۰۲ آذر ۱۴۰۳ ۲۱ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۲۶ : ۱۰
عقیق: حجت الاسلام مهدی حسن آبادی با انتشار عکس یادگاری خود در کنار شهید سید رضی موسوی نوشت:
عاقبت آسید رضی هم نظر کرد به وجه الله...
.
بواسطه نسبت خانوادگی نه چندان دوری که
با آسید رضی داشتیم گاهگاهی میدیدمش
گاهی ایران و گاهی اونطرف
خیلی وقتا تو خودش بود
کم حرف ولی پرتحرک
متواضع ولی با هیبت...
.
اهل عکس گرفتن نبود
یعنی بخاطر مسائل امنیتی نباید عکسی
ازش میبود حتی رژیم منحوس هم ازش
عکسی پیدا نکرده بود، دوسه تا عکسی هم
که باهاش دارم با خواهش من و مشروط به
اینکه در زمان حیاتش اصلا رسانه ای نشه
گرفته شده بود.
.
ظهر از کرمان رسیدم تهران
فوق العاده خسته بودم
به اتفاق یکی از دوستان که باهم کرمان بودیم
رفتم خونشون که استراحت کنم
حوالی ساعت پنج عصر خوابم برد ...
سه ساعت بعد حدودا ساعت ۸ بیدار شدم
گوشی رو که برداشتم دیدم چندتا تماس بی پاسخ
و چندتا پیامک دارم؛ از اقوام و دوستان نزدیک...
هنوز درست درمون ریکاوری نشده بودم
چشام خسته و نیمه باز بود
رسیدم به پیامک همسر بزرگوارم
پیامش کوتاه بود
دیدم نوشته:
«عزیزم آقا سید رضی شهید شد»
برق از سرم پرید
در آن واحد تمام بدنم خیس عرق شد
دهنم خشک و زبونم قفل شد
بلند شدم
چند قدم راه رفتم
نشستم، باز راه رفتم
اصلا آروم و قرار نداشتم
گوشی رو برداشتم
رفتم تو اینستاگرام
دیدم غالب استوری ها عکس آقا سیده
باورم نمیشد ولی باید باور میکردم
آسید رضی دیگه اینجا نبود
رفته بود پابوسی عشقش حضرت رقیه
علمدار سوریه رفته بود
تو آغوش مادر علمدار کربلا
اونم شب عزای حضرت ام البنین
سلام الله علیها روحی فداهم اجمعین
.
یه روز بهشون عرض کردم:
آقا سید اگه صد نفر مثل شما بودن
کسی جرات نمیکرد به حضرت رقیه
جسارت کنه ...
یهو بغض کرد و با صدای لرزون و خیلی آروم گفت:
فداش بشم...
.
.
.
آسید رضی
دیگه خستگیا تموم شد
دغدغه ها تموم شد
بی خوابیا تموم شد
دیگه نصفه شب اومدن
به خونه و صبح زود
بیرون زدن تموم شد
کنار حاجیمون صفا کن
خووووب استراحت کن
ولی آماده باش
چون باید تو رجعت با حاجی برگردی
هنوز شیعه به شما خیلی نیاز داره دلاور
.
راستی آقا سید
یه خواهش دارم
رومو زمین نزن
جان مادرت زهرا سلام این سگ رو سیاه
رو به حضرت زینب و حضرت رقیه
سلام الله علیهما و روحی فداهما برسون ...
.
.
.
سجود زاهدان و عشقبازان فرق ها دارد
چه نسبت سر به خاک افکنده را با خاک بر سرها
.
عاش سعیدا
و مات سعیدا
▫️