۰۹ دی ۱۴۰۳ ۲۸ جمادی الثانی ۱۴۴۶ - ۳۱ : ۱۹
در سال 1275هجري شمسي در شهرستان مذهبي سبزوار از خاندان اصيل و رفيع اسلامي، فرزندي بابركت ديده به جهان گشود. خاندان ولايي وی نام اين كودك را به ياد فرزند رشيد امام علي(علیه السلام) «عباسعلي» ناميدند.
جد بزرگ وی كه از تبار قشقايي هاي غيور و شجاع شيراز بود، در شهر عالم پرور سبزوار با دوشيزه اي مؤمن و پاكدامن كه از ايل و قبيله بختياري هاي اصفهان بود، ازدواج نمود. ثمرۀ شيرين اين وصلت بابركت، شخصيت والاي حجت الاسلام والمسلمين حاج شيخ عباسعلي اسلامي، مشهور به واعظ سبزواري گرديد.
خود وی دربارۀ مهاجرت اجدادش می گوید: پدرم شيرازي الاصل و از قبيله قشقايي و جد مادريم از بزرگان بختياري بودند. در حال حاضر (زمان تهيه كتاب «طلايه دار فرهنگ اسلامي در عصر اختناق») آن گروه از اقوام كه در سبزوار به سر مي برند، شناسنامه بختياري دارند، سلسله اجداد ما به حسينقلي خان ابوقدّاره كه مزار وي در اصفهان است، مي رسد.
حسينقلي خان و دو برادر وي، علي و حسين از رؤساي بختيار بودند ظاهراً در زمان فتحعلي شاه قاجار طي اختلافي كه ميان بختياري ها و دستگاه حاكم پيش مي آيد، دولت وقت اين سه تن را دستگير و به سبزوار تبعيد مي نمايد. در سبزوار با آنكه از وطن و قبيله و عشيره خود مطرود شده بودند، از موقعيت اجتماعي و منزلت و سياست محروم نگشتند و مردم سبزوار حرمت آن ها را نگاه مي داشتند و از ايشان اطاعت مي كردند.
* دوران كودكي و تحصيلات
مرحوم حاج شيخ عباسعلي اسلامي تنها فرزند خانواده به حساب مي آمد؛ وی در اوان كودكي تحت سرپرستي مادر و جد پدري و دايي خويش قرار مي گيرد. آقاي اسلامي، حقاً از استعداد فوق العاده و از حافظه بسيار قوي و بالايي برخوردار بوده است تا آنجا كه در سن چهار سالگي كتب و نشريات را با علاقه خاصي به تقليد از بزرگان مي خواند. و از سن پنج سالگي به مكتب رفته و شروع به يادگيري قرآن كريم مي نمايد و در شش سالگي به يادگيري كتاب گلستان سعدي مي پردازد و در مدرسه بزرگ سبزوار زير نظر عالمي به نام حاج شيخ محمد سبزواري به تحصيل مي پردازد و كتاب جامع المقدمات را نزد حاج آقا شيخ گل حسن، امام جماعت سبزوار فرا مي گيرد.
* فراگيري علوم اسلامي
شيخ عباسعلي اسلامي پس از تحصيلات ابتدايي و مقدمات علمي عازم شهر مقدس مشهد گرديد و از محضر علماي بزرگ مشهد به ويژه مرحوم آيت الله حاج ميرزا احمدي اصفهاني و آيت الله حاج آقا حسين قمي و آيت الله كفايي (پسر مرحوم آخوند ملا محمد كاظم خراساني، صاحب كفاية الاصول) بهره هاي علمي فراواني كسب نمود. وی پس از مدتي براي ادامه تحصيل و كسب مدارج علمي از مشهد به نجف اشرف - كه در آن روز مهد علم و از بزرگترين حوزه هاي علمي- اسلامي به شمار مي آمد. - مشرّف گرديد و در جوار باكرامت اميرالمؤمنين علي(ع) از محضر علماي بزرگ آن روز كسب فيض نمود و تا حد توان بر مدارج علمي خود افزود؛ متأسفانه در اثر كثرت مطالعات و اشتغال، دچار عارضه ضعف چشم گرديد، به طوري كه اطبا اكيداً او را از مطالعه و نگاه به كتاب منع نمودند؛ لذا بنا به پيشنهاد دوستان تصميم گرفت كه تا به دست آمدن بهبودي نسبي چشم خود، به كربلاي معلّي مشرف شده و در جوار حضرت ابا عبدالله الحسين(ع) مجاورت اختيار كند. ظاهراً مدت يكسال در كنار تربت پاك سيد الشهدا(ع) از محضر علماي بزرگ همچون حضرت آيت الّه خويي(ره) و آيت الله حاج شيخ جعفر رشتي(ره) به كسب علم و دانش مي پردازد و به قدر توان بهره مند مي گردد. در اين روزها است كه بار ديگر در اثر هواي گرم كربلاي معلي ضعف چشم و عارضه آن شدت مي گيرد كه ناچار باز هم تغيير مكان داده و از كربلا روانه سامرا گردیده و در كنار حرم باشكوه و روحاني عسكريين(ع) مأوي مي گيرد و از بركات معنوي آن دو بزرگوار به مدت حدوداً هفت سال تمام بهره مند می شود.
وی از محضر علماي بزرگ همچون آقا ميرزا محمد تهراني(ره)، علم كلام و از محضر آيت الله حاج آقا بزرگ تهراني، علم اصول و از محضر حاج شيخ محمد تقي شوشتري، علم فقه تحصيل نموده و به مقام والاي معنوي و درجات علمي نايل مي گردد.
* در سايه بارگاه ملكوتي عسكريين(ع)
مرحوم اسلامي مي نويسد: «... هفت سال در سامرا مجاورت كردم، در اين هنگام در مقام تحقيق برآمدم كه قبور خلفاي عباسي را - كه ده سال استقرار حكومتشان در سامرا بود. - بيابم، اما هر چه بيشتر تفحص كردم، كمتر به نتيجه رسيدم. سرانجام خانه متروكه و مخروبه اي را يافتم كه شهرت داشت: گور خلفا در آن مكان است!.
با آنكه اكثريت ساكنان سامرا را اهل سنت تشكيل مي دهد و بر اساس بينش اينان، هر كس با هر پيشه و كرداري و منزلت و رفتاري - هر چند منحط و پست - بر اريكه حكومت تكيه زند، به حكم قرآن كريم «اولوالامر» است و بايد از او فرمان برد!! ولي به رغم اين باور عمومي، نام و ياد اين حاكمان جائر تاريخ در مقر حكومتشان نيز فراموش شده است! اما در مقابل، شكوه و عظمت امامان پاك سيرت روز به روز افزوده مي شود و بارگاه ملكوتي حضرت عسكريين (ع) در قلب سامرا چشم آشنا و بيگانه را مي نوازد!.
* بازگشت به ايران
پس از سالها اقامت در كشور عراق و بعد از تحمل زحمات طاقت فرسا همچون همه طلاب و علماي دين و حسب الامر حضرت آيت الله العظمي آقاي حاج سيد ابوالحسن اصفهاني(ره) شیخ اسلامي با كوله باري از اندوخته هاي علمي و معارف مذهبي به ايران مراجعت کرده و بعد از چندي كه در كنار تربت پاك امام هشتم(ع)در مشهد مقدس رضوي رحل اقامت مي افكند، سرانجام تصميم مي گيرد كه به تهران رفته و پايگاه تبليغي و خدمات معنوي خويش را در آنجا قرار دهد و براي نجات نسل جوان از طوفان ويرانگر فرهنگ منحط غرب - كه سر تا سر ممالك اسلامي جهان و مخصوصاً كشور ايران را فرا گرفته بود. - وارد ميدان عمل مي گردد.
* فكري نو و ابتكاري نوتر
در عصر اختناق و روزهاي استبداد و در زماني كه دشمنِ سرسپرده اسلام، رضا شاه خائن صريحاً فرمان كشف حجاب را صادر كرد! و در روزهايي كه دختران و زنان مسلمان به حكم پهلوي مزدور حق نداشتند با حجاب اسلامي از خانه هاي خود بيرون بيايند! و به گفته پسر پست تر از پدر (محمد رضا پهلوي): پدرم دستور منع حجاب را صادر كرد؛ به موجب اين دستور هيچ زن و يا دوشيزه اي حق پوشيدن چادر و نقاب نداشت، و اگر زني با روبند و چادر در كوچه پيدا مي شد، پاسبان از وي تقاضا مي كرد كه روبند خود را بردارد و اگر امتناع مي كرد، جبراً چادر او را بر مي داشتند! تا زماني كه پدرم سلطنت مي كرد، در سراسر كشور اين منع برقرار بود.
