۰۳ آذر ۱۴۰۳ ۲۲ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۱۳ : ۰۸
عقیق:متن زیر گفتاری از اصغر طاهرزاده در مورد مهدویت است که در ادامه میخوانید؛
غایبِ حاضر
امام (ع) غایباند، یعنی اوّلاً؛ مقام امام، فوق عالم است. ثانیاً؛ در تمام عالم حاضراند. وقتی متوجّه باشیم مرتبة موجودی بالا است، تمام مرتبة پایین در قبضة اوست، و به مرتبة پایین محدود نیست. مثلاً خورشید در صورتی میتواند همهجا را روشنی ببخشد که بالا باشد، امّا اگر پایین بود دیگر نمیتوانست همهجا را روشن کند. حضور ملائکه در هستی بهگونهای است که آنها را کاری از کاری باز نمیدارد، مثل خورشید که روشنکردن شهر ما آن را از روشن کردن شهر دیگر باز نمیدارد. در مورد حضور و نقش امام (ع) نیز چنین است که امام (ع) را کاری از کار دیگر باز نمیدارد. مقام امام، مقام عظمایی است که همة عالم را تدبیر میکند و همهجا در قبضة اوست بدون اینکه از آن مقامِ اعلای خود خارج شوند. اصلاً اگر پایین بودند و در عرض سایر موجودات بودند که نمیتوانستند عالَم را تدبیر نمایند.
امام (ع) حاکم بر تن خود هستند
سؤالی مطرح میشود که آیا مثل سایر انسانها، تن امام حاکم بر «من» ایشان است؟ یعنی اینطور که تن ما یک محدودیتی برای ما دارد که به راحتی نمیتوانیم ارادههایمان را عملی کنیم، تن امام هم برای امام چنین است؟ و یا من ایشان بر تن خود و بر کلّ جهان حاکم است؟
شما میدانید کسی که اندکی ریاضت بکشد تا حاکم بر بدنش شود، میتواند طیّالارض کند؛ یعنی وقتی بدن انسان در قبضة «من» انسان درآید، هر جا بخواهد میتواند بدن را ایجاد کند، نه اینکه بدن را از جایی به جای دیگر حرکت دهد، زیرا بردن و حرکتدادن محتاج زمان است. شاگرد مرحوم قاضیطباطبایی میگوید: دیدم که جناب قاضی به تنها اتوبوس مسیر سامراء به نجف نرسیدند. ما حرکت کردیم و رفتیم. ولی با کمال تعجّب در نجف دیدم که مرحوم قاضی (رحمةاللهعلیه) در حرم هستند یعنی آقا با طیّالارض به نجف آمده بودند. طیّالارض که برای نوکران امام (ع) واقع میشود، در مقام امام (ع) چیزی نیست.
امام چون حاکم بر بدن خویش است، میتواند هر وقت که خواست تن خود را حاضر کند. در روایت است که وقتی حضرت (ع) ظهور میکنند، همة مردم ایشان را میشناسند؛ چراکه بین مردم بودهاند، نه اینکه فقط بین مردم اصفهان یا تهران یا جای دیگر بودهاند، بلکه همهجا حاضرند و به هر نحوه که خواستند با بدنی که اراده کنند ظاهر میشوند و به هیچجا محدود نمیشوند.
آصفبن برخیا، قصر بلقیس را که در یمن بود، در اورشلیم ایجاد میکند، چون میگوید: «اَنَا آتیکَ بِهِ قَبْلَ اَنْ یَرْتَدَّ اِلَیْکَ طَرْفُکَ »[۱]؛ یعنی من قصر را قبل از اینکه پلک چشمتان به هم بخورد، حاضر میکنم و این نوع آوردن که کمتر از چشم به هم زدن است، دیگر حرکتدادن نیست، بلکه ایجاد کردن است [۲]. حال در نظر داشته باشید که قرآن میفرماید: این شخص یعنی جناب آصفبن برخیا مقداری از علم کتاب را در اختیار داشت «عِلْمٌ مِنَ الْکِتاب» و امامصادق (ع) میفرمایند: «همة علمِ کتاب در نزد ماست »[۳]. و خداوند در قرآن به پیامبر اکرم (ص) میفرمایند: «خداوند و آن کسی که همة علم کتاب در نزد اوست، شهادت میدهند که تو پیغمبر هستی »[۴] که مفسرین شیعه و سنّی اذعان دارند آنکسی که در زمان پیامبر اکرم (ص) شهادت به نبوّت آن حضرت داشته و همة علم کتاب در نزد اوست، علی (ع) است؛ یعنی مقام امام در تصرّف عالم، خیلی گستردهتر از این حرفهاست، چه برای بدن خود و چه برای بقیّة عالم. عمده آن است که ما بتوانیم مقام امام (ع) را به آن شکلی که قرآن معرفی میکند بشناسیم.
