۰۵ آذر ۱۴۰۳ ۲۴ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۱۴ : ۲۰
عقیق: فاطمه علی آبادی: «شرح شیدایی» روایتی است از گفتگوی صمیمانه با پیرغلامان و پیشکسوتان عرصه ستایشگری اهلبیت علیهم السلام که در منزل اولِ شرح شیدایی سراغی از ستایشگر باسابقه و محترم حسینی، سیدمحمدتقی مقدسی از استان کرمانشاه گرفته است بر همین اساس پای خاطرات و دغدغههای او نشسته ایم که در ادامه تقدیم مخاطبان میشود:
*ابتدا خود را معرفی بفرمائید:
من در اول اردیبهشت سال ۱۳۳۷ در شهر کرمانشاه و در محلهی برزه دماغ، در یک خانوادهی مذهبی به دنیا آمدم. الحمدلله آباء و اجداد ما از ارادت مندان اهل بیت علیهم السلام بودند. پدر پدرم حاج قاسم مقدسی، جانشین حضرت آیت الله لاری در مسجد حاج قنبر بود. وقتی که ایشان مسافرت میرفتند یا تشریف نمیآوردند، پدربزرگم نماز را اقامه میکرد. من از همان طفولیت در سن سه چهار سالگی مکبر و مؤذن مسجد بودم تعقیبات نماز را میخواندم. ارادت من به اهل بیت هم به همان سنین بر میگردد. یادم هست زودتر به مسجد میرفتم که روی منبر بنشینم و روضه بخوانم.
*اولین نغمهها از کجا کلید خورد؟
شروع روضه خوانی من از مسجد حاج قنبر بود. به یاد دارم اولین شعری که خواندم چنین طلیعهای داشت؛ اول سلام بر احمد، دوم به ساقی کوثر، سوم به فاطمه، چهارم به سبز پوش پیامبر، سلام پنجم من بر شهید نیزه و خنجر و...
آرام آرام با شروع تحصیلات در مدرسه در همان مقطع اول و دوم با شعر آشنا شدم. بیشترِ اشعار را حفظ بودم. مرحوم پدر پدرم، و مرحوم پدرم اشعار مذهبی را برایم میخواندند و من هم یاد میگرفتم. دقیق یادم هست باز شعر دیگری که آن زمان میخواندم؛ این بود: "بگو ای مرغ خونین بال تو از باغم خبر داری، ز چه اینگونه غمگینی، مگر ماتم نظر داری؟ و دمهای کوچکی که میگرفتم؛ زینب اطهرم الوداع، مهربان خواهرم الوداع، و به همین شکل آرام آرام در مداحی جلو میرفتم. تا اینکه از ۱۰ سالگی به صورت جدی وارد مداحی شدم.
*در این مسیر از محضر چه اساتیدی بهره بردید و مشوق اصلی شما چه کسی بود؟
مشوقان اصلی من در این سیر الهی، مرحوم پدرم و مرحومه ی مادرم و مرحوم پدربزرگم، حاج قاسم مقدسی بود. اولین استاد من، مرحوم مرشد حاج مرتضی منصوبی بود. بعد از ایشان هم حاج اصغر آقا خیری رحمت الله علیه. از اساتید بزرگی که من دیدم از قم مرحوم حاج حسین مولوی، از تهران مرحوم نادعلی کربلایی، حضرت آقای حاج غلامرضا سازگار، و در کرمانشاه مرحوم مرشد سید نجف جابری، مرحوم مرشد ابراهیم سجده پور و…. اولین استاد من که مرحوم مرشد مرتضی بود میگفت:: تا زمانی که پخته نشدی غیر از هیئت خودمون حق نداری جایی بخوانی". اگر ایشان میفهمید من جای دیگری رفته و خوانده ام، ناراحت میشد. میگفت: " تو باید پخته ی کامل بشی. مثل یک روحانی که دورهی کامل روحانیت رو دیده باشه و دروس لازم حوزه رو خوانده باشه و معمم شده باشه و بعدش منبر بره. الان حق نداری جایی بخوانی".
