کد خبر : ۷۲۶۳۴
تاریخ انتشار : ۱۰ فروردين ۱۳۹۵ - ۰۷:۳۳

آیت الله قرهی:بی‌بی‌دوعالم؛مرکزولایت هستند!

پیامبر فرمودند: دخترم فاطمه اسماء مختلفی دارد. یکی از آن اسماء، زهراست. سؤال کردند: زهرا یعنی چه؟فرمود:پروردگار عالم فاطمه زهرا(س) را به نور عظمتش خلق کرد.
عقیق:سخنرانی آیت‌الله قرهی در ظهر شهادت أمّ الخلقه، حضرت فاطمه زهرا(س) برای علاقه مندان در پی می آید؛

معنای کوثر چیست؟

بی‌بی‌دوعالم(س)، عنصر شجره طیّبه خلقت، اوّلاً نه انسان است (همان‌گونه که پیامبر عظیم‌الشّأن فرمودند) و نه حوری به آن معناست. بیان کردیم که حوراء، معانی مختلف دارد، «کلمة واحدة تدل علی معان مختلفة» و معانی آن را در جلسات گذشته بیان کردیم. نبیّ مکرّم(صلّي اللّه عليه و آله و سلّم)  فرمود: «فاطِمَة لَیْسَتْ کَنِساءِ الآدَمیّین» مثل زنان انسان‌ها نیست.

لذا تنها چیزی که می‌شود بیان کرد، این است که کوثر الهی است. «ما المعنا الکوثر؟» معنای کوثر چیست؟ یک قسم آن، همان بحث سیادت است. پروردگار عالم تمام آنچه که از شیء داشت، هر چه بود، به نبی‌اش عطا کرد، آن هم به دلیل حبّ کثیرش به او. معلوم است که حبّ عجیبی به نبی‌اش دارد، برای همین فرمود: «لو لاک لما خلقت الافلاک».

پس نه انسان است و نه حوری به آن معنا. اعجاز خداست. به قول عرفای عظیم‌الشّأن امکان دارد که برخی که متوجّه نشوند، خرده بگیرند، امّا خداوند هم بالصّراحه حتّی به حبیبش فرموده: «وَ ما أَدْراكَ»، امّا شاید بتوان گفت: بزرگ‌ترین معجزه و قدرت‌نمایی خداوند، این است که همه چیز خود را در قالب انسانی آن هم به عنوان کسی که عامل برای وجود آمدن ائمّه می‌شود، قرار داد. لذا یک دلیل این که جنس ایشان را جنس زنان قرار داد، همین است.

رَحِم مِن الرّحم و از رحمت خداست. پروردگار عالم هم همه چیز خود را در بستر رحمت قرار داده است. لذا بارها بیان کردیم که پروردگار عالم تمام سور خود را غیر از برائت با «بسم اللّه الرّحمن الرّحیم»  آغاز کرده است. بیان کردیم که بهترین مطلب هم این است که نام آن سوره هم برائت بیان شود و توبه نیست، ولی مع‌الأسف الآن به سوره توبه مشهور است، امّا اصلش، برائت است. چون اگر توبه بود، خدا آن را هم از باب رحمت خود آغاز می‌کرد و  «بسم اللّه الرّحمن الرّحیم»  می‌فرمود.

لذا خداوند غیر از سوره برائت، همه سور را با «بسم اللّه الرّحمن الرّحیم»  شروع کرد. فرمود: هر کس که با نام من شروع می‌کند، باید رحمت من را مدّنظر بگیرد. فرمود: من قادر همه‌ی خلقتم را در بستر رحمت قرار داده‌ام. لذا در سوره برائت اصلاً نفرمود:  «بسم اللّه قاصم الجّبارین». فرمود: اصلاً بدون  «بسم اللّه الرّحمن الرّحیم»  شروع می‌کنم. چون تا نام خدا آمد، نام خدا توأم با رحمت خداست،   «بسم اللّه الرّحمن الرّحیم».

لذا خیلی از اعاظم بیان کردند: اسم اعظم خدا همین «بسم اللّه الرّحمن الرّحیم» است. برای همین است که امیرالمؤمنین هم فرمودند: همه سور، در سوره حمد است و همه سوره حمد در «بسم اللّه الرّحمن الرّحیم» است و همه آن هم در باء قرار گرفته و من نقطه باء  «بسم اللّه الرّحمن الرّحیم»  هستم. خود این مطلب هم دریایی از معرفت است. مگر انسان می‌فهمد که «من نقطه باء  «بسم اللّه الرّحمن الرّحیم»  هستم» یعنی چه!؟ لذا خیلی‌ها می‌فرمایند: اصلاً خود اسم اعظم همین  «بسم اللّه الرّحمن الرّحیم»  است. حتّی برخی از اولیاء خدا ذکر  «بسم اللّه الرّحمن الرّحیم»  را چه به اسم ابجد و چه به اعداد کثیره (حالا آن را نمی‌گویم؛ چون جایگاه خاص دارد) برای رفع بعضی از مشکلات و یا رسیدن به برخی از مطالب سیر و سلوکی تبیین فرمودند. مثلاً در روز چقدر  «بسم اللّه الرّحمن الرّحیم»  را بیان کنند. معلوم می‌شود که غوغایی در این  «بسم اللّه الرّحمن الرّحیم»  است که مع‌الأسف برای ما لقلقه زبان شده است.

