۰۳ آذر ۱۴۰۳ ۲۲ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۵۳ : ۲۲
*چند سال است در این شغل هستید و چه شد که در کسوت مداحی وارد شدید؟
- بنده 40 سال است تاكسيران هستم و به اين موضوع افتخار ميكنم. از قديم هم در چند هيئت فعال بودهام و افتخار دارم كه خودم را جاروكش اين هيئتها معرفي كنم نه موسس آنها. از هيئتهايي مثل حضرت رقيه يا هيئتهايي كه اتحاديه راه ميانداخت بنده حضور داشتم تا امروز. البته هيئتهايي هستند كه من در طول سال ميروم و در ايام محرم و صفر هم كه به طور مرتب برنامه داريم. مثلا 21 سال است كه در كرج هيئتي با آقاي كازروني و آيتالله مدرسي داريم. در تهران هم چهارشنبهها با حاج منصور ارضي در مهديه تهران برنامه داريم به صورت مرتب...
* با حاج منصور ارضي رفاقت ديرينه داريد؟
بله، بيش از 40 سال است كه در خدمت ايشان هستم و او را معلم خودم ميدانم. حاج منصور ارضي از عرفاست و به بنده لطف زيادي دارد. مثل ايشان نداريم.
* حاج آقا شما اصالتا بچه كدام محله تهران هستيد؟
از كودكي در همان حوالي مهديه تهران بوديم و از نوجواني من به سمت مداحي اهل بيت و سيدالشهدا(ع) كشيده شدم. استادان بزرگي چون حاج اسماعيل چاووش، حاج اكبر ناظم، حاج حسين خلج و حاج حسن ارضي عموي حاج منصور بودند.
* چه سالي به دنيا آمديد؟
بنده متولد سال 1330 هستم و فكر ميكنم پيش از 20 سالگي پاي مجالس وعظ و مداحي استادان نشستم.
* چه اتفاقي افتاد كه به اين سمت كشيده شديد؟
قبل از هر چيز بايد اين را بدانيد كه گام اول در كلاس اهل بيت اخلاص است و بعد عشق و محبت. خب، من در حضور استاداني كه از آنها نام بردم عاشق اين كار شدم و رفته رفته شروع به خواندن كردم.
* اولينبار كه رسما ميكروفن به دست گرفتيد و خوانديد كي بود؟
فكر ميكنم اولينبار كه جدي براي اهل بيت خواندم در هيئت قنات آباد تهران بود. شايد 45 سال پيش... احتمالا 17، 18 سالم بود.
* از چه سالی پشت فرمان تاكسي نشستيد؟
از سال 53 يعني الان درست 40 سال ميشود. بعد از سربازي وارد شغل تاكسيراني شدم.
* شنيديم تاكسي الان شما يك پيكان است؟
بله، هنوز پيكان دارم و تا به حال هم چهار، پنج بار تاكسي جديد گرفتم كه همگي پيكان بودند. با همين پيكان ميروم در هيئتهايي كه دعوت ميكنند. گاهي اوقات مقامات دولتي و رسمي هم هستند و از ديدن تاكسي پيكان من تعجب ميكنند.
* پيش آمده حين رانندگي مردم شما را بشناسند؟
بله، بارها پيش آمده. عرض كردم بنده به تاكسيران بودنم افتخار ميكنم و به اين دليل اين شغل را انتخاب كردم كه تاكسيرانها طبقه زحمتكش و پرتلاشي هستند. شغل با آبرويي است و مال و جان و ناموس مردم دست اين قشر است. تاكسيرانان البته قشر مظلومي هستند. براي من مايه سربلندي است كه اين شغل را دارم. البته تاكسي در ميان مردم، از قديم خوب جا نيفتاده و نياز به كار فرهنگي هست. بنده بيشتر از 30 سال است كه در همين ميدان راهآهن با تاكسي كار ميكنم.
ما شهداي گرانقدري در ميان تاكسيرانان داشتيم كه با خيلي از آنها جبهه رفتيم و شايد هفت، هشت نفر از آنها را خود بنده گذاشتم توي خاك...
* نامشان را به خاطر ميآوريد؟
بله، مثلا شهيد مذهبشناس و شهيد سترگ كه شهداي تاكسيراني هستند. با اين حال به نظرم مردم هنوز ارزش و منزلت رانندگان تاكسي را به درستي درك نكردهاند.
* تا حالا پيش آمده كه مردم از شما بخواهند در تاكسي بخوانيد؟
نه زياد، به هر حال ذكر امام حسين(ع) و اهل بيت نياز به شرايط خاصي دارد. البته براي بعضي از دوستان پشت فرمان هم خواندهام و به بزرگان دين سلام دادهام.
