۰۴ آذر ۱۴۰۳ ۲۳ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۴۸ : ۰۴
عقیق: «شیخ بهائى» که از اوتاد اهل معرفت و بصیرت بود واقعه عجیب زیر را از گورستانی در شهر اصفهان روایت می کند:
جماعتى از مردم جنازه ای را در گوشه اى از این گورستان دفن کردند. پس از چند ساعت که گذشت و همه از قبرستان خارج شدند، بوى بسیار خوش و معطرى به مشام من خورد که با عطرهاى دنیا قابل قیاس نبود، بسیار تعجب کردم که این بوى عطر از کجاست؟
به اطراف نگاه کردم، یکباره جوان زیبا رویى را دیدم که به سمت آن قبر مى رفت، کم کم از نظرم محو شد، طولى نکشید که بوى متعفن و بدى به مشام من رسید که از هر بوى گندى در دنیا بدتر بود، باز متعجب شدم به اطراف نگاه کردم ، سگى را دیدم که بسوى همان قبر مى رفت و سپس ناپدید شد.
همین طور به حالت تعجب ایستاده بودم که ناگهان همان جوان زیبا از طرف آن قبر بازگشت ولى بسیار زخمی و زشت شده بود.
به خودم جرأت دادم که به سوى او بروم و سؤال کنم. به کنارش رفتم و گفتم: حقیقت را براى من روشن کن.
گفت: من عمل صالح این میتى بودم که اکنون شما شاهد دفن او بودید و من در کنارش باید مى بودم که ناگهان سگى وارد قبرش شد که همان اعمال زشت و ناشایست او بود و چون گناهان او بیشتر از اعمال صالح او بود، بنابراین آن سگ به من حمله کرد و مرا از قبر بیرون انداخت و اکنون همان سگ با او همنشین است.
شیخ بهائى مى افزاید: این نوع از مکاشفات، صحیح است؛ چون به عقیده ما اعمال انسان در عالم قبر و برزخ تجسم پیدا مى کند و به اشکال متناسب با اعمال تبدیل مى شود. اگر اعمال صالح باشد، به اشکال زیبا جلوه مى کند و ظاهر مى شود و اگر اعمال ناپسند، در انسان جمع شده باشد، به اشکال زشت ظاهر مى شود.
منبع: جام نیوز
212009