شاید این‌جاست که می‌بینیم، هم زین‌العابدین، امام العارفین و هم امیرالمؤمنین (که کمیل بن زیاد نخعی راجع به ایشان بیان کردند)؛ یعنی حضرات معصومین وقتی می‌خواستند  «بسم اللّه الرّحمن الرّحیم»  را بر زبان جاری کنند، تا لب به سخن می‌گشودند، تنشان می‌لرزید. نه این که مثل برخی که وسواس دارند، وسواس چیز خوبی نیست. اتّفاقاً در باب وسواس می‌گویند: سریع رد شوید و اگر هم فکر می‌کنید نمازتان باطل است، ایراد ندارد و خدا خودش عنایت می‌کند. امّا آن‌ها از باب عظمت  «بسم اللّه الرّحمن الرّحیم»  مدام توقّف می‌کردند  و تا بر زبان جاری می‌کردند بدنشان می‌لرزید و نمی‌توانستند بیان کنند.

پس معلوم می‌شود همه چیز در باب رحمت است و پروردگار عالم هم به جنس رحمت قرار داد، چون رَحِم بناست آغازگر امامت و ولایت باشد و امام در او پرورش پیدا کند.

لذا این نکته را هم بدانید که حالا غیر از بی‌بی‌دوعالم - که اصلاً بحثش جداست و بیان کردیم که عطای خداست و آن هم خدا همه چیز خود را به حبیبش عطا کرده است و کوثر است، یعنی تمام اشیاء را خدا به او مرحمت کرده است - تمام مادران معصومین، طاهره، طیّبه و عفیفه بودند. حتّی آن اعاظم و بزرگان ما هم که به درجات معنوی رسیدند، حتماً مادران طاهره، طیّبه و عفیفه داشتند و إلّا نمی‌توانستند به این مقامات معنوی برسند. لذا فرمود: «السّعید سعید فی بطن امّه و الشّقی شقی فی بطن امّه»، سعید، آن کسی است که در بطن مادرش سعادتمند است. حالا به قسم نسائی هم در می‌آید.

تأثیر نام نیکو در هنگام مرگ!

طبق نکاتی که بیان کردیم خود بی‌بی دوعالم اسوه‌ی حسنه برای حضرت حجّت است. هم‌چنین بیان شد که پیامبر فرمودند:  «وَ لَوْ کانَ الْحُسْنُ(هَیئَةً لَکانَتْ) فَاطِمَةَ بل هی اعظم».  در جلسه گذشته از روایات اهل‌جماعت هم مطلبی را بیان کردیم که عایشه در مورد فضایل بی‌بی چه می‌گوید. همین این مطالب نشان می‌دهد که هر چه در مورد این بی‌بی سخن گفته شود، کم است. اصلاً انسان نیست. پیغمبر فرمود. اگر غیر از ایشان کسی می‌گفت، إن‌قلت می‌آوردند. امّا پیامبر فرمود: انسان نیست،   «فاطِمَة لَیْسَتْ کَنِساءِ الآدَمیّین». او مثل زنان آدمیین نیست و چیز دیگری است. لذا بتول، عذراء، زهرا، فاطمه، زهره و ... است. همه این‌ها هم مختصّ به خودش است.

البته از باب تبرّک جستن، بقیّه هم اسماء ایشان را برمی‌دارند و بر دختران قرار می‌دهند که چقدر هم عالی است. در مقابل یک عدّه، اسمائی بر فرزندان خود قرار می‌دهند که اصلاً معلوم نیست چیست. بعضی‌ها هم ریشه یهودی و نصرانی دارد. گاهی یک اسمی می‌گذارند، به عنوان این که نو و جدید باشد و خودشان هم خبر ندارند که چه ریشه‌ای دارد. وقتی درون قبر می‌گذارند، می‌گویند:  «اسمعی افهمی یا فلان»، در آن موقع ملک می‌خواهد چه بگوید؟ می‌خواهد بگوید: این اسم کیست؟ وقتی می‌گویند: یا فاطمة بنت فلان، یا زهرا بنت فلان، چقدر زیبا و عالی است. در آن طرف هم خیالشان راحت است و می‌فهمند با چه کسی طرف هستند، با محبّ اهل‌بیت طرف هستند.

یکی از دوستان ما در اروپا بیان کرد: امروز فرق داعشی‌ها با بقیّه را از اسمشان متوجّه می‌شوند. می‌گفت: وقتی می‌فهمند که اسم ما، علی، یا به خصوص رضا هست، می‌فهمند که محبّ اهل‌بیت هستند و می‌گویند: این‌ها داعشی نیستند. یعنی حتّی اسم تفاوت می‌گذارد. مرز است دیگر. اسم، مرز درست می‌کند.

حالا وقتی اسماء به این زیبایی هست، انسان اسم‌های به تعبیر عامیانه عجق وجق بگذارد که چه بشود!؟ امّا حقیقت این اسماء، خود خانم است.

حبّ فاطمه(س) در کدام جایگاه‌ها برایمان نفع دارد؟

روایتی از اهل جماعت، در فرائد السمطین و کشف الغمه و هم‌چنین کتاب محمّد بن عمرو بن عون مصری شافعی هم آمده که پیغمبر اکرم، حضرت محمّد مصطفی(صلّي اللّه عليه و آله و سلّم) فرمودند:  «یَا سَلْمَانُ‌ حُبُ‌ فَاطِمَةَ يَنْفَعُ فِي مِائَةٍ مِنَ الْمَوَاطِنِ أَيْسَرُ تِلْكَ الْمَوَاطِنِ الْمَوْتُ وَ الْقَبْرُ وَ الْمِيزَانُ وَ الْحَشْرُ وَ الصِّرَاطُ وَ الْمُحَاسَبَةُ».