من تلاش کردم این راه را تا آخر ادامه بدهم. برخی از دوستان و هم دورهای های من باصطلاح از الف تا یاء را در این راه طی نکردند و بعضاً کار را نیمه رها کردند. از کسی البته نام نمی برم.
افتخارم این است که در سنین نوجوانی، قبل از انقلاب، خداوند به من توفیقاتی داد که منزل مسکونی پدرم را با اذن خودش تبدیل به حسینیه کنم. چون خودم نوجوان بودم، اسم هیئت و حسینیه را حضرت علی اکبر علیه السلام. انتخاب کردم. تأسیس حسینیهی ما سال ۱۳۵۵ بر میگردد.
* گفته میشود مداحان اهل بیت (ع) پیش از انقلاب اسلامی فعالیتهای انقلابی بسیاری در راستای پیروزی انقلاب اسلامی داشتند از فعالیتهای انقلابی خودتان بفرمائید:
در روزهای اوج گیری انقلاب اسلامی و بعد از شهادت آیت الله حاج آقا مصطفی خمینی در مسجد مرحوم شهباز خان افتخار داشتم در خدمت آیت الله آقا شیخ مجتبی که از شاگردان برجسته حضرت امام بودند، باشم. آن روزها تمثال حضرت امام و اعلامیههای ایشان به دست ما میرسید و توزیع میکردیم.
شبهای سه شنبه، از قبل از انقلاب تا به امروز ما در حسینیهی خودمان روضه داشته ایم و داریم و خواهیم داشت.
آن روزها را خوب به یاد دارم. نوجوانانی که در حسینیه ما خدمت میکردند و بعدها شهید شدند. شهید بهزاد امیریان، شهید برومند کوه زادی، شهید ابراهیم نجاتی، شهید فضل الله رحیمی از آن جمله بودند. یکی از افتخارات من این است که شهیدی نیست در استان کرمانشاه (یعنی من یاد ندارم) که من برایش مدیحه سرایی و نوحه خوانی نکرده باشم. شهیدی به یاد ندارم به من گفته باشند و من در مجلسش نرفته باشم و روضه خوانی نکرده باشم.
مادران شهدا، پدران شهدا و برادران شهدا هر کدام از این عزیزان که از دنیا رفتند، من باز به تشییع جنازههایشان رفتم و سر مزارشان خواندم. در آن ایام گاهی ۷ یا ۸ مجلس شهید را در یک روز از ۶ غروب تا نیمههای شب میرفتم و از محفوظاتم از اشعار انقلابی و شهدایی میخواندم. نیتم این بود که والدین شهدا تسکین بیابند و راضی شوند. بخصوص این شعر زمزمهی من بود که:
نوای غربتم برپاست مادر
تفنگم بر زمین تنهاست مادر
غریبانه نمردم در بیابان
سرم در دامن زهراست مادر
جالب بود که گاهی که مجالسم تمام میشد، میآمدم بیرون و میدیدم کفشهایم نیست! خلاصه گاهی با پای برهنه راه منزل را طی میکردم. من بودم با اصغر آقای خیری. ایشان خیاط بود و من قاضی و دادستان. صبح زود علی رغم تمام خستگیهای شب قبل میرفتم دادگاه انقلاب.
