۰۲ آذر ۱۴۰۳ ۲۱ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۵۰ : ۱۹
امام صادق علیه السّلام فرمودند: «مَا خَرَجَ وَ لَا یَخْرُجُ مِنَّا أَهْلَ الْبَیْتِ إِلَى قِیَامِ قَائِمِنَا أَحَدٌ لِیَدْفَعَ ظُلْماً أَوْ یَنْعَشَ حَقّاً إلَّا اصْطَلَمَتْهُ الْبَلِیَّةُ، وَ كَانَ قِیَامُهُ زِیَادَةً فِی مَكْرُوهِنَا وَ شِیعَتِنَا؛ كسى از ما اهل بیت(ع) براى دفع ظلمى یا گرفتن حقى قبل از قیام قائم(عج) ما، قیام نكرده و نمىكند، مگر به مصیبت و بلیّه دچار مىشود و قیامش سبب ازدیاد كراهت و رنج ما و شیعیان ما مىشود.»
متوكل بن هارون، راوى صحیفه سجادیه چنین مىگوید: یحیى بن زید بن على، نوه امام زین العابدین علیه السّلام را ملاقات كردم، در حالى كه عازم خراسان بود. به او سلام كردم و از حال پسر عموهایش در مدینه پرسید؛ خصوصا از عمویش امام باقر علیه السّلام موكد سوال كرد و من وى را از حال ایشان باخبر ساختم و حزن آنان را بر پدرش زید بن على به او گفتم.
یحیى بن زید پرسید: عمویم محمد بن على الباقر علیه السّلام بر این نظریه بود كه پدرم زید خروج نكند، آیا تو پسر عمویم جعفر بن محمد علیه السّلام را ملاقات كردهاى؟ گفتم: بله، گفت آیا شنیدى درباره من چیزى بگوید؟ گفتم: آرى. گفت: چه چیزى درباره من فرمود؟ من میل نداشتم آنچه شنیده بودم براى او بازگویم؛ ولى با اصرار یحیى گفتم: از ایشان شنیدم كه درباره تو مىفرمود: «تو نیز مانند پدرت مقتول و مصلوب مىشوى.»
متوكل گوید: یحیى بن زید پس از شنیدن خبر مرگ خویش، صحیفه سجادیه را كه به املاء امام زین العابدین علیه السّلام و خط پدرش زید بود به من داد و گفت: تا زمان مرگم آن را نگهدار و پس از من به دو پسر عمویم محمد و ابراهیم فرزندان عبد اللّه بن حسن بن حسن بن على علیهما السّلام بده كه آنان پس از من در این امر (نگهدارى صحیفه) استوارند.
متوكل ادامه مىدهد: پس از قتل یحیى بن زید به نزد امام صادق علیه السّلام رفتم و گفتوگویم را با یحیى خدمتشان عرض كردم؛ ایشان گریستند و حزنشان نسبت به یحیى زیاد شد و فرمودند: «خدا رحمت كند پسرعمویم را و او را به پدران و اجدادش ملحق كند»؛ آنگاه فرمودند: «ما خرج و لا یخرج. . . .»
از این روایت و روایات مشابه برمىآید كه اگر كسى پیش از قیام قائم(عج) به پا خیزد و داعیه امامت داشته باشد و مردم را به خود بخواند یا گرچه داعیه امامت ندارد و مردم را به خویش نمىخواند اما شرایط قیامش آماده نباشد، محكوم به شكست است؛ اما آنكه مردم را به امام معصوم عصر خویش بخواند- خواه آن مجاهد خود، امام معصوم باشد همچون حضرت سیدالشهداء علیه السّلام و خواه نباشد- و از سوى دیگر براساس «حضور الحاضر و قیام الحجة بوجود الناصر» شرایط قیامش فراهم باشد، حتى اگر چون حضرت سیدالشهداء(ع) به شهادت رسد، دین با قیام و اقدام او رشد یافته و پیشرفت مىكند، چرا كه شهادت با ضرورت قیام و پیروزى مجاهدان در راه خدا منافات ندارد.
شارح صحیفه سجادیه، در مقدمه شرح آن حدیثى را از امام صادق علیه السّلام نقل كردهاند كه مضمون آن شاهدى بر مشروعیت قیامى است كه شرایط پیش گفته را دارا باشد، هرچند تعداد مجاهدان چنین قیامى اندك باشند. آن حدیث چنین است:
و عن سَدِیر الصیرفی قال: دخلت علی ابی عبدالله (ع) فقلت له: والله مایسعک القعود، فقال: ولم یا سَدِیر قلت: لکثرة موالیک و شیعتک وأنصارک، والله لوکان لأمیر المؤمنین (ع)، لَکَ من الشیعة و الأنصار والموالی ماطمع فیه تیم ولا عدیّ، فقال: یا سَدِیر وکم عَسی أن یکون؟ قلت: مائة ألف، قال: مائة ألف؟ قلت: نعم و مائتی ألف، فقال: مائتی ألف؟ قلتُ: نعم ونصف الدنیا. قال: فسکت عنّی. ثمّ قال: یخففِّ علیک أَن تبلغ معنا إلی ینُبع؟ قلت: نعم، فأمر بحمار و بغل... أن یسرجا فبادرت إلی الجمل فرکبته فقال یاسدیر تری أن تؤثرنی بالجمل فقلت له البغل أرفق فقال الجمل أرفق لی فسرنا حتی صرنا الی أرض حمراء ونظر إلی غلام یرعی جِداءً فقال: والله یا سَدِیر لو کان لی شیعة بعدد هذه الجداء ماوسعنی القعود، ونزلنا وصلّینا فلمّا فرغنا من الصلاة عَطفتُ علی الجِداءِ فعددتها فإذاهی سبعة عشر.
سدیر صیرفى مىگوید در ملاقاتى به امام صادق علیه السّلام عرض كردم: به خدا سكوت و نشستن و قیام نكردن دیگر براى شما شایسته نیست. پرسید: چرا؟ گفتم: چون دوستدارانتان، شیعیانتان و یارانتان فراوان شدهاند به قدرى كه به خدا قسم اگر امیرمومنان على علیه السّلام از این تعداد یاران برخوردار بود، تیم و عدىّ در خلافت آن حضرت(ع) طمع نمىكردند. امام(ع) فرمودند: «فكر مىكنى این یاران كه برشمردى چه مقدارند؟» عرض كردم یكصد هزار نفر، فرمودند: «یكصد هزار؟» گفتم: بله، بلكه دویست هزار. فرمودند: «دویست هزار؟» گفتم: بله، بلكه نصف دنیا.
آن حضرت(ع) دیگر به سخنم اعتنایى نفرمودند بعد از لحظاتى فرمودند: «برایت ممكن است ما را به یَنبُع برسانى» گفتم: بله. امام(ع) دستور دادند تا درازگوشى و اسبى را زین كنند... پس آمدیم تا به سرزمینى رسیدیم كه خاك سرخى داشت. در آنجا، نگاه امام(ع) به جوان چوپانى افتاد كه تعدادى بز را مىچرانید. فرمودند: «اى سدیر به خدا قسم اگر تعداد شیعیانم (كه اهل مجاهده و پایمردى باشند) به عدد این بزها بود، نشستن و سكوت در برابر طاغوت زمان برایم شایسته نبود.» پیاده شدیم و نماز گزاردیم بعد از نماز متوجّه شمارش بزها شدم و دیدم كه فقط «17» رأس بودند.
وجود مبارك سید الساجدین علیه السّلام هنگامى كه به دروازه شام رسیده بود، در پاسخ سوال ابراهیم بن طلحة بن عبید اللّه كه پرسید: كه چه كسى پیروز شد، فرمودند: «إِذَا أَرَدْتَ أَنْ تَعْلَمَ مَنْ غَلَبَ وَ دَخَلَ وَقْتُ الصَّلَاةِ فَأَذِّنْ ثُمَّ أَقِمْ؛ اگر بخواهى پیروز این میدان را بشناسى، هنگام نماز اذان و اقامه بگو تا ببینى نام چه كسى را بر زبان مىآورى»؛ یعنى گرچه خاندان عصمت در كربلا بسیارى از عزیزان خود و مجاهدان در راه خدا به ویژه حجت الهى سیدالشهداء(ع) را فدا كرد، در نتیجه آن ایثار و نثار، نام مبارك پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم، بلكه اصل اسلام را احیاء كرد، بنابراین شهادت یا اسارت نشانه شكست چنین رهبران مجاهد و الهى نیست و شكست ظاهرى، دلیلى بر نادرستى و ناروایى قیام نخواهد بود، بلكه به تعبیر قرآن كریم، «إِحْدَى اَلْحُسْنَیَیْنِ» است.
چنانچه روایاتى یافت شود كه مطلقا هر قیامى را محكوم به شكست و ناروا بدانند، به دلیل مخالفت با خطوط اصلى معارف قرآن و سنّت قطعى معصومان علیهم السّلام مورد پذیرش نیست، زیرا آیات و روایات فراوانى در اقامه امر به معروف و نهى از منكر، جهاد فى سبیل اللّه، اقامه حدود الهى و احیاى كلمة اللّه كه منحصر در زمان و مكان خاصى هم نیستند، نشان مىدهد، جلوگیرى از احیاى دین در شرایط مهیّا و گاه ضرورت سخنى ناروا و زعمى آفل است.
فتوا به حرمت وجود حكومتى دینى در عصر غیبت، فتوا به حاكمیت قوانین غیرالهى و حكومت افراد ناشایست بر امّت اسلامى است كه قطعا مرضىّ خدا و رسول گرامىاش(ص) نبوده و نخواهد بود.
انقلاب و حكومتى چون انقلاب اسلامى و جمهورى اسلامى ایران، خیزشى مبارك است كه نه رهبران آن مردم را به خویش مىخوانند و نه شرایط قیام و اقدام و برپایى حكومت دینى برایشان مهیا نبود، در نتیجه این خیزش مقدس به برپایى حكومتى انجامید كه معادلات سیاسى جهان را به هم ریخت و سرلوحه حركت بسیارى از مسلمانان و سایر انسانهاى استثمار شده قرار گرفت. این انقلاب مردم را به امامت ولىّ عصر عجل اللّه تعالى فرجه مىخواند و امام و مأموم آن همصدا مىگویند كه ما امّت ولىّ عصر علیه السّلام هستیم و آن حضرت(عج)، امام ماست. هر كوششى در این كشور به یُمن امامت ولىّ عصر عجل اللّه تعالى فرجه است و این امّت بىصبرانه ظهور مبارك او و تسلیم پرچم نظام اسلامى به دست باكفایت ایشان را انتظار مىكشند.
منبع:شبستان