قرآن، مقام امام را چنین میداند که: «وَ جَعَلْناهُمْ اَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا وَ اَوْحَیْنا اِلَیْهِمْ فِعْلَالْخَیْرات »[۵]؛ یعنی ما آنها را امام قرار دادیم و فعل خیر به آنها وحی کردیم. پس طبق این آیه، فعل آنها، عین وحی الهی است و این مقام عجیبی است که عمل آنها عیناً وحی الهی است، نه اینکه به آنها دستوری داده باشند و آنها طبق دستور عمل کنند. این مسئلهای است جدا، ولی مقام امام چیز دیگری است، همان است که قرآن میفرماید: «اَوْحَیْنا اِلَیْهِمْ فِعْلَالْخَیْرات» یعنی «فعل خیر» را به آنها وحی میکنیم، نه اینکه دستور بدهیم فعل خیر انجام دهند، و مقام امام زمان (عج) از این نوع مقام است، چون همانطور که در تفسیر آیه ۱۲۴ سوره بقره مطرح است، ائمه شیعه که فرزندان ابراهیم (ع) هستند، همگی دارای مقام امامتی هستند که قرآن از آن سخن میگوید.
مبنا و چگونگی رؤیت امام (ع)
انسان با ریاضت کشیدن لایق رؤیت میشود. روحش بالا و بالاتر میرود و میتواند حضرت را رؤیت کند، البته این بدین معنا نیست که هرکس مدعی رؤیت حضرت شد مورد تأیید باشد و ما از نقش خیالات این افراد غافل باشیم. ولی چنانچه بهواقع رؤیت آن حضرت واقع شد این رؤیت ناگهان تبدیل به غیبت حضرت میگردد. سؤالی که مطرح میشود این است که امام در آن حالت که یکمرتبه غایب شدند کجا رفتند؟ آیا پشت سنگ و دیواری مخفی شدند؟ جواب این است که خیر! امام هیچجا مخفی نشدند، بلکه همانطور که از افق جان آن فرد ظهور کردند، از همان افق غایب شدند، حضرت از درون آن فرد طلوع کردند و آن فرد با چشم باطن حضرت را دید و با گوش باطن، صدای حضرت را شنید و از همان افق هم غایب شدند.
البته امام، هرجا اراده کنند، ظاهر میشوند. در خبر داریم که امیرالمؤمنین (ع) در یک شب در چهل جا حاضر و ظاهر بودند، البته میتوانند اگر بخواهند در یک میلیارد جا ظاهر شوند چراکه مقام امام طوری است که توجّه و ظهور در هر یک از این مکانها، مانع توجّه و ظهور در مکان دیگر نمیباشد؛ زیرا ایشان را کاری از کار دیگر باز نمیدارد و همهچیز در قبضة ایشان است. مثلاً وقتی شما به حرفهای کسی گوش میدهید، در عینحال او را میبینید و صدایش را میشنوید و به حرفهایش هم فکر میکنید؛ چون شما وجود مجرّد و فوق عالم مادّه هستید، دیدنتان مانع شنیدن و فکر کردنتان نیست. شما شنوا و بینا هستید، امّا ذات شما شنوایی و بینایی نیست، چون در عین اینکه خودتان تماماً میبینید و فکر هم میکنید، «منِ» شما در تنتان حضور «کامل» و «تمام» دارد [۶] و عرض شد مَثَل امام در هستی، مَثَل منِ شما در تنِ شماست؛ پس امام (ع) از همة موجودات در عالم حاضرتر است در عین اینکه خودش در جای خودش میباشد. و چنانچه عرض شد، وجود امام حتّی از ملائکه هم برتر و حاضرتر است.