*از خاطرات مداحی خودتان در مجالس اهل بیت (ع) و محضر بزرگان برای ما بگویید؟
وقتی در فضای مداحی به پختگی رسیدم، خیلی جاهای کشور و حتی خارج از کشور هم به لطف خدا رفتم. مثلاً کاشان با آقای اخباری میخواندم، قم با آقای محمودی و خورشیدی میخواندم. با حاج اصغر زنجانی در قم و خانهی دادستان فقید قم حاج آقا عبدالصمد منجمی حدود یک ماه ما مجلس داشتیم و میخواندیم. همچنین در قم منزل آیت الله مقتدایی، دادستان وقت کل کشور، با مرحوم کوثری میخواندم و در تهران در خدمت استاد بزرگوار حضرت آقای نادعلی کربلایی رحمت الله علیه میخواندم، در خدمت حاج علی بهاری میخواندم، در مشهد خدمت آقای حسینی خراسانی میخواندم، خلاصه در شهرهای مختلف کشور و شهرستانهایی که از توابعهای استان خودمان هستند و در مجالس علما و فضلا برای آل الله روضه خوانی داشتم.
در کرمانشاه روضه خوان مخصوص حضرت آیتالله حاج آخوند و مرحوم آیت الله شیخ محمدرضا کاظمی بودم، و یکی از افتخارات اصلی من این بود که در قم در محضر حضرت آیت الله سید محمدرضا بهاءالدینی در مجلس ایشان میخواندم. این خاطره خیلی شیرین است برای من. روز اولی که قرار شد من در کنار ایشان بخوانم به من گفتند ایشان چشم برزخی دارند و خلاصه حواست جمع باشد! من وقتی وارد حسینیهی ایشان شدم یک مقدار کاهگل در حسینیهی ایشان را زیر حنجره ام گذاشتم و گفتم یا اباعبدالله آبروی مارو حفظ کن.وقتی که من خواندم یکی از آقایانِ علمای حاضر در جلسه گفت من تا حالا ندیدم آیت الله بهاءالدینی سینه بزنند.
اما شما که خواندی ایشان سینه زدند. ایشا ن صله به من دادند اما من صله ی ایشان را هم قبول نکردم؛ ولی دستشان را بوسیدم و گفتم: "آقا دستت رو بکش رو سر و حنجره ی من و این صدای من باشه و بمونه.
نزدیک به ۳۰ سال هم اداره کننده ی جلسات روضة ی حضرت آیت الله نجومی بودم.
من یادم هست وقتی کلاس سوم ابتدایی بودم، چون خداوند لطف کرده بود و هنوز هم آن عنایت هست و صوت زیبایی داشتم، معلم دینی ما میگفت: شما درس تعلیمات دینی را با صوت بخوان! من هم به صورت روضه تعلیمات دینی را میخواندم. الان هم عنایت ویژه ای که به من شده است این است که یک شعر را که نگاه میکنم؛ ۱۰ دقیقه بعد آن را از حفظ میخوانم الحمدلله.
مهمترین عنایتی که به من شد این بود که یک روز با محمد مسلم عزیزم، کنار قبر امام حسین بودیم، من روضهی حضرت علی اکبر خواندم، مسلم دائم میگفت: " حاج آقا نخوان امام حسین ناراحت میشه". من آن جا به امام حسین عرض کردم: " یا اباعبدالله هر امتحانی از من میگیری بگیر اما داغ نشان من نده." ولی تقدیر این بود که داغ جوانم را ببینم.وقتی من داغ محمد مسلم را دیدم، خودم را قانع کردم و گفتم: "تو چطور نوکری هستی و چطور سرپرست هیئت حضرت علی اکبری هستی، تو سرپرست هیئت حضرت علی اکبری در حالی که ارباب تو داغ پسر دیده پس تو سرپرست نیستی الکی میگی وگرنه تو هم باید داغ میدیدی! " از آن زمانی که این حرف را امام حسین در ذهن من گذاشت آرامش پیدا کردم. احساس میکنم همین بهترین مدال و مزد ۶۰ سال نوکری من بود که داغ عزیزی را دیدم. بگذارید این شعر را به این مناسبت اینجا ذکر کنم که:
دل شد از دستم در این ره ترک سر هم میکنم
غیر عشقت ترک هر چیز دگر هم میکنم
بحر من باقی نمانده غیر جان خسته ای
چشم پوشی زین متاع مختصر هم میکنم
اما با وجود این داغ، بهترین مزدی که از اباعبدالله گرفتم وجود فرزندان صالح و اهل بیتی و ولایی است.