در این جلسه می‌خواهیم راجع به حبّ و ولایت‌پذیری آن بانویی که آن‌گونه در موردشان بیان شده، صحبت کنیم. پیامبر اکرم می‌فرمایند: حبّ فاطمه در صد جایگاه برای شما نفع دارد (مواطن، منظور مکان مقرّر و جایگاه است). آسان‌ترین این جایگاه‌ها، موقع مرگ است. یعنی موقع مرگ، این حبّ به درد می‌خورد. این که می‌گویم برای انتخاب اسم خوب دقّت کنیم، همین است. به خصوص خانم‌ها خیلی به دنبال اسم‌های شیک و ... نگردید که یک موقع همسرانتان را به این مطالب اجبار کنید.

مورد بعدی در قبر است، دیگر، در جایگاه رسیدگی به حساب اعمال است که همه منتظر هستند. عنوان بعدی، موقع محشور شدن است. دیگر در جایگاه صراط است که همه به خط شدند و باید بگذرند. مورد بعدی هم جایگاهی است که دیگر حساب‌کشی می‌کنند. همه چیز حساب می‌شود، امیرالمؤمنین فرمودند:  «فی حلالها حساب»  در حلال آن هم حساب هست.   «فی حرامها عقاب»، در حرام هم که عقاب است.

«فَمَنْ رَضِيَتْ عَنْهُ ابْنَتِي رَضِيتُ عَنْهُ وَ مَنْ رَضِيتُ عَنْهُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ وَ مَنْ غَضِبَتْ عَلَيْهِ فَاطِمَةُ غَضِبْتُ عَلَيْهِ وَ مَنْ غَضِبْتُ عَلَيْهِ غَضَبَ اللَّهُ عَلَيْهِ». در این‌جا «فاء» را آورد که «کلمة واحدة تدلّ علی معان مختلفة»، یک معنای «فاء» در باب الحروف به معنی تحقیق هم هست. لذا معنی آن، این می‌شود: پس تحقیقاً آن کسی که دخترم، فاطمه از او راضی شد، من از او راضی هستم. هر کس هم که من از او راضی شدم، خدا هم از او راضی می‌شود. کسی هم که فرزندم فاطمه بر او غضب کند، من هم بر او غضب می‌کنم. من هم اگر به کسی غضب کنم، خدا بر او غضب می‌کند.

«یا سلمان وَ وَيْلٌ لِمَنْ يَظْلِمُهَا وَ يَظْلِمُ بَعْلَهَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيّاً ع وَ وَيْلٌ لِمَنْ يَظْلِمُ ذُرِّيَّتَهَا وَ شِيعَتَهَا»، بیان کردیم که ویل، اسم چاه بسیار هولناک جهنّم است، آن جهنّمی که در جلسه گذشته شمّه‌ای از آن را بیان کردیم. اصلاً نمی‌شود در موردش چیزی بیان کرد و هر چه ندانیم هم بهتر است. إن‌شاءالله خدا عنایت می‌کند، چون خودش فرمود: «أنا فی ظنّ عبدی». ما ظنّ و گمان داریم که إن‌شاءالله خدا به واسطه همین محبّت‌ها و اشک‌ها و ناله‌ها و مشکی پوشیدن‌ها و ... ما را نجات می‌دهد. امیدمان به این است. هر کس جدّی جرأت دارد بگوید که عمل من، عمل صالح است، دستش را بلند کند. من خودم اصلاً عملی ندارم که بخواهد عمل صالح هم باشد. کدام عمل!؟ پر از نقص است، عملی نیست. اولیاء و عرفای خدا چه اعمالی داشتند! حضرات معصومین در مقام عصمت کامله چه اعمالی داشتند! آن‌وقت ما دو رکعت نماز می‌خوانیم، فکر می‌کنیم عمل داریم. تازه آن هم اگر گاهی رکوع و سجده در جماعات طولانی شود، غر می‌زنیم که دیر شد و ... این قدر دویدیم و عجله کردیم، چه کردیم!؟ کجا را گرفتیم!؟ عملمان، عمل نیست، مگر محبّت و عنایت خودشان إن‌شاءالله شامل حالمان شود.

حضرت می‌فرمایند: وای یا همان چاه ویل بر آن کسی که ظلم کند بر او و بر همسرش امیرالمؤمنین، علی و بر فرزندانش و شیعیانش. لذا حبّ بی‌بی‌دوعالم این نتیجه را دارد.

از این روایت که ما را به واسطه حبّ بی‌بی‌دوعالم شاد می‌کند، بگذریم. همین حبّ وسیله‌ی نجات ماست. امّا همین خانمی که در موردش چنین مطالبی بیان شده، حالا خودش را فدای ولایت می‌کند و مهم این است.

بی‌بی‌دوعالم؛ مرکز ولایت!