امام عین انسانیت است
اگر در موضوع شناخت امام دقّت بفرمائید، متوجه میشویم خداوند برای هدایت انسانها، عینالانسان را که همان امام باشد خلق فرموده تا هرکس که بخواهد به انسانیت واقعی دست یابد با توجّه به امام معصوم این کار برایش ممکن گردد که البته اصل این بحث و حواشی آن را در جای دیگر باید دنبال بفرمائید .[۷] ولی مطلبی را که در مورد عینالانسان در اینجا مطرح میکنیم با مثال آب به عنوان عین تری شاید بتوان تصوّر موضوع را به ذهن نزدیک کرد. مثلاً ما برای سیراب شدن باید به عین تری رجوع کنیم و یا اگر بخواهیم چیزی را شور کنیم، باید به عین شوری یعنی نمک رجوع کنیم؛ زیرا خداوند نمک را برای شور کردن خلق کرد. برای انسان شدن هم فقط و فقط یک راه وجود دارد و آن این است که به عین انسان رجوع کنیم. امام زمان (عج) عینالانسان میباشند. من و شما به اندازهای که به امامزمانِ خود نزدیک شویم، بهرهای از انسانیت داریم.
انسانیت یک حقیقت است. چیزی که حقیقت است منشأ همه چیزهایی است که از آن حقیقت بهره دارند، یعنی هر چیزی به مطلقش برمیگردد؛ همانطورکه هر شوری به عین شوری برمیگردد. به اصطلاحِ فلسفه، انسانیت تشکیکبردار است؛ یعنی مثل نور شدّت و ضعف میپذیرد. هرچیزی که دارای شدّت و ضعف است، حقیقت دارد و ساختة ذهن ما و یا از اعتبارات بشر نیست. نمیتوان گفت که مثلاً این ستون از ستون دیگر ستونتر و یا شدیدتر است؛ یعنی نمیتوان برای ستونبودن شدّت و ضعف قائل شد، چون اینها اعتبارات بشر است و ستون حقیقتی ندارد؛ ولی در مورد وجود و علم و انسانیت، شدّت و ضعف مطرح است، پس اینها دارای حقیقت هستند، و لذا چون برای انسانیت میتوان شدّت و ضعف قائل شد، و گفت فلان آقا از رفیقش انسانتر است.
پس انسانیت دارای حقیقت است و هر چیزی که حقیقت دارد، به مطلقش برمیگردد، همانطور که میگوئیم وجود به عینالوجود برمیگردد و خداوند عینالوجود است. انسانیت انسانها هم به عینالانسان برمیگردد و امام زمان (عج) هم عینالانسان است و برای رسیدن به مقام انسانیت فقط باید به عینالانسان رجوع کرد، همانطور که همه وجودها از نظر وجودی به عینالوجود یعنی خداوند رجوع دارند و وجودشان را از حضرت حق دارند.
به همیندلیل هم در دعاهایمان میگوئیم: خدایا بر ما منت بگذار و قلب امامزمان (عج) را از ما راضی کن ![۸] خداوند برای اینکه ما آدم شویم، آدمیت مطلق را آفریده است، پس هرکس که به امام زمان (عج) نزدیکتر است، انسانتر است و هر که از او دورتر است، از انسانیت دورتر است و در واقع آدم نیست، بلکه ظاهرش، ظاهر آدم است، به همیندلیل است که در روایات داریم هر که امام ندارد، به مرگ جاهلیت مرده است، یعنی در حقیقت انسان نیست و در قیامت به صورت انسان محشور نمیشود، حال کسی که انسان نیست، هرقدر میخواهد نماز بخواند، روزه بگیرد و… ارزشی ندارد (مثل بچّهای است که از سر تقلید از بزرگترها و بدون شناخت، نماز شب میخواند.)
روایات شیعه میفرماید: در بدو ورود به برزخ اوّل از عقیده سوال میشود و بعد از اعمال. اوّل از ولایت و امام سوال میکنند بعد از نماز و روزه؛ یعنی آیا به امام زمانت نظر داشتهای یا نه؟ اگر امام زمانت را نشناسی، تو اصلاً کاری نکردهای، چون به مقصد خود که عینالانسان است نظر نداشتهای.
