۰۲ آذر ۱۴۰۳ ۲۱ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۳۶ : ۱۶
* شهادت پنجمين امام
يک هفته از آخرين ماهِ سال 57 قمري گذشته بود که يه خبر تلخ، همه رو ناراحت کرد؛ روز هفتم ذيحجه بود که مردم و ياران امام باقر عليهالسلام متوجه شدند دشمنان، امام باقر عليهالسلام رو مسموم کردن و ايشون رو به شهادت رسوندن. الآن، سالهاي ساله که از اون اتفاق ميگذره، ولي هر وقت که ياد اون ميافتيم، ناراحت ميشيم و براي احترام به امامان و نشون دادن علاقهمون به اونا، پيراهنهاي مشکي رو تن خودمون ميکنيم و در مراسمي که به ياد اونا برگزار ميشه، شرکت ميکنيم. اين روز پر از غم و اندوه رو به شما بچههاي خوب و دوستاي امام باقر عليهالسلام، تسليت ميگم.
* زندگينامه
امام باقر عليه السلام، فرزندِ امام سجاد عليه السلام است. نام مادر ايشون، «فاطمه» است که دختر امام حسن مجتبي عليه السلام است. امام باقر عليه السلام، در روز سوم ماه صفر، در شهر مدينه به دنيا اومد و چون در علم و دانش، از همه مردم زمان خودشون، داناتر بود و رازهاي بزرگ علمي و مسايل پيچيده دانش رو کشف مي کرد، به ايشون لقب «باقرالعلوم»، يعني کسي که عِلما رو مي شکافهِ، دادن. امام باقر عليه السلام، در جريان کربلا حضور داشتن و سن مبارک ايشون، چهار سال بود.
* اخلاق امام
امام باقر عليه السلام، هميشه لباس تميز به تن ميکردن، به خودشون عطر ميزدن، آروم و آهسته راه ميرفتن، هيچ وقت عصباني نمي شدن و با همه مردم، با احترام برخورد مي کردند. يکي از ويژگيهاي خيلي خوب امام باقر عليه السلام اين بود که هر وقت به دوستاش نزديک ميشد، با اونا دست ميداد و ميفرمود: اين کار، دلا رو به هم نزديکتر و مهربونتر ميکنه و دشمني ها رو از بين ميبره. همين اخلاق خوب امام بود که باعث ميشد تا مردم ايشونُ دوست داشته باشن و حتي اين برخوردهاي با محبت و احترام باعث ميشد که خيلي از کسايي که با ايشون بد بودن به ايشون احترام بذارن و حتي با اون حضرت دوست بشن.
* شهادت امام
هشام، خليفه و حاکم زمانِ امام باقر عليه السلام، يکي از نزديکا و دوستاشو مامور کرد تا امام باقر عليه السلام رو شهيد کُنِه، اون مرد بدکار هم حضرت باقر عليه السلام را مسموم کرد و باعث شد تا امام، در سن 57 سالگي، شهيد بشه. قبر نوراني حضرت باقر عليه السلام، در کشور عربستان و تو شهر مدينه و قبرستون بقيع قرار داره. هر سال، حاجياي زيادي در اين قبرستون، بر سر مزار چهار امام غريبي که اونجا دفن شدن، حاضر ميشن. امام حسن مجتبي عليه السلام، امام سجاد عليه السلام، امام باقر عليه السلام و امام صادق عليه السلام، چهار امامي هستن که در کنار هم و در قبرستون بقيع قرار دارن.
* روزهاي شهادت
بچه هاي خوب! ما براي اين که روزاي شهادت اماماي عزيزمون ـ که خيلي هم دوستشون داريم ـ، ثابت کنيم که به اونا خيلي علاقه داريم، چه کارايي ميتونيم انجام بديم؟ بعضيها ميگن: در مراسم عزاداري اونا شرکت ميکنيم، يه عده ديگه ميگن: درباره زندگي اون بزرگوارا مطالعه ميکنيم و دونستنيهامون رونسبت به اماما بيشتر ميکنيم و بعضي ديگه، الان توي خونه هاشون ميگن: صد تا صلوات ميگيم و ثوابش رو به امامي که روز شهادت اونه، هديه ميکنيم.
بچه ها! همه اين کارا خوبه، اما يه کار ديگه هم هست که باعث خوشحالي اماما ميشه و اون کار اينه که بياييم توي اين فرصتا، به يکي از دستوراي امامي که به يادش ميافتيم، عمل کنيم. يه بار اين کار رو امتحان کنيد تابه فايدههاي زياد اون پي ببرين.
* دوست و دشمن واقعي
بچه ها! امام داناي ما، حضرت امام باقر عليه السلام، درباره دوستاي واقعي خودشون، يه جمله خيلي زيبا فرمودن. ايشون با بيان اين جمله، دوستها رو از دشمنا جدا کردن. حضرت باقر عليه السلام فرمودن: هر کس که دستوراي خدا رو انجام بده، دوست ماست و هر کي از دستورات خدا سرپيچي کُنه و گناه انجام بده، دشمن ماست.
پس، تمام اوناي که دلشون ميخواد با آدماي خوب و بزرگي مثل اماماي مهربون، دوست بشن، بايد از همين الآن بدونن که تنها در صورتي که خداوند بزرگ رو از خودشون راضي کنن، ميتونن دوستاي خوبي براي اماما باشن.
* دوستي با فقيران
يکي از کارايي که باعث خوشحالي و خشنودي خداونده و اماماي خوب ما رو هم شاد ميکنه، محبت کردن به فقيرانه؛ اونايي که به دليلاي مختلف، زندگي خوبي ندارن. شما هم ممکنه هر روز، بعضي از اونا رو ببينن. شايد هم توي جمع شما، ميون دوستاي شما، بچه هايي باشن که به خاطر فقر پدر و مادرشون، لباس مناسبي ندارن يا غذاي خوبي نميخورن، بچه ها! آيا ميدونين کمترين کاري که شما ميتونين براي اين بچه ها انجام بدين، چيه؟ بله! همون جور که بعضي از شما حدس زدين، يه برخورد خوب و همراه بامحبت، دوست شدن با اونا و به درداشون گوش کردن، کمترين کاريه که ما ميتونيم براي اين دوستامون انجام بديم. امام باقر عليه السلام که خودشون هميشه به افراد نيازمند کمک ميکردن و با احترام و محبت با اونا برخورد ميکردند، از ما خواستند که، فقيرا رو دوست داشته باشيم.
* خونه اي پر از ياد خدا
امام صادق عليه السلام، پسر حضرت باقر عليه السلام، خاطرهاي از پدرشون نقل ميکنن که براي همه ما ميتونه يه راه حل خوب براي برطرف کردن مشکلاي خونه و درسامون باشه. ايشون فرمودن که هر وقت مشکلي پيش مياومد که باعث ناراحتي پدرم مي شد، اون حضرت، همسر و بچه هاش رو جمع ميکرد و دعا ميکرد و از خدايي که همه مشکلا رو ميتونه حل کنه، ميخواست تا اون مشکل رو براشون حل کنه و بچه ها هم آمين ميگفتن. بچه ها! چه قدر خوبه که ما هم از امام خوبمون درس بگيريم و توي سختيايي که برامون پيش ميآد، به اتفاق همه افراد خونواده دعا کنيم و از خدا براي برطرف شدن مشکل کمک بخوايم.
* مهمان نوازي
يکي از کارايي که امام باقر عليه السلام خيلي دوست داشتن، اين بود که هميشه سعي ميکردن دوستان و شيعيان خودشون را به مهموني دعوت کنن و از اونا پذيرايي کنن. امام باقر عليه السلام وقتي مهموني به خونه مي آوردن، سعي ميکردن که از بهترين غذاها و لباسها به مهمونا بدن تا همه اونا شاد و خوشحال از منزل ايشون بيرون برن. امام با اين کار خودشون، به همه مردم، درس مهمون نوازي ميدادن و همه اونا رو تشويق مي کردن تا جايي که ممکنه، به مهمون محبت کنن و از اون به خوبي پذيرايي کنن.
* بد زبان
در بين دانش آموزا و بچههاي همسايه، گاهي وقتا، کسايي پيدا ميشن که در محبت کردن به ديگران، خيلي با ادب نيستن، واسه همين، اين جور آدما، دوستاي زيادي ندارن، علاوه بر اين، «خداي مهربون [هم]، افراد بد زبان رو، دوست نداره».
بچه ها! حضرت امام باقر عليه السلام، اين جمله بالا رو فرمودن و از ما که دوستاي پيامبر و خونواده خوب اون هستيم، انتظار بيشتري ميره، چون ما خيلي چيزا از امامامون ياد گرفتيم و همه ما به خوبي ميدونيم که اماماي خوب ما، بهترين و با ادبترين آدما بودن، پس ما هم اگه بخوايم، اونا رو الگوي خودمون قرار بديم، لازمه که بچه هايي خوش زبان و خوش اخلاق باشيم.
* مبارزه با تنبلي
تنبلي، يکي از کاراي بسيار زشت و بده که انسانُ از پيشرفت باز ميداره. پيشوايان و رهبراي ديني ما، از ما خواستن که به جنگ اين ديوِ زشت بريم، تا بتونيم توي زندگي، يه انسان سربلند و موفقي باشيم و هم به خودمون کمک کنيم و هم به ديگران.
امام محمدباقر عليه السلام، هم در اين زمينه فرمودند:
از بيحالي و تنبلي بپرهيزيد، زيرا کليد هر زشتي است.
تو خودِ هفت آسماني
رفته بودم خانه او
تا به او چيزي بگويم
چون هميشه گل بگويد
من هم آنها را ببويم
حرفهايي که هميشه
بوي نان تازه ميداد
حرفهايش مرده را هم
باز جان تازه ميداد
ديدم او تنها نشسته
در حياط با صفايش
تا رسيدم، گوش جانم
پُر شد از موج صدايش
او در آنجا حرف ميزد
با دو تا قمري زيبا
دوستي و مهرباني
از نگاهش بود پيدا
با خودم گفتم که: اي مرد
تو بزرگي، تو تمامي
تو خودِ هفت آسماني
به درستي که امامي (محمدکاظم مزيناني)
منبع: اندیشه قم
نویسنده: ابراهیم اخوی