روایتی دیگر از کتب اهل جماعت بیان می‌کنم. در جلد دوم کتاب سنن ابی داوود و هم‌چنین جلد بحارالانوار هم آمده که پیامبر فرمودند: دخترم فاطمه اسماء مختلفی دارد. یکی از آن اسماء، زهراست. سؤال کردند: زهرا یعنی چه؟ «فَقَالَ لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَهَا مِنْ‌ نُورِ عَظَمَتِهِ‌ فَلَمَّا أَشْرَقَتْ أَضَاءَتِ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْضُ بِنُورِهَا»، ‌پروردگار عالم فاطمه زهرا(س) را به نور عظمتش خلق کرد. آسمان‌ها و زمین، همه به واسطه نور او بودند که روشن شدند (دقّت کنید که به نور خداوند نمی‌فرماید، بلکه به نور بی‌بی‌دوعالم). «وَ غَشِيَتْ أَبْصَارُ الْمَلَائِكَةِ وَ خَرَّتِ الْمَلَائِكَةُ لِلَّهِ سَاجِدِينَ»، وقتی این نور به وجود آمد، چشمان ملائکه به نور جمال فاطمه زهرا(صلوات اللّه و سلامه عليها) افتاد، برای خدا سجده کردند.

«قالُوا إِلَهَنَا وَ سَيِّدَنَا مَا لِهَذَا النُّورِ»  و عرضه داشتند: اله و سید ما! این نور چیست؟   «فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَيْهِمْ هَذَا نُورٌ مِنْ نُورِي أَسْكَنْتُهُ فِي سَمَائِي خَلَقْتُهُ مِنْ عَظَمَتِي أُخْرِجُهُ مِنْ صُلْبِ نَبِيٍّ مِنْ أَنْبِيَائِي أُفَضِّلُهُ عَلَى جَمِيعِ الْأَنْبِيَاءِ وَ أُخْرِجُ مِنْ ذَلِكَ النُّورِ أَئِمَّةً يَقُومُونَ بِأَمْرِي يَهْدُونَ إِلَى حَقِّي وَ أَجْعَلُهُمْ خُلَفَائِي فِي أَرْضِي بَعْدَ انْقِضَاءِ وَحْيِي»، این نور از نور من است. او را در آسمان خودم ساکن کردم. او را از عظمت خودم خلق کردم. منتها این نور را یک موقع از صلب نبی‌ای از انبیائم که افضل از همه انبیاء است، خارج می‌کنم و از او، نور ائمه‌ای را خارج می‌کنم که به امر من قیام می‌کنند و مردم را به سمت من هدایت می‌کنند و آن‌ها را خلفاء در زمین خودم، بعد از این که وحی منقضی شد، قرار می‌دهم. لذا بی‌بی دوعالم، آن نیّرة الله برای همین ولایت است که به جنس زن آفریده شده است. هم خودش را فدای ولایت کرد و هم مرکز ولایت می‌شود و به واسطه ایشان است که نور ائمّه به وجود آمده است.

پروردگار عالم او را در نبیّ مکرّم قرار می دهد که این نور عامل برای انوار قدسی حضرات معصومین شود که آن‌ها به عنوان ائمّه هدی و خلفاء پروردگار عالم، بعد از انقطاع وحی به وجود بیایند. این روایت چقدر زیبا و عالی بیان کرد. برای همین همه چیز برای ولایت است. نکته‌ای بیان کنم که بسیار مهم است و آن، این که طبق این روایت شریفه، آنچه که عرفا و اولیاء عظیم‌الشّأن بیان می‌کنند، این است که می‌فرمایند: رمزگشایی شده، یک علّت این که پروردگارعالم بیان فرموده:  «إنّا أعطیناک الکوثر»، همه چیزم را به تو مرحمت کردم، عطا است، نه جزای نبوّت و مزد رسالت، این است که اگر بی‌بی‌دوعالم نمی‌آمد، ائمّه هدی‌ای نبودند. لذا این‌جا معلوم می‌شود که برخی از این شعرها الهامات الهی است، با این که گاهی شعرا نیز خبر ندارند و فکر می‌کنند برای خودشان است.

مانند آن شعر شهریار که در شبی گفته بود: علی، ای همای رحمت، تو چه آیتی خدا را. آیت‌الله العظمی مرعشی نجفی، استاد عظیم‌الشّأنمان در عالم رؤیای صادقه می‌بیند که همه شعرای معروف از قبل و در زمان جمع شده‌اند و دارند راجع به امیرالمؤمنین شعر می‌خوانند. بعد خطاب می‌شود: شهریار ما کجاست؟ شهریار هم می‌آید و این شعر را می‌خواند.

از خواب که بیدار می‌شوند کأنّ بیدار بودند و بعد از فرزند عزیزشان - که الحمدلله امروز از علمای عامل هم هستند، آیت‌الله سیّد محمود مرعشی - سؤال می‌کنند که ما شاعری به نام شهریار داریم؟ ایشان هم از دیگران سؤال می‌کنند و می‌گویند: بله، شاعری بوده که قبلاً در تهران زندگی می‌کرده و حالا تبریز رفته است. آقا می‌فرمایند: اگر امکان دارد بروید و به ایشان بگویید اگر می‌شود خودشان بیایند، یا این که ما به زیارتشان برویم.

