۰۳ آذر ۱۴۰۳ ۲۲ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۲۹ : ۰۸
از زمان کودکی در رفسنجان خاطرات زیادی در ذهنم نیست. ولی چیزهایی که مربوط به نهضت باید گفته شود، میگویم. خانهای که ما در رفسنجان داشتیم؛ جایی واقع شده بود که از بالای بام آن شهربانی دیده میشد. این خانه در کوچهای به نام کوچه استاد میرزا بود که دست چپ آن شهربانی و آن دستش خانه ما بود. بچه که بودم؛ بالای بام میرفتم و از آنجا حرکات زننده شهربانی آن روز را در سوزاندن چادرها و پاره کردن قباها از آن بالا میدیدم و به طور طبیعی حالت خشمی در کودکی برایم به وجود آمد.
در همین کوچه کمی جلوتر حمامی به نام استاد میرزا بود که در ایام محرم کسی به این حمام نمیرفت و توی رختکن حمام منبر میگذاشتند و روضهخوانی میکردند.
آقایی به نام سیدیحیی یزدی منبر میرفت. من همراه پدر و مادرم برای روضه به همین رختکن حمام میرفتیم. اگر کسی از دم در رد میشد و پاسبانی میآمد، میگفتند که حمام زنانه است که کسی داخل نیاید. ما را به واسطه کودکیمان دم در میفرستادند تا کشیک بدهیم که اگر پاسبانی آمد خبر بدهیم تا صدای روضه بلند نباشد. این روضهخوانی مخفی در حمام استاد میرزا در رفسنجان بود.
مجالس مذهبی دهه چهل مشهد و منبرهای داغ سال ۴۲
این استاد اخلاق در کتاب اخلاق و مبارزه درباره مجالس مذهبی دهه چهل مشهد و منبرهای داغ سال ۴۲ ادامه میدهد: ما دو نفر از آخوندهای جدید را دعوت کردیم؛ یکی آقای شیخ علی محقق اهل قوچان بود و دیگری شیخ علی فصیحی بود. جلسه تشکیل شد و تقریباً این جلسه برای مبارزه با شاه بود و هدف این بود که حرفهای آقای خمینی را در منبر مطرح کنیم.
آن موقع مجلس مهم دیگر مربوط به آیت الله میلانی بود. سه تا هیأت مذهبی مهم نیز بودند که یکی از آنها هیأت عباس قصاب بود که به پیروان دین نبوی در پایان خیابان مشهور بود. من در همین مجلس پیروان دین نبوی منبر میرفتم. علاوه بر این در منزل آیت الله قمی نیز به منبر میرفتم. آقای طبسی هم در منزل آقای قمی منبر میرفت.
دو منبری مبارز یکی من بودم و یکی هم آقای طبسی بود. شبها هم خود آیتالله قمی منبر میرفتند. آیتالله قمی خودشان در شب منبر میرفتند و حمله به شخص شاه را که ما آن موقع شروع نکرده بودیم. قمی خودش شروع کرد. ما پای منبرش نمیرفتیم. چون خودمان منبر داشتیم. ایشان در منبر کلمات تندی علیه شاه فرمودند که بعداً به ما خبر دادند.
روز هفتم ماه محرم داغترین منبرها مال من بود. من یادم نمیرود این قضیه را که وقتی از منبر پایین آمدم آیتالله قمی خوشش آمد و پیشانیام را بوسید و آسیدمحمد یزدی خیلی گریه میکرد و بعد به من گفت که کیست که با این روضه گریه نکند.