۰۲ آذر ۱۴۰۳ ۲۱ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۳۴ : ۲۰
عقیق:به مناسبت ایام نوروز سال ۱۴۰۰ در سلسله مطالبی تا پایان تعطیلات شوخ طبعیها و لطایف اهالی هیأت مداحان و منبریها را مرور خواهیم کرد:
کباب خوشمزه
سالها پیش، جمعی از روضهخوانان و مداحان باهم تصمیم میگیرند که سر به سر حاج سیدعلی شجاعی بگذارند و یک روز خودشان را در خانه سیدعلی مهمان کنند. به او میگویند: فلان روز ما ناهار به خانه تو میآییم. شجاعی هم میگوید: قدمتان سر چشم! به حاج خانم میگویم که یک آبگوشت بزباش حسابی بار بگذارد.
روضهخوانها زیر بار غذای خانگی نمیروند و میگویند باید از کبابی محلهتان که کبابهای خیلی خوبی هم دارد، برای ناهار غذا بگیری. شجاعی میگوید: ای به چشم! کباب میگیرم.
ظهر روز قرار، فرا میرسد و مداحها یکی یکی پیدایشان میشود. شجاعی پالتوی هر کدام را که از راه میرسند، میگیرد و به چوبرختی آویزان میکند. موقع ظهر، یک سینی بزرگ برمیدارد و با اجازه همکارانش به کبابی محله میرود.
وقتی از راه میرسد، بوی کباب همه خانه را پر میکند. روضهخوانها مینشینند به خوردن ناهار لذیذ و دلچسب و هی تعریف میکنند از کباب.
یکیشان میگوید: عجب کبابی! تا حالا چنین کبابی نخورده بودم.
شجاعی میگوید: نوش جانتان! متعلق به خودتان است.
یکی دیگر میگوید: دستت درد نکند. امروز حسابی به خرج افتادی.
شجاعی میگوید: اختیار دارید. جیب من و شما ندارد. همه اینها از پول خودتان است.
مرحوم سیدعلی شجاعی
دیگری میگوید: سیدعلی، خیلی سخاوتی است!
باز شجاعی میگوید: نوش جانتان! متعلق به خودتان است.
روضهخوانها شکمی از عزا در میآورند و بعد از یک چرت عصرگاهی و چای پرملات، وقتی میخواهند به روضههای ماهیانهشان بروند، پالتوهایشان را از جارختی برمیدارند و میپوشند. خوب که جیبهایشان را وارسی میکنند، میبینند هیچ پولی توی جیبشان نیست. با تعجب به هم نگاه میکنند و میگویند: پولهای ما نیست.
سیدعلی شجاعی با خنده میگوید: گفتم که به حساب خودتان است. نوش جانتان!
حاج سیدعلی و تقریبا همه مداحانی که این خاطره شیرین را شکل دادند، اینک مهمان اربابشانند. روح همه شان شاد!
منبع:فارس