وقتی به شهریار می‌گویند: آقا با شما کار دارد، تعجّب می‌کند. می‌آید و آقا به او می‌گویند: این شعرها برای توست؟ امیرالمؤمنین، تو را پسندیده است. شهریار تعجّب می‌کند و می‌گوید: خدا شاهد است کسی نمی‌داند. چه زمانی؟ می‌فرماید: این شب. می‌گوید: همان موقع که شما خواب دیدید من هم داشتم این شعر را می‌سراییدم و تازه داشت به ذهنم می‌آمد.

لذا به نظر می‌آید که همین شعر هم این‌طور است:

عالم، صدف است و فاطــــمه، گوهر او          گیتی، عرض است و این گوهر، جوهر او

بحثی در فلسفه به نام جوهر و عرض داریم. اصلاً اسّ و اساس، فاطمه است و اگر نبود، نور امامت و ولایت و هدایت خاموش می‌شد. برای همین است که وجود مقدّس صاحب العصر و الزّمان، حجّت بن الحسن المهدی(عج) فرمودند:  «وَ فِي ابْنَةِ رَسُولِ اللَّهِ ص لِي‌ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ»، دختر رسول الله اسوه‌ی حسنه‌ای برای من است و اگر ایشان نبود، هیچ چیز به وجود نمی‌آمد.

ولایت ائمّه هدی؛ تجلّی ولایتی که اصلش متعلّق به خود خداست!

حالا ولایت چیست که این بانو با این وضعیّت، خودش را فدای ولایت می‌کند؟

اوّلاً ولایت، مختصّ به خود خداست. «اللّه ولیّ الذین آمنوا یخرجهم من الظّلمات الی النّور». اصل ولایت متعلّق به خود خداست، منتها همان‌گونه که ذات پروردگار عالم قابل ادراک نیست و هر کس ورود پیدا کرد، دیوانه می‌شود. علّت آن هم همان کد همیشگی است که بیان می‌کنیم (این کدها کار ما را خیلی راحت می‌کند. اگر انسان در گوشه‌ی ذهنش قرار دهد و هر موقع به مناسبت استفاده کند، خیلی از امور را برایش راحت می‌کند) : ما مخلوقیم، مخلوق، مفعول و فعل فاعل است. لذا مفعول، محدود است. ما هم چون مخلوقیم، محدودیم. محدودیم و حدّی داریم، ادراک ما ادراک بسیار ضعیف است. حتّی ادراک انبیاء هم همین‌طور است، البته ادراک آن‌ها با ما تفاوت دارد. مثال زدم، ببینید در یک استکان، آب است، در یک لیوان هم آب است، در یک حوض هم آب است، در یک رودخانه هم آب است، در یک دریا هم آب است، بعد ما در اصطلاح خودمان می‌گوییم: اقیانوس بیکران. در حالی که اقیانوس هم بالاخره در جایی محدود می‌شود و بیکران نیست. چون خود کره زمین محدود است. امّا حدّ این لیوان کجا و حدّ اقیانوس کجا!؟ لذا ادراک انبیاء هم محدود است، امّا حدّ ما کجا و حد انبیاء و اولیاء کجا!؟ لذا این که می‌گوییم حتّی ادراک انبیاء هم محدود است، یک موقع اشتباه نشود. انبیاء را با خودمان قیاس نکنیم، این قیاس مع‌الفارق و باطل است. منتها آن‌ها هم حد دارند.

پس ما محدودیم و ادراکمان نسبت به مطالب، پایین است. صفات پروردگار عالم هم مانند ذات اوست. آن که احد است، همه چیز او احد است. «قل هو اللّه احد» بگو هویّت الله، احد است، آن احدی که به احد هم ختم می‌شود «کفواً احد». همه چیز پروردگا رعالم، احد است. ادراک ما خیلی ضعیف است، چه می‌فهمیم!؟

حالا که پروردگار عالم این‌طور است، ولایتش هم احد است، منتها برای تجلّی ولایت، آن را در انسان کامل به نام معصوم قرار می‌دهد. همه چیز هم به این برمی‌گردد تا به انسان‌ها بفهمانند که بدانید ولایت مهم است.

در مورد الله می‌گویند: اسم خاصّ خداست و هیچ گونه نمی‌شود آن را ترجمه کرد. حتّی در باب مطالب اعرابی، تغییر و تحوّل در آن نمی‌توان داد. حالا در مورد الله فرمودند که لام آن، لولایة است. لولایة حقّه، یعنی اصل، این است. چون بیان شده که ولی از لولی است و بعد مجدّداً به ولی و ولایت تبیین گردید و آن لام الله به همین برمی‌گردد. حالا من نمی‌خواهم ورود پیدا کنم؛ چون بحث مفصّلی دارد که چه بوده و چه تغییری پیدا کرده و بعد تبدیل به الله شده، آیا از اوّل این بود یا ...؟ شقوق دارد.

پروردگار عالم هم برای این که به ما بفهماند که شقوق دارد، خودش آمد و حروف مقطعه را در قرآن قرار داد. فرمود: الف، لام، میم. فرمود: کاف، هاء، یاء، عین، صاد. یا سوره‌ای را با ص شروع کرد که همه این حروف مقطعه در قرآن، بدون حرکت است.

لذا حروف مقطعه در قران هم رمز هستند، هم این که به قول عرفا، خدا می‌خواهد بگوید: هر حرف از قرآن، یا حتّی هر حرکت از قرآن، معنا دارد. مثال زدیم، در مثال همین شعر پیشوای شافعی‌ها را گفتیم که می‌گوید:

علـــــــیّ حبّه جُنّة            قسیم النّار و الجَنّة

وصّی المصطفی حقّاً            امام الانس و الجِنّة

ببینید در جُنّة و جَنّة و جِنّة، فقط حرکت حرف ابتدایی عوض شده، امّا سه معنای متفاوت دارد. جُنّه یعنی سپر. جَنّة یعنی بهشت. جِنّة یعنی جنّ که یکی از مخلوقات پروردگار عالم است، جنّ و انس.

برخی بزرگان بیان کردند: اتّفاقاً پروردگار عالم حروف مقطّعه را بدون حرکت آورد تا بگوید: خود حرکت هم دارای معناست. دستگاه پروردگار عالم خیلی عجیب است. لذا هم عدد دارای معناست، هم حرکت دارای معناست. هم حروف دارای معناست. این‌ها که مثل شیخ بهاء، شیخ العجائب، چنین کارهایی انجام دادند، از همین قضیّه است.

شیخ بهاء از ترکیب حروف و اعداد خیلی از مطالب را به اذن الله تبارک و تعالی به دست آورد. طبیعی است اسّ و اساسش تقواست. این را یادمان نرود. ولی علم الاعداد داریم، علم الحروف داریم و این ترکیب علم الحروف و علم الاعداد را شیخ العجائب، شیخ بهاء در خیلی از کارهای خود به کار بردند.

کسی می‌تواند ادّعای ولایت کند که همه چیز متعلّق به او باشد

لذا خیلی مهم است که ولایت از الله صادر شده است. «اللّه ولیّ الذین آمنوا»، این را هم خدا در انسان قرار داد. چه کسی؟ انسان کامل. لذا در سوره احزاب، آیه ششم فرمود: «النبی أولی بالمؤمنین من انفسهم»، نبی بر مؤمنین نسبت به خودشان، أولی است. وقتی بیان می‌شود که خدا بر مؤمنین ولایت دارد؛ یعنی چه؟ ولایتی که پروردگار عالم بر ما دارد، یعنی همه چیز از آنِ خداست. نفسمان هم مال خداست، جانمان هم مال خداست، جسممان هم مال خداست، خدا ما را خلق کرد، پس او بر همه چیز ولایت دارد. کسی می‌تواند ادّعای ولایت کند که همه چیز متعلّق به او باشد.

پس چه کسی می‌تواند ادّعای ولایت کند؟ آن کسی که همه چیز متعلّق به او باشد. از این‌جا معلوم می‌شود که حدیث قدسی «لو لاک لما خلقت الافلاک»، (اگر تو نبودی، هیچ چیز نبود) درست است یا خیر؟ پروردگار عالم بالصّراحه در سوره احزاب آیه می‌فرماید: «النبی أولی بالمؤمنین من انفسهم»، تازه به مؤمنین می‌فرماید، یعنی معلوم است دیگران که مشخّص است، امّا حتّی به مؤمنین هم سزاوارتر از خودشان است. باء این‌جا به معنای تعلقیّه تبیین شده است. یعنی حتماً مؤمنین هم بدانند که نبی بر خود آن‌ها أولی است و همه چیز دست پیامبر است. خداوند می‌فرماید: من گفتم که همه چیز دست پیامبر است، «لو لاک لما خلقت الافلاک». پس این ولایت دارد.

مثال کوچکش، می‌دانید ولایت پدر و مادر بر ما چیست؟ البته این را نمی‌گویم که خدای ناکرده ترویج شود، باید اخلاق را هم مراقبت کنیم. البته برخی از آقایان هم بیان کردند که بگویید، امّا برخی هم گفتند این محسوب نمی‌شود، حالا من جانب احتیاط را گرفته و هر دو طرف را بیان می‌کنم. امّا پدر و مادر این‌قدر بر ما ولایت دارند که می‌توانند بدون اجازه ما دست در جیب ما کنند و پول بردارند. چرا؟ چون خود ما هم متعلّق به پدر و مادر هستیم.

می‌دانید ربا حرام است و اثر بسیار بدی دارد، امّا می‌فرمایند: بین پدر و فرزند، ربا محسوب نمی‌شود. می‌توانید به پدر، سود بدهید و ... چون هر دو یکی است، از این جیب به آن جیب کردن است. شما متعلّق به پدرت هستی، ادّعا نکن که کسی هستی. در اخلاق بیان کردیم که ذکر عقل، تعظیم است. یکی از موارد تعظیم خداوند را هم بیان کردیم که ولو امیر هستی، وقتی پدر و مادر و استاد آمدند، باید قیام کنی. در مدارس هم وقتی بچّه‌ها کار خلافی می‌کنند، می‌گویند: به ولیّ‌ات بگو بیاید. یعنی بر تو ولایت دارد.

حالا ما هم همه چیزمان متعلّق به بی‌بی‌دوعالم است، فکر نکنیم ما هستیم که برای ایشان خرج کردیم. اصلاً برای خودشان بوده و ما فقط توفیق داشتیم که مال خودشان را برای خودشان خرج کنیم. مانند آن فرزندی که به پدرش قبل از این که چیزی بگوید، کمک کند. در روایت هم داریم که به پدر و مادر قبل از این که به زبان بیایند، باید کمک کرد و دست ایشان را گرفت. قبل از این که آب بخواهد، باید به ایشان آب بدهی. بعد هم نباید فکر کنی که کاری انجام دادی، بلکه باید بدانی که وظیفه خودت را انجام دادی. مثلاً من بودم که به هیئت کمک کردم، خیر، تو وظیفه‌ات را انجام دادی. من برای امام زمان خرج کردم، خیر، تو وظیفه‌ات را انجام دادی. من آمدم برای امام زمان کار کردم، وظیفه‌ات را انجام دادی. قرهی مثلاً پیش خودش فکر کند منبری رفته، اگر تازه قبول کنند، وظیفه‌ام را انجام دادم. چون حضرات بر ما ولایت دارند. ما هم تنها کاری که کردیم این بوده که این را پذیرفتیم.

