عقیق | پایگاه اطلاع رسانی هیئت ها و محافل مذهبی

کد خبر : ۳۲۸۸۹
تاریخ انتشار : ۲۳ تير ۱۳۹۳ - ۲۱:۴۱
عقیقآیه ٤٥ و ٤٦ از سوره مبارکه کهف

وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلَ الْحَیاةِ الدُّنْیا کَماءٍ أَنْزَلْناهُ مِنَ السَّماءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَباتُ الْأَرْضِ فَأَصْبَحَ هَشِیماً تَذْرُوهُ الرِّیاحُ وَ کانَ اللهُ عَلى کُلِّ شَیْءٍ مُقْتَدِراً (٤٥)

أَلْمالُ وَ الْبَنُونَ زِینَةُ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ الْباقِیاتُ الصّالِحاتُ خَیْرٌ عِنْدَ رَبِّکَ ثَواباً وَ خَیْرٌ أَمَلاً (٤٦)


معنای آیه

(اى پیامبر!) زندگى دنیا را براى آنان به آبى تشبیه کن که از آسمان فرو مى فرستیم; و بوسیله آن، گیاهان زمین (سرسبز مى شود و) درهم فرو مى رود. امّا (بعد از مدتى) مى خشکد; به گونه اى که بادها آن را به هر سو پراکنده مى کند; و خداوند بر همه چیز تواناست. (٤٥)

اموال و فرزندان، زینت زندگى دنیاست; و باقیات صالحات [= آثار ماندگار شایسته ]ثوابش نزد پروردگارت بهتر و امیدبخش تر است. (٤٦)


تفسیر آیه

در آیات گذشته، سخن از ناپایدارى نعمت هاى جهان ماده بود، و از آنجا که درک این واقعیت براى یک عمر طولانى، به مدت 60 یا 80 سال براى افراد عادى کار آسانى نیست، قرآن در آیات مورد بحث، ضمن یک مثال بسیار زنده و گویا این صحنه را کاملاً مجسم مى کند، تا غافلان مغرور با مشاهده آن، که در عمرشان بارها و بارها تکرار شده و مى شود، از این غرور و غفلت بیدار شوند.

مى گوید: «براى آنها زندگى دنیا را به قطره هاى آب باران که از آسمان نازل مى کنیم تشبیه کن» (وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلَ الْحَیاةِ الدُّنْیا کَماء أَنْزَلْناهُ مِنَ السَّماءِ).

این قطره هاى حیات بخش، بر کوه و صحرا مى ریزد، دانه هاى آماده اى که در زمین هاى مستعد، نهفته است، با ریزش آن جان مى گیرد و حرکت تکاملى خود را آغاز مى کند.

پوست سخت و پرمقاومت دانه در برابر نرمش باران، نرم مى شود، و به جوانه گیاه اجازه عبور مى دهد، سرانجام جوانه نورس از دل خاک سر برمى دارد، آفتاب مى درخشد، نسیم مىوزد، مواد غذائى زمین کمک مى کند، و این جوانه نورس با نیرو گرفتن از همه این عوامل حیات، به رشد و نموّ خود ادامه مى دهد، آن چنان که «بعد از مدت کوتاهى، گیاهان زمین سر بر سر هم مى گذارند، و درهم فرو مى روند» (فَاخْتَلَطَ بِهِ نَباتُ الاْ َرْضِ).

صفحه کوه، و صحرا یک پارچه جنبش و حیات مى شود، شکوفه ها و گل ها و میوه ها یکى بعد از دیگرى زینت بخش شاخه ها مى شوند، گوئى همه مى خندند، فریاد شادى مى کشند، و به وجد و رقص درآمده اند.

ولى این صحنه دل انگیز، دیرى نمى پاید، بادهاى خزان شروع مى شود و گرد و غبار مرگ بر سر آنها مى پاشد، هوا به سردى مى گراید، آب ها کم مى شود «و چیزى نمى گذرد که آن گیاه خرم، سرسبز و خندان به شاخه ها و برگ هاى پژمرده و بى فروغ تبدیل مى شوند» (فَأَصْبَحَ هَشِیماً).(1)

آن برگ هائى که در فصل بهار آن چنان شاخه ها را چسبیده بودند که قدرت هیچ طوفانى نمى توانست آنها را جدا کند، آن قدر سست و بى جان مى شوند که

«هر باد و نسیمى آنها را جدا کرده، با خود به هر سو مى برد» (تَذْرُوهُ الرِّیاحُ).(2)
«آرى، خداوند بر هر چیزى توانا بوده و هست» (وَ کانَ اللّهُ عَلى کُلِّ شَیْء مُقْتَدِراً).

* * *

آیه بعد، موقعیت مال، ثروت و نیروى انسانى را که دو رکن اصلى حیات دنیاست، در این میان مشخص کرده، مى گوید: «اموال و فرزندان، زینت حیات دنیا هستند» (الْمالُ وَ الْبَنُونَ زِینَةُ الْحَیاةِ الدُّنْیا).