امامت از اصول دین است، ابتدا باید با تحقیق و تعقّل بر وجود امام، برهان داشته باشید. روایتها در واقع کمک میکنند به شناخت امام، ولی امامشناسی را باید با دلیل عقلی و کشف قلبی بهدست آورد.
امام زمان یا قلب کلّ
تا اینجا مباحث «واسطة فیض بودن»، «نحوة غیبت امام» و «عینالانسان بودن امام» را بحث کردیم. بحث بعدی راجع به حقیقت انسان است که عبارت است از قلب. میخواهیم عرض کنیم که انسان یعنی قلب، امّا نه قلب گوشتیِ واقع در قفسة سینه. انسان بهجهت جنسیت و گوشت و چشم و گوش و خیال، انسان نمیباشد؛ چراکه حیوانات همه اینها را دارند، ولی انسان نیستند. بلکه انسان یعنی قلب. قلب یعنی آن حقیقتی از شما که تمام احوالات و ارادهها و میلها و عواطف را به آن نسبت میدهید، میگوئید: خواستم ببینم و لذا چشم خود را به کار گرفتم، پس چشم تحتتأثیر آن حقیقت شما که خواست ببیند، دیدن را شروع کرد. یا میگوئید: خواستم معرفت خود را نسبت به امام زیاد کنم، لذا تعقّل و تفکّر کردم، پس مرکز ارادهها و خواستنیها یک چیزی است به نام قلب.
آنوقت خودتان ملاحظه کردهاید آنچه مطلوب غریزه و کششهای جسمی است رفتنی است، یعنی هرچه برای غریزه انجام میدهیم، نابودشدنی است و در جان انسان نمیماند، زیرا حقیقت انسان غریزه و شهوت نیست، امّا آنچه که با قلب انجام دادهایم، باقی میماند. نمازهایی که با حضور قلب خواندهاید، باقی است و آثارش همواره برکات به همراه دارد. و آنچه با نیّت قلبی انجام ندادهاید، نابود شده است، یعنی سرمایهای برای آخرت -که حقیقت انسان به صحنه میآید- نشده است. پس باید متوجّه باشید، شما غریزه و شهوت نیستید، شما قلباید و آنچه قلبی است، سرمایة حقیقی شماست.
حقیقت انسان همان بعد قلبی اوست، از طرفی چون انسان کامل حقیقت انسان و اصل انسانیت هر انسانی است، پس او قلب کل است؛ یعنی قلب حقیقی در هستی، امام زمان (عج) است. هر کس به هر اندازه که در قلب امام زمان (عج) جا دارد، حقیقت دارد و خودش است و با خیالات و غرایزش که حقیقت او نیست، به سر نمیبرد، یعنی واقعیت هر کس به اندازهای است که با قلب عالم هستی ارتباط دارد، چون هر کس به اندازهای که در قلبش حاضر است، واقعیت دارد و هر کس هم به اندازهای قلب دارد که از قلب کل بهره گرفته است؛ پس هر کس با قلب امام زمان ارتباط ندارد، با خود واقعیاش در ارتباط نیست و با خود وَهمی و خیالی به سر میبرد.
در روایت آمده است که اعمال ما روزهای دوشنبه و پنجشنبه خدمت امام زمان (عج) ارائه میگردد، یعنی اعمال ما به انسانیت کل، که ملاک ارزیابی هر انسانی است، ارائه میگردد. هر اندازه که عقاید و اعمال و اخلاق ما انسانی باشد، پذیرفته میشود و هر اندازه که حیوانی باشد، پذیرفته نمیشود، چون قلبی نبوده تا به قلب کلّ هستی وصل باشد و باقی بماند. مثل اینکه اعمال غریزی برای ما پایدار نیست، غذاخوردنهایمان مثل احوالات معنوی در قلب ما برای ما نمیماند. اینها سرّ اهلالبیت است، باید بفهمیم. اگر انسانیت بخواهیم باید اولاً؛ به امام زمان (عج) نزدیک شویم و ثانیاً؛ کارهایمان را مطابق امام زمان (عج) انجام دهیم، پس تو هر چه در قلب امام زمان (عج) هستی، هستی؛ و هر چه در قلب امام زمان (عج) نیستی، نیستی. ای کاش آدمها میآمدند و بحثهای امامشناسی را محکم کار میکردند تا ببینند چه برکاتی نصیبشان میشود، چرا ما کتاب جامعهشناسی و روانشناسی و داستان بخوانیم، ولی امامشناسی کار نکنیم.
خداوند فقط به قلب شما مینگرد
روایتی از شیعه وسنّی نقل شده: «اِنَّ اللهَ لا یَنْظُرُ اِلی صُوَرِکُم وَ لا اِلی اَعْمالِکُمْ وَ لکِنْ یَنْظُرُ اِلی قُلُوبِکُم ْ»[۹]؛ یعنی خداوند به ظاهر شما و به اعمال شما نمینگرد، بلکه به قلب شما مینگرد. از طرفی قلبِ کل، امام زمان (عج) است؛ پس هرقدر به امام شبیهتر هستید، خدا به شما نظر میکند، چون خدا فقط به امام نظر میکند و هر کس به اندازهای که از «قلب» بهره دارد، مورد نظر حضرت حق قرار میگیرد.
مولوی در دفتر پنجم در مورد همین نکته از زبان حضرت حق میگوید:
من ز صاحبدل کنم در تو نظر
نه به نقش سجده و ایثار زر
یعنی من به تو و سجده و ایثار تو نظر نمیکنم، بلکه از طریق صاحب قلبِ کل یعنی صاحبدل به تو نظر میکنم، اگر تو درآن قلبِ کل بودی، آنگاه سجدهات مورد نظر قرار میگیرد و إنشاءالله مورد قبول واقع میشود. در ادامه میگوید:
تو دل خود را چو دل پنداشتی
گفتگوی اهل دل بگذاشتی
اگر تو نظرت به قلب کل و صاحبدلِ مطلق نبود و خودت را دل گرفتی، از مسیر نظر حق به خودت، که همان دل صاحبدل است، محروم میشوی، مثل تری این لباس است که به تری مطلق وصل نباشد چیزی از تری آن نخواهد ماند.
صاحبِ دل، آینه شش رو بود
حق در او از شش جهت نازل بود
صاحبِ دل یعنی امام زمان (عج) کسی است که همة ابعاد وجودش رو به سوی خدا است و بندة محض اوست و نظر مطلق خداوند به او است.
هر که اندر شش جهت دارد مقرّ
کی کند در غیر حق یکدم نظر
هر کس که تمام ابعادش را خدا فرا بگیرد، تنها به خدا نظر دارد، پس عصمت دارد، یعنی معصوم است.
گر کند ردّ، از برای او کند
ور قبول آرد، همو باشد سند
اگر صاحبدل که تمام ابعادش را خدا گرفته، یعنی امام زمان (عج) اعمال ما را قبول کند، خدا قبول کرده است و اگر ردّ کند، خدا ردّ کرده است، او سند ردّ و قبول خداوند است.
چون که او حق را بود در کلّ حال
برگزیده باشد او را ذوالجلال
خداوند امام زمان (عج) را به جهت آنکه در تمام حالات در پیش خود دارد، برگزیده است و بقیه را با معیار امام زمان (عج) سنجش میکند.
هیچ بی او حق به کس ندهد نوال
شمّهای گفتم ز اصحاب وصال
بدون مسیر وجود مبارک امام زمان (عج) پروردگار به هیچ کس هیچ بهرهای نمیدهد و آنهایی که به مقام وصال رسیدهاند، با همین قاعده رسیدهاند.
این همان مفهوم واسطة فیض است، یعنی هر چه بخواهی از خدا بگیری باید از امام زمان (عج) بگیری و چون مفهوم این حقیقت را که امام واسطة فیض است همه مردم نمیفهمند و ممکن است کجفهمی و سو تعبیر شود، تنها شمّهای گفته است. اینها از اسرار است. بدون مقدّمه نمیتوان گفت.
موهبت را بر کف دستش نهد
وز کفاش آنرا به مرحومان دهد
خداوند به هر کس که بخواهد رحمت کند، به واسطه امام زمان (عج) او را مورد رحمت قرار میدهد.
با کفاش دریای کل را اتّصال
هست بیچون و چگونه در کمال
همة مخزن غیب در دست مبارک امام (عج) است، خزینهدار عالم غیب است، چراکه بیچون و چرا، عین کمال انسانی است.
صد جوال زر بیاری ای غنی
حق بگوید دل بیار ای منحنی
هر چه میخواهی صدقه و اطعام کن، حضرت حق میبیند که آیا از دل برخورداری، دلی که به صاحب دل مطلق وصل است.
اگر دل امام زمان (عج) را به دست نیاوری و جانت به قلب هستی نظر نداشته باشد، اگر چه صدها مسجد بسازی و چراغانی کنی، سودی نمیبخشد. البته همة زحمات عزیزان إنشاءالله برای وصلشدن به دل وجود مقدّس حضرت است. اگر چه بعضی از مداحان اهلالبیت مورد تأیید نیستند، امّا همینکه صدای خوب خود را به روش صحیحی در این مسیر به کار میگیرند یک توفیق است. حضرت حق میفرمایند:
گرزتوراضی است دل، منراضیام
ور به تو مُعرِض بود، اعراضیام
یعنی اگر آن دل مطلق از تو راضی است، من هم راضیام و اگر او از تو رویگردان است، من هم رویگردانم. پس اوّلاً؛ یک دل حقیقی در عالم هست که همة دلها باید توجّهشان به او باشد. ثانیاً؛ ملاک ارزیابی هر کس نزد خدا، هماهنگی با او و جلب رضایت او را نمودن است.
ننگرم در تو در آن دل بنگرم
تحفه آن را آر، ای جان در برم
به اندازهای که به امامزمان (عج) نزدیک هستی، آدم هستی و دل داری، خدا فقط به دلِ کلّ نگاه میکند، هر دلی که عشق به پیامبر اکرم (ص) و امام (ع) دارد، به حق نزدیک است. یعنی تو وقتی عملاً چیزی در محضر حضرت حق بردهای تا بهرهای از رضایت حق نصیب خود کنی، تو را به دل امامزمان (عج) حوالت میدهند که:
با تو او چون است؟ هستممنچنان
زیر پای مادران باشد جنان
هر طور که امام زمان (عج) با تو هست، من هم که خدای تو هستم، همانطورم با تو؛ پس زیر این آسمان یک قلب کلّی هست که ملاک رضایت و غضب خدا است و هر کس باید خود را با او هماهنگ کند، همچنانکه در روایت داریم که بهشت زیر پای مادران است؛ پس اگر میخواهی به بهشت بروی، باید مادرت از تو راضی باشد. اگر میخواهی ببینی کجای بهشت هستی، ببین کجای قلب مادرت هستی، حالا همین را در مورد رضایت و عدم رضایت امام زمان (عج) قیاس کن.
مادر و بابا و اصل خلق، اوست
ای خنک آنکس که دل داند ز پوست
مادر حقیقی و پدر حقیقی که منشأ انسانیت ماست، اوست. خوشا به حال کسی که پدر و مادر حقیقیاش را از پدر و مادر پوست و بدنش میتواند تفکیک کند. آن حضرت اصلِ اصل و قلبِ قلب هر انسانی است.
توبگویی نک دل آوردم به تو
گویدت این دل نیرزد یک تِسو
اگر تو در محضر حضرت حق، دل جدای از قلب امام زمان (عج) بیاوری، یعنی دلی که به انسان کامل وصل نباشد، آورده باشی، اصلاً خداوند برایش هیچ ارزشی قائل نمیباشد.
آن دلی آور که قلب عالم است
جانِ جانِ جانِ جان آدم است
میفرماید: باید دل خود را غرق دل آن حضرت کرده باشی و در واقع با رضایت قلب حضرت آمده باشی. قلبی که قلب عالم و اصل ِ اصلِ اصل همه است.
از برای آن دلِ پر نور و بَر
هست آن سلطان دلها مُنتظَر
به جهت آن دل پربرکت و نور است که امام زمان (عج) را «مُنتظَر» نام نهادهاند؟ یعنی دلی که خداوند هم منتظِر اوست و هر کس هر دلی را نزد خداوند بیاورد، خداوند انتظار دارد بهرهای از آن دلِ سلطان دلها، یعنی دل امام منتظَر را با خود آورده باشد، از برای آنکه دل قطب عالم، فقط دل است و همه منتظِر آن دل هستند.
تو بگردی سالها در سبزهزار
آنچنان دل را نیابی ز اعتبار
به این راحتی کسی به آن نمیرسد، ریاضتها و ارادتها باید پیشه کرد.
پس دل پوسیدة پژمردهجان
بر سر تخته نهی آن سوکشان
بیا و این دل بدون ارتباط با امام زمان (عج) را که پوسیده و پژمرده است به طرف دل آن حضرت بکشان تا اعتبار گیرد و زنده شود.
گویدت اینگورخانهاستایجَری
که دل مرده به آنجا آوری
تا دل تو مرده است در واقع در قبر زندگی میکنی. اگر خواستی این دنیا برائت قبر نباشد، باید دست را از این حالت مردگی با پیوست به سلطان دلها زنده گردانی.
رو بیاور آن دلی آن شاهجوست
که امان سبزهوارِ کون از اوست
برو دلی را به دست بیاور که به دنبال امام زمان (عج) باشد، آن دلی که عالم کون و وجود به جهت وجود مقدّس او در امان و بقا و طراوت هستند، چراکه در روایت داریم: «لَوْ بَقِیَتِ الْاَرْضُ بِغَیْرِ اِمامٍ لَساخَتَ »[۱۰]؛ اگر حجّت خدا نباشد، زمین فرو میریزد، چون هستی بدون قلب نمیشود، در واقع وجود آن حضرت عامل امان و حیات عالم است، پس تو هم باید به آن حضرت وصل شوی تا از وسوسهها و انحرافات امان یابی.
اوغایب نیست، ما غایبیم
تمام مشکلات ما ناشی از این است که از امام زمان (عج) دور شدهایم. نجات یک ملّت به امام زمان (عج) وابسته است. امام زمان (عج) انسان کامل است. کافی است که نظر مبارکشان بر جان ما بیفتد تا ما انسان شویم، یعنی مبادی میل ما اصلاح شود زیرا که وجود ائمه تکوینی است، غیب و شهود ندارد، بودنِ هستی به وجود آن حضرت است و هر کس به اندازه نزدیکی به نظر او بقا و واقعیت مییابد و معنیدار میشود.
امام زمان (عج) در زمان غیبت مثل خورشیدی که نورش پشت ابر است، فیض میرساند. علّت عدم بهرهبرداری از فیض آن حضرت خودمان هستیم. امام غایب نیست، ما غایبیم. ماییم که دنیایی شدهایم. اگر یک زندگی دینی را آغاز کنیم، با یک نظر امام زمان (عج) جوهر ما عوض میشود و مسّ وجودمان کیمیا میگردد. مزّه آدم شدن را اگر بچشیم، چیز دیگری برای ما مزّهدار نخواهد بود.
عمده آن است که معنی واقعیِ انسانبودن را که به نزدیکی به امام زمان (عج) است درک کنیم و بدانیم مسلّم هر کس به هر جا رسید از دریچه نظر آن حضرت رسید. خدایا به حقیقت امام زمان (عج)، قلب ما را متوجّه آن حضرت و قلب آن حضرت را از ما راضی بگردان.
ما را موفق به حیاتی بکن که نتیجهاش قرب به آن حضرت باشد.
خدایا! مقام معظم رهبری را در پناه امام زمان (عج) مؤیّد بدار.
«والسلام علیکم و رحمةالله و برکاته»
پی نوشت:
[۱] - سوره نمل، آیه ۴۰.
[۲] - در مورد چگونگی ایجاد قصر بالقیس در اورشلیم به بحث «حرکت جوهری» مراجعه بفرمائید.
[۳] - «اصول کافی»، ج ۱، ص ۲۵۳.
[۴] - سوره رعد، آیه ۴۲.
[۵] - سوره انبیا، آیه ۷۳.
[۶] - برای بررسی موضوع حضور کامل و تمام به نکتههای ۶و۷ کتاب «دهنکته از معرفت نفس» رجوع بفرمائید.
[۷] - رجوع شود به نوشتار «نحوه حضور حضرت حجّت در هستی» قسمت «امام یا اصلالانسان».
[۸] - «وَامْنُنْ عَلَیْنا بِرِضاهُ» قسمت آخر دعای ندبه.
[۹] - «بحارالانوار»، ج ۸۴، ص ۸۸ .
[۱۰] - «اصول کافی»، ج ۱، ص ۲۵۳.
منبع:مهر