ولایت رسول الله استمرار دارد

پیغمبر اکرم ولایت بر مؤمنین دارند، «النبی أولی بالمؤمنین من انفسهم». یعنی زن و بچّه و مال و جانمان برای پیامبر است. نه این که تا کاری می‌کنیم، طلب‌کار باشیم و مثلاً بگوییم: اگر خدا از ما بهتر سراغ دارد، به سراغ آن‌های دیگر برود. این‌ها حرف‌های عامیانه است. ما هر چه که انجام دهیم، داریم وظیفه‌مان را انجام می‌دهیم. لطف خودش هم هست، «عاملنا بفضلک و لا تعاملنا بعدلک یا کریم». اگر خدا بخواهد با عدل خودش با ما برخورد کند، همه گیر افتاده‌ایم. تا حالا نشده پایمان را جلوی پدر و مادرمان دراز کنیم؟ همه انجام دادیم. پس اگر بخواهند ما را فقط به همین پا دراز کردن جلوی پدر و مادر یا به این که حرف استاد و ولی و پدر و مادرمان را گوش ندادیم، مؤاخذه کنند، چه خواهد شد!؟

من به صراحت می‌گویم، اعتقاد قلبی من است که آن‌ها که به فرمان ولیّ امر مسلمین گوش ندادند، فردای قیامت گیر هستند، مگر این که الآن توبه کنند و بگویند: اشتباه کردیم، ببخشید. حضرت امام المسلمین فرمودند: به لیست‌هایی که بیگانگان آن‌ها را حمایت می‌کنند، رأی ندهید؛ بعد یک عدّه برعکس رفتند و به همان‌ها رأی دادند، این‌ها به یقین در قیامت گیر هستند. به کتاب الله قسم گیر هستند و من این را به یقین صددرصد دارم می‌گویم.

شوخی نیست، ولایت، استمرار دارد. «أولی بالمؤمنین من انفسهم»، بعد در امیرالمؤمنین می‌آید. بعد امام حسن و ... امام راحل عظیم‌الشّأن فرمودند: ولایت فقیه همان ولایت رسول الله است. نفرمودند: مثل آن است، بلکه فرمودند: همان است. مثل یعنی شباهت دارد و حقیقت نیست. امّا فرمودند: همان است.

اگر ایمان دارید در اختلافات، گوش به فرمان ولیّ خود باشید!

ولایت نکته بسیار مهمّی است و خدا همه چیز خود را فدای ولایت می‌کند. خیلی عجیب است. لذا می‌فرماید: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ في‌ شَيْ‌ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ ذلِكَ خَيْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْويلاً». هر کدام از الفاظش پر معناست، چرا أحسن و افعل التّفضیل بیان کرده؟ چرا ذلک آورد؟ چرا خیر آورد؟ چرا بر سر إن شرطیّه، فاء را آورد، «فَإِنْ تَنازَعْتُم»؟ خیلی مهم است. شوخی نیست، هر کدام از مطالب قرآن، حرف به حرف و حتّی همان‌طور که بیان کردیم حرکاتش هم معنا دارد. چرا این‌جا با «یاء» خطابیّه مطلب را بیان فرمود؟ «أیّها» هم در ادبیّات چهار معنا دارد و یکی از آن، خطاب است. ابن فارس تبیین می‌کند: دو خطاب در یک جا، تأکیدی است که «وجبت علینا اطاعت امره» شده است.

لذا دیدید که بیان شده: وقتی به یا ایها الذین آمنوا رسید، لبیک بگویید. «إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا»، بگویید: لبیک،  یعنی من اطاعت کردم. «صَلُّوا عَلَيْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْليماً».

از خدا و رسول و اولی‌الامر اطاعت کنید. لذا اولی الامر هم بیان کرد و فقط به خدا و رسول اکتفا نمی‌کند. اگر هم نزاعی در هر مطلبی (فرهنگی، اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، ...) پیش آمد، حزب و حزب بازی و گروه بازی پیش آمد،   «فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ»، اگر راست می‌گویید مؤمنین هستید به خدا و رسولش برگشت دهید.

حالا اگر ما این را برگشت به خدا و رسول نمی‌دهیم، برای چیست؟ برای حبّ به دنیا. پیغمبر اکرم، محمّد مصطفی(صلّي اللّه عليه و آله و سلّم) فرمودند:  «حبّ الدّنیا رأس کلّ خطیئة». حبّ به دنیا رأس همه این خطایاست، چه خطای سیاسی، چه فرهنگی، چه اقتصادی، چه نظامی و ... اگر حبّ به دنیا نداشتند، به ولایت برمی‌گردانند، «فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ». این برای شما حتماً خیر است و به بهترین وجهی که می‌توانید همه مطالب را تأویل و تفسیر کنید، این است. ننشینید برای خودتان تفسیر کنید، ببینید به ولی‌تان چه می‌گوید. گوشتان باید به امیرالمؤمنین باشد، نه این که بنشینید سقیفه درست کنید.

