۰۳ آذر ۱۴۰۳ ۲۲ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۵۳ : ۰۸
در مباحث توحیدی، آموختیم که تمام هستی، یک وجود بینهایت و یکپارچه است و تمام مخلوقات در حقیقت جلوه و ظهوری از این هستی یکپارچه (الله) هستند. هیچ مخلوقی وجود ندارد مگر آنکه در اصل وجود خویش و آثار وجودیاش، وابسته به خداوند است. بنابراین میتوان گفت که تمام مخلوقات، قائم به الله بوده و از خود قدرتی ندارند، و تمام قدرت خویش را از خداوند دریافت میکنند. به طوری که اگر خداوند در یک لحظه ارادهی خویش را از کسی بردارد، او به اصل وجود خود (الله) باز خواهد گشت.
این هستی مطلق (الله) شریک ندارد، یعنی تنها یک وجود بینهایت در عالم هست که قائم به خودش بوده و دومی هم ندارد. این وجود بینهایت ازلی و ابدی، صمد و یگانه است که در اصطلاح به آن الله اطلاق میشود.
اگر کسی گمان کند که وجودی جز خداوند، صاحب قدرت مستقلی بوده و یا تأثیر مستقلی در عالم دارد، به شرک گراییده است.
شرک را به طور کلی میتوان به دو دسته زیر تقسیمبندی کرد:
الف- شرک نظری (علمی)؛ وضعیت کسی که شرک با اعتقاداتِ او پیوند خورده است در هنگام تولد به برزخ، مانند جنینی است که غیر از اندامهای ضروری و لازم برای زندگی در دنیا، اندامها و اجزایی اضافی را با خود به دنیا آورده است. مانند جنینهایی که گاه با دو سر، یا با دست و پای اضافه و یا با انگشتان اضافه و... متولد میگردند و برای رسیدن به سلامت باید رنجِ درمان را متحمل شده و این اجزاء را از بدن خویش جدا سازند.
انسانی هم که با عقاید باطل، خرافی و موهوم، عمری را گذرانده و برای چیزها و یا انسانهایی اصالت و قدرت قائل بوده است که اساساً صاحبِ قدرت و اصالت در عالم نبودهاند، درست مانند جنینهای مورد بحث، در هنگام تولد به برزخ با زواید نابهجا و غیرضروری برای شرایط زیستی آخرت متولد میشود و ناگزیر است برای حذف آنها از روح خویش در بیمارستان برزخ (جهنم) توقف کند. وظیفهی هر کدام از ما، قبل از تولد به برزخ، حذف اعتقادات شرک آلود از روحمان است، تا از آتش درمانگر جهنم در امان بمانیم و این موفقیت بزرگ، مستلزم زحمات و تلاشهای علمیِ بسیاری است.
ب – شرک عملی؛ گاه انسانها علیرغم علمشان به این موضوع که جز خداوند، چیزی در عالم منشأ اثر ناست، از امور موهوم و غیرحقیقی هراس داشته و آنها را در زندگی خود منشأ اثر میدانند. از همین رو سبک زندگیِ خود را از سبک زندگی الهی دور نگه میدارند. به عنوان مثال عدم رعایت بعضی از دستورات دینی در جمع، به خاطر نوعِ نگرش و تفکر دیگران، نشانهی آن است که حرمت الله از حرمت دیگران در نزد چنین انسانی کمتر بوده و او بقیهی انسانها را در آبرو و سعادت خویش مؤثر میداند. و این علامتی آشکار از شرک عملی است.
از نمونههای شرک عملی میتوان به دو دسته زیر اشاره کرد:
1- شرک در عبادت؛ پرستش غیر از خداوند در بتپرستان و یا شریک قائل شدن برای الله در عبادت که در مشرکان دیده میشود.
2- شرک در طاعت و عبودیت؛ احتمال نفوذ این نوع شرک در مسلمانان بیشتر است. اطاعت غیر از الله و پذیرفتن سبک زندگی غیر الهی که حاکی از اصالت دادن به چیزها و یا کسانی است که در عالم منشأ اثر نمیباشند، از نمونههای شرک در عبودیت میباشند، که حتماً مثالهای متنوعی از آن را مورد بررسی قرار خواهیم داد. اما قبل از شناخت این نمونهها، اندکی پیرامون انسانشناسی و تأثیر آن در ممانعت از ابتلای انسانها به شرک، سخن خواهیم گفت.
* علم انسانشناسی؛ حصاری محکم در برابر انواع شرک
در مباحث انسانشناسی آموختیم که تمام انسانها دارای 5 قوه حس، خیال، وهم، عقل و فوق عقلاند.
سه قوه اول (حس، خیال و وهم) مربوط به مراتبِ حیوانیِ وجود انسانها و قوه عقل، از مراتبِ فرشتگان در وجود آنها است. اما تمام انسانها، تنها به سبب داشتن قوه فوق عقلانی در مرتبه انسانی قرار گرفته و نام انسان به آنها اطلاق میشود.
همه انسانها در بخش فوق عقلانی، عاشق کمال مطلق (بینهایت) بوده و معشوق آنها در این بخش کسی است که تمام کمالات را به صورت یکجا (مطلق) و بینهایت در خود داشته باشد و این تنها کمالِ مطلق، کسی جز الله نیست.
معشوق انسانها در بخش حس؛ محسوسات، در بخش خیال؛ مخیّلات، در بخش وهم؛ موهومات، در بخش عقل؛ اطلاعات و معقولات و در بخش فوق عقل؛ الله است.
اساسیترین شعار اسلام (لا اله الا الله) مبتنی بر بخش فوق عقل انسان بوده و اساساً این شعار در بخشهای دیگر معنایی ندارد. الله، تنها اِله بخش انسانیِ ماست. کسی که دلتنگ الله نبوده و به دنبال برقراری رابطه عاشقانه با الله نیست و نمیتواند از این اِله لذت ببرد، در حقیقت بخش فوق عقلانیِ فعالی نداشته و هنوز به عنوان یک انسان، بالغ و شکوفا نشده است.
بخش فوق عقلانی در انسانها و عشق به الله در این بخش، انسان را به سمت رشدِ بینهایت سوق میدهد. بنابراین میتوان گفت که این عشق، عاملِ اصلی شباهتِ انسان به الله و رسیدن او به شادی و آرامش است. اساساً تمام انسانها، تا به این مرحله از رشد دست نیابند، ناآرام خواهند بود. پس تمام هدف خداوند از خلقت انسان، رشد بخش فوق عقلانی اوست و بقیهی بخشها ابزاری برای رشد او در بخش فوق عقلانی و تشبّه به الله محسوب میشوند.
حال که هدف نهایی را شناختیم این سؤال مطرح میشود که چگونه میتوان این مسیر را تا رسیدن به هدف طی کرد؟
* الگوهای تخصصی در مسیر حرکت به سوی الله
برای تشبّه به الله، به الگویی جز خود الله نمیتوان اعتماد کرد. از سویی میدانیم که ذات الله، بینهایت بوده و قابل دسترسی و شناسایی نیست، و انسان تنها قادر است الله را از طریق ظهوراتِ او بشناسد. بنابراین میتوان گفت که صحیحترین و شفافترین تصویر از الله، بهوسیله کاملترین ظهور و تجلّیِ او در عالم طبیعت در اختیار انسان قرار میگیرد. باید بدانیم که تنها ظهور کامل و تمام نمای خداوند در عالم طبیعت، معصومین هستند. معصومین مَثَل اعلای خداوند در قالب یک انسانند و به یقین بدون حضور آنها، خداوند هرگز قابل شناسایی نبوده است. «لقد کان لکم فی رسول الله اسوة حسنة» (سوره احزاب، آیه 21)
بنابراین همه انسانها برای نیل به هدف خلقتشان، ناگزیر به الگوپذیری و دریافت سبک زندگی خود از معصومین هستند. قرآن معصومین را «اولی الامر» (صاحبان امر) معرفی میکند و این عبارت، بدین معناست که معصومین تنها کسانی هستند که شایستگی تعیین سبک زندگی را برای انسانها دارند. و اگر کسی از سبکی غیر از سبک آنان پیروی کند، به شرک آلوده شده و در پایان مسیر، به هدف (الله) نمیرسد. اساساً انتخاب هر الگو جز معصومین و الله، انسان را به همان اندازه از مسیر اصلی دور میکند. لذا وظیفه هر انسان قبل از هر انتخاب و هر عملی، تعیین سبکِ زندگی و الگویی صحیح و الهی است. از همین رو در اسلام، اولین قدم در پذیرفتن دین، اقرار به شهادتین است.
