکم اسلامی است، فدک هم مِلک شخصی پیامبر (صلی الله علیه و آله) شد.
پس از تسلیم فدک به حضرت آیه «وَ آتِ ذَا الْقُرْبی حَقَّهُ» به این معنا که حق ذوی القربی را اعطا کن، نازل شد. نبیّ اکرم (صلوات الله علیه و آله) با وجود اینکه درآن زمان جز حضرت زهرا (سلام الله علیها) اولاد دیگری چه مذکر و مؤنث نداشتند، این سرزمین را به حضرت زهرا (سلام الله علیها) بخشیده و یک سندی به حضرت زهرا (سلام الله علیها) مبنی بر بخشیدن این ملک داده بودند. («الدرّ المنثور» جلد ۴ صفحه ۱۷۷ . «ینابیع المودّة» صفحه ۱۱۹ )
تا زندگانی نبی اکرم (صلوات الله علیه و آله) فدک در تحت اختیار آن حضرت بود، کارکنانی داشتند، و با اخذ درآمد آنجا به اندازهی مخارج زندگی خود استفاده کرده و بقیّه را بین فقرا تقسیم میکردند.
ده روز بعد از رحلت نبی اکرم (صلوات الله علیه و آله)، خلیفه اول مأموران خود را به فدک فرستاده و با اخراج نماینده حضرت زهرا (سلام الله علیها) در آمد آنجا را تحت تصرّف قرار میدهد، خلیفه دوم با حضرت زهرا (سلام الله علیها) برخورد کرده، میپرسد نوشتهای داری؟ حضرت سند فدک را به او و خلیفه اول نشان میدهند، در اینجا آنها نه تنها به این سند اعتناء نکرده بلکه دومی سند را میگیرد، پاره می کند(«سیره حلبی»، ج ۳، ص ۴۰۰ ـ ۳۹۹) و جلوی چشم مردم آب دهان به آن میاندازد. و آنها با جعل حدیث از پیغمبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) که فرموده است: ما گروه انبیاء ارث نمیگذاریم و گرفتن شواهد دروغین اینجا به گونهای مخالفت خود را با کار نبی اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نشان میدهند.
پیامهای خطبه
پیام های خطبه فدکیه برای همهی زمانها است، همهی اهل بیت (علیه السّلام) این پیام را گرفتهاند، همانطور که امام حسن عسگری (علیه السّلام) فرمود: «نحْنُ حُجَجُ اللَّهِ عَلی خَلْقِهِ وَ جَدَّتُنا فاطِمَةُ حُجَّةُ اللَّهِ عَلَیْنا» ما حجّتهای خدا بر مردم هستیم و مادر ما فاطمه حجّت خدا بر ما است.
حجّت بودن ائمّه (علیهم السّلام) بر ما به عنوان امام و رهبر روشن است که کلمات آنها و اعمال آنها هر کدام جنبهی الگویی و لزوم طاعت و تسلیم در برابر آنها را دارد. امّا زهرای مرضیه بر حسب ظاهر مقام امامت را نداشتند، امّا مقام ولایت را دارا بودند.
این حجّت بودن حضرت زهرا (سلام الله علیها) برای اهل بیت (علیهم السّلام) به لحاظ آن مقام ولایت است که مقام ولایت ایشان متّصل به ولایت الهی است.
لذا در یک فرمایش نبی اکرم (صلوات الله علیه و آله) به علی (علیه السّلام) فرمود: ای علی، هر چه زهرا امر میکند، اطاعت کن، این جنبه شخصی ندارد. قطعاً زهرای مرضیه (سلام الله علیها) اگر امری با امیر المؤمنین (علیه السّلام) داشته باشد، در حیطهی دین و شئون دینی است.
حمد و ثنای الهی
«أَبْتَدِئُ بِحَمْدِ مَنْ هُوَ أَوْلَی بِالْحَمْدِ وَ الطَّوْلِ وَ الْمَجْدِ»
من شروع به حمد کسی میکنم که او سزاوار به حمد و ستایش و فضل و مجد و عظمت است.
در جملاتی حضرت زهرا (سلام الله علیها) حمد پروردگار متعال را میکنند و بعد شهادت بر وحدانیت حق میدهند. با اینکه دل زهرای مرضیه (سلام الله علیها) از فقدان پدر و از ظلمهایی که به امیر المؤمنین علی (علیه السّلام) وبه خود ایشان شده است، پُر از درد است، امّا با یک طمأنینه و عالم وقار خطبه را شروع میکنند.
معنای حمد و ستایش نسبت به موجودی است که دارای کمال بوده و آن کمال از او ظهور یافته است. وقتی ما شیئی را ملاحظه میکنیم که یک اوضاع کمالیه دارد، او را میستاییم که در این حد از وجود قرار داشته و این کمالات و این آثار از او ظهور پیدا کرده است. زمانی که ما با اشیاء و انسان ها برخورد کرده، و کمالاتی از آن ها دیده و از کمالاتشان بهره بردیم، اگر چه به زبان هم نیاوریم، آنها را به طور فطری ستایش میکنیم منتها اگر توجّه و درک انسان نسبت به موجود بیشتر باشد که در چه مرتبهای از وجود وکمالات وجودی قرار دارد این ستایش آگاهانهی نسبت به او بیشتر خواهد بود و از انسان خواسته شده است با این خصوصیات وجودی که دارد این ستایش را هم در زبان اظهار کند.
بخش دیگر بحث این است که یک وقت ستایش به لحاظ آن کمالی است که ظهور پیدا کرده است؛ این یک معنای متعارف است که همه میفهمند. امّا وقتی عمیقتر بشویم در حقیقت ستایش برای خود صاحب کمال است ولو اینکه کمال را ظهور ندهد، چون دارای کمال بوده و سزاوار ستایش است. حضرت اینچنین میفرمایند: «أَبْتَدِئُ بِحَمْدِ مَنْ هُوَ أَوْلَی بِالْحَمْدِ» شروع می کنم به حمد کسی که او به حمد سزاوارتر است. بدون بیان ظهور چیزی از حق تعالی.
حمدالهی
«الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَی مَا أَنْعَمَ»
حضرت در این فراز میفرمایند: همهی حمد مختصّ خدا است بر آنچه او نعمت داده است.
این خطبه مانند نوع خطبههایی است که از پیغمبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و اهل بیت (علیهم السّلام) ایراد شده که با حمد شروع میشوند، گرچه گوینده با ایراد سخن قصد مطرح کردن خود را دارد امّا چون حضرت صدیقه (سلام الله علیها) موحّد هستند و قصد توجه افراد به کمالات الهی را دارند، میخواهند اوّل خدای متعال مطرح شده و کمالات او مورد توجّه قرار گیرد.
موجودات دارای کمالاتی بوده ما هم از کمالات آنها به اندازهای که توانایی داریم بهرهمند میشویم امّا این کمالات از خود موجودات به طور مستقل نیست، خدای متعال این کمالات خود را از طریق این موجودات ظهور داده است. پس اگر ما در برابر یکدیگر قرار میگیریم و نسبت به کمالاتی که آنها به ما ظهور دادند #حمد و #ستایش داریم، این حمد و ستایش در حقیقت چه بفهمیم وچه نفهمیم اوّل برای خدای متعال تحقّق پیدا میکند، منتها ایمان انسانهای مؤمن اقتضا میکند این معنا را درک کرده و با درک خود این روابط گوناگون انسانی را داشته و غفلت از ستایش ذات پروردگار متعال نداشته باشند.
خدای متعال از موجودات جدا نبوده و در حقیقت وقتی یک موجود در برابر کمال موجود دیگری قرار می گیرد و او را ستایش میکند، این ستایش کردن باز با عنایت الهی است، که در وجود ستایشکننده برای ستایش شده قرار داده شده است. و با توجه به این نکته به این مسئله می رسیم که ستایشگر حقیقی اوّلاً و بالذّات خود خدای متعال بوده و اگر موجودی او را ستایش میکند با عنایت و اذن او است.