امروز هم همین است، سقیفه امروز هم این است که هر کس فکر کند خودش مطلبی دارد و کسی شده و گوش به فرمان ولیّ نباشد.

نکات دیگری هم هست، از جمله این که اگر ولایت نباشد، یأس می‌آید و ... که نکات مهمّ و بکری است که إن‌شاءالله در جلسه آینده بیان خواهم کرد.

اگر ما مطیع نباشیم، ما هم مانند همان سقیفه‌ای ها هستیم. ما برای چه عزداری می‌کنیم که سقیفه درست شد و امیرالمؤمنین خانه‌نشین شد و ...!؟ می‌خواهیم با عاشورا و فاطمیّه بگوییم نگذارید عاشورای دیگری به وجود بیاید، نگذارید کربلای دیگر به وجود آید، نگذارید سقیفه دیگری به وجود آید و إلّا اگر مدام بگوییم: کربلا این‌طور شد، سقیفه این‌طور شد و ... که چه بشود!؟ شد، رفت. به ما می‌گویند: نگذارید دیگر این تکرار شود. مدام تاریخ را ورق می‌زنیم، نه از این باب که داستان بخوانیم، بلکه از این باب که تجربه دیگران را کسب کنیم، «التجربة فوق العلم»، لذا مراقب باشیم که آن حوادث دیگر به وجود نیاید.

آن‌ها که این‌طور عمل کردند و دل نائب امام زمان را رنجش دادند، بدانند که دل امام زمان به رنجش افتاده است. ‌ من جانبازم، معلوم نیست تا چه زمانی زنده باشم، آخرتم را برای هیچ احدی نمی‌فروشم. خدا را صد هزار مرتبه شکر که هیچ کاره هم هستم. بحمدلله و المنّه از بحث خبرگان هم که انصراف دادم. در ابتدا از بس فشار آورده بودند، ثبت نام کردم، امّا تا متوجّه شدم که بحث جامعتین است و بناست که با هم یک لیست بدهند که در آخر هم مع‌الأسف نشد، اوّلین نفر بودم که انصراف دادم. حتّی برخی از آقایان بیان فرمودند که چرا انصراف دادید!؟ گفتم: ما وظیفه‌مان را انجام دادیم و این‌طور احساس آزادگی می‌کنیم و راحت‌تر می توانیم حرفمان را بزنیم. در آن صورت شاید کسی تصوّر می‌کرد که شاید خودش مسندی دارد، این‌گونه می‌گوید. امّا یک طلبه جزء هستم که مطالب علمی داریم و فخرمان هم به همین است که اگر خدای متعال بپذیرد و قبول کند، ما روضه خوان اهل‌بیت و مدافع نائب امام زمان هستیم.

امّا یقین بدانید که دل امام زمان خون است که امروز هم یک عدّه می‌خواهند سقیفه درست کنند، امّا به فضل الهی نمی‌شود. برخی نگران هستند، امّا برای این که إن‌شاءالله این نگرانی رفع شود، کارهایی را باید انجام دهیم. اوّلاً که إن‌شاءالله آن‌گونه که آقا در دیدار خبرگان فرمودند که «در انتخاب رهبر آینده، ملاحظه‌ی خدا را بکنید. احتمال اینکه این دوره‌ای که تازه شروع خواهد شد، مبتلا بشود به این آزمایش، احتمال کمی نیست»؛ نمی‌شود و بنا بر فرمایش بزرگان و مطالبی که در دست داریم، إن‌شاءالله پرچم را خود حضرت امام(مدّ ظلّه العالي)  به دست مبارک آقا جانمان، مولا و سالارمان، حضرت حجّت بن الحسن المهدی(عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف)  خواهند داد. منتها برای این که این نگرانی رفع شود، شما روزی چند کار را انجام بدهید:

۱-صدقه برای سلامتی امام زمان و نائبش بدهید که إن‌شاءالله خداوند طول عمر با عزّت و با صحّت و سلامت به امام المسلمین مرحمت کند.

۲- برای سلامتی ایشان، روزی هفت حمد بخوانید. همه این هفت بار را بخوانند.

۳-فاتحه خواندن برای مادر امام زمان و اولیاء خدایی مانند آیت‌الله مولوی قندهاری (کنز خفیّ الهی) و ...

از این به بعد هم برای این که دشمنان بدانند که ما برعکس خواسته آن‌ها عمل می‌کنیم. البته آن‌ها هم باید بدانند مردم تهران هم همان مردم ولایی ایران هستند و نباید اجازه دهیم که طور دیگری جلوه داده شود. مردم تهران همان مردمی هستند که ۹ دی را آفریدند و ۲۲ بهمن‌ها می‌آیند و ... این خلاف آن چیزی است که بیان می‌شود. منتها در بحث اقتصادی برخی از مسئولین ضعیف عمل کردند و یک عدّه باورشان نشد که حتماً باید بیایند و خطر دارد. لذا یک عدّه خطر را جدّی نگرفتند. حالا مطالب دیگری که این‌جا بحثش نیست.


منبع:مهر


ارسال نظر
پربازدیدترین اخبار
مطالب مرتبط
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین