کد خبر : ۷۳۶۱۳
تاریخ انتشار : ۰۵ ارديبهشت ۱۳۹۵ - ۱۴:۰۳
یادی از روزهای جهاد و شهادت

وقتی آیت‌الله شاه‌آبادی غبطه خورد

آیت‌الله شاه‌آبادی از بچه‌ها خواست تا در پاسخ به دعای‌شان آمین بگویند، دعایش اینگونه بود: «خدایا! مرا به مقام شهادت نائل بفرما.» بچه ها یک صدا آمین گفتند و مدتی بعد آیت‌الله شاه‌آبادی به آرزوی دیرینه‌اش دست یافت.

عقیق:پای صحبت‎های رزمندگان و خانواده‎های شهدا که می‌نشینی، خاطرات تلخ و شیرینی بیان می‌کنند که می‎توان از این خاطرات منشوری از سیره شهدا به نسل جدید و آینده ارائه کرد، آنها که چه از کودکی و چه در دوران رزمندگی با شهید مأنوس بودند، می‌توانند بهترین راوی در معرفی شهیدشان باشند.

در استان مازندران پای صحبت‌ها و خاطرات رزمندگان و خانواده شهدا نشستیم و بدون دخل و تصرف در متن، بیانات ارزشمند خانواده‌های معظم شهدا را در اختیار اقشار مختلف جامعه قرار داده ایم که در ذیل بخش دیگری از این خاطرات از نظرتان می‌گذرد.

* نامه‌ای که شب عملیات خوانده شد

سردار شهید محمد سبکروق مسئول تعاون سپاه پاسداران آمل در دوران جنگ بود، وقتی که فرماندهی سپاه آمل تصمیم گرفت تعدادی از نیروها را به جبهه اعزام کند، نام او جزو لیست اعزام نبود و به محض اطلاع، معترض شد و  لباس فرم سپاه را به نشانه اعتراض از تن خود بیرون آورد و با چشمانی اشک‌آلود گفت: «من باید حتماً به جبهه اعزام شوم در غیر این‌صورت به خانه می‌روم، اگر قرار بود من به سپاه بیایم و در ستاد بمانم اصلاً به سپاه نمی‌آمدم.»

سرانجام با اصرار و پافشاری، اجازه اعزام را از فرماندهی سپاه گرفت و به جبهه اعزام شد، با بچه‌ها به جبهه جنوب رفت و آن موقع زمان عملیات غرورآفرین فتح‌المبین بود و نیروها در موقعیت غرب شوش و دزفول در قله‌های رقابیه مستقر شده بودند.

شب قبل از عملیات در سنگر بود که نامه‌ای از طرف خانواده به شهید سبکروق رسید، نامه از طرف همسرش بود که از زبان دختر کوچکش نوشته شده بود، شهید آن نامه را که حالت وداع داشت با صدای بلند در جمع خواند.

اگرچه دل کندن از فرزند برای هر کسی سخت و رنج‌آور است اما محمد همان شب در عملیات گسترده فتح‌المبین بر اثر تیر مستقیم دشمن از ناحیه پهلو به‌شدت زخمی شد، به‌سختی او را به پشت جبهه رسانده و هنگام انتقال به بیمارستان در آمبولانس در حالی که زیر لب زمزمه می‌کرد، به درجه رفیع شهادت نائل آمد.

* برای رفتن به جبهه در زمین کشاورزی می‌نشستم و گریه می‌کردم

حسن اکبریان رزمنده مسن مازندرانی که بیش از 80 سال از عمر او می‌گذرد، می‌گوید: در زمان جنگ افتخار 30 ماه حضور در جبهه را داشتم که در سه عملیات والفجر یک، چهار، پنج به شکل مستقیم شرکت کردم.

با اینکه از نظر سن جزو پیرمردهای زمان جنگ بودم ولی همیشه به‌عنوان داوطلب برای شرکت در عملیات حاضر بودم، طی این عملیات‌ها، سه بار هم مجروح شدم.

در این رابطه باید بگویم که همه اعضای خانواده ما به‌نوعی با موضوع جنگ در ارتباط بوده‌اند و مانند دیگر اقشار مردم در طول این سال‌ها زحمات زیادی را متحمل شده‌اند.

یکی از خاطراتم این است که یکی از تابستان‌های زمان جنگ کار کشاورزی داشتم و نمی‌توانستم به جبهه بروم، برای رفتن به جبهه در زمین کشاورزی می‌نشستم و گریه می‌کردم، دخترهایم متوجه ناراحتی‌ام شدند و به من گفتند: «پدر جان! شما می‌خواهید به جبهه بروید، بروید ما کار کشاورزی را انجام می‌دهیم و در غیاب شما این بار را به‌دوش می کشیم.»

من نیز به امید فرزندانم همین کار را کردم و به جبهه‌های حق علیه باطل اعزام شدم.