«أشهد أنّ لا اله الا الله» (هدف من در زندگی شباهت به معشوقم و رسیدن به اوست)
«أشهد أنّ محمد رسول الله؛ أشهد أنّ علیّ ولیّ الله» (من در این مسیر به الگوهایی جز پیامبر و خاندانش اعتماد ندارم)
اسلام در یک ترتیب منطقی، درست بعد از انتخابِ هدف اصلی، الگوهای مسیر حرکت به سمت هدف را برای انسان معرفی میکند. بدون این الگوها هیچکس به هدف نمیرسد. اساساً رسیدن به توحید خالص، جز به واسطهی ظهورات کاملِ الله امکانپذیر نیست. از همین رو، قرآن، مودّتِ (محبت همراه با اطاعت) اهلبیت را واجب دانسته است. در روایات آمده است که خداوند حتماً عذاب میکند مسلمانی را که از امامی پیروی میکند که خداوند معرفی و تأییدش ننموده، هر چند در اعمالش با تقوا و درستکار باشد. و میبخشد هر مسلمانی را که از امامی که خداوند معرفی و تأیید نموده تبعیت نماید هر چند در این میان گناهی نیز مرتکب شده باشد. زیرا چنین کسی مانند انسانی است که در یک کشتی امن و در دریایی متلاطم و مواج در حرکت است و به پشتوانهی این امنیت به ساحلِ نجات میرسد.
*همه معصومین، سفینه نجات بشریت هستند
در حرکت به سمت الله، هفت دسته اطلاعات تخصصیِ زیر لازم است که عدم کسب و رعایت هر کدام از آنها، انسان را به شرک مبتلا خواهد کرد؛ تنها الله و معصومین بر تمام این هفت دسته از اطلاعات تخصصی اشرافِ کامل دارند و هیچ بشری حتی در یک مورد از این هفت دسته به اشرافِ کامل نرسیده است.
آیا با چنین درکی، پذیرفتن الگویی غیر از الگوهای مورد تأیید الله، کاری غیرعقلانی و کودکانه نیست؟
انسانهایی که در سادهترین امورات خود به غیر متخصص مراجعه نمیکنند، چطور حاضر میشوند در ارتباطات خود با نفس خویش که پیچیدهترین مخلوق خداوند است، به غیر متخصص مراجعه نمایند؟
قرآن، قانون اساسیِ اسلام است و هر قانون مجریِ خاصِ خود را میطلبد. معصومین ، مجریِ قرآناند و بدون حضور آنان نمیتوان قرآن و دستورات آن را اجرا نمود.
ارادت شیعیان به علمای اسلام، تنها به خاطر انتساب آنها به معصومین و گزارشی است که از این علم در اختیار آنان قرار میدهند.
* کمی بیندیشیم
هر کدام از ما در زندگی روزانه خود، چند بار به خاطر خوشایند دیگران از دستورات خدا، سرپیچی نمودهایم؟ یا چند بار الگویی غیر الهی را به الله ترجیح دادهایم؟
چند بار امیال شخصی و هوسهای نفسانیِ خود را بر اطاعتِ تنها اِله حقیقی خود برگزیدهایم؟...
ما به تعداد پاسخهای مثبتمان در برابر این سؤالات، گرفتار شرک هستیم!...
* هشدارهای قرآن پیرامون شرک
«إن الله لا یغفر أن یُشرک به و یغفر ما دونَ ذلک لِمن یشاءُ، و مَن یُشرک بالله فقدِ افتری إثماً عظیما» (سوره نساء، آیه 48)
حتماً خداوند هر کس را که به او شرک ورزد، نخواهد بخشید و غیر از شرک، هر که را بخواهد، میبخشد و آنکس که به خدا شرک آورد، به دروغی که بافته است، گناهی عظیم مرتکب شده است.
کسی که با شرک از دنیا میرود، مشمول مغفرت پروردگار نمیشود، مگر آنکه در زمان حیات توبه نموده و به توحید خالص دست یافته باشد.
«افترا بستنِ گناهی بزرگ» بدین معناست که اساس شرک، بر پایهی دروغ بنا نهاده شده است و کسی که به شرک (نظری و عملی) مبتلاست، دچار توهم است و تمام نگاه او به خداوند و همهی مخلوقاتش، از این توهم پیروی میکند.
«... و من یُشرک بالله، فقد ضَلَّ ضلالاً بعیداً» (سوره نساء، آیه 116)
هر که به خداوند شرک آورد، به گمراهی سخت و دوری افتاده است.
نه تنها زاویهی انحراف انسان مشرک، کوچک نیست، بلکه به قدری از مسیر اصلیِ نیل به هدف، دور میافتد که بازگشت او کار آسانی نیست.
«و إذ قال لقمان لابنه و هو یَعظُه، یا بُنَیّ لا تُشرک بالله، إنّ الشّرک لظُلمٌ عظیم» (سوره لقمان، آیه 13)
و هنگامی که لقمان در مقام موعظه به فرزندش گفت ای پسرم، هرگز به خدا شرک نیاور، که شرک ظلمِ بسیار بزرگی است.
حضرت علی در تکمیل درکِ ما از این آیه میفرمایند: «شرک، ستم عظیمی است که بخشیده نمیشود.»
* مراتب مختلف شرک
شرک نیز مانند کفر، دارای مراتب گوناگونی است که بزرگترین مرتبهی آن ویژهی مشرکانی است که برای خداوند شریک قائل شده و یا بتپرستانی که عمر خود را در پرستش بتُها گذراندهاند.
اما برای فهم پایینترین مرتبه شرک، به روایت زیر استناد میکنیم: از اباعبدالله الحسین سؤال شد: کمترین چیزی که انسان به واسطهی آن مشرک میشود چیست؟ فرمودند: کسی که برای خود چیزی را ابداع کند (در حالی که خداوند آن را نمیپسندد) و به واسطه این ابداع در میان خلق محبوب و یا مبغوض شود.
قانونهایِ غیر الهی و رسوماتِ خرافی که در عُرف ما جای گرفتهاند و اساساً مورد تأیید الله نیستند، نمونهای از مراتبِ پایینیِ شرک محسوب میشوند. قرار دادن شروط غیر عقلی و گناهآلود در هنگام ازدواج، عدم پرداخت وجوهات شرعی برای جلب رضایت افراد خانواده و تأمین زیادهخواهی آنان، عدم تقلید از مراجع عظام و اطاعت از اصولِ ریاضی رساله، عدم مهرورزی و رعایت حقوقِ افراد خانواده تنها به سبب آنکه قلباً به آنان علاقه نداریم و ... از نمونههای مراتبِ پایین شرک است.
در وصایای پیامبر صلی الله علیه وآله وسلّم به ابن مسعود داریم: ای پسر مسعود، مبادا حتی به اندازه یک چشم بر هم زدن به خدا شرک بورزی، حتّی اگر تو را ارّه کنند، یا قطعه قطعهات کنند و یا تو را به دار آویزند و یا تو را در آتش بسوزانند، لحظهای به خداوند شرک نورز!
فراموش نکنیم که ما عبد خداوندیم و راهی جز حرکت به سوی الله و تخلّق به اخلاق او نداریم. و برای رسیدن به این هدف، ناگزیر از رعایت دستورات تنها مربی (ربّ) خود یعنی الله هستیم. تمام دستورات دین در حقیقت، قوانینِ پرورش روح، برای تشبّه الله و رسیدن به این هدف عظیم هستند و هر نوع سرپیچی از این دستورات به علتهای گوناگون نفسانی، شرک محسوب میشود.
امام صادق میفرمایند: اگر مردمی خدای یگانه و بیشریک را عبادت کرده، نماز را برپا دارند، زکات بپردازند، به حج خانه خدا بروند و ماه رمضان را روزه بدارند، اما در مورد چیزی که خدا و رسول ایجاد کردهاند، بگویند چرا خلافِ آن را نساختهاند و یا چنین چیزی را از دل خود بگذرانند، به واسطه آن مشرک خواهند بود.
* مقام تسلیم از نگاه قرآن
«فلا و ربِّکَ لا یؤمنون حتی یُحکّموک فیما شجر بینهم، ثُمّ لا یجدوا فی أنفسهم حرجاً ممّا قَضیتَ و یسلّموا تسلیما» (سوره نساء، آیه 65)
اصل ایمان، چیزی جز تسلیم نیست و هر عدم تسلیمی، نشانهی عدم حضور ایمانِ حقیقی در قلب انسان است. از نگاه قرآن انسانها، زمانی به حقیقت ایمان دست مییابند که در هنگام اختلافات، حکم خداوند و نمایندگان او را بپذیرند، حتی اگر در ظاهر آن حکم به ضرر آنها صادر شده باشد، و از این حکم دلتنگ نشده و با کمال میل، آن را بپذیرند.
کسانی که دائماً در ذهن خویش، به دنبال چراهای گوناگون برای قوانینِ مختلفِ دین هستند و یا رفتارهای معصومین را زیر سؤال میبرند، بدانند که از گرفتاران دام شرک بوده و در حق خویش ستم عظیمی را روا میدارند.