*نظرتان درباره مداحیهای امروز چیست؟
من تحلیلم این است که برخی شیوههای امروزی مداحی از نظر علمی قابل قبول نیست. شیوهی مداحی که ما یاد گرفتیم و به ما یاد دادند این بود که مداح اول باید یک پندیات و یا غزل بخواند. بعد آرام آرام درمورد شجاعت اهل بیت بخواند و شعرش منطبق با روایات و احادیث باشد. قدیم ما هم محفوظات داشتیم و هم دفتری مخصوص اشعار. اما الان، هنگام مداحی موبایل دست میگیرند و حتی غلط هم میخوانند! این مداحی نیست. این نوع مداحی را من "خواندن با صدای بلند" میدانم.
و اعتقاد دارم این شورخوانی ها قابل قبول نیست و از هیچ اصلی پیروی نمیکند. حضرت امام و رهبر انقلاب چند باری اشاره کرده اند که روضه باید به شکل سنتی باشد، به همان سیاق سابق. من فکر میکنم برخی از مداحیها به سبک جدید، چندان وجاهت علمی و شرعی ندارد.
وقت آدمها نوعی حق الناس است و ما وقتی یک عدهای جوان را در مجالس مان میپذیریم چه خوب است اول شرعیات و احکام و نماز را برای اینها آموزش دهیم و متذکر شویم.
سبب عزت موجود نماز است نماز
زینت درگه معبود نماز است نماز
روز و شب گر به حسین ابن علی گریه کنی
شرط اول که دهد سود نماز است نماز
اول در مجالسمان نماز بگذاریم و قرآن بخوانیم و بعد وارد مدح و روضهی اهل بیت علیهم السلام شویم. این مهم است که مستمع ما، توشهای از مجالس بردارد. نشود حکایت آن مداحی که ۱۰ شب میخوانده که ذوالجناح ای ذوالجناح و آخر کار هم که دهه تمام شده بود، اینها دعوا کرده بودند که آقا این ذوالجناح کیه بالاخره و کتک کاری و ضرب و شتم و پرونده شأن هم آمده بود پیش ما!
جوان در مجالس ما باید فهمی پیدا کند نه اینکه برای او مثلاً صدبار یا هزار بار اسم حسین و عباس و زینب را تکرار کنیم!
بعد از این معارف حالا جای گریه بر سیدالشهدا ست. گریهی شوق برای اباعبدالله الحسین. و اصول جوانمردی و ولایتمداری را فرا گرفتن.
من بدون وضو تا بحال برای اهل بیت علیهم السلام روضه نخوانده ام. بدون اینکه تربت امام حسین در دستم باشد روضه نخوانده ام، با خودکار بیت المال، شعر برای امام حسین علیه روی کاغذ نیاورده ام. قبل از روضه، اول دو رکعت نماز زیارت امام حسین میخوانم و بعد روضه ام را شروع کنم. تا حالا نشده بدون خواندن نماز زیارت امام حسین شروع بکنم به روضه خواندن در روضه خوانی به قول امروزیها دنبال ترکاندن نبوده ام! در روضه خواندن به بهانهی گریه کردنِ مردم، حرفی خلاف شأن اهل بیت علیهم السلام نزده ام. احساس میکنم چهارده معصوم در مجلس حاضر هستند و نیاز به زمزمهی افراد هم ندارم و نداشتم و از این به بعد هم نخواهم داشت و از این فیلمها هم بازی نم یکنم که آی زمزمه کنید و بلند بگویید و کوتاه بگویید و گریه بکنید. روضه ام رو میخوانم و می آیم بیرون و مزدم را هم از صاحب مجلس میگیرم. اینها را برای این گفتم که جوانان ما توجه کنند و به یاد داشته باشند.
منبع:مهر