لطافت این فرمایش در این است که هم به نعمت و هم به صاحب نعمت توجّه داده شده و انسان نسبت به هر دو لازم است خدای متعال را ستایش کند. البتّه ستایش حقیقی وقتی شکل میگیرد که ربط اشیاء را به ذات اقدس الهی درک کنیم که این ربط در بیانات دیگر به مقام ولایت الهی تعبیر میشود. یعنی ستایش مطلق مختصّ خداست، ما برای عالم مراتبی را درک میکنیم، عدّهای از بندگان به این مقام ولایت کلّیّه نائل شدهاند، خدای متعال تضمین میکند این عدّه که به این نام ولایت متصل شدهاند آنهایی هستند که در #صراط_مستقیم می باشند که ما از خداوند در خواست می کنیم. «اِهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ * صِراطَ الَّذینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ».
رسیدن به مقام ولایت کلّیّهی الهیّه یعنی اینکه حقیقت برای ایشان مکشوف است. آنها هیچگاه از حقیقت به لحاظ مقام نورانیّت خود غافل نیستند.
اینها به طور کلّی دو مقام دارند: ۱- مقام نورانیّت، ۲- مقام بشریّت.
به لحاظ مقام نورانیّت این مقام ولایت کلّیّهی الهیّه برای ایشان آنی مغفول عنه نیست.
شکر گذاری
«وَ لَهُ الشُّکْرُ عَلَی مَا أَلْهَمَ»،
شکر مطلق برای خدا است، بر آنچه که او الهام کرده است.
شکر، نسبت به آنچه که شاکر از آن نعمت بهرهمند شده سپاسگزاری خاص است.
حضرت زهرا (سلام الله علیها) اوّلین و اصلیترین بهرهمندی انسان را از عنایات الهی، الهام بیان کردند. الهام آن حالت نفسانی است که به تعبیر قرآن کریم شخص خوبیها و بدیها را درک میکند. خدای متعال در قرآن تعبیر الهام را فقط در یک جا برای انسانها در برابر وحی بیان کرده است. وحی یک اصطلاح خاصّی است که برای بعضی از موجودات به کار گرفته شده است.
در حقیقت نقطهی مشترک وحی و الهام آن درک مخفی است که در هر دو لحاظ شده و بین دو موجود برقرار میشود. بنابراین تعبیر وحی مختصّ انبیا (علیهم السّلام) نبوده و آن وحی که مختص انبیاست نبوت است، ولی الهام برای همهی انسانها در مرتبهی اوّل می باشد و آن درک خوبیها و بدیها نسبت به اعمال است.
شکر الهام این است که آنچه از خوبیها و بدیها در درون من به کار برده شده است، آنها را به کار ببرم. شکر یعنی به کار بستن آن چیزی که برای مقصدی داده شده است. آن وقت اگر انسان به این الهامهای اوّلیّه گوش فرا بدهد، این الهامات بیشتر میشود.
وقتی آن الهام اوّلیّه بیشتر و از انحراف به دور میشود که ما را در حیطهی دین انداخته و به گونهای دین الهی با دین فطرت انطباق پیدا کند.
شکر به معنای بهره بردن از شئ، برای آن مقصد و جهتی که آن شئ آفریده شده است، در حقیقت راههای ادراکی که انسان دارد برای راهیابی و برقرار کردن ارتباط با عالم غیب است، شکر نسبت به قوای ادراکی یعنی بعد از اینکه انسان با عالم غیب ارتباط برقرار کرد، به لوازم این ارتباط ملتزم شود.
اگر انسان از این راههای ادراکی خود استفادهی مناسب را در ارتباط با عالم غیب نکند و در حقیقت از توجّه آگاهانهی خود به عالم غیب در غفلت به سر ببرد، از حیوانات گمراهتر میشود خداوند متعال در سوره اعراف آیه ۱۷۹ می فرماید:
«وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ کَثیراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لا یُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا یَسْمَعُونَ بِها أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ» انسانی که دارای قوای ادراکی است، خاصیت وجودی او بر این است که به مقتضای این درکها حرکت کرده و شاکر باشد، اما از آن بهره نمیبرد، غفلت ورزیده و این انسان پستتر از حیوانات میشود.
حضرت صدیقهی کبری (سلام الله علیها) بعد از ستایش حق تعالی و نعمتهای بیکرانی که دارد، #شکر الهی و آنچه را که الهام کرده است بیان میکند.
الهام آن حالت نفسانی انسان نسبت به درک خوبیها و بدیها است که اگر این حالت فطری با درکهای بدیهی عقل همراه شود ما را به خدای متعال و دین الهی راهنمایی میکند. اگر انسان از این راهنمایی استفاده کند، در حقیقت شکر اوّلیّهی این الهام الهی را به جا آورده است.
خدای متعال به جهت وعدهای که داده است «لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزیدَنَّکُم»، اگر شما نسبت به نعمتهای الهی شکر کنید یعنی نعمت را در آن جایگاهی که برای آن آفریده شده است قرار دهید آن نعمت را میافزاید که در حقیقت این نعمت در وجود انسان ظهور پیدا میکند که همان زیاد کردن نعمت انسان و گسترش حیطهی وجودی میشود.
البتّه اگر در این گستردگی دقّت شود، حقیقت این گستردگی به نوعی رسیدن به علوم و حقایق عالم است. چون خدای متعال شاکرین را دارای علوم خاصّی میداند که آنها به مرتبهی خاصّی از اظهار خضوع به درگاه الهی نائل شدند.
در قرآن کریم بعضی از انبیاء به شکور و شاکر توصیف شدند حضرت نوح (علیه السّلام) را به عبد شکور «إِنَّهُ کانَ عَبْداً شَکُوراً» و حضرت ابراهیم (علیه السّلام) را به عبد شاکر «شاکِراً لِأَنْعُمِهِ اجْتَباهُ» توصیف میکند.
ثنا به درگاه الهی
«وَ الثَّنَاءُ بِمَا قَدَّمَ مِنْ عُمُومِ نِعَمٍ ابْتَدَأَهَا»،
ثنا برای اوست به جهت پیشی گرفتن از عموم نعمتهایی که شروع کرده است.
حضرت زهرا (سلام الله علیها) خدای متعال را ثنای مطلق میکند، به جهت نعمتهای فراوان و فراگیری که خدای متعال دارد و مبدأ این نعمتها است.
«وَ سُبُوغِ آلَاءٍ أَسْدَاهَا»
از نعمتهای فراوانی که او عطا فرموده است.
سبوغ از این آیهی قرآن گرفته شده: «وَ أَسْبَغَ عَلَیْکُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَةً وَ باطِنَةً». خدای متعال نعمتهای ظاهری و باطنی خود را بر شما ریزش کرده و شما را فرا گرفته است در تعبیر بسیار لطیفی خداوند متعال میخواهد بفرماید هستی با نعمت حق در هم آمیخته شده.
شما فکر خود را به کار میاندازید، از امور طبیعی استفاده و تصرّف میکنید، غافل هستید که چه کسی #فکر را به شما داده است. باید بگویید این چیزها را خدا به من داده است. میگوید من با فکر خود توانستم چیزهایی را خلق کنم، فکر را از کجا آوردهای؟ چه کسی این حیطه را به تو داده که توان موشکافی را داری؟ این یک نمونهی باطل است.
احسان
«وَ إِحْسَانِ مِنَنٍ وَالاهَا»
منّتهایی را به انسان به عنوان احسان عنایت کردیم که سرپرست دارد.
تعبیر «وَالاهَا» خیلی لطیف است، حضرت می فرمایند: خدا که به ما عطا کرد از دستش خارج نشد. او #ولیّ و سرپرست حقیقی این #نعمتها است، به طور موقّت تحت اختیار ما گذاشته است وقتی که انسان تصرّف میکند باز به اذن او است.
این تصرّفات ما یک نوع ولایت از ما است، امّا او است که این ولایت را ذاتاً اعمال میکند.
توجّه به این مسائل خیلی تنبّهآور است و انسان را در مسیر مسائل توحیدی قرار میدهد. بیان کننده این مطالب کسی است که همهی این حقایق مشهود او است، هر کسی نمیتواند چنین تعبیری داشته باشد.
حضرت در ادامه مسئلهی ستایش را مطرح میکنند: «جَمَّ عَنِ الْإِحْصَاءِ عَدَدُهَا»، او را حمد میکنم به حمدهایی که محدودیّت ندارد، نمیتوان آنها را احصاء کرد.
«وَ نَأَی عَنِ الْمُجَازَاةِ أَمَدُهَا»، و مدّت آن از جزا دادن دور است، یعنی ما نمیتوانیم جزای نعمتهای او را بدهیم.
اقرار به وحدانیت
«وَ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ کَلِمَةٌ جُعِلَ الْإِخْلَاصُ تَأْوِیلَهَا»
بحث در این قسمت از فرمایشات صدیقهی کبری فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) در رابطه با اقرار به وحدانیّت مطلقهی خدای متعال است که این اقرار با شهادت ابراز شده است.
برای ورود انسان در فرجهی ایمان لازم است دقیقا عقل را به کار ببندد ودرک اوّلیّه از وحدانیّت خدای متعال داشته باشد.
کلمهی شریف «لااله الّا الله» جامع ابعاد توحید است که پیغمبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) طبق نقل فرمودند: «قُولُوا لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ تُفْلِحُوا» البتّه چون بحث رستگاری است، گفتن زبانی مقصود نبوده و گفتن قلبی مقصود می باشد یعنی معتقد به وحدانیّت خدای متعال در معبودیّت شویم اگرکسی این اعتقاد را داشته باشد قهراً در عمل هم این پرستش خدای متعال را به نوعی اظهار می کند.
رستگاری انسان به همین است که انسان این بینشها را به طور دقیق وصحیح داشته باشد. وقتی که به چنین وحدانیّتی اقرارکرد عناوینی مانند مسلمان و مؤمن و سپس به طور خاص شیعه بر او صدق می کند در روایات مؤمن به طور خاص به شیعیان اطلاق شده است و به آن صدق میکند.
کیفیت خلق اشیاء
«ابْتَدَعَ الْأَشْیَاءَ لَا مِنْ شَیْءٍ کَانَ قَبْلَهَا وَ أَنْشَأَهَا بِلَا احْتِذَاءِ أَمْثِلَةٍ امْتَثَلَهَا».
حضرت صدیقه (سلام الله علیها) در این فراز چگونگی خلقت الهی را بیان می کنند و میفرماید: خداوند بدون استفاده از اشیائی که از قبل باشد اشیاء را ابداع و ایجاد کرده است.
حضرت با تعبیر بدیع صحبت می کنند. ابداع یعنی کار بدون سابقه و بدون داشتن #الگو قبلی که این الگو را از کسی دیگر بگیرد. کار ما مونتاژ کردن است. علم ما هر مقدار هم که قوی بشود، بیشتر پی به احکام و اسرار عالم ماده برده و نیازمندیهای بیشتری را احساس می کنیم و سعی میکنیم مدام از نظام آفرینش الگوسازی کنیم. این نظام را هر چه دقیقتر بشناسیم، در سازندگی اختراعات خود موفّقتر هستیم.
امّا خدای متعال این چنین نیست. او اشیاء را بدون داشتن نمونهی قبلی ایجاد میکند، بدون الگوی گرفتن از کسی به این بدیع میگویند که به تعبیر دیگر کن فیکونی است.
حضرت در ادامه میفرماید: خداوند انشاء و ایجاد کرده است، بدون درست
کردن الگو و عمل کردن طبق آن الگو، ما نوعاً یک چیزی در ذهن خود درست کرده
و نقشهای را در ذهن خود میریزیم، بعد آن را پیاده میکنیم. موجودات را
در خلّاقیّت خود هیچ نباید با خدای متعال نسبت سنجی بکنیم زیرا خدای متعال
مثل ما ذهن و فکر نداشته و همه چیز او کن فیکونی است.