کد خبر : ۱۶۹۶۷
تاریخ انتشار : ۱۶ آذر ۱۳۹۲ - ۲۲:۰۴
پای درس اخلاق حاج آقا جاودان؛

فرق کسی که دروغ می گوید و «دروغگو» نزد خداوند چیست؟

یک روایت هست که می فرماید «شخص دروغ می گوید، دروغ می گوید، دروغ می گوید تا در شمار کاذبان نوشته می شود»؛ وقتی یک دروغ می گوید، می گویند دروغ گفت؛ وقتی زیاد دروغ بگوید، می گویند این آدم دروغ گو است.

دروغگو و کسی که دروغ می گوید نزد خداوند فرق داردعقیق:حجت‌الاسلام محمدعلی جاودان از اساتید برجسته اخلاق هستند که در طی دوران زندگی و تحصیل حوزویشان از محضر اساتید برجسته‌ای از جمله آیت‌الله حاج آقا مجتبی تهرانی، آیت‌الله خوانساری، آیت‌الله حق‌شناس و علامه عسکری بهره‌مند شده اند.

قرآن می تواند هرکس که زنده باشد را انذار کند

در آیه 33 سوره مبارکه یاسین می فرماید :« وَ آیَة ٌ لـَهُمُ الأرْضُ المَیْتـَة ُ أحْیَیْناها» برای ایشان زمین مرده که ما آن را زنده می کنیم، آیتی است؛ وقتی زمین زنده می شود، ثمر می دهد؛ آدمیزاد هم اگر زنده شود، ثمر می دهد؛ در همین سوره در آیه 69 می فرماید: «وَ ما عَلـَّمْناهُ الشِّعْرَ» ما به پیامبر شعر نیاموختیم؛ «وَما یَنبَغی لـَهُ إنْ هُوَ إلـّا ذِکـْرٌ وَ قـُرْآنٌ مُّبینٌ» این قرآن یاد خداست و قرآن آشکار است.
در آیه بعد می فرماید: «لـِیُنذرَ مَن کانَ حَیّا» این قرآن می تواند هرکس که زنده باشد را انذار کند؛ ما قرآن را می شنویم؛ اگر با صدای خوبی بخوانند، خوشمان می آید؛ بعد هم طبق معمول زندگی مان را می‌کنیم و از خاطر می بریم؛ آن کسی که از این قرآن تکان می خورد، آن کسی است که زنده است؛ زنده بودن برای انسان ثمر دارد؛ یک ثمرش این است که وقتی برایش قرآن بخوانند، زندگی‌اش فرق می‌کند و عوض می شود.

انسان کم کم دروغگو می شود
ما می دانیم خدای متعال از دروغ گفتن بدش می آید، در برابر از نماز راضی است؛ می توانیم مجموعه کارهایی که خدای متعال ناراضی است را بشماریم؛ در هر صورت از یک سلسله اعمالی بدش می آید و از یک سلسله اعمالی خوشش می آید؛ یک روایت هست که می خواهم برایتان عرض کنم تا نتیجه بگیرید؛ می فرماید شخص دروغ می گوید، دروغ می گوید، دروغ می گوید تا در شمار کاذبان نوشته می شود؛ وقتی یک دروغ می گوید، می گویند دروغ گفت؛ وقتی زیاد دروغ بگوید، می گویند این آدم دروغ گو است.

انسان کم کم دروغگو می شود؛ ببینید دروغگو با دروغ گفت فرق دارد؛ من یک دروغ گفتم و بعد هم متوجه شدم چه اشتباهی کردم و بر فرض بر سرم زدم و اوقاتم تلخ شد و مدتی هم ناراحت بودم؛ اگر من گناهی کردم و هیچ ناراحت نشدم، خیلی بد است؛ خب خدای متعال از یک بار راست گفتن من راضی است؛ خب اگر دو بار شد از دو عمل من راضی است؛ اگر من همیشه راست می گویم، همیشه از من راضی است.
خدای متعال از راست گفتن خوشش می آید و از عمل راست گفتن راضی است؛ اما از انسان راست گو راضی است؛ آنجا از عملش راضی است و اینجا از خودش راضی است؛ راه ما باید به سوی آنجا برود که خدا متعال از شخص ما راضی باشد؛ خدای متعال شخصی که حلیم و بردبار است و شخصی که سخاوتمند است را دوست دارد؛ از شخص حلیم خوشش می آید؛ از سخاوتمند راضی است؛ ببییند فرق می کند؛ از عمل سخاوتمندانه راضی است؛ خوشش می آید؛ اما وقتی عمل تبدیل به شخصیت شد و شخصیتش سخاوتمند و بردبار و شجاع و... شد، از آن شخص خوشش می آید.
انسان در طول زمان فرق می کند؛ شخص شجاع می شود؛ در قدم اول عمل شجاعانه کرده، بعد تبدیل به شخصیت شجاع شده است؛ عمل سخاوتمندانه کرده است، بعد شخصیت سخاوتمند شده است؛ عمل بردبارانه کرده است بعد شخصیتش بردبار شده است.

