۰۴ آذر ۱۴۰۳ ۲۳ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۲۰ : ۰۵
پیشوایان دین از زمان پیغمبر اکرم و زمان ائمه اطهار دستور اکید و بلیغ داده اند که باید نام حسین بن على زنده بماند، باید مصیبت حسین بن على هر سال تجدید بشود، چرا؟ بحث در این «چرا» است. این چه دستورى است در اسلام؟ چرا این همه ائمه دین به این موضوع اهتمام داشتند؟ چرا براى زیارت حسین بن على این همه اهتمام و ترغیب است، این همه تشویق است؟ ما باید به این «چرا» دقت کنیم. ممکن است کسى بگوید: «این براى این است که تسلى خاطرى براى حضرت زهرا باشد.» آیا این حرف مسخره نیست که بعد از هزار و چهار صد سال، هنوز حضرت زهرا(س) احتیاج به تسلیت داشته باشد؟ در صورتى که به نصّ خود امام حسین(ع) و به حکم ضرورت دین، بعد از شهادت امام حسین دیگر امام حسین و حضرت زهرا نزد یکدیگر هستند. این چه حرفى است؟! مگر حضرت زهرا بچه است که بعد از هزار و چهار صد سال هنوز هم دائماً به سر خودش بزند، گریه کند، بعد ما برویم به ایشان سرسلامتى بدهیم! این حرفها دین را خراب مىکند.
حسین مکتب عملى در اسلام تأسیس کرد. حسین(ع) نمونه عملى قیامهاى اصلاحى است. خواستند مکتب حسین زنده بماند، خواستند حسین سالى یک بار با آن نداهاى شیرین و عالى و حماسه انگیزش ظهور پیدا کند، فریاد کند: «الا تَرَوْنَ أَنَّ الْحَقَّ لایعْمَلُ بِهِ وَالْباطِلَ لایتَناهى عَنْهُ لِیرْغَبِ الْمُؤْمِنُ فى لِقاءِ اللَّهِ مُحِقّاً» (1). خواستند «الْمَوْتُ اوْلى مِنْ رُکوبِ الْعارِ» (2) (مرگ از زندگى ننگین بهتر است) براى همیشه زنده بماند. خواستند «لا ارَى الْمَوْتَ الّا سَعادَةً وَالْحَیاةَ مَعَ الظّالِمینَ الّا بَرَماً» (3) براى همیشه زنده بماند. زندگى با ستمکاران براى من خستگى آور است؛ مرگ در نظر من جز سعادت چیزى نیست. خواستند آن جمله هاى دیگر حسین(ع): «خُطَّ الْمَوْتُ عَلى وُلْدِ آدَمَ مَخَطَّ الْقَلادَةِ عَلى جِیدِ الْفَتاةِ» (4) زنده بماند، «هَیهاتَ مِنَّا الذِّلَّةُ» (5) زنده بماند.
مردى که مى آید آنجا در مقابل یک دریا [انسان]، سى هزار نفر، مى ایستد، آن طور مردانه، در حالى که در نهایت شدت گرفتار است از ناحیه شخص خودش، از ناحیه خاندان خودش، مرد و مردوار- که چنین مردى دنیا به خودش ندیده است- و مىگوید: «الا وَ انَّ الدَّعِىَّ بْنَ الدَّعِىِّ قَدْ رَکزَ بَینَ اثْنَتَینِ بَینَ السِّلَّةِ وَ الذِّلَّةِ هَیهاتَ مِنَّا الذِّلَّةُ یأْبَى اللَّهُ ذلِک لَنا وَ رَسولُهُ وَ حُجورٌ طابَتْ وَ طَهُرَتْ» (6)، خواستند اینها زنده بماند، مکتب حسین(ع) زنده بماند، تربیت حسینى زنده بماند، پرتوى از روح حسینى در این ملت بتابد. فلسفه اش خیلى روشن است. گفتند نگذارید این حادثه فراموش بشود. حیات و زندگى شما بستگى به این حادثه دارد، انسانیت و شرف شما بستگى به این حادثه دارد، اسلام را با این وسیله مىتوانید خوب زنده نگه دارید.
پس ترغیب کردند به این که مجلس عزاى حسینى را زنده نگه دارید. راست است. عزادارى حسین بن على واقعاً فلسفه دارد، واقعاً فلسفه صحیح دارد، فلسفه بسیار بسیار عالى هم دارد. هرچه ما در این راه کوشش کنیم، به شرط اینکه هدف این کار را تشخیص بدهیم به جاست. اما متأسفانه عده اى این را نشناختند، خیال کردند که بدون اینکه مردم را به مکتب حسین(ع) آشنا کنیم، به فلسفه قیام حسینى آشنا کنیم، عارف به مقامات حسینى کنیم، همین قدر که مردمى آمدند و نشستند و یک گریهاى را نفهمیده و ندانسته کردند، دیگر کفاره گناهان است!
پینوشتها:
1-(بحارالانوار، ج 44/ ص 381.)
2-(همان، ج 45/ ص 50.)
3-(همان، ج 44/ ص 381.)
4-(همان، ج 44/ ص 366.)
5-(اللهوف، ص 41.)6-(همان.)
منبع:فارس