شیخ عباسعلی اسلاميِ شجاع و عالم به زمان، اوضاع و شرايط سياسي، پس از ايستادن و استقامت در مقابل اين فرمان ننگين و خلاف قرآن و بعد از رنجها و شكنجه ها و زندانها، از همان راهي كه دشمن پيش گرفته و ريشه هاي ديني را يكي پس از ديگري قطع مي كرد و پيش مي رفت! از همان راه وارد ميدان عمل مي شود و براي دفاع از حريم ديني و قرآن به پيش مي رود.
آن مرحوم در مقابل قدرت دژخيمي و قلدري جاهلانه پهلوي و اربابانش، با دلي قوي و روحيه اي قويتر و استوار ايستاد و با نيّتي پاك براي نجات نسل جوان، خانۀ دو اتاقي خود را به مدرسه شبانه تبديل مي كند كه روزها خود در آن زندگي مي كند و شب ها مدرسه است. وی آرام، آرام برنامه هاي تربيتي و مذهبي خويش را آغاز مي كند و عده اي انگشت شمار از آشنايان و همسايگان به عنوان شاگردان اوليه اين مؤسسه كوچك درآمده و مشغول فراگيري احكام الهي و مسائل اخلاقي مي گردند.
چون هدف، لله و قصد، ياري دين خدا بوده، طولي نكشيد كه اين مؤسسۀ به ظاهر كوچك، در سراسر ايران گسترش پيدا كرده تا جايي كه به صورت جامعه تعليمات اسلامي با تعداد بيش از 180مدرسه و دبيرستان دخترانه و پسرانه با بيش از پنجاه هزار دانش آموز باايمان جلوه گر مي گردد.
او بارها در برخورد با علماي بزرگ و مراجع ديني مي گفت: روحانيت پاسدار اسلام و نوكران امام زمان(ع) هستند و بايد با تمام وجود به دفاع از حريم اسلام و ارزش هاي ديني به پا خيزند.
شیخ اسلامی با صراحت مي گفت: وظيفه روحاني بسيار سنگين است و روحاني وظيفه دارد، مساجد و محافل مذهبي را به پايگاه نشر معارف اسلامي مبدل سازد و رسالت روحاني در اين خصوص دشوارتر از ديگران است. روحاني به لباس سرباز ديني درآمده است و بايد راهدار طريق شرع باشد.
وی مي گفت: امر به معروف و نهي از منكر بر همگان فرض و واجب است، ولي مسئوليت سنگين آن بر عهده روحانيت است. وظيفه روحاني است در سامان بخشيدن به نابساماني هاي مسلمانان بكوشد و در اخلاقيات و اقتصاديات، اجتماعات و حتي مسائل شخصي و خانوادگي اعم از كلي و جزئي يار و مددكار آنان باشد؛ و از روحاني راستين جز اين انتظار نمي رود. اعاظم روحانيون عالم تشيّع مي كوشيدند كه گام در جاي پاي ائمه خويش(ع) بنهند و جز اين سان عمل ننمودند.
* آثار فرهنگي شيخ عباسعلي اسلامي واعظ سبزواري
مهم ترين آثار فرهنگي و اجتماعي بنيانگذار «جامعه تعليمات اسلامي» را مي توان همان تأسيس و بنيان مدارس اسلامي در سراسر كشور ايران نام برد تا جائي كه بيش از 180مدرسه به نام وی در دفاتر مربوطه ثبت و ضبط گرديد.
از ديگر آثار فرهنگي آقاي اسلامي، علاوه بر تأسيس چندين باب دارالايتام و حسينيه، قريب 80 مسجد و پايگاه مهم ديني است كه با جديت و كوشش فراوان تأسيس نموده و مورد بهره برداري همنوعان مسلمان او قرار گرفته است.
مؤسس محترم «جامعه تعليمات اسلامي» از نظر سياسي در وضعيتي قرار داشت كه اختناق سراسر ايران را فرا گرفته و نفس ها در سينه ها حبس شده و آزادي انديشه و گفتار حقايق در ميان جامعه جايي نداشت؛ لذا شیخ اسلامي در سنگر خطابه با شجاعتي وصف ناپذير از دولت و شخصيت هاي مملكتي و حتي شاه انتقاد مي كرد كه نتيجه اين مبارزه علني با دستگاه حكومتي، دوازده بار زندان است.
در عين حال هر گاه فرصتي به دست مي آمد و زمينه اي فراهم مي شد، علاوه بر خطابه، وی با سلاح قلم مطالب را به صورت مقاله و مجله و يا كتاب در اختيار برادران مسلمان خود قرار مي داد.
كتاب «طلايه دار فرهنگ اسلامي در عصر اختناق»، خاطرات آن مرحوم است كه پس از مرگ وی نشر يافت.
* طرح تأسيس تربيت مبلّغ با استمداد از آراء مراجع ديني
وضع نابسامان و بي ضابطه امر تبليغات ديني در زمان مرحوم اسلامي به اوج خود رسيده بود! زيرا بدون هيچ برنامه و ضابطه اي هر كس از هر كجا و به هر كيفيت و سليقه اي بي محابا دست به آن امر خطير و حساس مي زد! و چه بسا مفاسدي كه به بار مي آورد به مراتب بيشتر از مصالح آن بود و در اين راستا بعضي از ساده انديشان - كه گاهي در لباس روحاني هم بودند - مورد تشويق بلكه تحريك دشمنان دين قرار مي گرفتند و به نام دين لطمه اي جبران ناپذير به دين وارد مي كردند!.
آقاي اسلامي دورانديش، همانند بسياري از علماي راستين از اين وضع نابهنجار رنج مي برد و تا حد توان مي كوشيد كه شايد سر و ساماني به آن وضع داده و جلوي اين خطر بزرگ را بگيرد. وی در كتاب «طلايه دار فرهنگ اسلامي در عصر اختناق» مي نویسد: ... آيات عظام، خوانساري، حجت، صدر، فيض و بروجردي دعوت ما را پذيرفتند؛ به نظر می رسد تا به حال اجتماعي اين گونه كمتر برپا شده بود. از اين رو موفقيت بسيار مغتنمي فراهم شده تا از محضر آيات در خصوص استمرار فعاليت فرهنگي استمداد شود... سپس مسئله تأسيس جامعه تعليمات اسلامي و فعاليت آن به ميان آمد و من در آغاز طرح مسئله، به ديدار خويش با آيت الله گلپايگاني (ره) و مذاكرات خود با معظم له اشاره كردم و در ادامه كلام اين چنين افزودم: ... موضوع دوم هجوم اديان و مكاتب مختلف عليه اسلام و به خصوص تشيّع است. امروزه پيروان ملل و نحل گوناگون - آنان كه نقش ايدئولوگ را به عهده دارند - مي كوشند تا اصول و مباني ديني را مورد انتقاد و نكوهش قرار دهند و انحاء مختلف خدشه بر مباني ايماني مردم وارد سازند. به عقيده اينجانب گام نخست در اين مبارزه، تأسيس مدرسه اي براي تربيت «مبلّغ» است تا پرورش يافتگان آن چون سرباز خط مقدم جبهه همواره در مصاف دشمنان انديشه و فكر و آرمان الهي مهيا باشند.
عرايض بنده كه به اينجا رسيد، سکوت مجلس را فرا گرفت؛ سپس مرحوم آيت الله العظمي فيض رشته كلام را اين گونه در دست گرفت: «طرح تأسيس تربيت مبلّغ در زمان مرحوم آيت الله العظمي حائري نيز مطرح بود...» سپس مرحوم آيت الله خوانساري شروع به سخن كرده، آن چنان پرهيجان ايراد كلام فرمود كه حاضران را تحت تأثير قرار داد... در يكي از شب هاي آخر اقامتم در قم، همراه جمعي از آشنايان به منزل آيت الله العظمي خميني (ره) رفتم تا از طرح تأسيس «مدرسه تربيت مبلّغ» از ايشان استمداد نمايم، آن جناب نيز نظر حضرات عظام مخصوصاً مرحوم آيت الله صدر را تأييد نمودند.
* خصوصيات اخلاقي
از ويژگي هاي اخلاقي مرحوم اسلامي، عشق و ارادت خالصانه او نسبت به مقام والاي اهل بيت عصمت و طهارت(ع) بود.
او در سوگواري آنان به ويژه حضرت صديقه كبري(س) و حضرت سيّدالشهدا(ع) بي قرار اشك هايش جاري مي گشت. اين روحيه ارزشمند و گريه هاي پرسوز و گداز او از سخنراني ها و منبر و مجالس وعظ او به خوبي نمايان بود.
سحرخيزي و شب زنده داري و راز و نياز و دعاها و زيارت هاي او از مهم ترين عوامل توفيق آن مرد بزرگ به شمار مي رود. از دیگر خصوصيات اخلاقي او رشادت و قاطعيت و برخورد صريح در برابر سخن ناروا و آشتي ناپذيري او در مقابل باطل مي باشد.
* دشمن ستيزي و روحيه انقلابي
چهره انقلابي و دشمن ستيزي مرحوم اسلامي و سوابق زندان هاي طولاني او، به سال هاي بسيار دور برمي گردد. درگيري او در حادثه كشف حجاب با رژيم منحط پهلوي او را تا پاي اعدام به پيش برد.
روابط بسيار نزديك وی با فدائيان اسلام و رهبر شجاع و جهادگر اين نهضت، مرحوم نواب صفوي(ره) و همكاري نزديك او با مرحوم آيت الله سيد ابوالقاسم كاشاني(ره) و مسافرت هاي او به نمايندگي از وی به شهرهاي مختلف كشور و سخنراني هاي پرشور او، همه و همه نشانگر چهرۀ انقلابي و مبارزاتي آن مجاهد آگاه مي باشد.
از همه مهمتر، همكاري بااخلاص آن دانشمند فرزانه در كنار رهبري در دوران پرفراز و نشيب انقلاب اسلامي ايران و در آن روزهاي حساس و خطرناك، گوياي اين واقعيت است كه او در هر فرصت و زماني به فكر ياري اسلام و مسلمين بوده است.
* سخنراني پرشور امام (ره) دربارۀ حاج شيخ عباسعلي اسلامي
اگر آقاي اسلامي را نگذاشتند در تهران منبر برود، ديدند كه ايشان در بندر پهلوي منبر رفتند و حقيقت را در آنجا بيان داشتند. اگر در بندر پهلوي از ادامه سخنان ايشان جلوگيري كردند، شك نداشته باشند كه ايشان سخنان خود را در جاي ديگر دنبال خواهند كرد و هر جا كه فرصت پيدا كند، مطالب را به گوش مردم خواهد رساند.
آقاي اسلامي را با دستبند ببرند اين ور و آن ور! اين خدمتگزارهاي اسلام، علماي اسلام در حبس بايد باشند، وعاظ اسلام در حبس بايد باشند... .
* شیخ اسلامي در جبهه حق علیه باطل
مرحوم اسلامي در اواخر عمر خود با وجود كهولت سن مي كوشيد به هر كيفيت خود را به جبهه هاي حق عليه باطل برساند و وظيفه ديني خود را نسبت به اسلام ايفا نمايد.
او در سنگرهاي بسيجيان، دوشادوش جوانان رزمنده و دلاواران ايران اسلامي به پيش مي رفت و با جان و دل از حريم اسلام دفاع مي نمود. وی در بازگشت از جبهه، قطعات كوچك خمپاره هاي دشمن را به عنوان سوغات با خود مي آورد و بارها مي گفت: مدتها در انتظار بودم كه قطعه اي از اينها نيز نصيب من مي گشت تا فوز عظيم شهادت در راه خدا را در آغوش گيرم ولي نصيبم نگشت.
او با روحيه دشمن ستيزي كه داشت تا حد امكان از حريم اسلام و قرآن دفاع نمود و سرانجام با قلبي مالامال از عشق به خدا و اسلام، دعوت حق را اجابت نمود.
مرحوم اسلامي، در آخرين لحظات روزهاي زندگي با قلبي مالامال از نعمت پرفيض ولايت و با دلي از استقرار جمهوري اسلامي، در فروردين ماه 1364شمسي مطابق با 25 رجب شهادت حضرت موسي بن جعفر(ع) رحلت و در جوار كريمه اهل بيت فاطمه معصومه (س) در گوشه صحن بزرگ، اولين حجرۀ سمت چپ به خاک سپرده شد.
پی نوشت:
کتاب ستارگان حرم، ج 7، عباس محقق