* اولينبار كي به پابوس بارگاه امام حسين(ع) مشرف شديد؟
بعد از پايان دوران دفاع مقدس بود. هنوز صدام در عراق حكومت ميكرد.
* چه احساسي به شما دست داد در اولين حضور؟
يك حس غريبي دارد كربلا... شما اينجا كه هستيد خيلي دلواپس سيدالشهدا(ع) هستيد اما همين كه پا به مقبره امام حسين(ع) بگذاريد آرامش عجيبي به شما ميدهد. غير از اين باشد باور كنيد همه از ناراحتي ميميرند. سراسر وجود اباعبدالله(ع) پر از عشق و محبت است كه زائر آرام ميگيرد.
* اطرافيان شما هم همين حس را داشتند؟
بله، البته خوب است خاطرهاي براي شما بگويم. يك بار با عموي شهيد همت راهي كربلا و نجف بوديم.
در قصر شيرين بوديم و هنوز از مرز عبور نكرده بوديم كه صبح خيلي زود ايشان با يك سيني چاي آمد اتاق من و گفت: «حاج عزيز زيارت عاشورا بخوان» من به شوخي گفتم كه الان همه خوابند حتي خود امام حسين! چند دقيقه بعد سلامي به سيدالشهدا دادم. بعد رفتيم كاظمين، ايشان مدام از من ميپرسيد كي ميرسيم به نجف؟ من هم ميگفتم عجله نكن حاج آقا فردا ميرويم نجف. صبح فردا كه رسيديم ايشان رفت پشت پنجره و پرده را كنار زد و رو به آستان مبارك اميرالمومنين(ع) سلام داد و ناگهان از دنيا رفت.
از همسرش خواستيم كه ايشان را همانجا دفن كنند اما وصيت كرده بود كه در كنار شهيد حاج همت دفن شود. به قول حاج اكبر ناظم: «عاشق و معشوق شدند روبهرو...»
* حاجآقا چند فرزند داريد؟
بنده يك پسر و يك دختر دارم. پسرم سرپرست بخش بيهوشي بيمارستان بوعلي است. از هر دوشان هم راضي هستم، خدا را شكر...
* حاج آقا شما در جبهه جنگ هم حضور داشتيد؟
بله، دو بار جبهه رفتم. هم ميخواندم و هم ماشين يخ در اختيارم بود. به رزمندگان يخ ميرساندم.
آن موقع هيات مناالذله را ميخوانديم و حالا كه صحبت از اربعين حسيني ميشود بايد بگويم كه مردم ما به خاطر همين هيهات مناالذله به سمت كربلا رفتهاند. اين تو دهني به آمريكا و اسرائيل و استكبار است. «دست كم از شهيد ندارد به محضرت/ هر كس كه پاي پرچم تو ايستاده است...»
* حاج آقا شما معمولا از اشعار كدام شاعر ميخوانيد؟
شعرهاي زيادي هست كه معاني بسياري دارد. از شعر خيلي از شعرا استفاده ميكنم. به طور مثال از صائب تبريزي، مرحوم فيض، آقاي سازگار، آقاي انساني، آقاي حسان، مرحوم رنجي و بسياري ديگر. مثلا مرحوم رنجي فرموده: «اسير نفسي و خواهي كه تو را دلي باشد.» امام حسين(ع) هم دل ميخواهد، توجه ميخواهد، اخلاص ميخواهد. اگر مردم به اين مسائل توجه كنند موفق خواهند بود. تنها خواندن مصائب امام حسين كه نيست بايد راه امام حسين(ع) را هم طي كرد. اباعبدالله(ع) فرمودند كه به خاطر امر به معروف و نهي از منكر از مدينه به سوي كوفه حركت كردند. امام حسين(ع) از مدينه بيرون آمد تا جلوي ظلم بايستد و مردم را هدايت كند. البته توسلها هم بايد باشد اما راه امام حسين(ع) را هم بايد مورد توجه قرار دهيم.
دمتون گرم
ایشون نفس خودش رو ذبح کرده
ایشالله به پابوسی امام زمان (عج) برسه و تو رکاب آقا شهید بشه
بعضی وقتها دو بیت بیشتر نمیخونه ولی حقش ادا میشه.
درود بر عقیق که گل کاشت با درج این مصاحبه با این نوکر و ذاکر بااخلاص و بی ریا.
در مورد حاج آقای اسماعیلی گفتنی زیاده ولی من بیشتر از همشون فرمایش حاج ماشاالله عابدی حفظه الله می پسندم که میگن : حاج عزیز به مصداق اسمش عزیز و دوست داشتنیه و اسم ایشان کاملاً در موردشون مصداق داره. التماس دعا
نفسش حقه و دمش گرمه،
یاعلی