۰۵ آذر ۱۴۰۳ ۲۴ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۱۳ : ۱۴
حسن بیاتانی:
سقفی به غیر از آسمان بر سر نداری
تو سایه بر سر داشتی دیگر نداری
خورشید بر نی بود؟ حق داری بسوزی
دیدی به جز او سایهای بر سر نداری
برگشتهای؟ این را کسی باور نمیکرد
برگشتهای؟ این را خودت باور نداری
میخواهی از بغض گلوگیرت بگویی
از لایلایی واژهای بهتر نداری
هر بار یاد غربت مولا میافتی
میسوزی و دیگر علیاصغر نداری
هر شب در این گهواره طفلی بیقرار است
«سخت است این غم، سختتر از هر نداری»
ما پای این گهواره عمری گریه کردیم
یک وقت دست از لایلایی برنداری
محمد حسین ملکیان:
"قبول دارم در کربلا ثواب نکردم
ملامتم نکن! آغوش را جواب نکردم
همه توان خودش را گذاشت حرمله اما
خدا گواه به سمت علی شتاب نکردم
به زهر، کام مرا تلخ کرد حرمله اما
هوای بوسه بر آن شیشۀ گلاب نکردم
هزار بار مرا سمت مشک آب فرستاد
ولی به حضرت عباس فکر آب نکردم
دو راه داشتم: اصغر - حسین... ساده بگویم
که چشم بستم و از این دو انتخاب نکردم
به تیره بختی من تیر نیست در همه عالم
که هیچ کار برای دل رباب نکردم"
محسن حنیفی:
"جان به پیکر داشت وقتی مشکها جان داشتند
کاش میشد ابرها آن روز باران داشتند
کاش میشد قطرۀ آبی به خیمه میرسید
آبها هم کاش که حرّ پشیمان داشتند
آب باعث شد که مردی آب شد پیش همه
آبها از شمر گویا اذن میدان داشتند
کودکی آرام شد با لایلای تیرها
بعد از آن گهوارهها خواب پریشان داشتند
سورۀ کوچک که روی دست بابا ذبح شد
مجلس مرثیهای آیات قرآن داشتند
بند قلب آسمانیها به مویی بند بود
بر نخ قنداقهاش از بس که ایمان داشتند...
هیچ داغی مثل داغ کودک ششماهه نیست
اهلبیت از حرمله بغض دوچندان داشتند
نیزهها در پشت خیمه خاک بر سر ریختند
ماههای روی نیزه چشم گریان داشتند"
محمد سهرابی:
فراز منبر دستت كليم خواهم شد
زبان بگير كه من هم دو نيم خواهم شد
به گيسوان رقيه قسم كه پشت سرت
نماز خوان اذان نسيم خواهم شد
به نص آيهی اياك نعبد تو قسم
به امتداد سنان مستقيم خواهم شد
مرا ز شير گرفتند و زود فهميدم
كه از لبت چو برادر سهيم خواهم شد
به جاي پنبه سر شيشه را به بوسه ببند
كه من ز بوسه شرابي عظيم خواهم شد
فراز كرببلا خوبتر نشانم ده
چرا كه تا به قيامت، كريم خواهم شد
نوشتهاند كه قبرم به روي سينهی توست
نوشتهاند به سينا كليم خواهم شد
اگر چه ناز ندارم پس از وفات ولي
مرا ببوس كه منهم يتيم خواهم شد
محسن حنیفی:
"بر نبض این گهواره نظم کهکشان بستهست
امید، بر شش ماه عمر او زمان بستهست...
وقتی به پابوس لبش نائل نشد باران
یعنی در رحمت به روی آسمان بستهست
خیلی تلظی میکند آب فرات؛ اما
راه وصال او به دریا همچنان بستهست
آری، رجزهای علی اکبر و قاسم
شرح تلظی لب طفل زبان بستهست
دفع بلا کردهست از جان امام خویش
او عهد با مولای خود تا پای جان بستهست
میخواست بابایش ببوسد حنجر او را
اما مسیر بوسه را تیر و کمان بستهست..."
محمد علی در ریز:
جانان همه رفتند، چرا جان نرود؟
این آیه به روی دستِ قرآن نرود؟
شش ماه مرا «علی» صدا زد بابا
مادر تو بگو، علی به میدان نرود؟
جواد محمد زمانی:
میان گریهات لبخند ناب است
چرا باور کنیم از قحط آب است؟...
خدا در بند قنداقه تو را خواست
علی همواره دستش در طناب است...
علی هستی تو آخر، حرمله کیست؟
بزن پلکی که وقت فتح باب است
به عکسِ وقتِ تشییع تنِ تو
چقدر انجام دفنت پر شتاب است
چه بهتر دفن بودی و نگفتند
سه روز این جسم زیر آفتاب است...
مسعود یوسف پور:
شروع میشود این واقعه ز مکر کسی
که دور بازوی حیدر طناب را میبست
طرف حساب حسین است و دشمنش امّا
به روی کودک ششماهه آب را میبست
سؤال کرد، ندارید آب؟ حرمله زود...
به پای تیر سهشعبه، جواب را میبست
خطا نمیرود این تیر پر شتاب؟ ای کاش
حسین فاطمه چشم رباب را میبست
اگر غلط نکنم چشم خورده و باید
به روی صورت او هم نقاب را میبست
تمام شد غم بیآبی و... ابیمخنف
پس از نوشتن مقتل کتاب را میبست