* چهره مبارز و فعال قائم‌شهر

شهید مجید (رحمان) باخیره در سال 1342 در شهرستان قائم‌شهر به‌دنیا آمد، با سپری کردن دوران کودکی و نوجوانی همواره درکش از واقعیت‌های موجود جامعه بیشتر و بیشتر شد و رنج ناشی از فقر خانواده که پشتش از جور نظام پهلوی خمیده بود، این آگاهی و شناخت را در وی کامل‌تر کرد.

نوجوانی بیش نبود که به مطالعه کتب اسلامی و انقلابی روی آورد و همین امر باعث شد که با اهداف انقلاب آشنا شده و در مبارزات و فعالیت‌های سیاسی حضور یابد، پخش و توزیع کتب اسلامی، نوارهای مذهبی، اعلامیه‌های امام و شرکت در جلسات مخفی از جمله فعالیت‌های وی در جریان مبارزات انقلاب بود.

با پیروزی انقلاب وی نیز همراه دیگر هم‌رزمان انقلابی‌اش به پاسداری از دستاوردهای انقلاب پرداخت و این حضور را در پادگان شیرگاه و با شرکت در برنامه‌های جمعی چون نگهبانی شبانه و حضور در جهاد سازندگی ادامه داد.

از دیگر فعالیت‌های شهید باخیره که از او چهره‌ای مبارز و فعال در سطح شهر ساخت، حضور در درگیری‌های خیابانی و مقابله با گروهک‌های معاندی چون حزب مجاهدین خلق بود.‏

با شروع جنگ تحمیلی، وی که با سپاه همکاری نزدیک داشت از طریق این نهاد به مناطق عملیاتی اعزام شد تا این که سرانجام در 21 فروردین ماه 1362 به فیض شهادت که آرزوی دیرینه مردان خداست، نائل شد و به‌سوی معبود شتافت.

* به‌خاطر برخورداری از توان بدنی بالا زبانزد همه دوستان و هم‌رزمانش شد

«سردار ‏شهید قربان کهنسال‌ساروکلایی از فرماندهان گردان امام محمدباقر (ع) لشکر ویژه 25 کربلا» در چهارم تیر ماه 1336 در روستای ساروکلای قائم‌شهر در خانواده‌ای محروم، کودکی به‌دنیا آمد که روز تولدش مصادف بود با عید سعید قربان، به همین‌دلیل نامش را قربان نهادند.

در هفت‌سالگی به مدرسه رفت و به‌دلیل مشکلات مالی برای تأمین مخارج زندگی از ادامه تحصیل بازماند.

قربان کهنسال در سال 1356 به خدمت سربازی رفت و هم‌زمان با اوج‌گیری انقلاب به رهبری حضرت امام (ره) از پادگان گریخت و به صفوف انقلاب پیوست.

پس از پیروزی انقلاب اسلامی و تشکیل سپاه پاسداران به عضویت رسمی این نهاد مقدس در آمد، به‌خاطر برخورداری از توان بدنی بالا زبانزد همه دوستان و هم‌رزمانش شد و به‌سرعت مراحل ترقی و موفقیت را پیمود.

پس از پیوستن به سپاه و همزمان با فعالیت منافقین کوردل در جنگل‌های شمال، به مبارزه با آنان در شهرهای مختلف پرداخت تا اینکه غائله آنها از میان برداشته شد، با شروع جنگ تحمیلی در مناطق عملیاتی حضور یافت و در غرب و جنوب کشور با عناوین مختلف به خدمت پرداخت و در سال 60 فرماندهی سپاه جویبار را برعهده گرفت.

سرانجام در سال 1364 در عملیات والفجر هشت شرکت کرد و در تاریخ 27 بهمن ماه 1364 در فاو شهد شیرین شهادت را نوشید و در امام‌زاده اسماعیل قائم‌شهر به خاک سپرده شد.

* شما رزمندگان چه کردید که از ما علما پیشی گرفتید

حسن فلاح بیان می‌کند: در عملیات کربلای پنج در گردان 2 امام محمدباقر (ع) لشکر ویژه 25 کربلا حضور داشتم و در همین عملیات بود که به افتخار جانبازی دست یافتم.

روزی را به‌خاطر می‌آورم که آیت‌الله شاه‌آبادی در منطقه حضور یافت و در جمع رزمندگان به سخنرانی پرداخت.

شهید رو به بچه‌ها کرد و گفت: «شما رزمندگان چه کردید که از ما علما پیشی گرفتید، علما چه بسا با سال‌ها شب‌زنده‌داری به این درجات دست می‌یابند اما شما چه کردید که در این مدت کوتاه عمر خود در این سنگرها به این درجات دست می‌یابید و به دیدار امام زمان (ع) نائل می‌شوید، من به حال شما غبطه می‌خورم.»

یادم می‌آید که ایشان از بچه‌ها خواست تا در پاسخ به دعای‌شان آمین بگویند، دعایش اینگونه بود: «خدایا! مرا به مقام شهادت نائل بفرما.» بچه ها یک صدا آمین گفتند و مدتی بعد آیت‌الله شاه‌آبادی به آرزوی دیرینه‌اش دست یافت و به درجه رفیع شهادت نائل آمد.


منبع:فارس


ارسال نظر
پربازدیدترین اخبار
مطالب مرتبط
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین