۰۶ آذر ۱۴۰۳ ۲۵ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۱۰ : ۲۲
ضريح شيشه عطري است در زمين مانده
شميم حنجرهي توست بعد از اين مانده
شميم حنجرهي توست اين حواليها
كه حسرتش به دل جنت برين مانده
فداي حنجرهات تا هميشه بايد گفت:
ز خون سرخ حسين است اينكه دين مانده.
از آن حروف مقطع بر اوج نيزه بخوان
ميان مصحف طف سرِّ حا و سين مانده
چگونه باز كنم روضه هاي مقتل را
هنوز قصه تو تلخ و سهمگين مانده
چگونه داغ تو را شرحه شرحه شرح دهم
كه ردِّ سنگ بر آيينهي جبين مانده
چه اتفاق رفيعي است خاك اين گودال
ميان گودي آن پيكر اين چنين مانده
فداي حنجرهات ...شمر ميرسد از راه....
به جاي روضه در اين بين نقطه چين مانده
هنوز بهت ز چشمان دخترت پيداست
هنوز اين همه پيكر كه بر زمين مانده
ربوده است چرا ساربان عقيقات را
هنوز نيزه و شمشير و خوود و زين مانده
كشاندهاند به اين دشت بيت الاحزان را
و مادري كه از اين ماجرا حزين مانده