شکوفه ها و گل هائى مى باشند که بر شاخه هاى این درخت، آشکار مى شوند، زودگذرند، کم دوامند و اگر از طریق قرار گرفتن در مسیر «اللّه» رنگ جاودانگى نگیرند، بسیار بى اعتبارند.

در حقیقت در این آیه، انگشت روى دو قسمت از مهم ترین، سرمایه هاى زندگى دنیا گذارده شده است که بقیه، به آن وابسته است، «نیروى اقتصادى» و «نیروى انسانى»; چرا که براى رسیدن به هر مقصودى از مقاصد مادى، حتماً این دو نیرو لازم است.

به همین دلیل آنها که بر تخت قدرت مى نشینند، سعى در جمع آورى این دو نیرو مى کنند، مخصوصاً در زمان هاى گذشته، هر کس فرزندان بیشترى داشت، خود را نیرومندتر احساس مى کرد; چرا که آنها یکى از دو رکن اصلى قدرت او را تشکیل مى دادند، در آیات گذشته نیز دیدیم که: آن مرد ثروتمند بى ایمان، اموال و نفرات خود را به رخ دیگران مى کشید و مى گفت: «أَنَا أَکْثَرُ مِنْکَ مالاً وَ أَعَزُّ نَفَراً».

و لذا روى «بنون» که جمع «ابن» به معنى پسر است، تکیه شده; چرا که آنها پسران را سرمایه و نیروى فعال انسانى مى دانستند، نه دختران.

به هر حال همان گونه که دیدیم، پابرجاترین اموال که عبارت از باغ، زمین زراعتى و چشمه آب بود، چگونه در چند لحظه نابود شد! در مورد فرزندان نیز گذشته از آن که حیات و سلامتشان همیشه آسیب پذیر است، گاهى، به صورت دشمنانى در مى آیند که: به جاى کمک بودن، مزاحم سرسختى خواهند شد!

سپس، اضافه مى کند: «باقیات صالحات، یعنى ارزش هاى پایدار و شایسته، نزد پروردگارت ثوابش بهتر و امیدبخش تر است» (وَ الْباقِیاتُ الصّالِحاتُ خَیْرٌ عِنْدَ رَبِّکَ ثَواباً وَ خَیْرٌ أَمَلاً).

گر چه، جمعى از مفسران خواسته اند: مفهوم «باقیات صالحات» را در دائره خاصى، مانند نمازهاى پنجگانه، یا ذکر «سُبْحانَ اللّهِ وَ الْحَمْدُ لِلّهِ وَ لا إِلهَ إِلاَّ اللّهُ وَ اللّهُ أَکْبَرُ»، و امثال آن، محدود کنند ولى روشن است: مفهوم این تعبیر، آن چنان وسیع و گسترده است که: هر فکر، ایده، گفتار و کردار صالح و شایسته اى را شامل مى شود که، طبعاً باقى مى ماند و اثرات و برکاتش در اختیار افراد و جوامع قرار مى گیرد.
اگر مى بینیم، در بعضى از روایات، به نماز شب، و یا مودت اهل بیت(علیهم السلام)تفسیر شده، بدون شک منظور، بیان مصداق هاى روشن است، نه منحصر ساختن مفهوم در این امور.

به خصوص این که: در پاره اى از این روایات، «مِنْ» که دلالت بر تبعیض مى کند، به کار رفته است.

مثلاً در روایتى از امام صادق(علیه السلام) مى خوانیم: لاتَسْتَصْغِرْ مَودَّتَنا فَإِنَّها مِنَ الْباقِیاتِ الصّالِحاتِ: «دوستى ما را کوچک مشمر که از باقیات صالحات است».(3)

و در حدیث دیگرى از پیامبر(صلى الله علیه وآله) مى خوانیم: «از گفتن تسبیحات اربع مضایقه نکنید که آنها از باقیات صالحات است».(4)

حتى اگر همان اموال ناپایدار، و فرزندانى که گاهى فتنه و مایه آزمایش هستند، در مسیر اللّه قرار بگیرند، آنها هم به رنگ باقیات صالحات، درمى آیند; چرا که ذات پاک خداوند، جاودانى است و هر چیزى براى او و در راه او قرار گیرد جاودانه خواهد بود.

* * *
 
نکته ها:

1 ـ زرق و برق ناپایدار!

بار دیگر در آیات فوق، با نقش سازنده مثال، در تجسم معانى روبرو مى شویم که: چگونه قرآن مجید، حقایق عمیق عقلى را که شاید درک آن براى بسیارى از مردم به آسانى امکان پذیر نیست، با ذکر یک مثال زنده و روشن در آستانه حس آنها قرار مى دهد.

به انسان ها مى گوید: آغاز و پایان زندگى شما، همه سال در برابر چشمانتان تکرار مى شود، اگر شصت سال عمر کرده اید، شصت سال، این صحنه را تماشا نموده اید.

در بهاران گامى به صحرا بگذارید و آن صحنه زیبا و دل انگیز را که از هر گوشه اش آثار حیات و زندگى نمایان است، بنگرید، در پائیز نیز به همان صحراى سرسبز فصل بهار، گام بگذارید، و ببینید چگونه آثار مرگ از هر گوشه اى نمایان است.

آرى شما هم یک روز کودکى بودید، همچون غنچه نوشکوفه، بعد جوانى مى شوید، همچون گلى پرطراوت، سپس پیر و ناتوان، به مانند گل هاى پژمرده خشکیده، و برگ هاى زرد و افسرده، و سپس طوفان اجل، شما را درو مى کند و بعد از چند صباحى، خاک هاى پوسیده شما به کمک طوفان ها به هر سو پراکنده مى گردد.

ولى این ماجرا گاهى به صورت غیر طبیعى است و در نیمه راه زندگى، صاعقه یا طوفانى آن را پایان مى دهد، آن گونه که در آیه 24 سوره «یونس» آمده است: إِنَّما مَثَلُ الْحَیاةِ الدُّنْیا کَماء أَنْزَلْناهُ مِنَ السَّماءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَباتُ الاْ َرْضِ مِمّا یَأْکُلُ النّاسُ وَ الاْ َنْعامُ حَتّى إِذا أَخَذَتِ الاْ َرْضُ زُخْرُفَها وَ ازَّیَّنَتْ وَ ظَنَّ أَهْلُها أَنَّهُمْ قادِرُونَ عَلَیْها أَتاها أَمْرُنا لَیْلاً أَوْ نَهاراً فَجَعَلْناها حَصِیداً کَأَنْ لَمْ تَغْنَ بِالاْ َمْسِ:

«زندگى دنیا همانند آبى است که از آسمان نازل کرده ایم که: بر اثر آن، گیاهان گوناگون که مردم و چهارپایان از آن مى خورند، مى روید، تا زمانى که روى زمین زیبائى خود را از آن گرفته، و اهل آن مطمئن مى شوند، ناگهان فرمان ما شب هنگام یا در روز فرا مى رسد (سرما یا صاعقه اى را بر آن مسلط مى سازیم ) و آن چنان آن را درو مى کنیم که گوئى هرگز نبوده است»!.

بسیار مى شود که: حوادث نیمه راه زندگى باعث نابودى آن نمى گردد، و مسیر طبیعى خود را طى مى کند ولى پایان آن نیز پژمردگى، پراکندگى، فنا و نیستى است، همان گونه که در آیه مورد بحث به آن اشاره شده است.

بنابراین، زندگى دنیا چه راه طبیعى خود را طى کند، و چه نکند، دیر یا زود، دست فنا دامانش را خواهد گرفت.

* * *

2 ـ عوامل غرورشکن

گفتیم، بسیارى از مردم با پیدا کردن امکانات مادى، و رسیدن به مال و مقام مغرور مى شوند، و این غرور دشمن بزرگى براى سعادت انسان ها است، و در آیات فوق دیدیم که: چگونه غرور، سر از شرک و کفر درمى آورد؟!

به همین دلیل، قرآن که یک کتاب عالى تربیتى است، از طرق مختلف، براى درهم شکستن این غرور، استفاده مى کند:

گاه، فنا، نیستى و ناپایدار بودن سرمایه هاى مادى را مجسّم مى کند (همچون آیات فوق).

گاه، هشدار مى دهد که: همین سرمایه هاى شما ممکن است، دشمن جانتان شود (مانند آیه 55 سوره توبه).

گاهى، با ذکر سرنوشت مغروران تاریخ، همچون قارون ها و فرعون ها به انسان ها بیدار باش مى دهد.

و گاهى دست انسان را گرفته و به گذشته زندگى او، یعنى زمانى که نطفه بى ارزش و یا خاک بى مقدارى بود، مى برد، و یا آینده او را که نیز همین گونه است در برابر چشمانش، مجسم مى سازد، تا بداند در میان این دو ضعف و ناتوانى، غرور، کار احمقانه اى است.(5)

و به این ترتیب، از هر وسیله اى براى درهم شکستن این خوى شیطانى که در طول تاریخ، سرچشمه جنایات بزرگى شده است، بهره مى گیرد.

ولى مسلّم است افراد با ایمان، پرظرفیت و واقع بین، هرگز با رسیدن به مقام و یا ثروتى، گرفتار این خوى زشت نمى شوند، نه تنها مغرور نمى شوند، بلکه کمترین تغییرى در برنامه زندگى آنها پدیدار نمى گردد، آنها همه این امور را زینت هاى عاریتى مى شمرند که با وزش یک نسیم فرو مى ریزند!

 
 پی نوشت:
1 ـ «هَشِیم» از ماده «هشم» به معنى شکستن، گرفته شده و در اینجا به گیاهان خشکیده اى اطلاق گردیده که در هم شکسته اند.
2 ـ «تَذْرُوه» از ماده «ذرو» به معنى پراکنده ساختن است.
3 ـ «بحار الانوار»، جلد 23، صفحه 250.
4 ـ همان مدرک.
5 ـ مانند آیه 6 سوره «طارق» ـ آیه 8 سوره «سجده»، و آیات 37 و 38 سوره «قیامت».
از مجموعه تفسیر قرآن آیت الله مکارم شیرازی
منبع:فردا

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
پربازدیدترین اخبار
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین