۰۶ آذر ۱۴۰۳ ۲۵ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۰۴ : ۱۰
من خدمت حضرت رسول(ص) بودم كه اشراف
قريش خدمت او رسيدند و گفتند:
يا محمد تو أمر بزرگى را مدعى شده اى، پدران و همچنين
كسى از اهل بيت و خاندان شما از اين گونه ادعاها نكردند، ما اكنون از شما مطلبى را
مى پرسيم اگر پاسخ ما را دادى تصديق نبوت و رسالت تو را خواهيم كرد، اگر چنانچه
از جواب آن عاجز شدى معلوم است كه در ادعاى خود صادق نيستى.
حضرت فرمود: سؤال شما چيست؟
عرض كردند: اين درخت را كه اكنون در مقابل ما قرار گرفته
امر كن تا از زمين كنده شود و با ريشه هاى خود در نزد ما حاضر گردد و جلو شما
توقف كند،
حضرت فرمود: خداوند به همه چيز قادر است، اگر پروردگار اين
كار را انجام دهد شما ايمان خواهيد آورد، و به حق گواهى ميدهيد؟ گفتند: آرى .
حضرت فرمود: من اينك خواسته هاى شما را انجام خواهم
داد، ليكن مي دانم شما هرگز طالب خير و سعادت نبوده ايد، و من در ميان شما كسانى
را مى بينم كه به چاه افكنده خواهند شد، و اشخاصى را مي نگرم كه مردمان متفرق را
دور يك ديگر جمع مى كنند، و حزب و جمعيت درست مي نمايند.
پس از اين فرمود: اى درخت اگر به خدا و روز جزا ايمان
دارى، و مي دانى كه من رسول پروردگار هستم از جاى خود حركت كن و باذن خداوند در
مقابل من قرار گير.
امير المؤمنين عليه السّلام فرمود: به خداوند قسم درخت از
محل خود كنده شد و در حالى كه جوش و خروشى هم مي كرد خدمت حضرت رسول توقف كرد، و
مانند پرندگان كه بالهاى خود را پهن مي كنند، شاخه هاى خود را روى آن حضرت باز
كرد، مقدارى از شاخه ها روى سر حضرت قرار گرفت، و بعضى هم بر پشت من نشست.
در اين هنگام قريش به اين جريان نگاه مي كردند، و از روى
تكبر و نخوت گفتند: امر كن نصف آن نزد شما بيايد، و نصف ديگرش در جاى خود توقف
كند!
حضرت امر فرمود درخت هم اطاعت كرد، و با وضع شگفت انگيزى
رو به آن جناب كرد باندازه اى كه نزديك بود به بدن او چسبيده شود،
آنان بار ديگر از روى كفر و عناد گفتند: امر كن اين نصف هم
به نصف ديگر ملحق گردد، حضرت امر فرمود آن نصف به جاى اول خود برگشت.
امير المؤمنين عليه السّلام فرمود: من گفتم: خدائى جز خداى
يكتاى بي همتا نيست يا رسول اللَّه من اولين كسى هستم كه به اين موضوع اقرار مي
كنم و ايمان مى آورم من اعتقاد دارم كه اين درخت اين كارهائى را كه انجام داد به
فرمان پروردگار بود و اين عمل درخت تصديق نبوت و رسالت تو و همچنين براى احترام فرمايش
تو بود، اشراف قريش گفتند: اين عمل شما سحر و جادوگرى است و آيا جز اين (مقصودشان
امير المؤمنين عليه السّلام بود) ديگرى شما را تصديق ميكند؟!