پیغام امام رضا(ع) به حاجی اشرفی که ملای بزرگ شهر بود
داستان آقای اشرفی را برایتان عرض کرده ام؛ یک آقایی می خواست به خدمت حضرت رضا (ع) مشرف شود؛ خدمت حاجی که ملای بزرگ شهر بود آمد که از ایشان اجازه بگیرد؛ ایشان گفت آقا من یک عرضی دارم؛ به محضر حضرت رضا که رسیدی این را بگو؛ حرف را به ایشان نگفتند؛ اما گفتند به حضرت برسان که من عرضی دارم.

رفت و خدمت ایشان عرض کرد که آقا حاجی عرض ادب کردند و سلام رساندند و یک پیغامی محضر شما فرستاده اند؛ حالا در همان مجلس یا آخرین باری که برای زیارت رفته بود، مشغول نماز جعفر طیار بود؛ داشت نماز جعفر می خواند که دید دارند حرم را خلوت می کنند؛ خلوت کردند و خلوت کردند و کم کم دید جز او هیچ کس در حرم نیست.
یک مرتبه دید که حرم شکافته شد و حضرت رضا(ع) از حرم بیرون آمدند و آمدند بالای سر او ایستادند؛ فرمودند که به حاجی پیغام بده: «آئینه شو جمال پری طلعتان طلب، جاروب زن به خانه و...»؛ بابا حاجی چهل سال داشت ریاضت می کشید؛ یک رساله بزرگ استفتائات دارند؛ باز هم آخر سر کم آورده؛ باز هم می گویند جارو بزن.

انسان باید بر کارهایی که خدا راضی است مداومت کند

ما باید به شخصیتی تبدیل شویم که خدا از آن شخصیت راضی است؛ تمام درس اخلاق هم همین است؛ می خواهند یک کاری بکنند و یک چیزی بگویند که انسان یک کاری بکند که در نتیجه آن خدا از شخص من راضی باشد.

معمولا ما در اینجا لنگ هستیم؛ مثلا شما صبح اول وقت بلند می شوی و نماز می خوانی یا اگر کمی بیشتر همت داشته باشی، قبل از اذان بلند شده ای و نماز خوانده‌ای؛ خب خدا این نماز قبل از اذان را دوست دارد؛ نماز نافله بعد از اذان را هم دوست دارد؛ بعد هم صبح صبحانه می خوری و بیرون می آیی؛ سوار اتوبوس می شوی، یک نامحرم می آید جلویت؛ اگر آنجا هم همان رفتار صبح را داشته باشی و به شدت چشمت را کنترل کنی، رضایت ادامه می یابد؛ در هر صورت در طول روز مراقبت کردی.
در تمام طول روز ده بار هم شرایطی پیش آمد که بتوانی دروغ بگویی اما نگفتی؛ صد بار شرایط پیش آمد که به نامحرم نگاه کنی، اما نکردی؛ ببینید نیاز به یک مداومت دارد؛ انسان باید حوصله کند؛ بر کارهایی که خدا راضی است مداومت کند؛ همه حرف همین است.
اگر به آن شخصیتی که خدا از او راضی است رسید، زندگی اش را برده است؛ « لـِیُنذرَ مَن کانَ حَیّا» می شود؛ این به حیات می رسد؛ من زنده‌ام اما زندگی‌ام زندگی حیوانی است؛ یک زندگی بیشتر و برتر نیاز به کار دارد؛ وقتی شما به اخلاق خوب رسیدی، به آن زندگی برتر رسیده ای؛ این مطلب از حرف های اصلی اسلام در اخلاق است که عمل شما، می شود شما؛ شما یعنی شخصیت شما، از عمل شما سرچشمه می گیرد و از عمل شما ساخته می شود؛ شما عمل شما را می سازد.

 

منبع:دانشجو

211008

 

 

 

 

 


ارسال نظر
پربازدیدترین اخبار
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین